متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/5/17
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
شهادت صديقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام اللّه عليها) را تسليت عرض میکنم ايّام پخش اين بحث ايام سوگواری حضرت زهرا (سلاماللّه عليها) است. موضوع بحثی را که در چند جلسهی قبل دنبال کرديم سورهی قصص، رسيديم به آيهی 12، يک شيرينکاری از مادر و دختر، ضمناً توی اين تفسير نقش زن هم در قرآن معلوم میشود کسی اگر خواست راجع به مقام زن و نقش زن صحبت کند، در کنار انبياء نقش زنان خيلی مهم بوده است بخصوص حضرت موسی که چند تا زن موسی را نگه داشتند اول مادر موسی، بعد خواهر موسی، بعد همسر موسی، بعد زن فرعون نقش اساسی داشتند اين زنها در وجود موسی و در حرکت موسی و در انقلاب موسی (عليه السّلام). حالا رسيديم به آيهی دوازده از سورهی قصص، آيه اين است، موضوع بحث ادامهی تفسير سوره قصص آيهی دوازده، «وحرمنا عليه المراضع من قبل فقالت هل ادّلکم علی اهل بيت يکفلونه لکم و هم له نصحون»، ماجرا به اين صورت بود که به فرعون گفته بودند امسال زنی بچهای میآورد، پسر حکومتت را واژگون میکند ترسيد دستور داد هر زنی پسر زائيد بچهاش را بکشند مادر موسی که پسر زائيد ترسيد که الان میکشنش خداوند به مادر موسی الهام کرد وحی کرد، که شيرش بده توی جعبه بندازش توی دريا، ما به تو برمیگردانيم شيرش داد توی جعبه گذاشت انداخت توی دريا فرعون کنار دريا تماشا میکرد رود نيل، جعبه را گرفتند خواستند بکشند بچه را مثل باقی بچهها زن فرعون گفت بابا اين که معلوم نيست مادرش کيه اين را آب آورده من هم که بچهدار نمیشوم من و تو که بچهدار نمیشويم اين را نگهش داريم بچهدار شويم اين به جای يک بچه، اين را بچه خود ما قرار بدهيم اين، اين بچه را آب آورده اين زن يعنی زن فرعون رأی فرعون را زد که فرعون از کشتن بچه منصرف شد حالا بچه را گرفتند.
همه امور بدست خداست
کسی که میگفت «انا ربکم الاعلی» من خدای شما هستم فرعون ادعای خدايی میکرد در تغذيه يک کودک عاجز ماند هر دايهای را آوردند سينهی دايه نرفت حالا، آيه اين است «و حرمنا» حرام کرديم يعنی منع کرديم بر اين بچه «مراضع»«مرضع» دايه را، يعنی هر دايهای را که آوردند که بچه را شير بدهند ما کاری کرديم که بچه سينهی، از شير دايه مصرف هرچی دايه آوردند شيرش را نخورد. «و حرمنا عليه»، «فقالت» خواهر موسی عقب رودخانه میآمد مادر موسی بچه را شير داد گذاشت توی جعبه انداخت توی رودخانه به خواهرش گفت عقب رودخانه برو ببين عاقبت بچه چی میشود خواهر هم خيلی خواهر تيزی بود مذهبی بايد دختر هوشياری باشد حواسش جمع باشد جيغ نزند که همه بفهمند اين خواهرش است ندود، هيجانی… يعنی شرايط را چنان خودش را عادیسازی کرد رفتار و کردارش همه عادی بود که نفهمند که اين خواهرش است وقتی آمد ديد بچه را گرفتند و دايهها آمدند سينه دايهها را شير نخورد از سينه دايهها شير نخورد دختره آمد جلو، «فقالت» اين دختر، خواهر موسی آمد جلو گفت «هل ادّلکم» آيا دلالت کنم شما را، راهنمايی کنم شما را بر يک خانوادهای که «يکفلونه» تکفل کنند بچه را میخواهی بروم سراغ يک خانوادهای که صدا بزنم يک خانوادهای را بيايد که اون خانواده بچه را زف کند هم شيرش بدهد هم تميزش کند، تغذيهاش بدهد «يکفلونه» تکفل کند «وهم له و مفصحون» و آن اهل بيت «نصح» و نصيحت کننده و خيرخواه بچه باشند دختر کوچولو نقشش اين بود هم ببيند جعبه کجا رفت هم ببيند جعبه را کی گرفت هم ببيند که نوزاد، برادرش شير هيچ کدام از دايهها را نمکيد هم خيلی به حال طبيعی بيايد بگويد که حالا که اين دايهها را، شير اين دايهها را نمیخورد به من اجازه بدهيد بروم، يک خانوادهای هست، به او خانواده نگفت مادرش، چون اگر میگفت مادرش میکشتنش بنا نبود که معلوم بشود اين بچه را کی زائيده نگفت «الی ام» گفت «ال اهل بيت»، يک خانوادهای هست که بچه را تکفل کنند يعنی همهی مشکلات بچه را حل کنند خوب اين آيه ترجمه شد نکاتی که توی اين آيه است اين است که يکی که: اگر خدا نخواهد تشکيلات عريض و طويلی مثل دستگاه فرعون هم از تأمين غذای يک کودک هم عاجز است فرعون خيلی شما حالا در تلويزيون اهرام مصر را ديديد ساختمانهايی را که فرعون ساخته بعد از چند هزار سال بینظير است در دنيا نه کم نظير، بینظير است در دنيا، اَبَرْ قدرتی مثل فرعون شايد تاريخ نديده باشد يک همچين ابرقدرتی در تغذيهی بچه عاجزند.
ابرقدرتها هم عاجزند
درس اول، درسها:
1-ابرقدرتها گاهی پيروز است، گاهی ابرقدرتها از حل مشکلات کوچک بگوييد شما، عاجزند.
قرآن میفرمايد: همهی ابرقدرتها جمع شوند نمیتوانند يک مگس خلق کنند. «لن يخلقوا ذباباً» و اگر يک مگس يک چيزی برداشت فرار کند همهی رئيس جمهورها عقبش بدوند نمیتوانند از دهن مگس پس بگيرند يعنی خودتان را نبازيد اين درس اول.
درس دوم اينکه سادهترين کارها به ارادهی خداست.
درس دوم، اين درس اول اين درس دوم: همهی کارها به دست اوست توی پرانتز (حتی مکيدن شير) يعنی خدا اراده کند بچه می مکد خدا اراده نکند بچه نمیمکد همهی کارها به دست اوست. ماجرايی را شما شنيديد که عقاب يا آن پرنده میرود مار را شکار میکند از کجا توی آسمان میاندازدش پشت ماشينی که اين را بگيردش چه جور خدا طراحی میکند يعنی گزيدن به دست اوست نگزيدن به دست اوست دوستی داريم در قم میشناسمش از رفقامون است میگفت خوابيده بودم يک مرتبه ديدم چيزی توی صورتم راه میرود چشمم را باز کردم ديدم يک عقرب اندازهی يک کف دست، روی صورتم راه میرفت و مرا نگزيد، گزيدن و نگزيدن، مکيدن و نمکيدن، همه کارها دست اوست توحيد است قصههای قرآن شيرينیاش اين است يک قصه میگويد جعبه را گرفتيم نوزاد به سينهی هر دايهای داديم شير نمکيد بوستش ساده است ولی ببيند چقدر نکته توش است معلوم میشود ابرقدرتها از حل مشکلات کوچک هم گاهی عاجزند.
1-معلوم میشود تمام کارهای جزئی از نظر خداست به ارادهی خداست
سوم: وقتی سر انسان متکبر به سنگ میخورد راهنمايی يک بچه کوچک ناشناس را قبول میکند. انسان وقتی گردن کلفت است وقتی بروبر دارد حرف يک آيةاللّه هم قبول نمیکند اما وقتی بيچاره شد، يک دختر کوچولو ناشناس پيشنهاد میدهد همه حرف يک بچه کوچولو ناشناس را قبول میکند يعنی وقتی آدم سرش به سنگ خورد قبول میکند اين هم درس سوم، متکبران همين که عاجز شدند هر پيشنهادی را میپذيرند ولو از يک نفر ناشناس، کسانی که حرف حق را قبول نمیکنند اينها هنوز عاجز نشدند وقتی عاجز شدند هرچی بگويی میگويد تو درست میگويی. مسئلهی ديگر پيشنهاد خود را در رابطه با چيزی که حساسيت برانگيز است عادی مطرح کنيد اينجا خيلی طبيعی گفت «هل ادلکم»، «هل» يعنی آيا، «ادل» يعنی دلالت کنم شما را، يعنی میخواهيد شما را راهنمايی کنم يعنی صحنه را خيلی، میخواهيد مثلاً بروم براتون غذا بگيرم میخواهيد مثلاً آب بيارم میخواهيد… خودداری از هيجان، تقيه توی پرانتز (خودداری از اظهار عقيده و هيجان) لازم است.
تقيّه برای حفظ عقيده
گاهی باید تقيه کرد تقيه يعنی چه يعنی عقيدهات را اظهار نکن تقيه تاک تيک است نه اينکه دست از عقيدهات بردار يعنی عقيدهات را اظهار نکن «هل ادّلکم» خوب، نگفت «هل ادلکم» «کلمات» مواظب باشيد قصه لو نرود نگفت «هل ادلکم علی ام» اگر میگفت بروم به مادرش بگويم بيا میفهميدند مادرش کيه، گفت «هل ادلکم علی اهل بيت» يک خانواده «هل بيت»، «اهل بيت» يعنی اهل خانه يک اهل خانهای هست اهل خانه بروم، خانواده بروم سراغ يک خانواده نگفت برم سراغ مادرش، اين کلمات همه دليل بر اين است که «هل ادلکم علی» خوب.
تکفّل فرزند، نه فقط خوراک و پوشاک
مسئلهی ديگر اين که نياز تنها غذا نيست نگفت «هل ادلکم» شما را راهنمايی کنم به خانمی که شيرش بده گفت «يکفلونه»، «يکفلونه» تکفل کند يعنی هم شيرش بده هم آموزشش بده و هم تکفل، میگويند فلانی تحت تکفل فلانی است يعنی همه مشکلاتش را حل میکند، همه مشکلات را حل میکند، يک وقت يک کسی از من پرسيد من يک مادری دارم حق به گردم ندارد باز هم بروم ديدنش، گفتم اِ، مگر میشود مادر باشد حق به گردنت… اين چه مادر است که حق به گردنت… گفت بله من وقتی… مادرم من را حامله بوده از بابام جدا شدند بابام رفته زن گرفته مامانم که من را زائيده گذاشته پهلوی فاميل رفته شوهر گرفته من را فاميل بزرگ کردهاند هيچ… شيرم نداده، لباسم را نشسته، چيزی يادم نداده، هيچ نقشی ندارد گفتم بالاخره سر دل که کشيدهست «حملته امّه وهنا عل وهن» قرآن میگويد بالاخره حامله که بوده همان حاملگی سر دل کشيدن باز حق میآورد «يکفلونه» خوب بعد هم میگويد: «يکفلونه لکم» اين کلمه «لکم» مهم است کلمهی «لکم» يعنی به نفع شماست اين «لکم»، «يکفلونه لکم» يعنی تحت تکفل میگيرد و به نفع شماست بعد هم «وهم له نصحون» خيرخواهی،
نقش مادر در تربيت فرزند
مادر خوب کيست، مادر خوب کسی نيست که فقط لباسهای بچهاش سوپر دولکس باشد زلفهای بچهاش را شانه کند و بعد هم بهبهبه الهی برات بميرم چه بچهی قشنگی خيلی خوب حالا اين خوراک، پوشاک، مسکناش را درست کردی اما کدام مدرسه ثبتنام کردی غروبها بچهات کجا میرود رفيقهای بچهات کی هستند اصلاً غذايی که به بچهات میدهی غذای حلال است يا حرام چه حرکاتی انجام میدهی روبروی بچهات، تحت تکفل «يکفلونه لهو و هم له» خيرخواهشاند ممکن است يک مادری دخترش را خيلی هم قشنگ درست کند اما خيرخواهش نيست دخترش را جهنمی بار میآورد دخترش را بیحيا بار میآورد فکر میکند حالا دختر است هنوز به تکليف رسيده يا نرسيده میخواهد آزاد باشد توی خيابان مثلاً دختر چند سالهاش را عقب خودش میآورد اين مادر خيرخواهش نيست مگر اينکه مادر اعتقاد به قيامت نداشته باشد اگر مادر اعتقاد به قيامت داشته باشد شيرش میدهد لباسش هم میدهد اما اين خيرخواهی نيست که دخترت را اينطور تربيت میکنی مادرهايی که پای تلويزيون نشستيد دير يا زود من و شما میميريم بياييد دخترمان را جوری تربيت کنيم، فاطمهگونه، زهراگونه، اگر مادری دخترش را لباسی بپوشاند با وضعی بياورد توی خيابان که اين فردا که بزرگ شد اهل حيا و حجابش کمرنگ باشد تمام گناهانی که اين دختر میکند روی دوش مادر مینويسند مگر بدن ما چقدر طاقت جهنم دارد مگر جهنم دروغ است قرآن يک آيه دارد میگويد: «فما اصبرهم علیالنار» چقدر اينها فکر میکنند میتوانند صبر کنند در برابر آتش بعد آنوقت اين دختر شما هر جوانی را تحريک کند در آينده گناهش گردن شما هم هست ما يک گناهانی داريم به نام گناهان کبيره گناهان مادر، قصهی آن دزد را شنيديد که چند بار دزدی کرد تا بالاخره ديدند حرفهای است به هيچ نحوی اصلاحشو نيست بنا شد اعدامش کنند گفت مادرم را بياريد باهاش روبوسی کنم خداحافظی کنم بعد در لحظهی اعدام زبان مادرش را دهن گرفت گاز گرفت گفت کوچولو بودم از خانهی همسايهها يک تخممرغ دزديدم به من گفتی آفرين اگر تو آن روز به من آفرين نمیگفتی من دزد حرفهای نمیشدم مادرها اين بچههاتون را با حيا و اسلام آشنا کنيد قرآن میفرمايد: «وقدموا الانفسکم» ذخيرهی قيامت است اين بچهای که با اين وضع میآيد بيرون و ما يک چيزهايی را مانند ظرف بستنی، زود مصرف را حساب میکنيم البته من نمیخواهم بگويم حالا لباس بچه دختر يک لباسی باشد که از حجاب فرار کند نه لباسش را يک لباسی بگيريد که حالا رنگش، نمیدانم دوختش، يک لباسی باشد که بچه هم دوست داشته باشد نمیخواهم بگويم لباس يک دختر کوچولو مثل لباس يک پيرزن باشد ولی میخواهم بگويم که آن مقداری که اسلام گفته مراعات کنيم تمام کارهای خير دختر برای مادرش مینويسند تمام گناهانی را هم که مادرش درش شريک است… حواسمان جمع باشد «و هم له نصحون»، «نصح» يعنی خيرخواه، «نصح» يعنی خيرخواه. آيهی بعد، برويم سراغ آيهی سيزده، «فرددناه الی امه» يک صلوات بفرستيد!! (صلوات حضار) آيهی 13 از سورهی قصص، میفرمايد که، آيهی سيزده «فرددناه الی امه» وقتی دختره آمد ديد که اين بچه را از روی آب گرفتند شير هيچ زنی را نمیمکد گفت بروم به يک خانوادهای بگويم شير اون را میمکد گفتند برو بگو، دويد باز هم ندويد چون اگر میدويد باز لو میرفت کيه خيلی همينطور طبيعی آمد و مادرم هم اگر به هيجان میآمد لو میرفت اينها همه فرمولهای تاکتيک يک زن با ايمان است دختره جيغ نکشيد مادره تا بچهاش را ديد… هيچ خيلی آرام، خيلی آرام رفت، خيلی آرام برگشت زن گاهی بايد خودش را حفظ کند روی خود نياورد که اين بچهی من است و اينجا يک درس مهمی است درس مهم اين است که گاهی بايد آدم از عنوان بگذرد فرض کن شما دکتر نيستی فرض کن شما آيةاللّه نيستی فرض کن اصلاً مادر نيستی نه آخه بايد به من بگويند، نه، نگويند مهندس به شما نگويند استاد به شما نگويند کاری به القاب نداشته باش اينجا مادر بچهاش را شير داد ولی لقب مادر را به خود قبول نکرد چون اگر میگفت لقب مادر، گاهی وقتها آدم دنبال يک لقبی برود از هدف باز میماند يعنی لقب را ولش کن.
يک خاطره بگويم درس قشنگی است نقل شده آيةاللّه العظمی حکيم، آيةاللّه العظمی حکيم از مراجع نجف بود و مقلدين زيادی در دنيا داشت از نسلش هم دهها روحانی، ايشان يک نمايندهای داشت در شهری، يک مرجع ديگر هم يک نماينده داشت خوب نمايندهی مرجع بالاخره خمس و سهم امام برای مرجع میگيرد فتوای مرجع را نقل میکند همان که نمايندهاش است شنيد که بين نمايندهی ايشان و نمايندهی يک آقای ديگر گاهی يک مسائلی پيش میآيد فوری نمايندهی خودش را نجف احضار میکند میگويد بگو بيا ببينم شما چه میکنيد توی منطقه گفت هيچی من مردم را به شما دعوت میکنم به مردم میگويد از شما تقليد کنند رسالهی شما را پخش میکنم.
گذشت از عنوان، برای حفظ اسلام
از اين حرفها، جملهای نقل شد اين جمله مهم است اين جمله همهمون بايد حفظ کنيم فرمود: «ادفن» «ادفن» يعنی دفن کن «ادفن الحکيم» بابا من مگر آية اللّه حکيم نيستم من را خاکم کن «وارفع الاسلام» «ادفن الحکيم وارفع الاسلام» الان گاهی وقتها میگوييم اين بايد به اسم ما تمام شود نه اين بايد حتماً به اسم سپاه باشد حالا بابا چکار داری سپاه يا ارتش به اسم نيروی زمينی… بابا حالا به اسم نيروی هوايی باشد به اسم سبزوار حالا به اسم نيشابور باشد محلهی پايين حالا بگو محلهی بالا باشد چه فرقی میکند آيةاللّه العظمی حکيم مرجع تقليد فرمود خاکم کن من را، يعنی من را خاک بکن اما به فکر اسلام باش «ادفن الحکيم وارفع الاسلام» اين يک درس است مادر موسی گفت بابا کلمهی مادر به من نگوييد و حال که از نظر روحی و روانی از لذتهايی که مادر میبرد اين است که بچه به مادرش بگويد مادر، مامان، از لذتهاست و من اين را از يک دختری شنيدم که به بچهاش میگفت بچه جان کی شود بزرگ شوی من بروم هی عقبم بدوی بگويی مامان، مامان، من فهميدم اين يکی از آرزوهاست که دلش میخواهد بهش بگويد مامان «فرددناه الی امه» ما اين بچه را رد کرديم به مادرش خود «رددناه» يک شعری هست میگويند که:
«تو نيکی کن و در دجله انداز که ايزد در بيابانش دهد باز»
مادر موسی بنداز من برمیگردانم، تو نيکی کن و در دجله انداز، اينجا تو نيکی کن و در رود نيل بينداز که ايزد در بيابانش دهد باز مادر پرت کرد خدا بچه را به مادر برگرداند «رددناه الی امه» برگردانديم به مادرش انقلاب امام را به ترکيه پرت کرد و ترکيه به عراق پرت کرد اما روز 12 بهمن م«ورددناه الی امه» امام به ايران برگشت «رددناه الی امه» اين يک درس است. يکی از نکاتی که از اين کلمه در میآيد اين است که دعاها مستجاب میشود، خدا به قولش عمل میکند چون خداوند به مادرش گفت پرتش کن «انارادوه»، «انارادوه» مادر پرت کن به رودخانه من برمیگردانم خدا در چند تا آيهی قبل فرمود من برش میگردانم «رادوه»، ردد، راد، رد قول داد که من برمیگردانم و خداوند در اين آيه به قولش عمل کرد قول داد بچه را بنداز من برمیگردانم «انارادوه» من برمیگردونم اينجا میگويد: «رددناه»، «رددناه» همان «رادوه» قولش است.
فرزند، نور چشم والدين است
پس نکات: «فرددناه الی امه»، «کی تقرعينها» ما بچه را برگردانديم تا «تقرعينها» چشم مادر روشن بشود يک نکته از اين معلوم میشود عشق به بچه میتواند نور چشم را زياد کند همانطور که غم بچه میتواند نور چشم را کم کند حضرت يعقوب به خاطری که بچهاش را نديد از غصه کور شد پس غم میتواند کوری بياورد شادی میتواند روشنايی بياورد «قرة عين» مهم توی اين آيه اين است که يک بچه نور چشم دو خانوادهی متضاد شد وقتی بچه را از آب گرفتند فرعون خواست بکشدش زن فرعون گفت نکشش «قرت عين لی» اين نور چشمم باشد در کاخ فرعون «قرت عين» برای فرعون هم «قرت عين» برای فرعون هم «قرت عين» برای مادر يعنی يک وقت میبينی يک چيزی نور چشم دو گروه میشود دو گروه متضاد در کاخ فرعون نور چشم میشود تو دامن مادر هم نور چشم میشود يعنی اگر خدا بخواهد يک چيزی برای دو حالت… خيلی مهم است اينها از شيرينکاريهای خداست نمیشود آدم در دو خط متضاد نقش داشته باشد اينجا ارادهی خداست گچ را که کشيدی سفيد میشود ذغال را کشيدی سياه است سفيد میشود اما اين گچ در يک لحظه هم سفيد بشود هم سياه، يک موسی يک نوزاد، يک نوزاد در دو خانوادهی متضاد نور چشم است برای مادرش نور چشم است برای کاخ اين فرعون هم، همان کاخی که میخواست بچهها را بکشد آنهايی را که میخواهند بچه را بکشند برای اونها نور چشم میشود حالا اين دو تا هم توی قرآن است هم میگويند: «قرت عين لی» زن فرعون گفت نور چشم خانوادهی ما باشد مادرش هم میگويد خدا میگويد «تقرعينها» نور چشم مادر نور چشم… «قرت عين»، «ولاتحزن» به مادرش گفت غصّه نخور «ولتعلم انّ وعدالله حق» تا بدانی وعدهی خدا حق است البته مادر موسی زن با ايمانی بود اما هر زن با ايمان و هر مرد با ايمانی باز هم جا دارد که ايمانش بيشتر میشود حرکت به عقب سابق ايمانش خوب و ضعيف میشد و انقلابی بود بیتفاوت شده بیتفاوت بود ضد انقلاب شده است افرادی که ايمانشان بيشتر میشود آيهاش اين است «زادهم هدی»، «زدنی علما» که اين علم و هدفش… افرادی روز به روز عقب میروند «امنوا ثم کفروا»،«ثم اتخذتم العجل»، «ثم توليتم» افرادی هم هست درجا میزنند قبلش ايمان داشته نه حالا يا هم قبلش ايمان داشته هم حالا اين خيلی فرق نکرده «لتعلم» مادر موسی ما بچه را به تو برگردانديم «اَنَّ وعداللّه الحق» خدا وعدهای که میدهد حق است نگفتم بنداز توی دريا برمیگردانم ديدی برگرداندم اين عوض آن «ولکن اکثرهم لايعلمون» اکثر مردم نمیدانند اطمينان نمیکنند وقتی میگوييم خمس بده خدا جايش میآورد نه نه کم میشود، کم میشود، آقا زکات بده خدا جايش میدهد امام صادق (علیه السلام) قول داد که اگر در راه خدا بدهی من جايش را پر میکنم نه نه نه نمیدهی بعد میبينم يک کسی چه کار کرد آن را خورد 10 ميليون زکات و خمس نداريم 30 ميليون پولمان را خوردند 50 ميليون خوردند امام کاظم (علیه السلام) قول داده بود گفته بود هر کس پول حق را ندهد خدا يک برنامهای برايش پيش میآورد که دو برابر آن مقدار پول حق در راه باطل خرج میشود خدا قول میدهد «ان تنصراللّه ينصرکم» آقا نمیدانم چه خبر است ديگر از اين خبر بالاتر که امام حسين (علیه السلام) رفت زير سم اسب مگر امام حسين (علیه السلام) را بدن مبارکش را زير سم اسب بردند مگر دين از بين رفت دو مرتبه گنبدش طلا میشود در طول تاريخ هميشه به اسلام ضربه زدند به دين ضربه زدند و هر روز هم اسلام روز به روز پيش رفته قانون اينکه متلک بگويند مسخره بکنند متلک بگويند ولی قرآن میگويد قرآن میگويد «والعاقبه للمتقين» آيهی قرآن است پيروزی با متقين است «والعاقبه لاهل التقوی» خدا قول داده حالا ممکن است بنده اينجا نشستم يک کسی هم متلکم بگويد، بگويد به پيغمبر چهار تا متلک گفتند، گفتند شاعر، ساحر، کاهن، مجنون، هم مجنون گفتند هم شاعر گفتند هم کاهن گفتند و اين که پيغمبر روز به روز تعداد آمار مسلمين بيشتر میشود يک عکس امام را گفتند کسی داشته باشد ماهها و سالها زندانش میکردند هيچ عمامه به سری به اندازهی حضرت امام عکسش روی کرهی زمين چاپ نشد به همهی اسکناسها، هيچ عمّامه به سری در تاريخ عکسش به اندازهی امام چاپ نشد چرا برای اينکه رضاشاه گفت بايد ايشان مرجع نشود حالا که گفتی مرجع نشود به کوری چشم رضاشاه از همهی مراجع… حالا که گفتی امام حسين (علیه السلام) بره زير سم اسب گنبدش طلا میشود «فارادوا به کيداً فجعلنا هم الاخسرين» قرآن میگويد هر چی دشمن توطئه کند من فتيلهی اسلام را بالاتر میکشم اين متلکها، هر يک متلکی ده قدم ما میرويم جلو هر يک نيشی ده قدم ما میرويم جلو اگر بنا بود با نيش کسی پيش برود بيشتر نيشها را به پيغمبر زدند بنابراين ما بايد، فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) هم سيلی بهش زدند هم در خانهاش را آتش زدند خيلی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) سخت بود آخه کسی، سيلی زدن يک حسابی است روبروی شوهر هم کسی سيلی بزند خيلی سخت است روبروی شوهر سيلی زد روبروی بچههايش سيلی خورد آخر مادر کتک بخورد سخت است اما روبروی بچهاش، بچهاش ببيند مادرش دارد کتک میخورد در خانهی پيغمبر را آتش بزنند سختترين کارها را کردند الان عزيزترين زنهای کرهی زمين زهرا است و اين معنای اين است که «والعاقبة اهل التقوی».
خدايا! تو را به حق محمّد به آبروی فاطمه (سلام الله علیها) و پدرش و شوهرش و نسلش و مهدی، کشورما، دين ما، دنيای ما، رهبر ما، دولت ما، ناموس ما، نسل ما، جوانهای ما، عقايد ما، انقلاب ما، مرز ما از همهی خطرها حفظ بفرما. (آمين)
قلب آقا امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را از ما راضی و ما را از ياران مخلص حضرت مهدی قرار بده. (آمين)
«والسلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته»