متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/5/24
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
بحث ما تفسير سورهی قصص بود تا رسيديم به آيهی 14، به فرعون گفتند زنی پسری میزايد حکومتت را واژگون میکند دستور داد همهی پسرهايی که متولد میشوند از دم بکشند مادر موسی که پسر زائيد وحشت زده شد خدا بهش الهام کرد وحشت نکن شيرش بده بگذار توی صندوق بنداز توی رودخانه من به تو برمیگردانم اين کار را کرد به خواهرش هم مادر به خواهر گفت عقب رودخانه برو ببين سرنوشت اين چی میشود حرکت کرد ديد که فرعون کنار رودخانه نشسته صندوق را گرفتند ديد پسر است خواست بکشدش اينجا زن فرعون نقش داشت نقش نهی از منکر، گفت «لاتقتلوه» نکشش يک نهی از منکر کرد به خاطر يک نهی از منکر رأی فرعون را زد موسی را نکشت بعد هم موسی جامعه را از فرعون نجات داد گاهی يک نهی از منکر باعث میشود که کسی يک خلاف نکند بعد به خاطر او يک خلاف برکاتی دارد برکت نهی از منکر، «لاتقتلوه» به هر حال بچه را گرفتند و زن فرعون گفت ما که بچهدار نمیشويم اين عوض بچه برای ما دايهها را دعوت کردند شير هيچ کدام از اينها را نخورد، شير هيچ کدام از اينها را نخورد، خواهر آمد جلو گفت که من يک خانوادهای را سراغ دارم ممکن است شير او را بخورد گفتند برو بگو بيا رفت به مادرش گفت، نگفت اين مادرش است بالاخره برگردانديم به مادرش، اين قصهی جلسات قبل منتهی نکاتی توش بود که گفتيم حالا از اين آيه، موسی کم کم بزرگ شد، «ولما بلغ اشده» موضوع بحث، ادامهی تفسير سورهی قصص آيهی 14 «ولما بلغ اشده واستوی اتينه حکما و علماُ کذلک نجزی المحسنين» همين که موسی «بلغ» بالغ شد رسيد «اشد» از شدت به معنای نيرومند شدن، «استوی» به معنای کمال خلقت و اعتدال، وقتی نيرومند شد و آفرينش جسمیاش به يک مرحلهی کافی و لازم رسيد «اتينه» ما اين موسی را همين بچهای را که شير مادر خورد و توی کاخ هم بزرگ شد بِهش حکمت و علم داديم و اينگونه ما به محسنين جزا میدهيم يعنی افراد لايق را به پست میرسانيم در اينجا چند نکته میخواهم بگويم.
حکمت یعنی بینش، علم یعنی دانش
اول اينکه در قرآن کلمهی «حکماً و علما» سه بار تکرار شده اس کلمه «اتينه حکما و علما» اين «حکما و علما» سه بار تکرار شده و در هر سه بار حکم بر علم مقدم است حکم يعنی چه؟ يعنی منهم درست، قدرت بر داوری حکمت، علم يعنی آگاهی علم و حکمت فرق میکند ممکن است کسی تحصيلاتش بالا باشد خيلی کتاب خوانده اما باز هم در تصميماش، تصميماش حکيمانه… باسواد است ولی خيلی عقلش کار نمیکند افرادی ممکن است خواندن و نوشتن بلد نباشند يا سوادشان کمرنگ باشد اما قدرت تدبيرش بالا باشد حالا من روی «بلغ» بلوغ صبحت کنم ما چهار رقم بلوغ داريم.
انواع بلوغ در انسان
انواع بلوغ: يک بلوغ است اقتصادی است که میگويد مال يتيم را کی بدهيم به يتيم، وقتی بالغ شد بالغ شد يعنی چه يعنی بتواند داد و ستد کند ممکن است کسی بيست سالش هم باشد اما برود اسفناج بخرد کلاه سرش برود اگر يک يتيمی نتوانست داد و ستد کند نمیتوانيد بگوييد حالا بزرگ شده پانزده سالش شده مالش را بهش بدهيد بايد آن را امتحان کنيد که آيا قدرت اين را دارد که از مالش استفاده کند يا کلاه سرش میرود بلوغ اقتصادی يعنی در معامله کلاه سرش نرود اين يک بلوغ اقتصادی است. يک بلوغ داريم بلوغ سياسی است بلوغ سياسی باز يک حساب ديگر است ممکن است کلاه سرش بگذارد ممکن است خيلی هم دانشمند باشد اما بلوغ سياسی نداشته باشد در بقيع قبر امام چهارم امام حسن مجتبی (علیه السلام) را خراب کردند چون گنبد و بارگاه داشت مردم ايران راهپيمايی راه انداختند که چرا قبر امامان معصوم ما خراب شد رضا شاه عکسبرداری کرد فرستاد خارج که مردم ايران جمع شدند توی خيابان راهپيمايی میکنند که ما احمدشاه را نمیخواهيم يعنی از چی چه شيطنت و حرامزادگی، بلوغ سياسی يعنی توطئه شناس باشد دشمن شناس باشد افرادی هستند اوه… نويسنده تحليلگر اما آنی که از حکومتش بيرون میآيد عين همانی است که از حلقوم رئيسجمهور آمريکا بيرون میآيد نمیفهمد چه میکند تحصيلاتش هم بالاست بلوغ سياسی، يک بلوغ است بلوغ عبادی، دختر نه سالش که شد بايد نماز بخواند بايد روسری سر کند حتی يک دانه مو سرش نبايد بگذاريم پيدا باشد حجابش را به طوری که اسلام گفته حفظ کند پسرها مثلاً 13، 14 سالگی وقتی به تکليف میرسند يا اگر ديگه طوری بايد به رساله مراجعه کنيد اين بلوغ عبادی است. يک بلوغ هم بلوغ ازدواج، ممکن است دختر نه سالش شده باشد اما به درد شوهرداری نمیخورد يعنی از نظر ازدواج هنوز بالغ نشده مسائل خانوادگی زناشويی را نارس است در اين حال هر چيزی يک بلوغی دارد باز هم در بلوغ هم بلوغ دارد بعضیها مکه میروند هنوز بالغ نشدند يک حاجی من ديدم در مکه پای آسانسور وايستاده بود طبقه چندم میخواست برود گير کرد منم رسيدم ديدم خانم میگويد که کاش مکه نيامده بودم گفتم چرا؟ مگر چه شده؟ گفت خيلی وقت است پای آسانسور وايستادم نمیآيد پايين، مثلاً يه، آنقدر کم تحمل، آنقدر لوس، آنقدر بیظرفيت يا کمظرفيت که مثلاً با مختصر چيزی دست از همه چيزی برمیدارد آقا چرا نماز نمیخوانی برو بابا تخممرغ گران شده يعنی نماز را به تخممرغ بند میکند اگر اينها کربلا بودند يکیشان نماز نمیخواندند برو بابا، یزيديها اين همه هستند حالا نماز بخوانيم يعنی آدم هست که به مختصر چيزی دست از هدفش برمیدارد اينها، ورزش بلوغ میخواهد عبادت بلوغ میخواهد پول بلوغ میخواهد افرادی هستند لياقت پول ندارند همين که يک خورده پولشان بيشتر شد خيلی بدمستی میکنند ظرفيت ندارد افرادی هستند پست، نرسيدند به پست تا پست دستشان میدهی کم ظرفيتاند از اجمالاً ظرفيت داشتن انسان بايد ظرفيت داشته باشد هرچی از خدا میخواهيد اول بگوييد خدايا ظرفيتش را بده بعد سوادم بده چون اگر علم را بدهند به آدم بیظرفيت پول را بدهند به آدم بیظرفيت، پست را بدهند به آدم بیظرفيت مثل خط، خطرناک است اول ظرفيت، يعنی اگر قيف بزرگ نباشد نفت زياد بشود فتنه است بايد اول قيف بزرگ باشد بعد به مقدار قيف نفت بريزند اگر قيف تنگ باشد نفتش زياد باشد خطرناک است «ولما بلغ» رسيد که موسی ظرفيت داشت البته اين هم کاری به سن ندارد افرادی هستند که سنشان کم است اما مديريتشان بالا است آقا من 22 سال است سابقهی کار دارم ببخشيد 22 سال است که خراب کرد يک کسی 30 سال است 20 سال است 10 سال است 7 است اين دليل نيست که، «ولما بلغ اشده» ما خيلی وقتها توی طرحها گير میکنيم از خود مردم اگر طرح بخواهيم مردم طرحهای خوبی میدهند ممکن است توی يک اتاقی افراد کارشناس بنشينند و همهشان با هم گيج شوند و ممکن است بيرون دَر يک آدمی هم باشد که لقب کارشناس هم ندارد اما راه حل را بهتر میداند، راه حل را بهتر میداند اين خيلی به درسهايی که خوانديم به مدارکی که داريم به سابقه کار ننازيم البته علم خوب است مدرک خوب است سابقه خوب است اينها ارزش است نمیخواهم ارزشها را از بين ببرم میخواهم بگويم ارزشها فقط اينها نيست ممکن است يک آدمی از در برسد يک چيزی نوُی به ذهنش بيايد که حرف نو و از همه بهتر باشد «ولما بلغ اشده و استوی اتينه حکماً و علما» حکمت و علم. خوب باز اينجا نکتهای هست که خدا به وعدهاش وفا میکند خدا به مادر موسی گفت تو بندازش توی دريا «جاعلوه من المرسين» خدا وعده داده بود توی آيات قبل که «جاعلوه» من او را قرار میدهم «من المرسلين» من او را از انبياء قرارش میدهم تو شيرش بده توی جعبه بندازش توی دريا موسی را من اين را به تو برمیگردانم پيغمبرش هم میکنم خدا قول داده بود «مرسلين» حالا اينجا میگويد «حکماً و علماً» يعنی خدا به وعدهاش وفا کرد، خدا به وعدهاش وفا کرد اينها نکات قشنگ قرآن است.
تاريخ، قانون دارد
حالا، بعد میفرمايد: «وکذلک نجزی المحسنين» فکر نکن که موسی تنهايی بود هر کس محسن باشد ما اين رقمی کمکش میکنيم يعنی پاداشهای خدا مربوط به قيامت نيست گاهی توی دنيا خدا يک چيزی به يک کسی میدهد کلمهی «کذلک» يعنی قانون است «کذلک» قانون است فکر نکنيد حالا يک دری به تختهای خورد يک موسی پيدا شد پيغمبر شد نه اينطور نيست هر کس که محسن باشد نيکوکار باشد هر کس فکرش سالم باشد قلبش سالم باشد کارش سالم باشد چشمش پاک، دستش پاک، فکرش پاک باشد کسانی که نيکوکاراند اين رقمی ما، «نجزی»، «نجزی» يعنی کارمان اين طوری است، «نجزی» فعل مضارع است فعل مضارع برای استمرار است، يعنی ما هميشه اين کاره هستيم فکر نکن آخه يکوقت يک کسی، يک دری به تخته میخورد از دستش در میرود يک کاری میکند يک وقت نه اصلاً اين کاره است کسی مأيوس میشود خوب آقای قرائتی اين حرفهايی که میزنيم ببين درد ما چيهای بابا حالا يک موسیيی، در تاريخ پيدا شد و پيغمبر شد میگويد نخير «وکذلک نجزی المحسنين» درست است مقام نبوت، با آمدن پيغمبر اسلام، نبوت بسته شد، خاتمالنبين است اما الطاف و مددهای غيبی و دادن علم و دادن حکمت هنوز بسته نشده ممکن است خداوند به يک افرادی علم و حکمت فراوان بدهد. حالا، آيهی بعد، خدا هم الکی نمیدهد «محسنين» محسن يعنی نيکوکار، اگر نيکوکار بودی خدا بهت میدهد.
سيره پيامبران، حمايت از مظلوم
خوب آيهی 15، قرآن میفرمايد که «ودخل المدينه علی حين غفله من اهلها» آيهی 15 «ودخل المدينه» يک روز حضرت موسی وارد شهر شد «مدينه» يعنی شهر «علی حين غفله» در حالی که مردم غافل بودند از ورود او، بیخبر بودند مسئولين گاهی بايد با لباس مبدّل وارد شهر بشوند که مردم آنها را نشناسند که خوب از اوضاع، اين بازرس که میرسد و با لباس فرم میرود و ماشين گروند و اينها خوب میفهمند آقا رئيس آمد، فوری خودشان را جمع میکنند افرادی که مصلح هستند بايد گاهی ناشناس، سرزده با لباس غيرعادی با لباس، ببخشيد گفتم غيرعادی با لباس عادی وارد بشوند که خوب اوضاع را بفهمند، يک روز حضرت موسی که از مصلحين بود و هنوز پيغمبر نشده بود وارد شهر شد «علی حين غفلة» يعنی مردم غافل بودند نمیدانستند که اين موسی است «فوجدوفيها رجلين»، «فوجد» وجدان يافت «فيها» در آن شهر «رجلين» دو نفر را ديد که «يقتتلان» با هم دعوا میکنند و گلاويز شدند موسی به طور ناشناس وارد شهر شد ديد دو نفر با هم درگيراند «هذا من شيعه» اين از شيعهی موسی بود «هذا من شيعه» اين طرفدار موسی بود يکی از اين دو نفری که با هم درگير بودند از طرفدارهای موسی بودند «هذا من عدوه» يکی هم از، يک نفر طرفدار موسی بود يک نفر طرفدار فرعون، ديد اينها با هم کتککاری میکنند توی خيابان و کوچه «فاستغثه الذی من شيعة»، «فاستغثه»، استغاثه، «فاستغثه الذی من شيعه» کسی که يار موسی بود به موسی گفت کمک، کمک، «علی الذی من عدوه» گفت کمکم کن نسبت به دشمن، «فوکزه»، «فوکزه» يعنی موسی يک مشت زد به طرف مخالف «فقضی عليه» طرف مرد حالا چه جور مشت بوده به کجا زده، «فقضی عليه قال هذا من عمل الشيطن» موسی گفت «هذا» اين درگيری که شما داريد «من عمل الشيطن» اين درگيری از عمل شيطان است «من عمل الشيطن انه عدو مضل مبين» بدرستيکه او، شيطان «عدو مضل» دشمن است و گمراه کننده است و «مبين» است اين اصل قصه است حالا اين قصه چی میگويد قصه، فقط تاريخ نقل میکند چقدر نکته توی اين است خوب، اين که میگويد: «دخل المدينه» وارد شهر شد پيداست زندگی موسی توی شهر نبود، چرا، چون موسی توی کاخ زندگی میکرد و کاخ فرعون هم بيرون شهر بود و شاهها هميشه برای اينکه امنيت داشته باشند از کوچه پس کوچهها توطئهايی نشود زندگیشان را میبرند بيرون شهر که قشنگ توی بيابانها را بتوانند با چراغ، با نمیدانم پليس با حفاظت شده، زندگی موسی بيرون بود خوب، يا بخاطر اينکه حرکات انقلابی يک حرکاتی بود که بنا بود که مثلاً توی شهر بنا شد که قصه لو برود حالا به هر دليلی، موسی توی شهر نبود از بيرون شهر «دخل»، «دخل» يعنی وارد اون، وارد شد خوب نکاتی که اين هست اين است که نکته اول گفتيم «علی حين غفلة من اهل» يعنی گاهی آدم بايد با لباس مبدل، ناشناس وارد منطقه بشود از اين معلوم میشود که ممکن است کسی توی کاخ زندگی کند، اما فکرش فکر کاخی نباشد موسی در کاخ فرعون زندگی میکرد اما طرفدار مستضعفين بود، حمايت از مظلوم لازم است انبياء افراد وارفته نبودند مشتی داشتند که با يک مشت میتوانست طرف را بکشد البته موسی قصد کشتن نداشت موسی قصد کشتن نداشت موسی قصد کشتن نداشت منتهی طرف کشته شد بعد هم به طرف گفت که چرا درگيری شدی ما حالا اول کارمان است ما حالا اول مبارزاتمان است کسی که اول کارش نبايد از روز اول مشتش باز بشود و يک پروندهی سياهی توی دربار داشته باشد و يک عده جاسوس برايش بگمارند و، به هر حال درست است که ما حالا شيعه داريم شيعه يعنی «شيعة» يعنی حزبش اصلا کلمهاش شيعه يعنی مثلاً «شيعة علی» يعنی حزب علی درست است ما يک دارو دستهای داريم طرفدار داريم مخالف داريم تو جزو باند ما نيست اونها جزء مخالفيناند ما خداپرستيم اونها فرعونپرستند همهی اينها درست است اما اول کار ما نمیتوانيم مسائل مهم را فدای يک مسئلهی جزئی کنيم در نهجالبلاغه داريم «کم من لقمه منعت اکلاتی» گاهی آدم يک لقمه میخورد اشتهايش کور میشود ديگر غذای رسمی را نمیتواند بخورد شما با يک حرکتی که انجام داديد ما يک برخوردی کرديم يک مشت زديم طرف کشته شد اين رفت توی پروندهی کامپيوتر به قول امروزیها که ديگر تا میگويند موسی میگويند بله در فلان تاريخ فلان روز با يک مشت يک نفر را کشت اين پرونده برای ما باز شد و ديگر کيه که اين پرونده را، وقتی هم خدا به موسی گفت برو سراغ فرعون گفت آقا من پهلوی اينها پرونده دارم من يک نفر از اينها را کشتم حالا «قال ربّ انّی ظَلَمتُ نَفسی» موسی ديد که نفر را، گفت خدايا ظلم کردم به خودم حالا آيا موسی گناه کرده بود يا گناه نکرده بود پيغمبر معصوم است معصوم گناه نمیکند اين هم که میگويد اين عمل شيطان است يعنی درگيری شما «هذا» به درگيری میخورد «هذا» يعنی اين درگيری، درگيری شما کار غلطی بود اَمّا حمايت، چون طرفدار موسی خداپرست بود، موحد بود، طرفدار فرعون به هر حال يکیاش طاغوتی بود يکیاش ياقوتی بود درگيری طاغوتی ياقوتی خوب به نفع ياقوتی مشت زد بالا، کار موسی حمايت بود قصد کشتن هم نداشت گناه هم نبود چرا او گناه نبود چون خدا توی قرآن میگويد که «انه من عبادناً المخلصين» راجب به موسی میگويد که مخلص است.
شيطان بر مخلصان سلطهای ندارد
مخلص هيچ وقت گناه نمیکند شيطان به خدا گفت خدايا همهی مردم را گمراه میکنم همه را به گناه وادار میکنم «الا عبادک منهم المخلصين» حريف مخلصين نمیشوم در قرآن میفرمايد موسی مخلص بود و قرآن هم میگويد هر کس مخلص است شيطان حريفش نمیشود پس شيطان حريف موسی نمیشود اينجا هم که میگويد اين عمل شيطان بود يعنی درگيری شماها کار غلطی بود يک کسی که اهداف بلند مدتی دارد میخواهد يک رژيمی را واژگون کند مثل رژيم فرعون نبايد اين طرح طولانی با يک عمل جزئی لو برود «قال رب انی ظلمت نفسی» موسی گفت به هر حال ما به خويشتن ستم کرديم يعنی يک عملی انجام داديم که اين جزئی از سوابق ما شد اگر هم گناه نيست اما سابقهام را خراب شد ممکن است بعضی کارها گناه نباشد بنده الآن اگر عمامهام را بگذارم روی مثلاً پيشانیام گناه نيست اگر جای عمامهام را من عوض کنم عمامهام را بردارم بگذارم جلو اگر عمامهام را بگذارم جلو گناه نيست اما ديگه هر وقت برويم توی تلويزيون ببينند میگويند اين شيخ که اين سوء سابقه میشود اين درگيری پروندهی ما خراب شد در ظلمت نفسی، «فاغفرلی» اين را پاکش کن «فغفرله» خدا هم پاکش کرد «انه هو الغفور الرحيم» اين معلوم میشود که اگر اين آدم خوبی يکوقت يک دسته گلی آب داد ديگر برای بار اين را از گزينشها ردش نکنيد برو تو يک همچين، بابا حالا يک بار بله يک سيلی زدم حالا میخواهی بگويی چه، اين خودش توی گزينش يک درس است حالا يک جوانی فرض کنيد که يک زمانی يک کار غلطی کرده شراب خور که نيست بله يک بار سر سفره شراب ديدنش يک بار سر سفرهی قمار ديدنش يک عکس هم از او دارند اما والله بالله اين شراب خور نيست در آن سفره نبايد شرکت کند يا نبايد بخورد خدای نکرده خورده اما اين میخواهد بگويد با يک عمل کمی را برای هميشه حذف نکنيد با کمال تأسف ما گاهی وقتها برای يک عمل هميشه کسی را حذف میکنيم آقا تو سابقهات خراب است حالا يک بار ماشين را برده تصادفاً هم زده به يک کسی يا تصادفا ماشين را زده به يک ماشينی يا به يک آدمی، من ديگر کليد بهت نمیدهم پشت دستم را میسوزانم بر پدر و مادرم لعنت اگر سوئيچ ماشين را بدهم بهت، ولش کن حالا يک بار رفته، يک بار رفته حالا تصادف کرده اين که آدم بگويد چون يک بار تصادف کردی تا ابد، يک بار خانم پول را گم میکند شوهرش میگويد من زنده باشم ديگر پولت نمیدهم بابا چرا؟ حالا يک بار گم کرده بابا چی شده يعنی گير ندهيد به هم، موسی يک نفر را زد کشت گفت «رب انی ظلمُت… فاغفر… فغفر».
جاذبه در حدّ اعلی، دافعه در حدّ ضرورت
«فاغفر، فغفر» يعنی اگر خواسته باشيد، خدا رحمت کند شهيد مظلوم دکتر بهشتی را يک حرف قشنگی میزد بهشتی خيلی حرفهای قشنگی میزد واقعاً حکيم بود چند تا حرف قشنگی از بهشتی يادم است يکی میگفت که جاذبه در حد اعلی، دافعه در حد ضرورت خيلی کلام قشنگی است جاذبه در حد اعلی يعنی وقتی میخواهيد مردم را جذب کنيد هر چی توان داريد محبت کنيد مردم را جذب کنيد، اما گر میخواستيد پرت کنيد بگذاريد که ديگر وقتی کارد به استخوان رسيد تا میشود جذب کنيد کلمه خيلی قشنگ است جاذبه در حد اعلی دافعه در حد ضرورت خيلی اين حرف قشنگی است اين يکی يکی از حرفهای قشنگ دکتر بهشتی اين بود شما در زمين سراغ فرشته نرويد توی زمين اينهايی که هستند آدمند، آدم هم خلاف میکند نبايد گفت چون تو يک خلاف کردی برای هميشه نابود باش در زمين دنبال فرشته نگرديد پيش نمازی حالا مثلاً فرض کنيد که يک مرتبه توی مسجد عصبانی شده ديگر آقا پشت سرش نماز نمیخواند چرا اين آقا بداخلاق است من ديگه نمیروم… مسجد ايشان ديگر نمیروم، لذا اگر حالا پيش نماز يک بار نمیخواهم بگويم کار پيش نماز درست است ممکن است پيش نماز عصبانيتش غلط بوده اما حالا شما يک عصبانيت ديدی تا آخر عمرت نبايد بروی مسجد خوب اين که چه برخوردی است يک بار اين آقا گران فروشی کرد نه من ديگر تا آخر عمر با اين معامله نمیکنم برو بهش بگو آقا ببنيد اين که به ما داديد جای ديگر ارزانتر میدادند نگی نفهميد ما به هر حال قورتش داديم ولی خواهش میکنم میآييم از شما چيزی میخريم سود عادلانه از ما بگير جوری نباشد که ما… اين طور نباشد زود کسی را طرد نکنيم ايشان عصبانی شد ديگر مسجدش نمیروم ايشان يک بار گران فروخت ديگر باهاش معامله نمیکنم خانم پول گم کرد ديگر پولش نمیدهم پسرم ماشين را زد تا آخر عمر ديگر ماشين دستش نمیدهم نکنيد اين کار را نکنيد ببين اين درس است يک مشت زد طرف را کشت گفت «فاغفرلی فغفرله» خدايا من را ببخش گفت بخشيدم «انه هو الغفور الرحيم»، «قال رب بما انعمت عليه» آيهی بعد موسی گفت خدايا: «رب بما انعمت علی» حالا به خاطر نعمتی که به من دادی که قدرت دارم «فلن اکون ظهيراً للمجرمين» از اين به بعد ديگر يار ستمگران نمیشوم «فلن اکون ظهيراً للمجرمين» بايد مواظب باشيم برادرها و خواهرها يک نکته بگويم شما در نماز میگوييد: «صراط الذين انعمت عليهم» خدايا مرا ببر در راه کسانی که «انعمت عليهم» به آنها نعمت دادی «انعمت عليهم» کيه اين آيهی 17 سورهی قصص «انعمت» را معنا میکند میگويد: «رب بما انعمت علی» حالا که «انعمت علی» همان «انعمت عليهم» است حالا که به من «انعمت علی» «فلن اکون» هيچ وقت يار مجرمين نمیشوم آقايانی که توی روزنامهها توی مجلهها توی سخنرانيها توی تلفنها توی کتابها يا هر جای ديگر توی نطقها حرفی میزنيد که با اين حرف جگر آمريکا شاد میشود شما يار مجرمين میشويد چون با اين حرف کسی که شاد شد آمريکا شاد میشود و کسی که دشمن و مجرم را شاد کند «انعمت عليهم» نيست آيهی 17 سورهی قصص میفرمايد موسی گفت: «قال» موسی گفت: «قال رب» پروردگارا: «بما انعمت علی» حالا که من جز «انعمت عليهم» شدن نتيجه «انعمت عليهم» چيه اين است که هيچ وقت يار: «فلن اکون ظهيراً للمجرمين»، «ظهير» باطاء، ظاء، «ظهير» با طاء، ظاء، طاء دستهدار «ظهير» يعنی هيچ وقت من حامی و ياور مجرمين نيستم هيچ وقت حرکتی از من سر نخواهد زد که مجرم لذت ببرد خيلی درس مهمی است يک نکته نکتهی حساس بسم اللّه الرحمن الرحيم هر کس در هر فکر و امضاء و پا شدن و نشستنی، زنده باد مرده باد هر کس در هر مقاله و نطقی که هر حرکتی انجام بدهد که مجرمين شاد بشوند که مجرمين شاره بشوند اين «انعمت عليهم» بگوييد، نيست چون سورهی قصص آيهی 17 میگويد «انعمت علی» «رب بما» کسی که «انعمت عليهم» هست يار مجرمين نمیشود شما حساب کن با اين حرکتت مجرمين شاد میشوند يا نه حرکتی که دشمن را شاد کند «انعمت عليهم» نيست و کسی که «انعمت عليهم» نشد يا «مغضوب عليهم» است و يا «ضآلين» و در نماز میگوييم خدايا ما را جزء انعمت قرار بده جز «مغضوبين» يعنی غضب شدهها و جزء «ضالين» يعنی منحرفين قرار نده کجا کار میکنيد توی فلان کارخانه يک ترياکی آمده ترياکهاش را تقسيم میکند اين مجرم است تو چرا عامل توزيع ترياکش شدی يک کسی میخواهد ربا بخورد روش نمیشود که علناً پولش را ربا بدهد میگويد من يک مقدار پول دارم تو واسطه شو واسطهی ربا شدی يار مجرم شدی اون ربا خوار است تو هم دلالش شدی اون شراب ساز است تو هم دلالش شدی اون توطئه کرد تو هم حمايتش کردی اون حرکت را انجام داد تو هم ياری کردی هر کس با هر حرکتی که يار مجرم بشود «انعمت عليهم» نيست و ما روزی 10 مرتبه میگوييم خدايا ما را «انعمت عليهم» قرار بده يعنی ما را جزء ياوران مجرمين قرار نده «رب بما انعمت علی فان اکون ظهيراً للمجرمين» خيلی خوب انشاءاللّه جلسهی بعد آيهی 18 را برايتان تفسير خواهم کرد. فعلاً همه را به خدا میسپارم.
خدايا! تو را به حق محمّد و آل محمّد هيچ کار ما را حمايت از مجرمين قرار مده. (آمين)
ما را جزء «انعمت عليهم» قرار بده. (آمين)
جزء «مغضوبين» و غضب شدگان و منحرفين قرار نده. (آمين)
روح انبياء، اوصياء امام، شهدا، پدران و مادران و مربيان و اساتيد و نياکان و تمام کسانی که در اسلام و تشييع و انقلاب ما در تعليم و تربيت ما هر رقم حقی به گردن ما دارند روحشان را از ما راضی و ما را پاسدار خونها و خدمات آنها قرار بده. (آمين)
آنهايی که يار مجرميناند با فکر و قلم و بيان و طرحشان آنها را هم هر کدام قابل هدايتاند هدايت بفرما. (آمين)
«والسلام عليکم و رحمة اللّه»