به نام خدا
پرسش: آيا دلايل علمي که با قوانين فيزيک مطابقت داشته باشد براي اثبات مهدويت داريم توضيح دهيد ؟
پاسخ: منظور شما از مدرک علمي مطابق با قوانين فيزيک براي مهدويت، مبهم و نامفهوم است.
مدرک مهدويت شيعه به اصل اسلام و خاتميت پيامبر گرامي و دين او برميگردد و اين ارتباطي با بحث فيزيک ندارد. وقتي شما با مدرک و دليل قطعي پذيرفتيد که اسلام دين آسماني بوده و براي مردم سراسر جهان تا آخر عمر دنيا نازل شده است وبا آمدن آن شرايع گذشته نسخ شده است، پس پيامهاي آن را نيز ـ که مطابق با عقل ميباشد ـ بايد پذيرفت و از جمله آنها ظهور امام مهدي(ع) به عنوان دوازدهمين پيشوا است.
گفتني است اين که مصلح از مسلمانان و پيشواي آنان باشد امري معقول و طبيعي است و اگر غير از اين بود جاي سؤال داشت. زيرا وقتي دين اسلام کامل ترين دين بوده و فقط توسط آن، بشر در حال رشد و ترقي ميتواند به سعادت برسد طبيعي است که پيشواي چنين ديني نيز به عنوان مصلح و منجي باشد. زيرا او با ظهورش، ميخواهد اين دين کامل را در زندگي فردي و اجتماعي مردم جاري کند. آيا معقول است که مصلح از ديني باشد که دوره آن گذشته و معارف و قوانين آن جوابگوي بشر امروزي نيست؟
پرسش: به نظر شما آثار اعقاد به مهدويت چيست ؟
پاسخ: آثار فردي:
1. ايجاد و تقويت و استحكام اعتقاد به توحيد و عدل الهي؛ ايجاد عدالت كامل و رفع هرگونه ظلم در جهان ميتواند اعتقاد به توحيد و اجراي عدالت را كه از اسول اعتقادي دين اسلام و ساير اديان الهي است، به اثبات برساند و باعث اعتقاد فردي ميشود؛
2. ايجاد اميد به زندگي و صبر در مقابل ناملايمات بخاطر فرداي روشن؛
3. ايجاد حركت مضاعف و شور و نشاط بيشتر در مسير زندگي فردي؛
4. ارتباط معنوي دائم با احساس حضور امام معصومي كه ناظر بر اعمال انسان است؛
5. رشد و تكامل تربيتي در اخلاق و رفتار و ساير شئون زندگي؛
6. تقويت بعد عبادي به وسيله ارتباط معنوي با امام زمان(ع) از طريق نماز امام زمان(ع) و دعاي عهد و دعاي فرج و امثال اين ادعيه كه باعث رشد عبوديت فرد خواهد شد.
آثار اجتماعي:
اين بخش در سه فصل مورد تحقيق و بررسي قرار ميگيرد:
فصل اول: آثار اجتماعي ـ ديني
فصل دوم: آثار اجتماعي ـ تربيتي
فصل سوم: آثار اجتماعي ـ سياسي
الف. آثار اجتماعي ـ ديني (رفتارهاي ديني جمعي):
1. مراسم نيمه شعبان و ايجاد شور و نشاط ديني در بين افراد جامعه: اينگونه مراسم لزوم اجراي عدالت را به افراد يادآوري كرده و شوق اميد و انتظار فرج را به صورت فرهنگ عمومي در ميآورد.
2. برگزاري مجالس دعا: دعاي ندبه، آل ياسين، جامعه كبيره و ساير دعاهاي مربوط به امام زمان(ع).
3. توجه به مكانهاي منسوب به حضرت مهدي(ع): مسجد جمكران و مسجد امام حسن عسكري(ع) در قم و مسجد سهله در كوفه و شهر مكه و صحراي عرفات توجه به اين مكانها محبت و اعتقاد به خدا را تقويت كرده، انسانها را به سوي عبادت و توجه ويژه به معنويات سوق ميدهد.
4. صدقه دادن براي سلامتي امام زمان(ع): اين رفتار فردي علاوه بر ايجاد روحيه امام دوستي، ولايت و توجه به محبوب و ثواب عبادي، باعث يك نوع رفتار اجتماعي و ايجاد روحيه نوع دوستي و كمك به دفع فقر در جامعه نيز خواهد شد.
ب. آثار اجتماعي ـ تربيتي:
1. روحيه انتظار: انتظار افراد جامعه، براي تحقق هدفي والا و واقعي يعني برقراري عدالت واقعي در همه ابعاد، ميتواند موتور حركتي براي پيشرفت جامعه به سوي ايجاد مؤلفههاي عدالت شود.
2. اميد به آيندهاي روشن: جامعهاي كه معتقد به مهدويت است هيچگاه دچار سردرگمي سياسي و انحطاط فرهنگي نخواهد شد. اميد به هدفي مقدس و دست يافتني، انسان را به سوي طرح و برنامه براي سعادت و پيشرفت و تلاش براي تحقق و اجراي آن برنامه حركت ميدهد.
ج. آثار اجتماعي ـ سياسي:
جامعهاي كه معتقد به مهدويت است در رأس اهداف آن، رفع ظلم و ستم و مبارزه با ظالمان و ستمكاران در جامعه خواهد بود. انقلابهاي بزرگ ديني ـ سياسي در جوامع از آثار همين اعتقاد است همانند انقلاب اسلامي ايران كه نقطه عطفي در تاريخ مبارزه با رژيمهاي عدالت ستيز و استعمارگر ميباشد.
پرسش: چرا مهدويت اصيل است؟
پاسخ: عقيده به مهدويت و انتظار ظهور نجات بخش، يك وعده حتمي الهي است و باعث روشن شدن نور اميد در دل منتظران و پايداري در راه مبارزه با ظلم و ستم و تسليم نشدن در مقابل جبهههاي باطل و ظالم است.
مهدويت، مؤمنين را به بازگشت بسوي اسلام و تمسك به وحدت اسلامي و ريشه كن نمودن نفوذ بيگانه و نيز تنفر از كفر و الحاد دعوت مينمايد.
قرآن كريم ميفرمايد: «ولاتهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين (آل عمران/139)؛ سستي نكنيد و اندوهناك نشويد زيرا شما بلند مرتبه هستيد اگر در ايمان ثابت قدم باشيد».
در انقلاب اسلامي ايران، اعتقاد به مهدويت، الهام بخش امت مسلمان ايران بود كه مشت محكمي بر دهان ياوه گويان و مكاتب الحادي و مادي گرا و مزدوران آمريكا و اسرائيل زد و آنها را آماده جانفشاني براي پيروزي و سربلندي اسلام نمود. و با تقديم دهها هزار شهيد نام اسلام را در جهان بلند آوازه ساخت.
اصالت مهدويت را از ابعاد گوناگون ميتوان بررسي نمود:
1. امكان داشتن «عقيده به مهدويت»: براي بررسي يك انديشه يا حادثه ابتدا معقول بودن آن مورد توجه است. زيرا اگر معقول و مورد پذيرش خرد و فكر نباشد سخن از وقوع يا عدم وقوع صحيح نيست. اعتقاد به مهدويت نزد عقل قابل تصديق است و شك و ترديد در آن (امكان عقلي آن) راه ندارد. اين عقيده در بين همه ملتها و امتها مخصوصا مسلمين مورد پذيرش و مسلم و ثابت بوده است. از قرن دوم هجري كه در مورد برخي مسائل اسلامي مباحثي (در رد يا قبول آن) عنوان گرديد، در مورد «اصل مهدويت» هيچ شبههاي وارد نشد.
2. موافقت با مباني عقلي: مهدويت بر مباني صحيح و عقلي و منابع اصيل استوار است. بيش از صدها كتاب و رساله در طول چهارده قرن گذشته كه در اين موضوع نوشته شده نشان ميدهد كه اين عقيده مبتني بر مباني معقول وصحيح بوده و مصونيت زيادي در مقابل شبهه افكنان و مخالفان داشته است، و انكار مهدويت در واقع، انكار مباني اصيل و احكام قطعي شمرده ميشده است.
3. موافقت با فطرت و سنتهاي خلقت: حقيقت مهدويت سير جوامع را منتهي به يك جامعه واحد و رسيدن به امنيت در دنيا و سعادت در آخرت ميداند و چنين آرماني از آرزوهاي ديرينه انسانها و تطابق با تمام سنتهاي طبيعي در خلقت؛ يعني رشد و تكامل در تمامي مراحل حيات ميباشد تمامي انسانها خواستار برقراري عدالت كامل در مسير زندگي و رفع تبعيضها و محو ظلمها و ستمها هستند و مهدويت نويد پيروزي عدالت خواهان و اميد رسيدن به سعادت دنيا و آخرت است و با ارائه راهكارهاي عملي براي رسيدن به اين درجه از تكامل اجتماعي و انساني به نداي فطرتهاي پاك انساني پاسخ مثبت ميدهد.
4. تمام اديان آسماني نويد عصر درخشان، سعادت عمومي، صلح جهاني و دوران پر خير و بركت را به پيروان خود دادهاند. زماني كه با آمدن مردي الهي و برقرار نمودن حكومتي بر اساس عدالت، تمامي نگرانيها، هراسها و نابرابريها رخت بر بندد و نداي توحيد بر روي زمين طنين انداز شود.
اين موعود الهي به نامهاي مختلف در هر دين معرفي شده است و در نشانههاي كلي و مشترك مانند برقراري عدالت، مبارزه با ظلم، حاكميت خدا پرستان در تمامي اديان از او سخن گفتهاند، اين موضوع در جاي خود قابل اثبات ميباشد.
5. اصالت مهدويت بر اساس قرآن: در آيات زيادي پيروزي خدا پرستان و مؤمنين بر ظالمان از وعدههاي حتمي الهي شمرده شده است كه به نمونههايي از آن اشاره ميكنيم:
ـ وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ(انبياء، 105)؛
ـ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ ….(نور، 55)؛
ـ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ، خدا اراده كرده است كه حق را به كلمات خود اثبات و اظهار نمايد و دنباله كافران را قطع فرمايد»(انفال، 7)
ـ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ، و ما اراده كرديم كه بر مسضعفين در زمين منت گذارده آنها را پيشوايان مردم و از وارثان زمين قرار دهيم.(قصص،5)
ـ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ، همانا حزب خدا پيروزمند است، (مائده، 56).
ـ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ، همانا سپاه ما پيروزند،(صافات، 173).
ـ وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً، بگو حق آمد و باطل رفت كه همانا باطل نابود شدني است(اسري، 81).
6. اصالت مهدويت بر اساس روايات معتبر: كتابهاي حديثي شيعه و اهل سنت مملو از احاديث معتبر در مورد اعتقاد به مهدويت است. پيشوايان دين از پيامبر اسلام(ص) تا جانشينان بر حق ايشان يعني امامان معصوم(ع) به طور مكرر از اين موضوع سخن گفتهاند و ياران و صحابه آنها اين سخنان را ثبت نموده و به نام حديث در اختيار ما قرار دادهاند. بسياري از اين احاديث از نظر علم حديث شناسي مورد تاييد قرار گرفته و قابل اعتبار و اعتماد شناخته شده است.
در مجموع كتب شيعه و اهل سنت چندين هزار حديث در اين موضوع وارد شده است كه احاديث معتبر و قابل اعتماد آن به قدري است كه اطمينان به حقانيت اين موضوع پيدا ميشود.
7. مورد اتفاق و اجماع شيعه و اهل سنت: در طول تاريخ اسلام اين دو گروه از مسلمين بر اين موضوع اتفاق داشتهاند كه مردي از اولاد رسول خدا(ص) و از فرزندان علي(ع) و فاطمه(س) براي برقراري عدالت فراگير در دنيا قيام خواهد كرد و حاكميت حق و توحيد را به منصه ظهور خواهد رساند خصوصيت و نشانههاي كلي اين شخص در نزد آنان يكسان بوده و تنها در بعضي از خصوصيات جزئي اختلافاتي دارند. از آنجا كه تمامي مسلمين اين عقيده را اصيل و حق ميدانستند لذا با ظهور مدعيان دروغين مهدويت هيچگاه در صدد رد اين اعتقاد بر نيامدند، بلكه با ذكر نشانهها، در صورت عدم تطبيق بر مدعيان، به انكار و رد آنان ميپرداختند.
8. پشتوانه معجزات و كرامات: يكي از دلايل عام و همگاني در اثبات نبوت پيامبران و ساير اخبار غيبي ارائه معجزه واقعي است. هيچ پيامبري بدون معجزه به دعوي نبوت نپرداخته است. پس از آن معجزات يا كراماتي است كه توسط امامان معصوم در موارد مختلف براي حقانيت خود ارائه شده است و اين مسئلهاي تاريخي و غير قابل انكار است.
در مورد عقيده مهدويت و شخص مهدي موعود نيز معجزات و كرامات بسيار زيادي در طول دوران زندگي از تولد تا اين زمان و حتي قبل از تولد ارائه شده است كه با بررسي هر يك ميتوان به اصالت و حقانيت اين اعتقاد اطمينان پيدا كرد. نمونه بي نظير آن ادامه حيات طولاني آن وجود مقدس و الهي است كه مبتني بر اصول قطعي اعتقادي و اسلامي استوار است و روايات متعدد و معتبر اين موضوع را مورد تاييد قرار داده است به طور اجمال موضوع معجزات مطلبي غير قابل ترديد است و بايد در جاي خود به طور مفصل و كامل مورد پژوهش و ارزيابي قرار گيرد.
9. مبتني بر توحيد و يكتاپرستي: دعوت تمامي انبياء براي تحقق حكومت «الله» در زمين و لغو حكومتهاي غير الهي است. هر نظام و حكومتي كه مبناي الهي ندارد از نظر شرعي قابل اعتبار نيست و لازم الاطاعه نميباشد. تنها كسي كه حق قانونگذاري در همه امور را دارد خداست. هر حكومت خود سرانه و خارج از حدود الهي، حكومت جاهليت و غير توحيدي است و هيچ اصالتي ندارد و قابل احترام و اتباع نميباشد.
برقراري حكومت عادلانه و اجراي قوانين الهي و تقسيم منابع ثروت بر اساس عدالت توسط مردي الهي كه از طرف خدا تعيين و معرفي شده است، در مسير حاكميت توحيد بر روي زمين است. اين امر اصالت مهدويت را از اين زاويه به اثبات ميرساند.
10. تاثير عملي در زندگي عدالت محور براي مسلمانان جهان: صدها ميليون مسلمان در سراسر جهان تحت تأثير نفوذ معنوي اسلام قرار دارند و اسلام و احكام آن بخشهاي مهمي از زندگي آنها را فرا گرفته است. اين نفوذ عملاً در معاملهها، معاشرتها، عبادتها، فرهنگ و آداب و رسوم مسلمانان از تولد تا مرگ به وضوح قابل مشاهده است.
يكي از اين تأثيرات رعايت عدالت در زندگي و روابط متقابل با انسانها اعم از مسلمان و غير مسلمان است. اين اعتقاد به عدالت اگر چه به طور تام و كامل ظهور ندارد، اما به طور نسبي انسان معتقد به اسلام را به طرف محوريت عدالت در زندگي سوق ميدهد، و اين عقيده بر خواسته از تعاليم روشني بخش اسلام و نزديك شدن به عدالت واقعي و كامل بدست مددي الهي بر روي زمين ميباشد كه از وعدههاي مسلم و غير قابل ترديد در دين مبين اسلام بوده است.
با اعتقاد به حاكميت عدالت، انسان مسلمان سعي در نزديك شدن به اين آرمان بزرگ ديني ميكند و روز به روز در جهات حاكميت اين فرهنگ در زندگي شخصي و اجتماعي تلاش مينمايد و اين خود دليل محكمي بر اصالت اين اعتقاد و تاثير عملي در زندگي، تفكر و رفتار انسان مسلمان و مؤمن خواهد بود. عقيده به مهدويت مانع از ياس و نا اميدي و پذيرش ظلم و بي عدالتي شده و انسان مسلمان را آماده براي تحقق آرمانهاي عدالت طلبي ميكند و تا مرحله جان فشاني در راه حاكميت حكومت عادلانه الهي به پيش ميبرد. اين هوشياري و حق طلبي به تدريج به ساير ملتها نيز سرايت كرده و زمينه براي عدالت جهاني فراهم خواهد شد.
پرسش: چطور حضرت چنين عمر طولاني دارند ؟ با ادله اثبات کنيد؟ چگونه اين همه مصائب را تحمل مي کنند ؟
پاسخ: سؤال شما از چند بخش تشکيل ميشود که بايد به چند مطلب توجه کرد:
يکم. شيعه معتقد است در هر زمان بايد حجت خدا وجود داشته باشد. اين حجت يا پيامبر خداست و يا وصي او. و چون ما خاتميت پيامبر اسلام(ص) و وصايت و امامت امامان دوازدهگانه معصوم را پذيرفتهايم، بنابراين، بعد از رحلت آن بزرگوار امامان يکي پس از ديگري به مقام امامت رسيده و حجت خدا در ميان مردم در زمان خود بودند. و چون يازده امام از امامان شربت شهادت نوشيدند، بنابراين امام دوازدهم حجت خداوند خواهد بود و امام زمان ميباشند.
وجود حجت در هر زمان هم استدلال عقلي دارد ـ که تحت عنوان واسطه فيض و اضطرار انسان به حجت مطرح ميشود ـ و هم در آيات و روايات به آن تصريح شده است.
اما بحث واسطه فيض به صورت خلاصه،
اولين اثري كه بر وجود امام مترتب است، اين كه امام، واسطه فيض الهي بر مخلوقات است و فيض الهي، به واسطهي ايشان بر بندگان نازل ميشود. واسطه فيض بودن، دو گونه قابل تصور است:
الف. نظام جهان اساس بر اسباب و مسببات است و هر پديدهاي از راه سبب و علت، ايجاد ميشود. در رأس اين سلسله اسباب، وجود مقدس حجت خدا است. به اين بيان كه: در فلسفه ثابت شده است كه ميان علت و معلول، سنخيت لازم است. مخلوقات مادي و حتي مجردات، به علت ضعف وجودي، نميتوانند مستقيماً از خداوند كه در نهايت شدت وجود است، پديد آيند. لذا لازم است اول معلول، از لحاظ شدت وجودي، به گونهاي باشد كه بتواند صادر از خدا باشد. بنابراين، بايد معلول اولي باشد كه دو حيث دارد: يكي آن كه داراي شدت وجودي است تا معلول مستقيم خدا باشد و دوم آنكه ميتواند جهت كثرت داشته باشد و به واسطهي او، مخلوقات ديگر پديد آمده و از فيض وجود بهره برند. پس در واقع، فيض و خلقت اصلي، واسطه و صادر اول است و فيض خدا، از طريق او و در امتداد وجود او به كاينات ميرسد. در عرفان نيز ثابت شده كه نحوه وجودي خداوند، به گونهاي است كه فيضان وجود و پيدايش موجودات گوناگون، نياز به واسطه دارد. در عرفان به اين واسطه يا اول مخلوق، انسان كامل و قطب ميگويند.
ب. نظام جهان بر اساس هدف و غايتي خلق شده است و تا زماني كه غايت از اين نظام و هدف آن پابرجا است، نظام نيز به وجود خود ادامه ميدهد. هدف از خلقت عالم، امكان حياط انسان است و هدف از خلقت آدمي، عبادت و عبوديت است. عبادت و عبوديت كامل كه همراه با معرفت كامل است، فقط از طريق امام و حجت خدا تحقق مييابد. پس تا زماني كه امام هست، هدف از خلقت نيز باقي است و لذا در سايه وجود او نظام هستي پا برجا است.
بنابراين، امام، واسطه فيض است و به واسطهي او، فيض به عالم هستي ميرسد و به واسطه او، عالم وجود باقي است، چه امام ظاهر باشد و چه غايب.
اما اضطرار انسان به حجت؛ اين بحث غير از واسطه فيض بودن حجت خداست. در مورد نياز انسان به حجت بايد ابتدا خود انسان و ابعاد وجودي او را شناخت. بايد دانست انسان وجودي جسماني و روحاني دارد که هر دو نيازهايي دارند و ممکن است دچار آسيبها و آفتهايي شوند. پس بايد نيازها را شناخت تا برآورده و آفتها را شناخت تا از ورود آن جلوگيري کرد و در صورت وارد شدن آنها را بيرون راند. در ضمن نبايد فراموش کرد که حقيقت وجودي انسان حيثيت روحاني اوست که همان نفخه الهي ميباشدو بدن مَرکب و وسيلهاي است که به واسطه آن بُعد روحاني در عالم ماده بتواند رشد کند و تکامل يابد. اين بعد وجودي، داراي حياتي فراماده بوده و امتداد وجود آن پس از مرگ و جدايي روح از بدن نيز ادامه دارد. پس حيات انسان منحصر به عالم ماده نبوده بلکه شامل عالم پس از مرگ نيز ميشود. عالمي که زندگي اصلي در آنجاست و زندگي دنيوي مقدمهاي براي ساختن آن است. علاوه اين که انسان نه تنها زندگي فردي داشته باشد بلکه در جامعه زندگي ميکند و با ساير انسانها و بلکه با ساير مخلوقات ارتباط داشته و نسبت به آنها تأثير و تأثر دارد.
طبيعي است که چنين انساني نياز به راهنمايي و تربيت دارد تا بتواند حيات واقعي را درک کرده و به آن نايل شود. لذا دين و انبيا از طرف خداوند به انسان هديه شد. دين مجموعه معارف و دستوراتي است که به واسطه انبيا در اختيار بشر قرار گرفت تا آدمي در سايه پذيرش و عمل به آن به حقيقت واصل گردد. اما باور داشتن و عمل به دين نياز به شناخت درست دين دارد. لذا وظيفه انبياء علاوه بر ابلاغ وحي، تعليم و تبيين آن نيز بود. خداوند ميفرمايد: ” هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ”(جمعه/2) و در جايي ديگر فرمود: ” وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ”(نحل/44).
پس وجود قانون الهي کافي نيست بلکه انسان نياز دارد حقيقت وحي متناسب با درک و رشد فکري او برايش روشن شود. وحيي که در چهارچوب زمان خاص نميگنجد بلکه براي همه زمانهاست. از اين رو، انسان نيازمند به مبيّن است. همانگونه که محتاج به مربي است تا او را به درستي تربيت کند و لذا از وظايف انبيا تزکيه کردن مردم است. و اين نياز(نياز و اضطرار به مبيّن و مربي) مربوط و مختص به انسانهاي دوران بعثت و حيات انبيا نيست، بلکه همه انسانها در هر دوراني به آن نياز دارند. همانطور که وجود کتاب قانون پزشکي انسانها را از دکتر بي نياز نميکند.
لذا خداوند چنين دستور ميدهد: ” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ”(توبه/119). همچنين از امام باقر يا صادق(ع) روايت شده است: “ان الله لم يدع الارض بغير عالم و لولا ذلک لم يعرف الحق من الباطل؛ خداوند زمين را بدون عالم رها نکرده است و اگر چنين نبود(عالم نبود) حق از باطل شناخته نميشد”.(کافي، ج1، کتاب الحجة، باب ان الارض لا تخلو من حجه، ح5).
و در کتاب کافي مرحوم کليني در قسمت کتاب الحجة اولين باب را به نياز به حجت قرار داده است به اين عنوان (باب الاضطرار الي الحجة).
حجت در زمان ما به دليل نقل، وجود مقدس امام زمان(ع) است.
شيعه براي اثبات اين عقيده، به رواياتي استدلال ميكند كه نزد يقين، با سندهاي معتبر يا متواتر حجت است و اگر اين روايات با هم سنجيده شود، مصداقي گوياتر و صحيح تر از مبناي شيعه براي آن نمييابيم. در حديث ثقلين هست: “اي مردم! همانا، من بشرم. نزديك است كه (از سوي فرشته مرگ) خوانده شوم و من هم پاسخ ميدهم. من، ميان شما، دو چيز گرانبها به جا ميگذارم. آن دو، كتاب خدا و عترتام، اهل بيتم هستند. اين دو، هرگز از هم جدا نميشوند تا بر من در حوض وارد شوند. بر آن دو پيشي نگيريد كه هلاك ميشويد و بدانان چيزي نياموزيد؛ زيرا از شما داناترند”. اين حديث به صراحت ميگويد:
الف. پيامبر، براي هدايت امت، قرآن و اهل بيت را به عنوان جانشين پس از خود باقي گذاشت؛
ب. هر دو جانشين تا روز قيامت باقياند و از هم جدا نميشوند.
با ضميمه كردن اين دو مطلب، روشن ميشود كه در هر زمان، حجت و امامي از اهل بيت وجود دارد كه هرگز از كتاب خدا، جدا نميشود. لذا ابن حجر در كتاب صواعق المحرقه، درباره اين حديث ميگويد:”احاديثي كه مردم را بر لزوم تمسك به كتاب و اهل بيت دعوت ميكند، دلالت دارد بر اين كه هيچگاه رشتهي شايستگان اهل بيت تا روز قيامت، بريده نخواهد شد، همان گونه كه قرآن همچنين است. از اين رو اهل بيت، موجب امان و قرار زمينيان هستند، چنان كه گفته خواهد شد. گواه بر اين مطلب، روايت پيامبر است كه ميفرمايند: “در هر نسلي از بازماندگان امتام، عادلاني از اهل بيتام هستند”.
خلاصه آن كه آنان، مصداق اين حديث شريف ثقلين هستند.
در حديث معرفت آمده است: “من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية”. از ميان علماي شيعه، علامهي مجلسي(ره) در بحار الانوار بابي با عنوان “من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية” آورده كه حاوي چهل حديث است و از ميان دانشمندان عامه نيز مسلم بن حجاج نيشابوري، قاضي عبد الجبار معتزلي، محمد بن فتوح حميدي، مسعود بن عمر بن عبدالله مشهور به “سعد الدين تفتازاني” و ديگران، اين روايت نوراني را ذكر كردهاند.
نيز روايت ديگري وجود دارد كه هم معنا و همپايهي همين روايت است. رسول خدا(ص) فرمود: “آن كه بميرد و بر عهدهاش بيعت (امام حق) نباشد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است”.
نيز رسول خدا(ص) در حديثي فرمود “آن كه از گستره (حكومت(سلطان) شرعي) بيرون رود، گرچه يك وجب باشد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است”.
اين حديث را بخاري در صحيحاش و احمد در مسندش و طيالسي در مسندش و حاكم در مستدرك و ذهبي در تلخيص المستدرك نقل كرده اند، اما آن چه شايستهي دقت و تأمل در اين روايت است، اين است كه:
الف. نشناختن و يا نپذيرفتن امام زمان از جاهليت است؛
ب. در هر زماني، امامي كه پيروي او واجب باشد، وجود دارد؛
ج. هر كس با امام زماناش بيعت نكند، حيات و مماتش جاهلي است.
گفتني است مراد از امام، در اين دو روايت اخير، امام عادلي است كه در همهي زمانها وجود دارد و معرفت و پيروي و بيعت با او، واجب است؛ زيرا، اينان، حجت خدا بر بندگاناند و تمسك به آنان واجب است؛ چون، همسنگ و برابر قرآناند. اگر مردم به آنان تمسك جويند، هرگز گمراه نميشوند. شناخت و معرفت ايشان، جزء دين و واجب است و نشناختن آنان، گمراهي و جاهليت است.
خلاصه آن كه امامت اهل بيت(ع) پابرجا و با شهادت امام يازدهم، قطع نشده است.
در كنار اين اخبار كه از پيشوايان معصوم، در اختيار ما است، تاريخ نيز بر ولادت حضرت مهدي(ع) گواهي ميدهد. در كتب متعددي كه درباره آن بزرگوار سخن به ميان آوردهاند، به عناوين مختلفي بر ميخوريم، از جمله: احوال مادر ايشان؛ كيفيت ولادت و مخفيانه بودن آن؛ كساني كه او را در زمان حيات پدر بزرگوارش ديدهاند؛ عقيقهي امام حسن عسكري(ع) براي ولادت ايشان، نايبان خاص؛ كساني كه آن بزرگوار را در زمان غيبت صغرا ديدهاند؛ برخي معجزات ايشان؛ كساني كه در غيبت كبرا او را ملآقات كردهاند و … .
براي اطلاع ميتوانيد به منتخب الاثر از آيت الله صافي مراجعه كنيد.
با توجه به اين چهار دسته از روايات ـ كه از لحاظ سند و دلالت قابل ترديد نيست ـ ميفهميم امام زمان حجة بن الحسن العسكري از فرزندان فاطمه(س) است، امامي است كه در حال حاضر وجود دارد و او، همان محمد بن الحسن العسكري است و بر اساس مصالح و حكمتهايي كه خداي متعال ميداند ، او را تا روزي كه خود صلاح بداند، در پس پردهي غيبت نگه ميدارد.
دوم. آمدن منجي و فلسفه ظهور او امري مختص به شيعه نيست.
اما ظهور منجي:
الف. موعود زرتشت: زرتشتيان معتقد به ظهور منجي موعود در آينده تاريخ هستند. نام اين منجي سوشيانس است. واژه “سوشيانس” چه به صورت جمع و چه به صورت مفرد، به دفعات استفاده شده است. سوشيانس از ريشه “سوشيا” همان سود به معناي بهره و منفعت گرفته شده كه به مفهوم سودرسان است. موعود را از اين جهت “سوشيانس” خوانند كه به همه جهان مادي، منفعت و سود ميرساند.(فروردين يشت، از اوستا، فقره 129).
از آنجا كه دين با يك رهبر(زرتشت) شروع شد، بايك رهبر نيز به پايان ميرسد و سوشيانس، در پايان، پيشواي دين و در واقع آخرين پيشواي ديني خواهد بود.(دينكرد، كتاب نهم، فصل 58، فقره 15).
او در سي سالگي به مكالمه اهورا مزدا موفق ميشود و به نوكردن جهان همت خواهد گماشت.
آمدن سوشيانس، آن قدر طول ميكشد كه درباره او گويند كه نميآيد؛ در حالي كه او خواهد آمد.(وينكرد، كتاب نهم، فصل 32، فقره اول).
نيز زمين لرزه بسيار باشد، جوانان، زود پير شوند و هر كس از كردار بد خود شاد است و ارجمند، مردم ستمگر را به نيكي دارند و مردم ديندار را به بدي. (يادگار جاماسب(جاماسبنامه)).
او داراي قدرتي فراتر از ساير مردمان است؛
با نگاه بخشايش، به جهان مينگرد؛
با ديده خرد به خلايق مينگرد و جهان را جاودانگي ميبخشد؛
او داناتر راستگفتارتر، مددكار و خردمندتر از همه خلايق است؛ (اوستا، زامياد يشت، ص94، يسنا ص3و 13).
ب. موعود يهود: دين يهود، يكي از سه دين بزرگ توحيدي جهان است، پيامبر ايشان، حضرت موسي(ع) و كتاب مقدسشان تورات است. هر بخش تورات به نام “سفر” و هر سفر به چند باب و آياتي چند تقسيم شده است و تفسيري كه علماي يهود بر آن نوشتهاند “تلمود” نام دارد. (مهدي: تجسم اميد و نجات، عزيزالله حيدري، ص63).
شور و التهاب انتظار موعود آخر الزمان، در تاريخ پرفراز و نشيب يهوديت، موج ميزند، يهوديان در سراسر تاريخ محنتبار خود، هرگونه خواري و شكنجه را به اين اميد بر خود هموار كردهاند كه روزي مسيحا بيايد و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج برهاند و فرمانرواي جهان گرداند.
در كتاب تورات و ملحقات آن بشارت زيادي از آمدن موعود و ظهور مصلحي جهاني در آخر الزمان آمده است كه به قسمتي از آن اشاره ميشود.
ـ “شريران منقطع ميشوند، اما متوكلان به خداوند، وارث زمين خواهند شد، چون كه بازوهاي شريران شكسته ميشود و خداوند، صديقان را تكيه گاه است. خداوند، روزهاي صالحان را ميداند و ميراث ايشان ابدي خواهد بود. صديقان وارث زمين شده، در آن ساكن خواهند شد. اما عاصيان، عاقبت، مستأصل، و عاقبت شريران، منقطع خواهند شد”.(عهد عتيق، كتاب مزامير، مزمور 37، بندهاي 9 تا 38).
ـ “آنگاه، انصاف، در بيابان، ساكن خواهد شد و عدالت، در بوستان مقيم خواهد گرديد و عمل عدالت سلامتي و نتيجه عدالت، آرامش و اطمينان خاطر خواهد بود تا ابدالآباد. و قوم من، در مسكن، سلامتي و در مساكن مطمئن و در منزلهاي آرامي، ساكن خواهند شد(كتاب اشعياي نبي، باب 32).
ج. موعود در انجيل: حضرت عيسي، در بيت اللحم پا به جهان گذارد و در منطقه جليل از شهر “ناصريه” پرورش يافت(اديان زنده جهان، ص337) نام كتاب مقدس مسيحيان، انجيل است كه به دست چهار نفر جمع آوري شده و به نام نويسندگان آن مشهور گشته است. انجيل كنوني مشتمل بر چهار انجيل متي، مرقس، لوقا و يوحنا است.
در كتاب انجيل آمده است: “و كمرهاي خود را ببنديد، چراغهاي خود را افروخته بداريد. خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد، ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد؛ زيرا در ساعتي كه گمان نميبريد، پسر انسان ميآيد.(كتاب مقدس، انجيل لوقا، باب 12)
د. موعود در كتب مقدسه هنديان:
1. بشارت ظهور در كتاب “اوپانيشاد”: اين مظهر ويشنود(مظهر دهم) در انقضاي كلي يا عصر آهن، سوار بر اسب سفيدي، در حالي كه شمشير برهنه درخشاني به صورت ستاره دنبالهدار در دست دارد، ظاهر ميشود و شريران را تماما هلاك ميسازد و خلقت را از نو، تجديد و پاكي را رجعت ميدهد اين مظهر دهم، در انقضاي عالم ظهور خواهد كرد.(اوپانيشاد، ترجمه محمد دار اشكوه، جلد 2، ص637).
2. بشارت ظهور در كتاب “باسك”: دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخر الزمان كه پيشواي ملائكه و پريان و آدميان باشد وحق و راستي با او باشد و آن چه در دريا و زمينها و كوهها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمين آن چه باشد، خبر دهد و از او بزرگتر، كسي به دنيا نيايد(بشارات عهدين، ص246).
هـ . موعود در آيين بودا:
انديشه منجي موعود در اين آيين، با مفهوم “ماتريا” به معناي ، مهربان است. در الهيات بودايي، او را بوداي پنجم و آخرين بودا از بودايان زميني ميدانند كه هنوز نيامده است. او خواهد آمد تا همگان را نجات دهد.
و. موعود در اسلام:
در دين مقدس اسلام، مسأله موعود و منجي، به روشني مطرح شده است. قرآن، كتاب آسماني مسلمانان، در آيات متعدد به حاكميت صالحان بر زمين و غلبه دين حق، اشاره دارد. از جمله آنها آيه 105 سوره انبياء است: “وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ” خداوند، در اين آيه تصريح ميكند كه زمين را بندگان صالح من، به ارث ميبرند و در اختيار ميگيرند. همچنين تصريح ميكند كه اين امر، حقيقتي است كه در كتب انبياي گذشته نيز بدان اشاره شده است. بر اساس آيه “وعد الله الذين…” خداوند، به انسانهايي كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند وعده ميدهد كه خلافت و حكومت در زمين را به آنان وا ميگذارد و دينشان را پابرجا و برقرار ميسازد، و در چنين زماني، آرامش و امنيت كامل، در جهان ايجاد ميشود و آدميان به عبادت و بندگي خدا ميپردازند.
خداوند در چند جاي قرآن تصريح ميكند، دين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد؛ هر چند كافران و مشركان نخواهند و خود را شاهد بر چنين رويدادي معرفي ميكند.(توبه/33، فتح/28، صف/8).
البته با توجه به رواياتي كه در تفسير و تبيين آيات الهي از پيشوايان معصوم صادر شده است ميتوان دريافت كه بيش از 250 آيه از آيات قرآن، به امام مهدي(ع) و حاكميت عدل و دين اشاره دارد.(ر.ك: معجم احاديث الامام مهدي، ج5).
علاوه بر قرآن كريم، روايات متعددي از پيامبر و ائمه معصومين(ع) درباره ظهور موعود و منجي، صادر شده است كه در آخر الزمان، فردي از فرزندان پيامبر كه هم نام او است، قيام خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد ميكند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است.
اعتقاد به ظهور امام مهدي(ع) چنان در ميان مسلمانان ريشه دارد كه علاوه بر آنكه مورد قبول همه فرقهها است و در كتب روايي مانند صحاح سته، مسند احمد، مستدرك حاكم(از عامه)، و اصول كافي و بحار الانوار (از شيعه) روايات متعددي درباره او ذكر شده است. كتابهاي متعددي نيز ويژه آن حضرت به رشته تحرير در آمده است. مانند كمال الدين و تمام النعمه، اثر شيخ صدوق، الغيبة، نوشته نعماني و الغيبة نوشته شيخ طوسي، منتخب الاثر، اثر لطف الله صافي گلپايگاني از علماي معاصر شيعه، و فتن ابن حماد و الاربعين ابو نعيم اصفهاني از عامه.
در خطبه 138 نهج البلاغه كه حاوي برخي از سخنان امير مؤمنان علي (ع) است درباره امام مهدي(ع) و ظهور او مطالبي مطرح شده است.
ذكر اين نكته مناسب است كه به اعتقاد شيعه، امام مهدي(ع) فرزند امام حسن عسكري(ع) است كه در سال 255 هـ . ق به دنيا آمد و اكنون در پرده غيبت قرار دارد تا زماني كه خداوند اذن ظهور و قيام دهد. بر اين اساس او زنده است، ولي به اعتقاد اهل سنت، او به دنيا نيامده، بلكه در آخر الزمان و حدود چهل سال قبل از ظهورش، متولد خواهد شد.
اما فلسفه ظهور:
در فطرت انسانها، حق طلبي و عدالت خواهي نهفته و در درون جان و خميرمايه آنان رشد و تعالي، مهر ورزي و نيك خواهي، آسايش و آرامش همگاني، بيزاري از ظلم و فريب كاري، نفرت از تباهي و آلودگي نهادينه شده است. انسانها واقعاً زيبايي و رفاه را براي همه خواسته و از مشكلات و كاستيهاي ديگران رنج ميبرند و لذا در مواقع بروز بلاها به ياري يكديگر برميخيزند. طبيعي است انساني كه داراي حيات اجتماعي است، زماني ميتواند به اميال فطري خود پاسخ دهد كه جامعه، تحت مديريت صحيح قرار گيرد. آدمي وقتي ميبيند مكتبهاي دست ساز بشر و حاكميت انسانهاي بريده از خدا، نه تنها نتوانسته محيط مطلوب را فراهم آورد؛ بلكه با فراواني ظلم و فساد، دردهاي بيشماري را بر او تحميل كرده است؛ از درون جان آرزو ميكند كه روزي مرد آسماني، عالم به نيازها و توانا بر رفع آنها بيايد و در سايه سار حكومتش، حقيقت زيبايي خويش را جلوهگر سازد. بنابراين ظهور امام مهدي(ع) امري است كه فطرت آن را ميطلبد و خداوند در پاسخ به اين نياز فطري، ظهور منجي را نويد داده است.
از حيث عقل؛ عقل آدمي به اين نتيجه رسيده است که اين جهان هستي، داراي آفريدگاري با همه کمالات به صورت مطلق است. فيض و رحمت خداوند، عالم وجود را ناشي شد تا ممکنات بتوانند از نعمت وجود بهره ببرند. در ميان ممکنات، انسان را ممتاز قرار داد و با دادن ويژگي انتخاب و اختيار، امکان حرکت تکاملي و تحصيل کمالات و کسب مقام قرب الهي را براي او فراهم آورد. حرکت تکاملي و کسب بالاترين درجه کمال، نيازمند به چند گزينه بود: راهنما و راهبراني را فرستاد تا هدف و راه را به او نشان دهند، دنياي مادي و زندگي او را به گونهاي ترتيب داد تا زمينههاي رشد از جهات مختلف ممکن پذير باشد، لذا زندگي انساني، مرکب از حيات فردي، اجتماعي، روحي، جسمي شد. در اين ميان، شخصي موفق خواهد بود که اين زندگي ترکيبي را به بهترين نحو و در جهت رسيدن به هدف، برنامه ريزي کند. بي شک، محيط و اجتماع و تعامل با ديگران، در حرکت آدمي تاثيرگذار است. تاثير مطلوب و کامل زماني است که جامعه به گونهاي اداره شود که محيط رشد فراهم آيد و اين زماني است که مدير جامعه فردي باشد آگاه به نيازهاي انسان و دانا به راه رسيدن به تکامل، فردي باشد که قانون الهي را ـ که بهترين مقررات براي يک جامعه است ـ به خوبي بداند و به درستي عمل کند. اين مهم، فقط در توان فردي معصوم از خطا و مؤيد به علم الهي است که در قالب لفظ امام و انسان کامل معرفي ميشود. همانگونه که از ديد عقل، لطف الهي ميطلبد که خدا راهنماياني بفرستد تا راه را نشان دهند، همانگونه اين لطف ميطلبد راهبراني را برگزيند تا جامعه را به نحو مطلوب آماده رشد افراد بشري کنند. حال اگر شرايط به گونهاي شد که مردم آمادگي پذيرش و گردن نهادن به امامت و زعامت حجت حق به صورت ظاهري شدند و خواستند رهبري جامعه را به فردي الهي بسپارند که در سايه مديريت او محيط سالم اجتماعي فراهم شود، عقل ميگويد لطف خدا ميطلبد که خداوند اين نعمت را به بشريت ارزاني بدارد. لطف نيز از خدا جدا و منفک نيست. پس عقل درک ميکند نياز به ظهور حجت حق را.
سوم. چرا غايب از نظر؛
بيان علت حقيقي و اصلي غيبت امري دشوار و شايد دور از دسترس باشد. درباره غيبت ميتوان، هم نگاه تاريخي داشت و هم نگاه روايي:
يك. نگاه تاريخي: وقتي به تاريخ صدر اسلام و حتي قبل از آن مينگريم، به خوبي ميبينيم كه جبهه كفر و باطل براي مقابله با جبهه حق و نابودي آن، از هيچ اقدامي فروگذاري نكرده و در اين راه حتي از كشتن پيشوايان دين نيز ابايي نداشته است. آنان به خوبي ميدانستند ادامه حكومت دنيايي و سيطره بر مردم و كسب منافع نامشروع، زماني امكان پذير خواهد بود كه پيشوايان دين و هاديان حق را از سر راه خود بردارند لذا شهادت ائمه(ع) در دستور كار خلفاي جور قرار گرفت. آنچه وحشت و اضطراب حاكمان خودكامه را بيشتر ميكرد، وعده ظهور حضرت مهدي(عج) به عنوان منجي و مصلح بود. از اين رو خلفاي معاصر امام حسن عسكري(ع) ايشان را به شدت تحت نظر داشتند تا وقتي فرزند ايشان به دنيا ميآيد، او را در همان ابتداي زندگي به شهادت برسانند. بنابراين بسيار طبيعي است كه خداوند آخرين حجت خود را در پرده غيبت قرار دهد تا جان او حفظ شود و در موعد مقرر و زماني كه مردم آمادگي ظهور داشتند ظهور كرده و جهان را پر از عدل و داد نمايد.
دو. نگاه روايي: در روايات به علت و حكمتهاي متعددي اشاره شده است؛ از جمله:
الف. غيبت سري از اسرار الهي: پيامبر(ص) فرمود: “ان هذا لامر من امر الله و سر من سر الله” ؛ “اين امر الهي و سري از اسرار خداوند است”. (بحار الانوار ، ج 51، ص73).
ب. آزمايش مردم: امام علي(ع) فرمود: “به خدا قسم من و دو فرزندم شهيد ميشويم. خداوند در آخر الزمان مردي از فرزندانم را به خون خواهي ما بر خواهد انگيخت و او مدتي غايب ميشود تا مردم آزمايش شوند و گمراهان جدا گردند تا جايي كه افراد نادان ميگويند: خداوند ديگر به آل محمد كاري ندارد”. (غيبت نعمامي، ب10).
ج. ستم پيشه بودن انسانها : امير مؤمنان(ع) فرمود: “زمين از حجت خدا خالي نميماند، ولي خداوند به دليل ستم پيشه بودن و زيادهروي انسانها، آنان را از وجود [ظاهري] حجت خود محروم ميسازد”(غيبت نعماني، ب10).
د. حفظ جان امام: امام باقر(ع) فرمود: “براي قائم ما قبل از آنكه به پا خيزد غيبتي است. راوي پرسيد چرا، حضرت فرمود: ميترسد[از قتل]”.
برخي بر اساس روايت اول ميگويند: “علت اصلي غيبت، روشن نيست و آنچه از علتها گفته شده(مانند حفظ جان) از آثار غيبت است، نه علت اصلي(فصلنامه انتظار، ش4، مقاله استاد طبسي).
برخي ديگر با توجه به تاريخ و روايات، علت اصلي غيبت را حفظ جان و بقيه موارد را از آثار آن ميدانند.
پس غيبت امري است كه سير حركت انسانها، آن را ناگزير كرده و در اين فرايند بايد به گونهاي برنامهريزي شود تا جامعه شيعه، با كمترين مشكل بتواند پذيراي آن باشد. از اين رو امامان(ع) از يك سو راههاي فهم احكام را به شاگردان ميآموختند تا بتوانند احكام دين را در حد توان از منابع شرع استنباط و استخراج كنند و مردم را نيز به آموختن از علما و رجوع به آنها فرا ميخواندند و از سوي ديگر با برقراري نهاد وكالت، مردم را به رجوع به وكيلان دعوت كردند. در همين راستا از زمان امام هادي و عسكري(ع) ارتباط مستقيم را كمتر كردند و در مواردي از پشت پرده جواب سؤالات را ميدادند تا مردم به نديدن امام عادت كنند. به دنبال آن غيبت كوتاه مدتي(صغري)، پيش بيني شد تا مردم به واسطه نواب خاص، برخي مسائل مورد نياز را بپرسند و در ضمن رجوع دائمي به نايبان را فرا بگيرند. (ر.ك. غيبة طوسي؛ تاريخ عصر غيبتع پورسيد آقايي، اصول عقايد، مصباح؛ دادگستر جهان . اميني).
چهارم. امکان طول عمر:
از مباحث مربوط به زندگى امام مهدىعليهالسلام طول عمر آن بزرگوار است. براى بعضى اين سؤال مطرح است كه چگونه ممكن است انسانى، عمرى چنين طولانى داشته باشد؟!(اكنون در سال 1425 هجرى قمرى هستيم و با توجه به اينكه تولد امام مهدى در سال 255 هجرى قمرى واقع شده است، پيشواى ما هم اكنون 1170 سال دارد).
سرچشمه اين سؤال و علت طرح آن اين است كه آنچه در جهان امروز، معمول و متداول است عمرهاى محدودى است كه حداكثر بين 80 تا 100 سال طول مىكشد( البته هم اكنون عمرهاى بالاى صد سال هم يافت مىشود كه به نسبت بسيار كم است). و بعضى با ديدن و شنيدن اينگونه عمرها، نمىتوانند يك عمر طولانى را باور كنند يا آن را دور مىشمارند. وگرنه عمر طولانى از نظر عقل و دانش بشرى امرى غير ممكن نيست و دانشمندان با مطالعه اجزاء بدن به اين حقيقت رسيدهاند كه ممكن است انسان، سالهاى بسيار طولانى زنده بماند و حتى گرفتار پيرى و فرسودگى هم نشود.
برنارد شاو مىگويد:
از اصول علمى مورد پذيرش همه دانشمندان بيولوژيست، اين است كه براى عمر بشر نمىتوان حدى تعيين كرد و حتى ديرزيستى نيز مسئله مرزناپذيرى است.( راز طول عمر امام زمانعليهالسلام؛ علىاكبر مهدىپور، ص 13).
پروفسور “اتينگر” مىنويسد:
به نظر من با پيشرفت تكنيكها و كارى كه ما شروع كردهايم بشر قرن بيست و يكم خواهد توانست هزاران سال عمر كند.( مجله دانشمند، سال 6، ش 6، ص 147).
بنابراين تلاش دانشمندان براى دست يافتن به راههاى غلبه بر پيرى و رسيدن به دراز عمرى نشانگر امكان چنين پديدهاى است چنانكه در اين مسير گامهاى موفقيتآميزى برداشته شده است و هم اكنون در گوشه و كنار جهان كم نيستند افرادى كه بر اثر شرايط مناسب آب و هوايى و تغذيه مناسب و فعّاليت مناسب بدنى و فكرى و عوامل ديگر، عمرى نزديك به صدوپنجاه سال و گاهى بيشتر از آن دارند مهمتر اينكه عمر طولانى در گذشته تاريخ انسانها بارها تجربه شده است و در كتابهاى آسمانى و تاريخى، انسانهاى زيادى با نام و نشان و شرح حال ياد شدهاند كه مدت عمر آنها بسيار درازتر از عمر بشر امروز بوده است.
در اين زمينه كتابها و مقالات متعدّدى نوشته شده است كه براى نمونه چند مورد را بيان مىكنيم:
1. در قرآن آيهاى هست كه نه تنها از عمر طولانى بلكه از امكان عمر جاويدان خبر مىدهد و آن آيه درباره حضرت يونسعليهالسلام است كه مىفرمايد:
اگر او (يونسعليهالسلام) در شكم ماهى تسبيح نمىگفت، تا روز رستاخيز در شكم ماهى مىماند.( سوره الصافات، آيه 144).
بنابراين آيه شريفه عمرى بسيار طولانى (از عصر يونسعليهالسلام تا روز رستاخيز) كه در اصطلاح زيستشناسان عمر جاويدان ناميده مىشود براى انسان و ماهى از نظر قرآن كريم امكانپذير است.( خوشبختانه كشف ماهى 400 ميليون ساله در سواحل ماداگاسكار امكان چنين عمرى را براى ماهى، عينى كرد (كيهان، ش 6413 – 43/8/22)).
2. قرآن كريم در مورد حضرت نوحعليهالسلام مىفرمايد:
به راستى ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس /950 سال در ميان آنها درنگ نمود.( سوره عنكبوت، آيه 14).
آنچه در آيه شريفه آمده است مدت پيامبرى آن حضرت است و براساس برخى روايات، مدت عمر آن بزرگوار 2450 سال طول كشيده است!( كمالالدين، ج 2، باب 46، ح 3، ص 309).
جالب اينكه در روايتى از امام سجادعليهالسلام نقل شده است كه فرمود:
در امام مهدىعليهالسلام سنت و شيوهاى از زندگى حضرت نوحعليهالسلام است و آن طول عمر است.( كمالالدين، ج 1، باب 21، ح 4، ص 591.)
3. و نيز درباره حضرت عيسىعليهالسلام مىفرمايد:
… و هرگز او را نكشتند و به دار نياويختند بلكه امر به آنها مشتبه شد… به يقين او را نكشتند بلكه خداوند او را به سوى خود بالا برد كه خداوند توانا و فرزانه است.( سوره نساء، آيه 157).
همه مسلمانان به استناد قرآن و احاديث فراوان معتقدند كه عيسىعليهالسلام زنده است و در آسمانهاست و به هنگام ظهور حضرت مهدىعليهالسلام فرود آمده و او را يارى خواهد كرد.
امام باقرعليهالسلام فرمود:
در صاحب اين امر (مهدىعليهالسلام) چهار سنّت از چهارتن از پيامبران است… و از عيسىعليهالسلام سنتى دارد و آن اينكه: (درباره مهدى نيز) مىگويند: او در گذشته است در حالى كه او زنده مىباشد.( بحارالانوار، ج 51، ص 217).
علاوه بر قرآن در تورات و انجيل نيز سخن از دراز عمران مطرح گرديده است.
در تورات آمده است كه:
… تمام ايام آدم كه زيست نهصد و سى سال بود كه مُرد… جملهى ايام “انوش” نهصد و پنج سال بود كه مُرد… و تمامى ايّام “قينان” نهصد و ده سال بود كه مُرد… پس جملهى ايّام “متوشالح” نهصد و شصت و نه سال بود كه مُرد…( زنده روزگاران ، ص 132 (به نقل از تورات – ترجمه فاضل خانى – سفر پيدايش باب پنجم، آيات 5 – 32).
بنابراين تورات صريحاً به وجود افرادى با داشتن عمرهاى طولانى (بيش از نهصد سال) اعتراف مىكند.
در انجيل نيز عباراتى موجود است كه نشانگر آن است كه عيسىعليهالسلام پس از به دار كشيده شدن زنده گرديده و به آسمان بالا رفته است.( زنده روزگاران، ص 134 (به نقل از عهد جديد، كتاب اعمال رسولان، باب اول، آيات 1 – 12). و در روزگارى فرود خواهد آمد و مسلّم است كه عمر آن بزرگوار از دو هزار سال بيشتر است.
با اين بيان روشن مىشود كه پيروان دو آئين يهود و مسيحيت بايد به علت اعتقاد به كتاب مقدس به عمرهاى طولانى نيز معتقد باشند.
گذشته از اينكه طول عمر از نظر علمى و عقلى پذيرفتنى است و در گذشته تاريخ، موارد بسيار دارد، در مقياس قدرت بىنهايت خداوند نيز قابل اثبات است. به اعتقاد همه پيروان اديان آسمانى تمام ذرات عالم در اختيار خداوند است و تأثير همه سببها و علّتها به اراده او بستگى دارد و اگر او نخواهد سببها از تأثير باز مىماند و نيز بدون سبب و علّت طبيعى، ايجاد مىكند و مىآفريند.
او خدايى است كه از دل كوه، شترى بيرون مىآورد و آتش سوزنده را بر ابراهيمعليهالسلام سرد و سلامت مىسازد و دريا را براى موسى و پيروانش خشك مىكند و آنها را از ميان دو ديوار آبى عبور مىدهد!( آنها حقايقى است كه در قرآن كريم آمده است: سوره انبياء، آيه 69 و سوره شعراء، آيه63). آيا از اينكه به عصاره انبياء و اولياء و آخرين ذخيره الهى و نهايت آمال و آرزوى همه نيكان و تحققبخش وعده بزرگ قرآن را عمرى طولانى بدهد، ناتوان خواهد بود؟!
امام حسن مجتبىعليهالسلام فرموده است:
… خداوند عمر او را (مهدىعليهالسلام) در دوران غيبتش طولانى مىگرداند، سپس به قدرت خدايىاش او را در سيماى جوانى زير چهل سال آشكار مىسازد تا مردمان دريابند كه خداوند بر هر كارى تواناست.( بحارالانوار، ج 51، ص 109).
بنابراين جريان طول عمر امام دوازدهمعليهالسلام، از ابعاد مختلف عقلى و علمى و تاريخى امرى ممكن و پذيرفتنى است و پيش از همه اينها از جلوههاى اراده خداوند بزرگ و تواناست. (ر.ک. زنده روزگاران، دکتر فريدوني).
پنجم. چرا غيبت فقط براي امام زمان(ع): اصل اولي آن است که امام در ميان مردم ظاهر باشد و به جاي پيامبر قرار گرفته و وظايف او را انجام دهد. بنابراين امام علي(ع) در ميان مردم بود. معارف الهي را در اختيار آنان ميگذاشت. شهادت ايشان هر چند سخت و سنگين بود ولي سلسله امامت با امامان بعدي ادامه مييافت، و لذا مردم ميتوانستند به حرکت ديني خود ادامه دهند. وجود امامان در ميان مردم باعث شد گنجينه بزرگ معرفتي روايات در اختيار ما باشد. و ما در احکام و اصول داراي پشتوانه باشيم و بتوانيم غيبت امام را تا حدودي تحمل کنيم و در گرداب حوادث تسليم نشده و دين حق را از دست ندهيم. اگر غيبت از زمان امام علي(ع) شروع ميشد ما در اکثر قريب به اتفاق مسايل ديني دچار مشکل بوديم.
پرسش: چگونه نسبت به وجود امام زمان يقين کرده و حضور وي را درک کنيم؟
پاسخ: يقين موضوع بسيار گرانقدري است كه در پيشرفت معنوي انسان بسيار تاثير گذار است. از اين رو، بر هر فرد لازم است همواره در مسير ازدياد و تعميق يقين خود گام بردارد.
براي فزوني يقين نسبت به وجود مقدس امام عصر(ع) توجه به چند نكته راهگشا است:
الف. مطالعه و تدبر و تفكر در مورد مطالبي كه در متون ديني در زمينه آن حضرت وارد شده است؛
ب. توجه به خدا و استعانت از ذات مقدس او؛
ج. پرداختن به عمل صالح و كردار نيك؛ خداوند نجات انسان را در ايمان و عمل صالح ميداند؛ زيرا اين دو در يكديگر تاثير گذارند و عمل صالح قابليت براي پيشرفت معنوي و بهره بردن از معارف و حقايق را در انسان ايجاد ميكند.
پرسش: در روايت امده کسي امام خود را نشناسد به صورت جاهل مي ميرد چگونه بدون هيچ نشانه اي باور کنيم که او در کنار ماست؟
پاسخ: قبل از هر چيز بايد امام را شناخت و دلايلي براي وجود او بدست آورد چنانچه روايت هم آنرا بيان مي كند .
از گويا ترين آيات، آيه 55 از سوره نور است. پيشنهاد ميشود كتاب «امام مهدي(ع) در قرآن» اثر مهدي يوسفيان را از بنياد فرهنگي واقع در چهار راه صغير(اصفهان) تهيه كرده و مطالعه كنيد.
پرسش: دلايلي را براي اثبات وجود امام زمان بيان فرماييد.
پاسخ: ما براي اثبات وجود امام زمان(ع) دلايل متعددي اقامه ميكنيم كه برخي از اين دليلها عقلي و كلي است، برخي ديگر برگرفته از آيات و روايات است.
روايات نيز برخي كلي است و برخي جزئي، در اينجا به برخي روايات اشاره ميكنيم كهمورد پذيرش شيعه و سني ميباشد:
در روايت معروفي از پيامبر(ص) نقل شده است كه بعد از من دوازده نفر خليفه خواهند بود و اسلام با آنان عزيز است. پيامبر سخن از وجودو عزت اسلام داده است و اين را به دوازده امام عجين كرده است. ما(شيعه) روايات متعددي داريم كه پيامبر اين دوازده نفر را به نام معرفي كرده است كه اولين آنها امام علي(ع) و آخرين آنان امام مهدي(ع) ميباشند. با توجه به اين كه يازده نفر از اين بزرگواران به شهادت رسيدند پس وجود و عزت اسلام كه الان در اختيار ما است به جهت همراهي اين دين شريف توسط امام مهدي(ع) است.
در روايت معرف ديگر از پيامبر(ص) نقل شده است كه: هر كس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است. پيامبر لفظ “امام زمانه = امام زمان خودش” را به كار برده است، يعني در هر زمان امامي است كه شناخت او باعث نجات و سعادت است و نشناختن او باعث ميشود مرگ انسان مرگ جهالت (= كفر و ضلالت) باشد. اين امام بايد تجلي كامل دين باشد كه شناخت (و پيروي او) معيار مرگ سعادت است.
در كنار اين احاديث ما روايات متعددي پيرامون ولادت و غيبت امام زمان(ع) داريم كه به روشني از ولادت مخفيانه حضرت سخن به ميان آمده است و گفته شده كه او داراي غيبت خواهد بود.
اگر در اين زمينه بيان بيشتري را ميخواهيد ميتوانيد مكاتبه كنيد تا در اختيار شما قرار گيرد.
پرسش: ضرورت اعتقاد به مهدويت چيست ؟
پاسخ: اعتقاد به مهدي موعود يك اعتقاد عميق ديني است كه در تمام اديان و مذاهب جهان از آن سخن به ميان آمده است. و همانند توحيد و نبوت و معاد و … د تمام اديان به ويژه اسلام اصالت دارد و در جاي خود ثابت شده كه اعتقادات ديني بشر در فطرت او ريشه قطعي دارند. اين اعتقاد با خواستههاي دروني انسان هماهنگي كامل دارد. در حقيقت تعاليم ديني تعيين كننده و تأمين كننده خواستههاي بشر و تكميل كننده خلقت انسان است. پس عقيده ديني در ژرفاي فطرت جاي دارد و يك ميل باطني است. البته مانند ساير اميال بشر در شرايط گوناگون شدت و ضعف يا كم و زياد ميشود. اما اصل خواسته به كلي از بين نميرود. از اين نظر اعتقاد به مهدويت ضرورت فطري و در جهت خواست دروني انسانها است و لذا تمامي اديان به اين خواسته فطري پاسخ داده و مسائلي را در مورد آن مطرح كردهاند.
بنابراين اعقتاد به مهدويت يك عقيده اصيل ديني بوده كه مبتني بر اصل امامت است. و احساس ناكامي و تبعيض و ستم در ادوار مختلف تاريخ، باعث پيدايش آن نشده است. از آنجا كه اعتقاد به مهدي موعود به عنوان امام معصوم، فرع بر اعتقاد به اصل امامت در اسلام راستين است نيز از ضرورت اعتقاد به اصل امامت نشأت ميگيرد. در اينجا لازم است اشارهاي كوتاه به ضرورت امامت داشته باشيم:
امامت در لسان قرآن و احاديث، منصب و مقامي است كه خداوند به افرادي از خواص بندگان شايسته خود عطا ميكندو دارندگان آن منصب، كارگزاران خدا و نگهبان امورو احكام دين خدا و گواه بر خلق خدا هستند.
در احاديث آمده است: هيچكس وارد بهشت نشود مگر اينكه آنها را بشناسد و آنان هم او را بشناسند و وارد آتش نشود مگر كسي كه آنها را انكار كند و آنها او را انكار نمايند. امام از حق و قرآن جدا نميشود و قرآن و حق از امام جدا نميشود.
امامت رهبريت سياسي و فكري و ديني است كه از طرف خدا براي هدايت مردم به سعادت تعيين شده است.
امام باقر(ع) فرموده است: «لايكون العبد مؤمنا حتي يعرف الله و رسوله و الائمة كلهم و امام زمانه و يرد اليه و يسلم له. ثم قال: كيف تعرف الآخر و هو يجهل الاول»(كافي، ج1، ص180). «بنده خدا مؤمن نخواهد بود مگر اينكه خدا و رسول و همه امامان را بشناسد و نيز امام زمانش را بشناسد و در تمام امور خود به او مراجعه كند و تسليم امر وي باشد؛ سپس فرمود: «چگونه ميشود كه آخرين امام را بشناسد در صورتي كه اولين امام را نشناخته باشد؟»