متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/6/14
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
سورهی قصص را تفسير میگفتيم رسيديم به آيهی 26 که دختران شعيب گفتند «يا ابت» موضوع بحث ادامهی تفسير سوره مبارکهی قصص آيهی 26 «يا ابت استئجره ان خير استئجرت القوی الامين» آقايونی که در جريان ما نيستند باشند يک، يک دقيقه حرفها را تکرار میکنم تا نخ دست آنهايی بيايد که اين قطعهی بحث را گوش میدادند کسی آمد به موسی گفت در کاخ نشستهاند مشورت میکنند طراحی برای دستگيری توز و ددرّو، موسی در رفت آمد منطقهی مدين، مدين تحت حکومت فرعون نبود لب دروازه همين که وارد شد چشمهی آبی بود ديد دو تا دختر کنار ايستادهاند رفت پهلوی آنها گفت چرا شما کنار ايستادهايد گفتند ما پدر پيری داريم نمیتواند چوپانی کند ما دو تا خواهر چوپانی میکنيم آمدهايم ميشها و بزها را آب بدهيم لب چشمه شلوغ است کنار ايستادهايم خلوت شد برويم آب بدهيم که تنهمان به تنه ی مردها نخورد موسی ميش و بز را از اينها گرفت آب داد و سريع اينها زودتر از هر روز رفتند خانه بابايشان حضرت شعيب پيرمرد پرسيد چطور شد زود آمديد خانه گفتند بابا يک جوانی آمد و امروز کمک ما کرد حضرت شعيب گفت برويد به جوان بگوييد بيايد مهمان ما باشد جوان آمد قصه را گفت که تحت تعقيبام فراریام حضرت شعيب گفت خيلی خوب خدا تو را در جای خوبی قرار داده بعد يکی… به بابايش گفت که يک دقيقهای که گفتم مال اصل قصه «يا ابت» بابا جون «يا ابت» بابا جون «استئجره» اجير کن اين موسی را بياور کارگر ما باشد «ان» بدرستيکه «خير من استئجرت» بهترين کسی که اجير کنی اين جوان هم قوی است قدرت بازويی دارد هم امين است از اين نکات استفاده میشود درسهايی که از اين آيه میگيريم درسهای زيادی است بعضی از درسهايش اين است:
آزادی سخن در خانه و خانواده
1-در خانه آزادی سخن باشد بعضی خانهها چنان پدرسالاری و يا مادرسالاری است اصلاً اجازه، خفه شو، کسی به تو نگفته بود حرف بزن، به تو اين فضولیها، نه خانهی پيغمبر است دختر حرف میزند پيشنهاد دارد پيشنهاد اقتصادی دارد گزينش میکند بابا ايشان خوب است اشکالی دارد هم اجازه بدهيم حرف بزند هم حرفش را گوش دهيم آزادی بيان داشته باشد آزادی پيشنهاد داشته باشد توی مسائل اقتصادی طرح بدهد «ياأبت استأجره».
کارگری عيب نيست، بيکاری عار است
مسئلهی ديگر کار عيب نيست هم خود پيغمبر چوپان بود حضرت شعيب تا جوان بود چوپان بود حالا هم که دخترهايش چوپاناند چون از کار افتاده هم حضرت موسی حاضر شد چوپانی کند کار کند کار عيب نيست برای بعضیها کار هست میگويند اين کار در شأن ما نيست کار عيب نيست اسلام برای کار خيلی ارزش قايل است داريم دعای بيکار مستجاب نمیشود در يک مسافرت دسته جمعی که قرار شد آبگوشتی درست کنند يکی گفت من گوسفند را میکشم يکی گفت من پوست میکنم يکی گفت من میپزم يکی گفت من ظرفها را میشويم حضرت فرمود پس من هم بايد هيزم جمع کنم گفتند شما پيغمبريد فرمود اگر من کار نکنم از اين آبگوشت نمیخورم اصلاً داريم کسی که خرج شما را میدهد باهاش مسافرت نرو چون کسی که خرج شما را میدهد شما ذليل میشويد تحقير میشويد با کسی مسافرت برو که دنگی باشد شما هم از نظر کار سهم خودت کار کنی هم سهم خودت را پول بدهی کار خوب است کارگری عيب نيست چوپانی عيب نيست حتی برای پيغمبرها دختر پيشنهاد بدهد پيشنهاد اقتصادی بدهد «ان خير من»، اين «خير من اس»، «خير» بهترين کسی که استجار میکنی ما بايد هميشه بهترين باشيم.
کارهای خدا، «احسن» است
در قرآن چند تا «احسن» داريم خدا میگويد: «احسن» توی قرآن زياد داريم «احسن» از خدا «احسن» از خلق خدا گفته من هر کاری کردم «احسن» است «فتبارک اللّه احسن الخالقين»«احسن الخالقين» بهترين آفريدگار منم «انزل احسن الحديث» بهترين حديثها را من گفتم آيهی قرآن است «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقويم» بهترين ساختمانها را من دادم به شما ساختمانهای اندام، از من میخواهد کارهايم بهتر باشد، میگويد «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» شما حرفها را گوش بده «فيتبعون» پس «يتبعون» پيروی کن «احسن» بهترش، «يقول التی هی احسن» حرف که میزنی بهترين کلمهها را به کار ببر من يک وقت شمردم ده تا «احسن» از خداست 10 تا «احسن» از خلق خداست يعنی خدا میگويد من کاری که میکنم نمرهی19ونیم بيست «احسن کل شی خلق» هر چيزی آفريدم نمرهاش بيست حتی زهرمار در بدن مار نمرهاش بيست است بيرون که آمد نمرهاش صفر میشود مثل آب دهان، آب دهان کسی توی دهان خودش نمرهاش بيست است بيرون که آمد پرتاب شد تف میشود جسارت میشود ولی آب دهان در دهان انسان نمرهاش بيست است اشک انسان در چشم انسان نمرهاش بيست است زهرمار در بدن مار نمرهاش بيست است هر چيزی را آفريد اين خودش يک نکته است مسلمان 19ونیم سراغش نبايد برود میخواهی نماز بخوانی احسن عضوهای شما کجاست، پيشانی، بلندترين قلهی بدن پيشانی است احسن خاکها کجاست خاک کربلا، احسن لباسها، احسن عطرها، احسن مکانها، در بين چند تا پيش نماز احسن پيش نماز میخواهی تقليد کنی اعلم علما، اين خودش يک معيار است که شما به کم قانع نشويد يعنی هميشه هدفتان عالی باشد «خير من استجرت» يعنی آنی که اجير میکنی بهترين باشد «القوی الامين» الان مسئولين ما کشور ما يکی از اشکالهايی که دارد يا هر مسلمانی يا هر کشوری يکی از اشکالهايی که میشود به افراد گرفت اين است که فلانی آدم قوی نيست آدم خوبی است اما به درد اين کار نمیخورد بعضیها آدم خوبیاند اما قوی نيست يکی از علماء و مراجع تقليد رفت حمام، حمامی يک کيسهکشی فرستاد برای آقا کيسهی حمام آقا را بکشد حمامی آمد پزی بدهد گفت حضرت آيةاللّه العظمی اين آقايی که کيسهی شما را میکشد نماز شبش ترک نمیشود گفت خدا میداند من آمدم حمام برای کيسه برای نماز شب نيامدم اين نماز شب میخواند اما کيسه کش خوبی نيست ما هر کسی را که کاری ازش میخواهيم بايد درست انجام بدهد يک طلبه گوسفند خريد قربانی کند قم وقتی کشت ديد اين گوسفند کور است رفت پهلوی اين چوب داره گفت آقا اين گوسفندت کور بود گفت گوشتش را بخور مگر میخواستی قرآن برايت بخواند ولی اين طور نيست اسلام میگويد گوسفند هم که میخواهی قربانی کنی گوسفند سالم باشد گوشت بريده نمیدانم دم بريده شاخ شکسته نباشد چيزی که آدم میخواهد هديه کند به محبوب درست باشد (قوی)، افرادی هستند تحصيلاتشان هم بالاست اما لياقت اين کار را ندارند سوره برائت که آمد حضرت فرمود فلانی برود بخواند وسط راه گفت فلانی برگردد اين اين کاره نيست ديگری برود آيه آمد اين هم اين کاره نيست آخرش گفتند مرد اين کار علی بن ابيطالب است بیخود دنبال اين و آن نرو سورهی برائت را بايد علی بخواند گاهی اشرار به مدينه حمله میکردند در يک بار در يک ماجرا اشرار به مدينه حمله کردند سه دفعه حضرت گروهی را فرستاد به فرماندهی افراد مختلف برگشتند آخرش فرمود بابا اين کار، کار علی است حضرت علی رفت و شبانه خواندند و اشرار را تارومار کرد آيه آمد «والعاديات ضبحا، فالموريات قدحا»، «العاديات» جمع عاديه، اسبی که میدود «ضبحا» يعنی اُه، اُه میکند قسم به اُه، اُه اسبی که زير پای علی است «فالموريات قدحا»«موريات» جمع موريه، جرقه اسب که سماش به سنگ میخورد جرقه میزند میگويد به جرقههای سم اسب علی به اُه، اُه اسبی که زير پای اميرالمؤمنين است چرا برای اينکه علی مرد کار بود افرادی بايد قوی باشند افرادی هستند دزدند (قوی) يعنی تخصص اين کاره باشد (امين) يعنی تعهّد، يک بحثی من اينجا باز کنم در اسلام عزل و نصب داريم بله، گزينش داريم بله، اين آيه مال گزينش است.
قدرت و امانت دو شرط مسئوليّت
«خير من استئجرت القوی الا…» دختران شعيب گفتند اين موسی را بگير برای چوپانی در گزينش دو تا رتبه دارد هم تعهد دارد هم تخصص، قوی است توانمند است و امين است بعضیها قوی هستند امين نيستند بعضیها امين هستند چی، قوی نيستند آن يکی خر داشت پالونش نبود، چون که پالون يافت خر ديگر نبود، کرمداران عالم را دَرَم نيست، درم داران عالم را کرم نيست، يکی دو تا پس بود يکیاش کمال بود يکیاش جمال، میگفت جمال را کمالی نيست و کمال را جمالی نيست: نان دارد دندان ندارد دندان دارد نان ندارد، هيچ وقت کارهای دنيا جور در نمیشود.
ملاک عزل و نصب، ملاکهای عزل و نصب در قرآن:
1-علم «هل يستوی الذين يعلمون والذين لايعلمون»
2-سابقه «والسابقون السابقون، اولئک المقربون»
3-تقوا «ان اکرمکم عنداللّه اتقکم»
4-هجرت «والذين امنوا ولم يهاجروا مالکم من ولايتهم من شی» اينهايی که ايمان دارند ولی هجرت نمیکنند هيچ مسئوليتی بهشان نده چون رفاه طلبند هميشه میخواهند در شهرهای بزرگ و مرفه زندگی کنند «امنوا» ولی «ولم يهاجروا» ايمان دارد هجرت نمیکند «مالکم من ولايه من شی» برای شما هيچ رقم سرپرستی نبايد اين مسئوليت به عهده بگيرند چون اينها «اخلد الی الارض»اند به زمين چسبيدهاند هجرت، قدرت، همين آيه «القوی الامين» عمارت، «ان خير من اسئجرت القوی الامين» همين آيه، اينها يک سری ملاکهاست توی ذهنم اين است که در يادداشتهايم يازده تا است ولی الان چون بنا نداشتم اين بحث را بگويم هفت تایش توی ذهنم مانده چهارتايش يادم رفته يک و دو و سه و چهار و پنج و آهان اين شش را پنجش کنيد پنج و شش، پنجتايش يادم رفته حالا خوب است پنجتايش يادم رفته يک کسی میگفت امام صادق (علیه السلام) فرمود دو چيز حافظه را کم میکند يکیاش را راوی يادش رفته يکیاش را هم من يادم رفته گفت خوب پس هیچی (خنده حضار) الان ملاک عزل و نصب چيه؟ اگر خدا نکرده خدا نکرده، خدا نکرده، خدا نکرده ملاک عزل اين باشد که:
1-ملاکهای (مفهوم نيست)… از ما است آن چهارده که از ما، جُناحبندی که شد ناروا است فاميلی، از بستگان است، قرآن هيچ خويش و قومی چيز نمیکند بابا نون و نمک خوردهايم وابسته هستيم. سفارش شده پدرش بوده، اينها زور گفته با زور آمده اين را گرفته رودر بايستی داريم اگر خدا نکرده خدا نکرده اگر میگويم هست يا نيست هيچ قضاوتی ندارم البته بعضی جاها هست اگر يک کسی مسئوليت گرفت بخاطر اينکه از جناح ما است اين شرک است شرک يعنی چه 209 مرتبه توی قرآن گفته «دون اللّه»، «دون اللّه و دونه» يعنی اگر غير از خدا چيز ديگری را حساب کنيد شرک است اگر 99 درصد لياقت دارد ولی 1 درصد هم بخاطر اينکه اين با ما است اگر از اين باشد که چون اين از ما است سراغ غير خدا رفتند چون از بستگان است چون به ما وابستگی، يعنی چون من به او وابستهام بالاخره اين، يک وقتی به من وام داده حالا بهش وام بدهيم يک وقتی نان و نمکش را خورديم اين حرفها نيست يک عمری حضرت موسی نان و نمک فرعون را خورد آخرش هم نمکگير نشد فرعون را انداخت توی دريا غرقش کرد همين که فرعون توی دريا غرق شد يعنی چه يعنی نمکگير نشو حالا يک بسته ترياک دهنت گذاشته ديگر حالا وابسته شدی ديگر حالا نونش را آجر نکنيم خوب تو که میفهمی چند کيلو چند کيلو طلا ببخشيد ترياک حمل ونقل میکند خوب تلف کن لوش بده بگو بگيرنش میدانی آخر ايشان توی عروسی برای دخترمان يک پتو آورده آخر برای ابوالفضل شب تاسوعا ده تا کيسه برنج داد به خاطر اينکه ده تا کيسه برنج روز تاسوعا داده دو هزار تا جوان هم ترياکی و هروئينی کند به خاطر ده تا کيسه برنج ابوالفضل کاريش… اين حرفها نيست نمکگيرش اين نمکگيرش… سفارش شده اگر خدايی نکرده روی اينها باشد پدرش بوده خوب حالا اگر يک جايی بنده مسجدی میسازم وصيت میکنم بعد از من پسرم نماز بخواند ولی مردم منطقه پسر من را قبول ندارد پسر من میرود توی مسجد با ده نفر که اگر پسر من نباشد مسجد پر میشود ما بايد اينجا سفارش وصيّت آقا را نگه داريم با ده نفر نماز جماعت ده نفری يا اين وصيت را بگذاريم کنار مسجد را پرش کنيم بايد استفاده کنيد از مراجع، خيلی وصيتها مزاحم کار است و لذا وصيت نکنيد کی بعد از ما نماز بخوانيد بگوييد هر کس که مردم قبولش دارند گاهی وقتها بخاطر بعضی از وصيتها مسجدهای مهم جمعيتش بگوييد کم است بخاطر اينکه آقا وصيت کرده خوب چرا ما به خاطر وصيت «يصدّون عن سبيل اللّه» بشويم مسجد راه خانهی خدا خلوت شود به خاطر وصيت من، سفارش شده حالا سفارش يا زنده يا مرده، ممکن است سفارشش وصيت باشد بعد از مرگش پس ببين اينها ملاکهای ناروا است اينها ملاکهای قرآن است.
پذيرش پيشنهادهای درست و منطقی
حالا قرآن میگويد که: «يا ابت» بابا جون نگفت دختر حرف نمیزند اين حرفها چي چيه دختر حرف میزند پيشنهاد میکند اين هم طرح اقتصادی میدهد اصلاً کی گفت کارشناسها کارشناساند ممکن است آدمهای عادی طرحی به ذهنشان بيايد که به ذهن کارشناسها نيايد کارشناسها هم خودشان را مستغنی از ديگران نداند بابا هدهد يک پرنده آمد پهلوی سليمان گفت آقا تو کارشناسی، رئيس کشوری اما من هدهد پرنده ممکن است يک چيزی به ذهنم بيايد که به ذهن شما نيايد قرآن بخوانم «احطّ» يعنی احاطه دارم «عالم تحط به خبراً» هدهد آمد به سليمان گفت «احط» من احاطه دارم به چيزی که «لم تحط به خبراً» تو با همهای هم که سليمانی خبر نداری ممکن است يک زنی، مردی، پيرمردی، کنار کوچه يک چيزی بفهمد که وزارت اطلاعات متوجه نشود اگر ديديد طرحی، توطئهايی است مسئولين پيشنهاد بدهيد پيشنهاد توی خونه را هم قبول کنيد از دلتان هم پيشنهاد را قبول کنيد داريم با زنی که عاقلتر از تو است و خيلی زنها هم عاقلتر از مردهایند تجربه کنيد «جرّبت عقلهن» اين جمله توی نهجالبلاغه است «جرّبت عقلهن» توی کامپيوتر کلمهی «جرّبت» را ببينيد يعنی بعضی وقتها «جرّبت» تجربه داری عقل خانم را میدانی که خانم خوب عقلش کار میکند نگو که من مردم اين زن بابا اين زن است ولی بهتر از تو میفهمد دختر پيشنهاد میکند در پيشنهاد هم میگويد (خير) است نه که حالا عاشقش شدمها آخر گاهی دختر عاشق پسر میشود. میگويد بابا اين را بيارش، نه میگويد (خير) ملاک هم میگويد «القوی» پس ملاکها چيه خير است قوی است امين است يعنی پيشنهاد دختر هم بايد ملاک داشته باشد زن و مرد دختر و پسر هر کی حرف میزند بگويد آقا منطق شما چيه گاهی وقتها يک چيزی طرف میگويد میبينيم خوب درست میگويد توی خانه نشسته بوديم به دخترم گفتم که اين بچهات را تا دو سال شيرش بده چرا غذا دهنش میگذاری بچه بايد دو سال شير بخورد قرآن هم میگويد «حولين کاملين» يعنی دو سال کامل شير بدهيد به بچه، گفتم حالا من گاهی غذا بهش میدهم گفتم نه هيچ گاهی نه مرتب شيرش بده باريک کوچولو نشسته بود نوهی من بود گفت بابا جون گفتم بله گفت اگر بچه را دو ساله بايد شيرش داد پس چرا قبل از دو سالگی دندانهايش درمیآيد همين که قبل از دو سالگی دندانهايش درمیآيد يعنی قبل از دو سالگی هم بايد يک چيزی بخورد دختر کوچولو هرچی ديدم عقلمماندم گفتم عقلم گفتم بله حق با شماست خوب يک چيزیاش بده بخورد گاهی وقتها نوه يک حرفی میزند پدربزرگ عاجز میشود عاجز میشود بنابراين هيچ کس را تحقير نکنيد برو بابا حالا يک بچه بازاری با من حرف زده يک ارتشی يک سپاهی يک سرباز میآيد با يک تيمسار حرف میزند يک کلبه به يک آيةاللّه پيشنهاد میدهد آخه چه اشکالی دارد چه اشکالی ندارد گاهی پدربزرگ دنبال کليد میگردد بچه میگويد آقاجون کليد آن است خدا پدرت را هم بيامرزد اشکال دارد درس مرحوم مطهری میرفتيم در قم ايشان بحثی داشت راجع به تاريخ و فلسفهی تاريخ بيان کرد که تاريخ چيست فرمود حوادث گذشته را میگويند تاريخ فلسفهی تاريخ قوانين و عبرتها و درسها و اصولی که از گذشته درمیآوريم برای زندگی امروز اون قوانين و اصول را میگويند فلسفهی تاريخ پس حوادث گذشته تاريخ است عبارتها و اصول و درسهايی که از تاريخ میگيريم به اون درسها و عبرتها میگويند فلسفهی تاريخ ما هم حالا يک بچه طلبهی قصه مال سی سال پيش است يک بچه طلبه نشسته بوديم پای درس مرحوم شهيد مطهری گفتم آقا اشکال دارد بگوييم قبل از «کذلک»ها تاريخ است «وکذلک»ها فلسفهی تاريخ است ايشان وسط درس ساکت شد يک مدتی فکر کرد گفت حق با تو است چون ببين قصهی يوسف را خدا نقل میکند هرچی حضرت يوسف نقل میکند میشود تاريخ بعد میگويد: «وکذلک نجزی المحسنين» يعنی فکر نکن اينها برای گذشته بود تو هم اگر مثل يوسف خودت را حفظ کنی اون لطفی که خدا به يوسف کرد به تو هم میکند قصهی يونس را نقل میکند بعد میگويد: «وکذلک ننجی المؤمنين» تمام کلمههای «کذلک» يعنی فکر نکن قصه مال گذشته است تو هم اگر از همان راه بروی به همان نتيجه میرسی پس قبل از «کذلک»ها میشود تاريخ کلمهی «کذلک»ها توی قرآن يعنی فلسفهی تاريخ يعنی از آن تاريخ يک قانون درمیآوريم که جوانها آن يوسف خودش را از شهوت حفظ کرد گناه نکرد ما علم تعبير خواب بهش داديم يونس توبه کرد ما گشايش داديم شما توبه کنی راه باز میشود شما هم عفت به خرج بدهی علوم غيبی به مغز شما سرازير میشود «وکذلک نجزی المحسنين»، «وکذلک ننجی المؤمنين»، «وکذلک»ها فلسفهی تاريخ است هيچی، مرحوم مطهری استاد ما بود اما در عين حال گفت حق با شماست هيچ اشکالی ندارد دختر پيشنهاد میدهد قبول کنيد پيشنهاد اقتصادی از کسی که کارش اقتصادی نيست قبول کنيد، قبول کنيد حرفتان روی ملاک باشد چون خير است چون قوی است قبول کنيد.
تقسيم کارها ميان زن و مرد
خوب ديگر درسهايی که از اين… عرض کنم به حضور شما که زنان عفيف دنبال اينند که کمتر از خانه بروند بيرون آخر بعضی زنها میگويند پول بده خودمان بخريم خانم تو خانم باش شوهرت بخرد مديريت داخل برای تو يک بار حضرت امير و حضرت زهرا آمدند پهلوی رسول خدا برای تقسيم کار گفتند يا رسول اللّه برنامهی خانه را تو بده فرمود هر چی کار بيرون خانه است علی انجام بدهد زهرا دخالت نکن هر کاری هم توی خانه هست مرد دخالت نکند مرد میآيد و میگويد که پرده را از اينجا… بابا ولش کن هر جوری میخواهد پرده را بزند آقا نمیدانم فرش را از اينور بينداز هر جوری خانم میخواهد بيندازد آقا نمیدانم اين کار را بکن اين غذا را بپز اين رقم بدوز اين رقم… بگذار توی خانه تصميم را خانم بگيرد مردها هستند نه میگويند ببخشيد اين چای را ببر برای من آب جوش بيار نه کانادا را ببر پپسی بيار پپسی را ببر کوکا بيار نه سفره را از اينور بينداز بابا ولش کن توی ريز مسائل دخالت میکنند گاهی هم مرد، زنها توی ريز مسائل دخالت میکنند که آقا از اين قصاب گوشت نگير از آن بگير از اين خيابان برو از اين يک مقداری به هم خوشبين باشند و کارها را تقسيم کنند خود زن پيشنهاد کرد که اين مرد را بگير که ما چوپانی نکنيم يعنی زنان عفيف هر چی عفتش بيشتر است سعی میکند کمتر از خانه بيايد بيرون کار هم، عار نيست عرض کنم به حضور جنابعالی که برويم سراغ آيهی بعد اما زمان کار کيه ما در اسلام از کارافتادگی داريم بازنشستگی نداريم انسان تا جان دارد بايد کار بکند بگو پس اين قانون بازنشستگی چيه اين يک چون قرارداد بستيم به خاطر قرارداد بازنشسته میشويم چون ما از اول با دولت قرارداد بستيم که ما يک مقداری از حقوقمان کم کنند در عوض بعد از سی سال، چون قرارداد بستیم به خاطر قرارداد میرويم توی خانه مینشينيم اما انسان تا نفس دارد بايد کار بکند ما از کارافتادگی داريم مراجع تقليد ما اکثراً بعد از هفتاد سالگی کارشان شروع میشود خدا به پيغمبر میگويد: «فاذا فرغت فانصب» وقتی فارغ شدی يک کار ديگر شروع کن «والی ربک فرغب» کار زمان ندارد برای کارگر اسلام خيلی حقوق قايل است اول به کارگر فشار نياوريم يک، قبلی از آنی که عرقش خشک بشود حقوقش را بدهيم دو البته اين حرفهايی که میزنم يک عده هم پای تلويزيون میگويند آقای قرائتی چی چی داری توی تلويزيون میگويی چهار ماه است حقوق ما کارگرها را ندادند.
رعايت اولويّت در تنظيم بودجه
حالا اينجا يک فضولی هم بکنم نخير فضولی نمیکنم حرف حق میزنم هيچی هم فضولی نيست «بسم اللّه» با جرأت هم میگويم «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» سازمان مديريت و برنامه و بودجه بايد يک ستاد بحران بسازد که اگر يک بار يک بحرانی پيش آمد بتواند بودجه جايی را جا به جا کند شايد هم داشته باشد من خبر ندارم مثلاً بودجه میدهند برای استخر سرپوشيده بعد میبينيم يک جايی يک نياز واجب واجب واجب پيش آمد که به… استخر هم لازم است استخر لازم لازم، اما از استخر لازمتر هم داريم اگر يک حادثهای پيش آمد توی آن ستاد بحران بنشينيد بگويند اين بودجه را از اينجا جا به جا کنيد ما الان اگر پولی خرج عطسه شد خواسته باشيم خرج سرفه کنيم تخلف اداری است میآيند میگيرندمان، بابا يک ستاد بحران بنده توی نهضت سوادآموزی میگويم «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بنده رئيس نهضت هستم الان صلاح اين است که اين بودجه از اينجا جا به جا بشود پيشنهادم را بروم و بگويم دليلم را بگويم در ادارهی سازمان مديريت برنامه و بودجه بياند طبق استدلال ما پولها را جا به جا کنند چون توی مملکت ما بسياری پولهايی خرج میشود که واجبترين مستحب هم نيست و بسياری از جاهايی که مثلاً ما شايد دهها هزار مدرسه داشته باشيم مدرسههای کوچولو که دستشويی ندارد بچهی مظلوم صبح میآيد که برود کلاس تا ظهر ادرارش را نگه میدارد ظهر میرود خانه ادرار میکند آنوقت در همان استان مثلاً فرض کنيد که برای چمن برای نمیدانم فرض کنيد که بدنسازی برای نمیدانم زمين اسکی برای چی يک کارهايی که حالا آنها هم مفيد است به شرطی است که بچهها اوليات زندگیشان باشد و بله بايد آدم کارهايش برنامهريزی داشته باشد اما يک ستاد بحران هم بايد داشته باشيم که با يک برنامهريزی دنبال منطق جا به جا کنيم بنده بايد نمازم را درست بخوانم اما تا يک حادثهای پيش آمد میگويد: «قياما» فوراً میگويد «وقعوداً» بينش يک نماز بخوان صلاح نيست بايستی نمیتوانی بايستی بعد میگويد نمیتوانی بنشينی: «وعلی جنوبهم» قرآن میگويد: «قياماً وقعوداً وعلی جنوبهم» يعنی ايستاده نشسته، خوابيده، حالا، اگر همه بسيج شويم الآن جنگ نيست چقدر نيروهای ما توی پادگان میتوانند يک حرکتی انجام بدهند مشکل مسکن را حل کنيم آقا هر سربازی به جای مثلاً يک سال، دو سال مثلاً فرض کنيد که يک ماه دو ماه سه ماه چهار ماه مثلاً کمتر بيشتر اين کار را بکند ما بسياری از مشکلاتی که نيروی انسانی میخواهد میتوانيم از پادگانها حل کنيم خيلی کارها را کارهای کلان را میشود با يک تسمههايی زير و رو کرد به هر حال به من چه که اين حرفها را میزنم ولی دلم میسوزد با چشمهای خودم میبينم جاهايی که واجب است واجب است زمين مانده و چيزهايی که نه واجب است نه مستحب پول خرجش میشود ما در مملکتمان افرادی بودند بيست سال اذان میگويند کسی يک قرون به اينها نداد. يک پيراهنی يک کت شلواری بيست سال هم است اذان میگويد يک افطاری کسی به اينها نداده بعد هم يک بودجهای میآورند برای مثلاً فلان مسأله که هر چی فکر میکنی اين واجب بود نه مستحب بود نه نياز جامعه بود نه يک اسمی رويش میگذارند بودجه را اختصاص میدهند بخور بخور راه میاندازند اجمالاً انشاءاللّه عرض کنم به حضور جنابعالی که چون بيتالمال هست بايد دو تا سه تا اسلامشناس عادل متقی چند تا کارشناس قوی با يک ستاد بحران باشد که اگر رئيسی وزيری وکيلی خودش آمد گفت فعلا ما به جای اين، اين کار را بکنيم بتواند اين چيزها را جا به جا کند تا انشاءاللّه اولويتها فراموش نشود.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد در هر لحظه تک تک ما را به راه مستقيم هدايت بفرما. (آمين)
در قرآن آياتی داريم که بعضیها فکر میکنند کارهايشان درست است بعد میفهمند که کارشان غلط بوده ما را از آنهايی که خيال میکنيم کارهايمان درست است ولی روز قيامت شرمنده هستيم ما را از «يحسبون انّهم يحسنون صنعا» از خيالگرانها قرار نده. (آمين)
واقعبين حقبين، حقگو، فکر حق، بيان حق، عمل حق، همهی کارهايمان را در راه مستقيم قرار بده. (آمين)
«والسّلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته»