متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/7/11
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
بينندگان عزيز بحث را زمانی میشنوند که شهادت امام کاظم (عليه السلام) را پشت سر گذاشتند يعنی غروب و شام شهادت امام کاظم است 25 رجب و در آستانهی تولد مبعث پيغمبر من يک تکه راجع به امام کاظم میگويم بعد بحث پيغمبر را مسير بحثمان خوشبختانه به آيهی رسيده که بحث نبوت میخورد.
برخورد امام کاظم (علیه السلام) با بدکاران
اما راجع به امام کاظم (علیه السلام) چند تا چيزی برايتان بگويم شيرين است:
1-کامل ابن اشير میگويد امام کاظم (علیه السلام) اين رقمی بود «يحسن الی من يسی اليه» هر کس بهش بدی میکرد اين بهش خوبی میکرد نمیگفت کلوخ انداز را پاداش سنگ است آخر بعضیها میگويند کلوخ انداز را پاداش سنگ است يعنی هر کس کلوخ انداخت تو يک سنگش بزن امام کاظم اينطور نبود «يحسن الی من يسی» اون سلام نمیکرد من سلام میکردم ايشان سلام میکرد اون قطع رابطهای کرد ايشان میرف خانه اون تلفن نمیکرد اين تلفن میکرد اون نذری نمیآورد اين میآورد اون در افطاری و عزا و عروسی دعوت نمیکرد ايشان دعوت میکرد يعنی انتقام نمیگرفت اين خودش يک درس است، شيعيان امام کاظم از امام کاظم ياد بگيريد انتقام نگيريد معامله بگوييد، نکنيد، نگوييد حالا اين همچين کرد سپس من هم اين کار را میکنم امام کاظم «يحسن»يعنی احسان میکرد«الی من يسی اليه و کان هذا عادته ابداً» يعنی هميشه رسمش اين بود چی چی برای مسن آورده که برايش ببرم بابا تو رفتی کربلا مشهد، مکه، سوغاتی آن رفت برای من نياورد من برايش ببرم، مگر معامله میکنی تو آقا باش تو خانم باش آقا و خانم که نبايد مقابل مثل کنند بزرگوار باش.
2-از کارهای شيرين امام کاظم (علیه السلام) لذت میبريم خوشحاليم که ما اهل بيت را میشناسيم و دوسشان داريم پس چه کارهای قشنگی دارد هب پيروانش میگفت که ميوه را انبار نکنيد ميوه را بدهيد به بازار ما هم مثل مردم هر مقدار ميوه خواستيم به مقدار همان روز به مقدار مصرفمان میخريم اينطور نباشد که يک کسی گوشت دو ماهش را دارد يک کسی گوشت روزش را هم ندارد يک کسی آنقدر ميوه دارد که توی… میپوسد ميوهاش، يک کسی هفتهای يک ميوه هم نداشته باشد میفرمود: «نشتری مع المسلمين يوماً بيوم»، «نشتری» يعنی ما هم از بازار جنس میخريم «مع المسلمين»، مثل باقی مسلمانها در «يوماً بيوم» يعنی روز به روز غذامان را روزانه میخريم هيچ وقت چيزی را انبار نکنيم حالا بگذريم اين فريزرهايی که وارد خانهها شده اين را ديگر بايد از نظر علمی بايد دکترها بررسی کنند آقايون کارشناسها غذاشناسها اين را واقعاً بايد بررسی کنند که مثلاً سبزی که ما میگذاريم يخ میبندد اثر آن سبزی تازه را دارد يا ندارد من نمیدانم ولی حديث داريم که غذای شب مانده نخور. غذای شب مانده نخور حديث داريم گاهی زنها بخاطر اينکه راحت شوند میگويند حالا اين پلو عدس را بار میگذاريم عوضش پنج وعده میخوريم برای اينکه خودش را راحت کند غذای شب مانده مکروه است در آينده کنگرهای خواهيم گرفت کنگرهی خطرات غذاهای شب مانده با دلار و ريال کارشناسهای بينالملل را دعوت خواهيم کرد خواهيم ديد اُ… حديث راست میگفت غذاهای شب مانده مکروه است حالا قبل از آنکه سرمان به سنگ بخورد مثل شير مادر نشود ديگر چند بار… آخر میگويند مؤمن کسی است که از يک سوراخ دوبار نگزد يعنی اگر دستمان را گذاشتيم توی سوراخ عقرب گزيد اگر دفعهی دوم دست کرديم توی همان سوراخ دست کرديم پيداست ديوانه هستيم آدم عاقل از سوراخ دوبار گزيده نمیشود يک مرتبه سيلی خوردی تبليغ کرديم از شير خشک حالا بعد از اينکه سفلی آمدند جلو که میبينيم چشمشان، لثهشان دستگاه گوارششان، اعصابشان، مفاسد زيادی شير خشک دارد حالا هی کنگره میگيرند دکترهای دنيا جمع میشوند بهترين غذای کودک شير مادر است خوب بابا اسلام گفته بود اسلام حديث داريم بهترين غذای کودک شير مادر است چرا به حديث عمل نکرديد هم پولتان رفت هم ريالتان رفت هم سفلتان از بين رفت حالا برگشتيد به اسلام قبل از آنکه دو مرتبه کنگره بگيريم غذای شب مانده مصرف نکنيم. «يوماً به يوم»«يوماً به يوم»«اللّه اکبر»،«اللّه اکبر».
مشورت امام کاظم (عليه السلام) با بردگان
چی اسلام گفته که يکی کسی بتواند يک کلمه بهتر از اسلام بگويد بالاترين حرفی که ما مثلاً امروز میزنيم میگوييم مردم سالاری از امام کاظم (علیه السلام) بگويم لذّت ببريد امام کاظم (علیه السلام) فرمود من در مزرعه با بردهها مشورت میکنم گاهی نظريه آنها را ترجيح میدهم به نظريه آنها عمل میکنم نه مردم سالاری حتی برده سالاری يعنی امام کاظمی که عقل کل است با بردههايش مشورت میکند فرمود و گاهی من نظر بردهها را عمل میکنم آدرس حرف مکارم الاخلاق صفحهی 335 آدرس آن حديثی که فرمود چيزی ذخيره نکنيد غذای شب مانده ما هم مثل باقی روز سبزی روز میخريم کتاب اصول کافی جلد 5 صفحه 166 آدرس آن حديثی که هر کس به من اذيّت کند من نمیگويم کلوخ انداز را پاداش سنگ است من به آن خوبی میکنم آن هم کتاب کامل ابن اشير جلد 6 صفحه 164 خوب اينها کارهای اجتماعیاش پس کار اقتصادیاش غذا ذخيره نمیکرد کار اجتماعیاش نظر مردههايش را گاهی ترجيح میداد کار اخلاقیاش به بدکاران احسان میکرد کار عبادیاش «و کان» امام کاظم (علیه السلام) «از اقرأ»وقتی قرآن میخواند: «يحزن»، «وبکی السامعون» با لحنی اذان میگفت چيز قرآن میخواند که هر کس قرآن میشنيد: «وبکی السامعون و کان يبکی من خشية اللّه» حتی آنقدر امام کاظم (علیه السلام) گريه میکرد که ريشهای مبارکش با اشکش خيس میشد هر کس هم صدا میشنيد گريه میکرد اين يعنی يک آهنگی داشت امامان ما خيلی خوش صدا بودند خيلی خوش صدا بودند امام کاظم (علیه السلام) چنان قرآن چنان صوتی داشت که وقتی قرآن میخواند توی خانه سقاها که مشک آب روی دوششان بود میآمدند پشت در وای میايستادند و يادشان میرفت که اينها زير بار مشک آبند صدای خوب نعمت است.
چگونگی شکلگيری واقفيه
خوب چرا به امام کاظم (علیه السلام) میگويند کاظم عيون اخبار الرضا حديثی داريم که اين که به امام کاظم (علیه السلام)، کاظم يعنی کظم غيظ به امام کاظم میگويند کاظم ماجرايش اين است افرادی را که آخر ما يک گروهی را داريم هفت امامی يعنی ديگر امام هشتم را قبول ندارند امام کاظم (علیه السلام) افرادی را میشناخت میگفت ايشان پسرم امام رضا را قبول نخواهد داشت همين که من شهيد بشوم مستندها میگويند واقفيه، واقفيه کسانی هستند که مثلاً امام خمينی را قبول داشتند به رهبر مقام معظّم رهبری رسيدند و ايستادند اينها واقفيه هستند البته حالا معلوم هم نيست امام خمينی را قبول داشتند اگر امام خمينی را قبول داشتند کسی که يک کسی را دوست دارد بچهاش را هم دوست دارد اين که میگويند ای امام حسين من تو را دوست دارم ولی اکبر دانه حالا تا ببينيم ما واقفيه، واقفيه کسانی بودند که امام رضا (علیه السلام)، البته اين هم ريشهاش اقتصاد بود اُ اين پول چه کرد به بشر پول چه کرد قصهاش را بگويم برايتان، امام کاظم يک نمايندهای داشت در يک منطقهای به مردم میگفت خمس و زکات را بدهيد به نماينده برای من بفرستد پولها زياد که جمع شد امام کاظم (علیه السلام) از دنيا رفت شهيد شد بعد ديگر اگر بگويد بعد از امام کاظم (علیه السلام) امامی هست بايد پولها را بدهد اين از اول گفت ديگر امامی نيست که پولها را بردارد مثل اينکه میگويند بابا اين اصلاً طلبی ندارد میگويی بابا توی زمين مردم نرو از کجايش آورده میگوييم از کجايش آورده يعنی چه يعنی ايشان اصلاً مالک نيست بگذار من بروم میگوييم بابا غيبت نکن بابا غيبت ندارد اين که میگوييم غيبت ندارد يعنی چه يعنی بگذار جلو زبانم باز باشد ما گاهی وقتها میگوييم از کجايش آورده غيبت ندارد بعد از امام کاظم امامی نيست اينها شيطنت قرآن میگويد اسم شيطنتها را اين گذاشته میگويد «يريد الانسان ليفجر امامَه» انسان میخواهد يک فسادی بکند میخواهد «يفجر» فجر بشکافد «امام» جلو خودش را میخواهد راه را جلو خودش باز کند میخواهد بتواند برود توی زمين مردم میگويد از کجايش آورده میگوييم از کجايش آورده يعنی چه يعنی مالک نيست، مالک نيست يعنی چه يعنی چه پس تو میتوانی حق تصرف کنی میخواهد راه را جلو خودش باز کند بگويد غيبت حرام نيست میگويد غيبت ندارد بگذار من هر چه میخواهم بگويم، بگويم «يريد الانسان ليفجر امام» يعنی انسان توجيه میکند خوب، به امام کاظم (علیه السلام) میگفتند امام کاظم چون امام کاظم در خيابان و کوچه توی بازار میديد که ايشان واقفيه است يعنی ايشان از آنهايی که امام رضا را قبول نخواهد داشت ولی کاظم غيض میکرد خوب برای فرار از لباس شهرت لباس نو خودش را میشست و میپوشيد ما گاهی وقتها لباسها را میگوييم همچين اتو کشيده و فلان امام کاظم يک مقداری لباسهای نوش هم میشست که آن آهارو چيزش آهار میگوييد ديگر آهارش از بين برود که نگوييد… يک خورده ساده میگرفت که لباسش لباس شهرت نباشد لباس شهرت در اسلام حرام است يعنی آدم يک لباسی بپوشد که در خيابانها نگاهش کنند و امام کاظم (علیه السلام) فرمود کسانی که اين کارها را میکنند کمبود دارند هر کس امام کاظم فرمود حديث را وقتی میگويم که شهادت امام کاظم است هر کسی را ديديد توی خيابان يک کارهايی میکند برخلاف مسير عمومی پيداست عقده دارد يعنی يک کمبودی دارد میخواهد مردم نگاهش کنند کمالی هم ندارد که مردم نگاهش کنند کمالی هم ندارد که مردم نگاهش کنند با اين حرکات يک کاری میکند که مردم نگاهش کنند حالا اين ممکن است بنده توی عمامهام باشد يا ريشی درست کنم که هر کس نگاهم کند بگويد اين کيه؟ (خنده حضار) يک زلفی درست کنم اين کيه يا راه میرود موتورش را سر موتورش را بلند میکند يا نمیدانم روی ماشينش يک بوقی میگذارد که میگويند اصلاً صدای بوقش را ژستش را انگشترش را همهی انگشتهايش را پر انگشتر میکند اصلاً کسانی که تابلوهايشان اصلاً اتاقش را دکانش را يک جوری نشان میدهد که توی همهی دکانها پيدا باشد خانهاش را يک جوری دکورسازی میکند که با همهی خانهها فرق داشته باشد تمام کسانی که میخواهند با ديگران فرق داشته باشند میخواهند چشم ديگران را به خود توجه کنند امام کاظم فرمود اينها يک مشکل روانی دارند يعنی میبيند طبيعی راه بروند کسی نگاهشان نمیکند کمال هم ندارند که مردم به خاطر کمال بيايند سراغ اينها دست به يک سری اتفار و ادواری میريزند که بلکه با اين کارها مردم به اينها نگاه کنند لباس شهرت خوب بس است يکی هم از نظر غذا بگويم امام کاظم (علیه السلام) به غلامش فرمود: «اما علمت» «انی لا اء کل علی مائده ليس فيها غمره» نمیدانی من سفرهای که توش سبزی نباشد نمیشينم چرا سبزی نياوردی اصرار بر مصرف سبزی واقعاً امام است در سفره سبزی در لباس خودنمايی نکردن در جامعه با بردهها مشورت کردن اين امام ما است يک دعا میکنم آمين بگوييد به آبروی پيغمبر و اهل بيتش معرفت ما را نسبت به همهی امامها روز به روز زيادتر و ما را از پيروان مخلص و واقعی آنها قرار بده. آمين
اين چند جمله مال اينکه بحث شام شهادت امام کاظم پخش میشود برويم سراغ بحثمان، صلواتی بفرستيد.
بعثت حضرت موسی (عليه السلام) در کوه طور
حضرت موسی زنش را داشت، سورهی قصص را میگوييم رسيديم به آيهی تفسير سورهی قصص آيهی 30، «فلما اتها» چی میخواهد بگويد موسی با خانمش داشتند حرکت میکردند توی بيابان شب تاريک و سرما نوری را ديد به خانمش گفت اينجا بايست مطمئن نيستم آنجا چه خبر است وايسا من بروم يا يک خبری بياورم يا يک قطعه آتشی بياورم گرم شويم مسؤليت زن با من است و من شما سرما میخوريد بايد بروم آتشی تهيه کنم همين که آمد نزديک آتش «فلما اتها» همين که نزديک آتش آمد «نودی»،«نودی»يعنی ندا داده شد يک ندايی آمد صدايی آمد از کجا «من شطیء الوادالاسمين» از جانب راست دره آمد آنجا کجاست «فی البقعه المبارکة»، «البقعه» به منطقهای میگويند «البقعه» به زمينی میگويند که با ساير زمينها فرق میکند میگويند آنجا بقعهی کبير يعنی حالا يا بلندتر است يا پايينتر است يا ديوار دارد يک سقفی دارد زمينهايی که با ساير زمينهای اطرافش فرق دارد میگويند بقعه «فی البقعه المبارکة» در يک بقعهی مبارکه در يک منطقهی مبارکه يک ندايی آمد ندا چی بود «من الشجره» از درون درخت يک ندايی آمد «ان يموسی» يا موسی ندايی بود «انی انا اللّه رب العالمين» بدرستيکه من «رب العالمين» موسی رقت آتش بياورد گرم شوند صدا زد ديد در بقعهی مبارکه از درون درخت يک صدايی آمد بيرون موسی من خدا هستم جا خورد از اين معلوم میشود که گاهی وقتها آدم سراغ کار ديگری میرود به يک کار ديگر انجام داده میشود يعنی حرکتهای ما اين طور نيست که هر حرکتی که شما میرويد به همان هدف برسيد ممکن است شما چاه میکنی به آب برسی به گنج میرسی خيلی وقتها ما حرکت میکنيم چيز ديگر بشود چيز ديگر از آب درمیايد اينطور نيست که اگر پسر شما اگر مهندس و دکتر و آية اللّه بشود به نفعت است فکر میکنی که اگر بچهات اين راه را برود به نفعت است حالا که میرود میبينی به نفعت نيست گاهی وقتها دختر را به اين بدبخت میشود دختر میرود میبينی خيلی خوشبخت شد تمام اهداف ما عملی نمیشود اميرالمؤمنين میگويد يکی از راههای خداشناسی اين است که هر کاری میکنم چيز ديگر از آب در میآيد حالا نمیدانم بگويم يا نگويم اصلاً عروس و داماد پدر و مادر وقتی با هم هستند هدفشان بچه هم نيست اصلاً به هدف ديگری هستند اما يکبار میبينی بچه پيدا شد يعنی خدا هميشه اين کار را میکند که طرف به يک نيت ديگر کار را میکند يک چيز ديگر به يک نتيجه ديگر میرسد همهی ما اينطوری هستيم کمتر زن و شوهری است که هدفشان بچه باشد معمولاً هدفهای شخصی دارند بعد از هدف شخصی چيز ديگر از آب در میآيد اين خودش يک درس است فکر نکن تو تصميم گيرندهی هستمی، هستی تو کارت را بکن تصميم با کسی ديگر است.
شيوههای وحی الهی
خوب ما سه رقم وحی داريم گاهی به پيغمبر حالا در آستانهی بعثت پيغمبر هم هستيم سه رقم خدا با مردم حرف میزند با اوليائش:
1-«ما کان لبشران يکلمه اللّه ان يوحی» گاهی چيزی به دل پيغمبر القا میشود «او من وراء الحجاب» پشت يک حجابی مثل اينجا از درون درخت يک صدايی برخاسته میشود «او يرسل رسولاً» يا يک فرشتهای جبرئيل میفرستد يعنی ارتباط خدا با خلق از سه راه است:
1-الهام بردن
2-صدايی از يک چيزی از سنگ از چوب از درخت
3-فرستادن جبرئيل
راه ارتباط خدا سه چيز است، الهام، فرشته، برآمدن صدا و ندا، از اينکه میگوييد «فی البقعه المبارکة» درس میگيريم که همهی زمينها يک جور نيست ما در قرآن هم زمين مقدس داريم «فی البقعه المبارکة» هم زمان مقدس درايم «فی ليلة المبارکة» هم «البقعه المبارکة» هم «ليلة المبارکة» از آنور ايام نحس هم داريم «فی يوم نحس مستمد» يا «فی ايام نحسات» پس روزها همه مثل هم نيست شبها همه مثل هم نيست زمانها مثل هم نيست مکانها هم مثل هم بعضی زمانها مقدس است بعضی مکانها مقدس است بعضی خانهها عين دارد آدم از روزی که میرود توش خير میبيند بعضی خانهها شر است از روزی که میرود گرفتاری شود خوب:
خدا به موسی گفت «وان الق عصاک» آيهی 31 موسی «انی انا اللّه» اين هم که میگويند «انی انا اللّه» يک جايی که طرف باور نمیکند خيلی حرف را محکم بگو «انی» بدرستيکه من کلمهی «انّ» تأکيد است «انا» جملهی اسميه «انی انا اللّه» از درون درخت اين میگويد من موسی خدا هستم پروردگار هستی موسی ديد عجب خانمش را گذاشت برود و آتش بياورد در کنار اين بقعه از درون اين درخت میگويد موسی من خدا هستم بعد فرمود: «وان الق عصاک» عصايت را بينداز تا موسی عصايش را انداخت «فلما رءاها تهتز کانها جان ولی مدبراً» يک مرتبه ديد که اين عصا چنان جست و خيز میکند مثل يک مار کوچک و چالاک عصايش را انداخت ديد يک مار شد تا مار شد موسی دِ برو، در رفت خدا فرمود: «يموسی اقبل» برگرد چرا فرار کردی «لاتخف» نترس «انک من الامنين» تو در امانی نترس اولين معجزهی موسی عصايش را میاندازد اژدها میشود حالا در اينجا میگويد که «جانٌ» سه مرتبه توی قرآن میگويد که موسی عصايش را انداخت يک نکتهای بگويم میگويد آدم وقتی حرف میزند بايد مخاطبش را بشناسد آسپرين بچهها با آسپرين بزرگها فرق میکند آسپرين بچهها شکلاتی است رنگش صورتی است طعمش آدامسی است قدش کوچکتر است يعنی آدم بايد با هر کسی طبق فهم او حرف بزند موسی که عصا را میاندازد سه تا آيه داريم يک آيه داريم مثل اينجا میگويد «جانٌ» يعنی يک مار کوچک و چالاک، چابک يک مار کوچک جست خيز يک جا میگويد: «حيةٌ»، «حيةٌ» يعنی يک مار عادی نه کوچک يک مار عادی يک جا میگويد «ثعبانٌ» اژدها شد مار بزرگ شد يک سؤال موسی يکی عصا هم يکی چرا يک بار عصا را میاندازد مار کوچک میشود يک بار عصا را میاندازد مار عادی میشود يک بار عصا را میانداز مار بزرگ میشود آفرين، آفرين. دفعهی اول مار کوچک بود چون موسی هنوز نديده بود عصا را انداخت يک مار کوچک شد آنوقتی هم که مار کوچک شد در رفت حالا اگر اژدها میشد ممکن بود سکته میکرد آبروريزی میشد يعنی چون که با کودک سر و کارت افتاد، با زبان کودکی تا آخر… میگويم تا آخر يعنی بلد نيستم مثل و غيرههاست که آدمی میگويد و غيره يعنی نمیدانم يعنی چه، ضمناً يک درس ديگر هم میدهد میگويد کسی که میخواهد توی جامعه خودش را مطرح کند قبلاً بايد تمرين کند که موسی میخواهد برود پهلوی فرعون عصا را بيندازد اژدها بشود بايد قبلاً خودش آبندی شده باشد که آنجا نترسد مثل تعزيهخوانها، تعزيهخوانها، شب عاشورا تمرين میکنند که فردا قاطی نخوانند اميرالمؤمنين میگويد کسی که میخواهد برود جبهه قبل از آنکه میرود توی جبهه بايد شمشيرش را دو سه بار توی غلاف بياورد و ببرد که يک مرتبه آنجا شمشيرش را میکشد گير نکند خدا رحمت کند آقای فلسفی را آقای فلسفی به آخوندها میگفت: آخوندها، روحانيون عزيز شما وقتی میرويد منبر دستمال کاغذیتان معلوم باشد که اين دستمال کاغذی توی کدام جيب است اگر يک مرتبه وسط سخنرانی عطسه کرديد آب دهنتان ريخت به ريشتان روبروی مردم هی همچين همچين نکنيد تا همچين شد فوری بدانيد عينکتان کجاست طلبههای عزيز آنهايی که من سواد خيلی ندارم من میگويم سوادی ندارم من میگويم سوادی ندارم شما بگوييد خواهش میکنم اختيار داريد آخه يک چيزی بگوييد شما اين که نشد که (خندهی حضار) خيلی خوب من سوادی ندارم همين مقداری که سواد دارم تمام حرفهايم را با حرف الف کدبندی کردم اينطور که الان هم چراغهای اينجا کتابخانه خاموش باشد به من بگويند راجب استبداد میگويم استبداد حرف الف شمارهی فلان الان اين پرونده مال امام کاظم است ببين نوشتم 470 يعنی بيست سال بيست و دو سالی که توی تلويزيون بودم تمام بستههايم کارت دارد فيشهايش هم اينطوری است اينها فيشهايش است انسان بايد هر چی مطالعه میکند يادداشت کند کدبندی کند اگر کارها منظم باشد بفهمی مثلاً زن وقتی برق خانه میرود میداند قوطی کبريت کجاست توی تاريکی میرود برمیدارد ولی مرد میرود همهی آشپزخانه را به هم میريزد آخرش هم پيدا نمیکند اين که آدم بداند اين مطلب توی چه مقالهای است پاسخ اين اشکال را کدام آخوند میدهد کدام استاد دانشگاه اينجا را بهتر قویتر است آشنايی با مدارک و منابع خيلی خوب است چی چی دارم میگويم.
1-تنظيم کارها، بعضی بچهها که از مدرسه میآيند کيفش را پرت میکند جورابش را هم پرت میکند يک دقيقه حوصله نمیکند که جوراب و کفشش را کجا بگذارد آنوقت فردا يک ربع دنبالش میگردد جايگاه يادداشتها، جايگاه کفش، جايگاه کيف کجاست نظم کار خيلی مهم است.
1-تمرين خيلی مهم است شمشيرت را بيار و ببر که وسط جنگ در مقابل دشمن البته همهاش هم دست خود آدم نيستها، يک مقداری ما بايد روی نظم کار بکنيم يک وقت هم همهی کارهايت را میکنی دقتهايت را هم میکنی آخرش هم دم بزنگها يادت میرود خدا میخواهد بگويد من هم هستم خوب، معجزهی اول عصا را میاندازد اژدها میشود يعنی مار میشود معجزهی دوم «اسلک يدک» يک معجزهی ديگر موسی «اسلک يدک» يعنی دستت را «فی جيبک»، «جيب» ما میگوييم فلانی جيبش «جيب» يعنی همان «جيب» دستت را فرو کن توی يقهاتها دستت را بکن توی يقهات وقتی دستت را کردی توی يقهات «تخرج» دستت را بيرون میآوری «بيضاء» کف دستت سفيد است «بيضاء من غير سود» نه که مريض شدی آخه توی تورات نوشته موسی مرض پيسی گرفت دستش لک لک بود لک لکهای سفيد میگويد نه دست کف دستت سفيدی شود اما اين سفيدی مرض نيست «من غير سود» پس دو تا معجزه داريم:
1-عصا اژدها میشود.
2-کف دستت نورانی میشود.
پيامبران همراه با مهر و قهر
از اين چی میفهميم انبياء هم بايد وسيلهی تهديد داشته باشند هم وسيلهی تشويق «يد بيضاء» يعنی دست نورانی علامت مهر و محبت مار و اژدها علامت قهر و غضب نه میشود با مهر و محبت با مردم عقل کرد همه مردم با مهر و محبت نمیشود بعضیها بايد کتکشان زد چانه هم نداريم شوخی هم نداريم ترحم بر پلنگ است تيز دندان… بعضیها را بايد برخورد انقلابی باهاشون کرد بعضیها را هم بايد با مهر رفتار کرد قرآن هم هر دو را دارد همين نمازی که ما میخوانيم پيغمبر از همين نماز استفادهی مهری کرد استفادهی قهری کرد مهری و قهری را بگويم مهری، جعفر طيار برادر حضرت علی سخنگوی مسلمين مهاجر در حبشه وقتی آمد دوازده سال حبشه بود بنيانگذار اسلام در آفريقا جعفر طيار بود برادر حضرت علی تا آمد پيغمبر فرمود احسنتم من لذت میبرم از تو من دلم میخواهد به تو هديه بدهم چی نماز جعفر طيار خيلی هم نماز مهمّی است مال روزهای جمعه است يعنی همه وقت میشود روز جمعه بهتر است نيم ساعت هم بيشتر طول نمیکشد خيلی برکات دارد، خيلی برکات دارد مثلاً میخواهد هديه کند نماز، از آنور با همين نماز تنبيه میکند آيه نازل شد ای پيغمبر اين منافقينی که از جبهه فرار کردند هر کدام مردند به جنازهشان نماز نخوان يعنی نماز نخواندن وسيلهی گوشمالی بابا بيا نماز بخوان نمیخوانم ايشان از جبهه فرار کرده من به کسی که از جبهه فرار کرده به جنازهاش نماز نمیخوانم ببينيد از نماز هم استفادهی تشويقی میکند هم استفادهی تنبيهی به ما هم سفارش داده آقا شاگرد اول را ببينيد توی مسجد بگوييم «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» اين جوان اين نوجوان شاگرد اول شده در اين رشته برای سلامتیاش تشکر صلوات بفرستيد جوانی که توی مسجد توسط پيش نماز تشويق شد و مردم مسجد برای سلامتی او صلوات فرستادند اين بچه میشود مسجدی، يعنی از نماز جماعت تشويق کنيم از طرفی با نماز گوشمالی بدهيد يک جوانی پايش را توی مسجد نمیگذارد هر جا رفت خواستگاری دختر بهش ندهيد برای اينکه کسی که امت را قبول ندارد ما هم او را قبول نداشته باشيم کسی که برای لطف خدا سرخم نمیکند برای لطف عروس هم سرخم نخواهد کرد حالا دو رقم معجزه، معجزهی قهريه، معجزهی لطفيه «اسلک يدک فی جيبک تخرج بيضاء من غير سوء واضمم اليک خباحک» يعنی بازوهای خودت را جمع کن خودت را چابک کن آمادهی کار باش يا يعنی حالا اين رقمی يعنی چه يعنی موسی دستهايت را به پهلويت بچسبان حالا دستهايت را به پهلويت بچسبان حالا اين رقمی است اين رقمی حالا اين علامت چيه نمیدانم يعنی چه بعضیها میگويند دستهايت را به بغلت بچسبان يعنی آمادهی کار باش يعنی همچين چابک باش «واضمم اليک جناحک من الرّهب فذنک برهنان» اين دو تا برهان است سپس تو پيغمبری يک، من خدای توام دو، تو پيغمبر ببخشيد، من خدای توام يک، تو پيغمبر شدی دو دو تا هم معجزه میخواهی عصا میاندازی اژدها میشود يک دستت را توی يقهات میکنی سفيد میشود اين دو تا معجزه اينها «برهنان من ربک الی فرعون» برو سراغ فرعون «امنهم کانوا قوماً فسقين» اولين وظيفهی انبياء، مبارزه با طاغوت است اولين کار پيغمبر اين است که برو سراغ فرعون «اذهب الی فرعون» چون تا فرعون حل نشود ديگر حل نمیشود کار از سرچشمه خراب است اگر بزرگها خوب شدند کوچکها هم خوب میشوند خوب اشاره میکنند وقت کم شده در آستانهی حالا حضرت موسی در کوه طور بهش ندا آمد پيغمبر اسلام در شب مبعث در کوه حرا جبرئيل نازل شد موسی از درخت صدا شنيد پيغمبر از جبرئيل صدا شنيد اون کوه طور بود اون کوه حرا بود غار حرا خدا قسمت کند کنار مکه فرودگاه جبرئيل روز بعثت پيغمبر، پيغمبری که مردم را از ظلمات به نور دعوت کرد از تاريکی جهل به نور علم از تاريکی تفرقه به نور وحدت از تاريکی خرافات به نور حقيقت از تاريکی شرک به نور توحيد «يخرجوهم من الظلمات الی النور» بعثت پيغمبر را تبريک میگويم و اميدوارم ما از بهترين امت پيغمبر باشيم.
خدايا! هر چه به ما دادهای توفيق شناخت و شکرش را مرحمت بفرما. (آمين)
هرچه به عمر ما اضافه میکنی به ايمان و علم و عقل و اخلاص و عمق ما بيفزا. (آمين)
«والسّلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته»