متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/2/5
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
عرض کنم دستورات خدا چون خدا حکيم است. نه باطل است: «ربّنا خلقت هذا باطلاً» نه لغو است، نه لهو است و نه عبث و نه چيزهايی که از خدا نفی نشده، لهو، لغو، عبث، کار بيهوده، کار باطل.
خداوند حکیم است
کارهای خدا حکيمانه است. حالا معنايش حکيمانه است اين نيست همه حکمت را ما بفهميم. گاهی وقتها ممکن است يک چيزی را نفهميم. مثال: آقا اين روده کور چيه؟ بعد معلوم میشود که عجب اين روده کور چه اسراری دارد در وجود انسان اين سوپاپ اطمينان است. يا مثلاً فرض کنيد که درختان جنگل برای چه؟ بعد معلوم شد عجب درختان جنگل در توازن طبيعت چه نقش مهمی دارد. ما بايد سئوال هم از همه چيزی سئوال میکنند. «يسئلونک عن الاهله»، «يسئلونک عن الحيض»، «يسئلونک ماذا ينفقون»، «يسئلونک عن الانفال» از همه چيزی سئوال میکنند، منتهی (صلّی الله علیه و آله و سلم) هم همه را جواب به مردم نمیداد. «قل ان ادری» به مردم بگو بسمه تعالی بلد نيستم. چون خيلی چيزها را پيغمبر هم بلد، اصولا بعضی از دستورها سرّش ندانستن است. مثلاً اگر بگويم نماز شب بخوانی فردا 20 تا سکه گيرت میآيد. امشب همه مردم ايران نماز شب خوان میشوند. اصلاً ارزش به اين که آدم نداند، گاهی وقتها اگر آدم نداند بهتر است. من اين را يک وقتی درباره امير المؤمنين (عليه السلام) هم گفتم: که امير المومنين (عليه السلام) وقتی شب پيغمبر میخواست هجرت کند به جای پيغمبر خوابيد، اينجا ارزش علی به اين است که بداند يا نداند؟ به اينکه نداند، اگر بداند جای پيغمبر بخواند کاريش ندارد، من هم میخوابم هنر اين است که جای پيغمبر بخوابد و احتمال بدهد که تروريستها به جای پيغمبر او را ترور میکنند. کمال علی به این است که نداند و لذا يکی گفته بود که علی میدانست. علی (عليه السلام) خودش میگويد: جای پيلمبر (صلّی الله عليه وآله و سلم) خوابيدم «ولست ادری» و حالی که نمیدانستم میکشندم يا نه. اصلاً مباهاتی که خداوند به جبرئيل و ميکائيل ببينيد چطور اينها جانشان را قربان هم میکنند، شما فرشتهها حاضريد جان خود را قربان همديگر کنيد؟ اصلاً افتخار اينکه خدا افتخار کرد به وجود علی (عليه السلام)، علت اين بود که علی (عليه السلام) نمیدانست. گاهی وقتها سختيها خودش ارزش است. ارزش امام حسين (عليه السلام) به اين است که تشنه باشد و گرنه اگر امام حسين (عليه السلام) بگويد چطور موسی (عليه السلام) عصايش را زد به زد به سنگ چشمه آب جوشيد، من هم عصايم را میزنم به کربلا آب بجوشد، ديگه علی اصغر تشنگی نخورد، اگر حضرت امام حسين (عليه السلام) با معجزه آب در میآورد ديگه برای ما اون ارزش قبلی را نداشت. میگوئيم ما تشنه بشويم؟ چطور خودت تشنه شدی فوری آب درآوردی بايد تشنگی شهيد بشود، تا بچههای ما تشنگی را تحمّل کنند، تمام سختيهايی که اوليايی خدا کشيدند برای اينکه حرفشان در جامعه اثر کند. اگر طرف حرفی که میزند خود هم عمل کند اثر حرفش بيشتر است بايد و گرنه…. سوال: امام حسين (عليه السلام) نمیتوانست نفرين کند يزيدیها نابود شوند؟
جواب: خوب چرا اگر نفرين میکرد يزيدیها خاکستر شده و نابود میشوند. «فجعلهم لعصف مأکول» مثل ابرهه و لشکر فيل نابود میشوند. امام حسين (عليه السلام) دعا میکرد، آن وقت میتوانست ديگه به ما بگويد برو جبهه، میگوئيم چطور خودت رفت جبهه ترسيدی نفرين کردی، من بروم تکه تکه شوم بايد خودش تکه تکه شود تا به من هم بگويد تکه تکه شو، رمز وجود زهرا (سلام الله عليها) هم همين است بايد توی چهارده معصوم (عليهم السلام) يک زن باشد اگر چهارده تا مرد بودند زنها میگفتند: قربانش بروم توی اين چهارده تا يکی شان زن نبود. خبری از دل ما زنها نداشتند هی گفتند: بچه داری کن، شوهر داری کن و خانه داری کن. اگر يکی از اينها زن بود و مشکلات ما را لمس میکرد اينقدر کار ما را مشکل نمیکرد، بايد بگوييم يه زن باشد، وقتی میگوئيم، بگوئيم اين نمونه، وگرنه حضرت زهرا (سلام الله عليها) مستقل که نبود تا باباش بود تابع باباش بود. بعد از بابابش هم تابع همسرش بود مستقل نبود اما بايد زن باشد، اين هم چه زنی، زنی که سرچشمه علم امامها شد. گاهی از امامهای ما سؤال میکردند که آقا آينده چی میشود میگفت: من نمیدانم چی ميشه ولی مادرم کتابی دارد به نام (مصحف) بروم مطالعه کنم، امام صادق (عليه السلام) کتاب (مصحف) را مطالعه میکرد، از علوم مادرش ياد میگرفت که آينده چه خبری میشد، بعد خبر میداد، يعنی زنی که سرچشمه علم امام صادق (عليه السلام) بود. پس ببينيد گاهی وقتها ما، حرفهايی که زدهام جمع کنم.
تحقيق همراه با تقليد
«بسم الله الرحمن الرحيم» ما بايد موقّتاً هرچی دستور کارشناس و تقليد گفت بی چون و چرا عمل کنيم. لکن بايد مطالعه و تحقيق هم بکنيم بلکه انشاءالله تا میتوانيم اسراری را کشف کنيم اما نبايد بگوئيم چون اسرار را کشف نکردهايم، فعلاً نسخه اين پزشک را هم مصرف نمیکنيم که از بين میرود، اين يکی، نبود. «قل ان ادری» به مردم بگو بلد نيستم. با اينکه راجع به پيغمبر داريم: «علم ما کان و ما يکون الی انقضاء» در دعای ندبه داريم همه چيزی را میدانستهاند با اينکه همه چيزی را میدانستند يک سری علوم را نمیدانستند. و لذا در دعا داريم: «و بحق عملک الذی اثئاثرت به لنفسک» تو را به حق علمی که مخصوص خودت است.
علم غيب اوليا، محدود است
در دعا داريم به آن علمی که مخصوص خودته. يعنی يه علمی داری که به اوليای خودت هم ندادی، البته بخشی از علوم غيب را داده، قرآن میگويد: يه سری از علوم غيب را به انبيا دادهام: «تلک من انباء الغيب نوحيها اليک» يک سری علم را بهت داده ام. «و ما کان ليظهره»، «ليظهره علی الغيب» خداوند علم غيبش را به کسی نمیدهد «الا من ارتضی من رسول» اگر رسولی را ازش راضی باشد بهش میدهد. نه به علم غيب میدهد. به اولياء هم میدهد و به اولياء هم خدا علم غيب میدهد. حالا به هر حال يه سری علوم را، اسرار را بايد. «ان ادری» داريم و «ما ادری»، «ما کنت تعلمها»، «علمها عند ربّی»، داريم که يعنی اينها، «ان اتّبع الّا ما يوحی» پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) من هر چه هست تابع وحيم. وحي می شود به من عمل میکنم. خيلی چيزها را ممکن است اولياء خدا بداند و يکی نداند. موسی و خضر قصّهاش را شنيدهايم. کشتی را سوراخ کرد خضر میدانست موسی (عليه السلام) نمیدانست. اون بچه را کشت خضر میدانست موسی نمیدانست ديوار را ساخت خضر میدانست. اولياء خدا هم همه شان يک درجه نيستند. بعضی يک چيزهايی میدانند آن يکی نمیدانند. ممکن است سلمان يک چيزهايی را میداند و ابيذز نمیداند. ممکن است يک پيغمبر يک چيزی را بداند و پيغمبر ديگر نداند. «فضّلنا بعض النبيين علی بعض»، قرآن میگويد: انبيا يک درجه نيستند.
بعضی چيزها را هم خداوند فرموده: دليلش اين است حکمت است نه علّت. مثلاً میگويند اين کار را بکن به اين دليل، اما به اين دليل، اين دليل حکمت است. فرق بين علّت و حکمت اين است که، حکمت: يعنی تقريباً فی الجمله، مثلاً ببينيد من حکمت را يک مثال بزنم.
مثال: اين چراغ قرمز و سبز اين است که ماشينها تصادف نکنند خوب اين حکمت است. حالا اگر دو بعد از نصف شب رسيد لب يک چهارراه. نگاه هم کردی از هيچ طرف ماشين نمیآيد ولی چراغ قرمز است. بايد بايستيم يا برويم بايد بايستيم با اينکه حکمت اين چراغ قرمز اين بود که جلو تصادف را بگيرد ولی اينجا به 124000 پيغمبر الآن در اين ساعت شب تصادفی صورت نمیگيرد. اما باز هم میگويند بايست برای اينکه قانون بايد حرمتش حفظ بشود. دو سه تا مثل بزنم.
حاجیها که میروند مکه عيد قربان هر کس که سال اولش است بايد همه زلفهايش را تيغ بزند و سرش را بتراشد، شد حالا اگر حاجی کچل بود (!؟؟) چه کنيم اسلام میگويد يک تيغ برداريم همينطور روی سرِ کچلش بکشيم که قانون نشکند. شبيه اين در بحث ختنه هم آمده (!؟؟!) اگر کسی ختنه شده به دنيا آمد، شبيه اين در ايامی که نماز واجب نيست بران آمده که سجادهاش را بياندازد 30 مرتبه بگويد «سبحان الله» «و الحمدالله» «و لا اله الا الله» «و الله اکبر» (!؟؟!) يعنی سجادهاش رو به قبله بيافتد يعنی قانون حفظ بشود ببينيد چراغ قرمز بايد بايستيم تا قانون حفظ بشود و لو تصادف نيست تيغ بکشيم برای اينکه قانون حفظ بشود و سجاده را رو به قبله قانون حفظ شود. يک سری چيزها حفظ قانون است و يک سری چيزها تمرين است. حضرت امير (عليه السلام) می فرمايد: قبل از جبهه شمشيرت را توی غلاف کن که يک مرتبه وسط جنگ گير نکند. خدا رحمت کند آقای فلسفی (ره) را میگفت: روحانی که میرود منبر بداند يادداشتش کدام کيسهاش است دستمال کاغذی کدام کيسهاش است. اگر يک بار عطسه کرد روبروی هی همچين نکند. بداند دستمال کاغذيش اين کيسه و عينک اين کيسه، اين را بداند. زن اگر بداند قوطی کبريت کجاست؟ برق هم خاموش بشود. توی تاريکی میرود میآورد. مردی که نداند چراغ هم روشن باشد همه را به هم میزند. يعنی اينکه آدم بداند جای کبريت کجاست، چراغ قوه و پيچ گوشتی کجاست؟ آخوندهايی که میدانند کدام مطلب توی کدام کتاب است به راحتی میتوانند بدست بياورند. ولی آخوندی که نمیداند دست و پامی زند آخرش هم میگويد: نفهميدم، آدم بداند دانشجو و طلبه آدرسشناسی، موردشناسی اينها همه مهم است. پس بعضی چيزها حکمت است نه علّت، يعنی چه، يعنی فی الجمله دليل هست. بعضی چيزها هم ممکن موقتی باشد. بعضی دستورها امتحانی باشد. حضرت نشسته بود يک کسی گفت: آقای من يک چيزی يک عرض خصوصی دارم. يک کسی میگفت: آقا من هم يک سؤال خصوصی دارم – همه توی صف ايستادهاند سؤال خصوصی، خوب پيغمبر (صلی الله و عليه و آله و سلم) هم روشن نمیشد بگويد خسته شدم. آيه نازل شد هر کسی تنگ گوشی، خصوصی میخواهد با پيغمبر صحبت کند برود يک درهم پول بدهد به فقير، يعنی بر100 تومان بيانداز توی صندوق کميته امام بيا حرف بزن. تا ديدند پولی است گفتند نه آقا غرض عرض سلامی بود. آنوقت يک آيه آمد ديديد شما، ديديد چقدر شما نامرديد (!!؟؟) آيه نامردی (!؟): «ءَ اَشفقتم ان تقدّموا بين يدی نجويکم صدقه» ترسيديد برای يک تنگ گوشی يک صدقه به فقير بدهيد. پيغمبر مفت گيرتان آمد، عرض خصوصی داشتيد، میگفت شراب مفت را هم قاضی میخورد (!!؟؟) طناب مفت گيرت آمد خودت را خفه کن، کلانتری مفت بود دعوا کن. تو برای علم ارزش يک درهم قائل. بعضی سؤالها امتحانی است من میخواهم امتحان کنم، ببينم چه جوری هستی. بعضی سؤال هم. يا مثلاً میگويند هر که دست به مرده بگذارد بايد برود غسل ميت کند میگويند آقا چطور دست به سگ بگذاری غسل ندارد. دست به مرده بگذاری غسل دارد. يعنی انسان از سگ بدتر است. نه آقا جون سگ مرده را کسی به رويش نمیافتد ولی انسانی که مرد همه فاميلها میخواهند بيايند ببوسند او را بعد از غسل ميت که غسل ندارد (؟!!)، اسلام گفته: اگر خيلی دل تنگ هستی بايد غسل کنی آن وقت همه کنار میايستند، فقط آن کسهايی که خيلی نزديکند میآيند مرده را میبوسند يک غسل هم میکنند. سگ مرده ترافيک نداردو اينجا شلوغ میشود. اينجا مثل خيابانها بعضی خيابانها اگر سرعت گير نگذاری بچهها زير ماشين میروند اينجا وسط خيابان را چی میگويند: يک خورده میآورند بالا که اين تاکسی گازش، بعضی از قوانين سرعت گير است. اصلاً قرآن، حديث اين قانون را گذاشته که جلو سرعت را بگيرد. سگ مرده را کسی سرش نمیآورد، آدم مرده را روش میافتند اين هم سرعت گير. مثل طلاق میگويند اگر مردی خواست زنش را طلاق بدهد. چند تا سرعت گير گذاشتهاند که زود به زود طلاق ندهد. میگويند که بايد در اين ماه بايد با خانمت هم خوابی نکرده باشی (!!؟؟) شنونده دانشآموز خوب ممکن است 20 روز کرد نه خوب برو تا يک ماه ديگر. اين هيچی يک سرعت صيغه را بايد عربی بخوانی، فارسی نيست که بگويی طلاقت دادم فارسی نيست بايد حتماً عربی باشد، عربی درست هم باشد. نگو عربی آب نکشيده نباشد. بعد هم میگويند: بايد دو تا شاهد عادل پيدا کنی که اين طلاق تو را گوش، تا آدم برود عربی ياد بگيرد و دو تا شاهد عادل بگيرد. بعد هم وقتی طلاق دادی خانم را حق نداری خانم را از خانه بيرون کنی، بايد چند مدّتی خانم در خانه بماند، بعد هم به خانم میگويد: با اينکه طلاقت داده میتوانی آرايش کنی و گاهی خودت را نشان شوهر بدهی (!!؟؟) يعنی هی شوهر را قلقلکش کنی، بعد هم میگويئ برای مراجعه که طلاق لغو شده و گره باز بشود لازم نيست عربی بخوانی مثلاً اگر به مردی گفتند برو راست زنت توبه کن برگرد، بگو: «بسم الله الرحمن الرحيم» اينجانب شوهر شما غلط کردم اگر میگفتند: برو صيغه بخوان، مرد غرورش اجازه نمیداد برود توبه کند، ولی طلاق دادند را میگويند: بايد صيغه بخوانی ولی رجوع کردن را میگويند: صيغه نمیخواهد، طلاق دو تا عادل، رجوع عادل نمیخواهد، برگشت زن و شوهر قيدها را برداشتهاند، برای جدايی هی سرعت گير داريم برای اينکه حتی المقدور طلاق نشود بعضی قوانين اينطوريه بعضی قوانين برای سرعت گير است. مثلاً پير زن میگوين: بی چادر هم بود طوری نيست قرآن میگويد که: «والقواعد من النساء» آن زنهايی که خانه نشين شدهاند و ليمو عمانی (!!؟؟) شدهاند اينها ديگر «ليس عليه جناح ان يصنعن ثيابهن». روی حجابش حساسيّت نشان ندهيد. يا مثلا میفرمايد: «لايرجون نکاحا» ديگه اينها بدرد ازدواج نمیخورند، آنها که به درد ازدواج نمیخورند (!؟) حجابش را حالا گفته شل هم شد باشد. اما آنهايی که هر چه زيباترند بايد حواسشان. سيب زمينی را هيچ کسی توی کارتن نمیگذارد روی آن هم کادو پيچی کند، ولی سکه را میگذارند، فلسفه حجاب تو مورد تير اندازی هستی، حديث داريم: نگاه بد تير است به سمت طرف، چون شما ممکن است مورد سوء قصد قرار بگيری به شما گفته خودت را حفظ کن. انبار سيب زمينی گاو صندوق نمیخواهد. سکه گاو صندوق میخواهد. بنابراين فلسفه حجاب حفظ دخترهاست. فلسفه عدالت و صيغه حفظ اين است که زن و شوهرها طلاق ندهند. آن وقت رجوع میگويند يک شوخی کنی رجوع است خانم چايی میخورد عوض شکر يک خورده نمک بريزی يک شوخی کنی، آنور حوض نشته يک خورده آب بريزی هيچی طلاق باطل است. کوچکترين شوخی مرد به زنش بکند طلاق باطل است چرا اينجا اينقدر شل گرفته چون میخواهد زود اينها را به هم گره بزند، برای جدا شدن گير میدهد برای گره خوردن همه گيرها را باز میکنند. اين خدای حکيم است. دستورات حکيم. ما اسلام را نشناختيم واقعاً میگويم، بنده ريشم سفيد شده و از 15 سالگی هم طلبه شدهام، هوشم هم بد نيست دنبال هيچ مسئله ای هم نبودهام نه مسئله سياسی ونه اقتصادی، مثلاً گاهی من شش ماه به شش ماه من يک مهمانی نمیروم امّا روزی ده، سيزده ساعت هم کار میکنم ولی در عين حال الآن پهلوی شما اقرارمی کنم،اينجانب محسن قرائتی اسلام را نفهميدم چون هرچی میروی به طرف جلو میبينی که اوه دريايی است اين آيه را صبح نگاهش میکنی يک چيزی می فهمی فردا نگاه میکنی يک چيز ديگر میفهمی، هر چه علم پيش میرود اسرار بيشتر روشن میشود. ما شايد دو سه هزار حديث در بحث پزشکی داشته باشيم که هر حديثش بايد رساله يک دکترا بشود. که ديروز به چند تا اشاره کرديم. چرا خدا به ايّوب میفرمايد: «ارکض برجلک»: پاهايت را به زن به زمين «هذا مغتسل بارد و شراب» نمیگويد: «و شراب بارد» يعنی با آب سرد غسل کن، آب تنی با آب سرد چيه؟ چرا میگويند پنير و گردو جداگانه مرض است با هم، آقا دلت خوش است میدانی پنير و گردو چند است پنير و گردو، آقای شيخ چه میگويی؟ هيچی 30 روز صبحها نان خالی بخور اما روز 31 که میخوری نان و پنير و گردو بخور باقی اش را نان خالی بخور. حالا پنير خالی چه مشکلی دارد؟ گردوی خالی چه مشکلی دارد که: امام (عليه السلام) میفرمايد: هر کدام از پنير و گردو و تنهايی مرض است ولی باهم دواست. مثلاً بايد دنيای غذاشناسی ممکن است در آينده رسالهاش نوشته شود. يک جويی است که از مکه میآورند مثل مداد پوستش را کشيدی ريش ريش میشود مثل مسواک، اين گردش به لثه چه میکند رساله يک دکتراست ما اسلام هر چه گفت بايد سفت بگيريم، نگه داريم، بعد اگر فهميديم الحمدالله و اگر نفهميديم در آينده میفهميم حالا. خوب نماز و روزه را گفتيم. اما راجع به زکات. فلسفه زکات چيست؟ در جلسه قبل دليل نماز و روزه و جهاد را گفتيم.
ادامه بحث دليل و فلسفه دستورات خداوند.
احکام دو گونه است: ثابت و موقّت
بعضی دستورات هم ثابت است مثل، نماز صبح دو رکعت است بری بالا يا بيايی پايين همين است که هست مثل فرمولهای رياضی، بعضی دستورها شناور است. اسلام دو تا دستور دارد، ثابت، شناور و متغيّر. ممکن است يک دستوری براساس مصلحت در يک زمان باشد مثل قرآن میگويد که: «فبظلم من الذين هادوا» ترجمهاش را بلد هستيد به خاطر ظلمی که يهوديها کردند «حرّمنا». حرام کرديم برآنها «طيّبات» يهوديها ظلم کردند، محاصره اقتصادی قرار داديم، حق نداريد از اين غذا استفاده کنيد. اما بعد از حضرت موسی (عليه السلام) حضرت عيسی (عليه السلام) فرمود: من آمدهام برای شما: «احل لکم بعض الذی حرّم عليکم» آمدهام تا حرامها را حلال کنم. چرا؟ برای اينکه از اول حرمتش موقّتی بود و مثل آدمی که يک کسی را زندان میکند، زندان خانه ابدی نيست، مدّتش که تمام شد مثل ظرف بستنی کنار میگذارند. بعضی دستورها مثل سياسی، مثلا ً امام خمينی (ره) راجع به مکه: من خدمت امام خمينی (ره) بودم همان تقريباً سی سال پيش، طلبه نوی بودم امام از ترکيه آمد کربلا ما کنار امام نشسته بوديم يک کسی آمد گفت:من رفتهام مکه آنقدر جمعيّت بود که من کتفم میشکست. حالا يک سؤال دارم؟ اگر مردم کره زمين همه مسلمان شوند آنوقت همه پولدارها بخواهند بروند مکه واقعاً مس شود، احکام خدا نشدنی است خوب که يک مشت مسلمانند، توی مسلمانها يک مشت پولدارند و توی پولدارها يک مشت میروند مکه باز جا تنگ است حالا اگر يک زمانی همه مسلمان و همه پولدارها بخواهند بروند مکه، اين مکه به کجا میرسد؟ امام فرمود: ما در آن زمان میگوئيم طواف مستحب حرام، حاجیها که میروند مکه يک ربع کار دارند باقی اش طواف مستحب میکند، گفت: آقا مگر شما میتوانيد مستحب را حرام کنيد. گفت: بله اگر ما ديديم افرادی بروند غسل جمعه مستحب بکنند افرادی غسل واجب دارند پشت دوش حمّام نمازشان قضا میشود میگوئيم توجه توجه آقايانی که زير دوش غسل جمعه میکنند حمامّی میگويد من راضی نيستم بيائيد بيرون، غسل جمعه را تبديل کنند به آنهايی که غسل واجب دارند. پس میشود يک مستحبی ضرر میزند به واجب، جلوی مستحب را گرفت. ما مسائلی داريم مسائل حکومتی. زمانی که گازکشی است بايد توی همه کوچهها ماشين آتش نشانی باشد. يک پير زن میگويد: آقا من راضی نيستم اين چه جمهوری اسلامی است که آمده خانه ما را خراب کرده؟ خانم پولت را بگير پاشو، گاز آمده، همه خانهها گاز کشی است. هر جا گاز کشی شد خطر انفجار هم هست بايد ماشينهای آتش نشانی هم حضور داشته باشند. ما که نمیتوانيم برای رضای تو جلوی گاز کشی يک شهر را بگيريم. اينطوريه گاهی وقتها میگوئيم بسمه تعالی راضی نباش. اگر يکی خواست از مالکيّت شخصی اش سوء استفاده کند ولو به قيمت اينکه تمام جامعه را به خطر بياندازد اينجا مالکيّت شخصی را میشود لغوش کرد. يک قصه بگويم که چطور يک مالکيّت شخصی لغو شد.
يک آقايی بود که يک باغی داشت کنار باغ هم يک درخت خرما بود که مالِ يک نفر ديگر بود. همه باغ مثلاً مال آقای الف بود اين يک تک درخت مال آقای ب، اين به هوای درختش، اسمش هم ثمره بود خيلی هم آدم بدجنسی بود آخرش هم آمد کربلا برای کشتن امام حسين (عليه السلام) زمان پيغمبر(صلّی الله عليه وآاله و سلّم) بد جنس بود، زمان علی (عليه السلام) وامام حسن و امام حسين (عليهم السلام) هم بد جنس بود اصلاً مثل اينکه ذاتش اينطوری بود. اين به هوای سرزدن به يک دانه درختش سرزده میآمد در باغ، میگفت: آقا باغ مال من است زن و بچّه من اينجا، در شرائطی هستند و دارند استراحت میکنند هوا گرم است. حجابشان را برداشتهاند تو چرا مردم آزاری میکنی. میگفت: درخت خودم است چهار ديواری اختياری البته چهار ديواری هم نبود، البته اين هم حرف غلطی است (؟!!؟) خوب بنده هم میتوانم يک کبوتر پران بگويد چهار ديواری و اختياری، بنده هم میگويم چهار ديواری و بروم توی اين خانه يک طبل هم دارم میزنم به طبل کبوترها را فراری میدهم اگر تو چهار ديواری، من هم، اين که نشد که مردم آزاری کار به چهار ديواری ندارد. رفت شکايت کرد پهلوی پيامبر (صلّی الله و عليه و آله و سلم) يکی از اصحاب شما يک درخت دارد و سرزده میآيد. حضرت فرمود: میشود اين يک درخت را بفروشی، گفت: بسمه تعالی نه، گاهی مصاحبه هايی که تلويزيون میکنند خنده دار است. از يک کسی پرسيدند نظر شما در بارهؤ مسائل مملکتی فلان و فلان چيست؟ ايشان گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم» با سلام به رهبر کبير انقلاب و شهدا و چی و چی يک خطبهای خواند، آخرش گفت که: اطلاع ندارم (خنده حضار) از اول میگفتی که من خبر ندارم. آقا بسمه تعالی نمیفروشم. میشود دو برابر پول بگيری نه، آقا ده برابرند، اين درخت را بده يک جای ديگر بگير، نه، آقا من پيامبرم اين رختت را بفروش ببخش من يک باغ در بهشت برايت ضمانت میکنم. گفت نه، حضرت فرمود: اين از آنهايی است که دارد اذيّت میکند.
در اسلام، حکم ضرری نداريم
«لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام»: در اسلام مالکيّت ايقدر ارزش ندارد که بتواند کسی بتواند از مالکيّت خودش مردم آزاری راه بياندازد، برو درختش را بکن بيانداز در کوچه، از جاهای قلع و قمع اميرالمومنين (عليه السلام) يک عدّه وسط خيابان وسط راه خرما فروشی راه انداخته بودند، فرمود: بابا کوچه را تنگ و سدِّ معبر کردهايد. چند دفعه حضرت امير دستور داد. خرما فروشها اعتنا نکردند فرمود: برويد تمام خيمههای خرمای آنها را آتش بزنيد. وقتی طرف با چند تذکر گوش نمیدهد خوب تعزيزات حکومتی داريم، نصيحت مال کسا است که ميزان باشد، آدم لجباز يک کدی ديگر دارد. افراد آرام، آرام، و افراد خشن، خشن. زکات چی؟ قرآن میفرمايد: «خذ من اموالهم صدقه» – تمام شد وقتمان يک دقيقه دو دقيقه خيلی میشود حرف زد. صلواتی بفرستيد. (صلوات حضار) فلسفه نماز و اينها را گفتيم.
فلسفه زکات، بخل زدايی، فقر زدايی
فلسفه زکات: قرآن میفرمايد که: «خذ» بگير «من» از «اموالهم» «خذ من اموالهم صدقه» از اموال اينها صدقه بگير، صدقه يعنی زکات، در قرآن صدقه يعنی زکات، چون صدقه از صدق است، يعنی راست گفتن صدقه يعنی نشانه اين است که ايمانش راست میگويد. کسی که نماز میخواند و خمس نمیدهد پيداست دروغ میگويد. حدیث داريم: بعضی اگر نماز هم پولی بود نمیخواندند. چون مفت است میخواند اگر بداند نماز هم مثلاً پولی است نمیخواند، از مردم صدقه، زکات بگير، که نشانه صداقتشان است «خذ من اموالهم صدقه» «تطهّرهم» تا اينها را پاک کنی، يعنی اگر زکات بگيری اينها را از روی بخل و صفت بخل تطهير کرده، فلسفه زکات چيه؟ پاک شدن افراد از بخل، پس پاک شدن سرمايه دار از بخل، اين مال کسی که زکات را میدهد. و اما آنکه زکات را میگيرد. باز فقر زدايی:
حديث: اگر خدا میدانست که زکات اين مقدار که تعيين شده شکم فقرا را سير نمیکند مقدار زکات را اضافه میکرد. خدای حکيم میداند همين مقدار زکات برای شکم فقرا کافی است حديث داريم که اگر خدا میدانست که اين مقدار کافی نيست اضافه میکرد. ديگه چی؟
– جلوگيری از تکاثر: يکی از برکات خمس. زکات اينکه يک مقداری جلو پول جمع کردن و تکاثر را میگيرد يعنی پول يک مقداری تقسيم میشود.
– ايجاد رأفت و رحمت: ارتباط صميمی ميان اقشار مردم: اگر مردم بفهمند که اين آقا اگر پولدار شد بخشی از پولش را، شما يک شله زردی، يک آبگوشتی میدهی به همسايهها تا چند اين همسايهها نسبت به شما علاقه شان بيشتر میشود. اين هر به دو ماه يک کاسه آش به ما میدهد. اگر مردم بفهمند که اين آقايی که زکات دارد بخشی از آن را به فقرای محلّه می دهد. ارتباط بين مردم، البته ارتباط صميمی که شد بر میگردد. ما اين طور نيست که اگر فقرا کمک کنند از جيبشان برود اگر يک کاری را برای خدا بکنی بر میگردد. اين غصهاش را نخوريم حتماً برمی گردد.
– توشه آخرت: فقير که میآيد، حديث داريم، يک کسی است که آمده بارِ شما را بگيرد قيامت تحويل بدهد بهش بده معطلش نکن، توشه آخرت. زکات عين نماز واجب است، 34 حديث در اول رسائل است که «بنی الاسلام علی خمس»
بنای اسلام برچند چيز است يکی حجّ و يکی نماز و يکی هم زکات. و منتهی کسی نگويد آقا حالا کشاورزها کم پول دارند کم میدهند، آقا فلانی تجارتش، تاجر هم بايد خمس بدهد. حالا اسلام هيچ کس را رها نکرده، هر کسی هر چی داره: «وممّا رزقناهم ينفقون» «ممّا رزقنا» چه پول باشد و چه آبرو. ممکن است يکی هيچی نداشته باشد ولی تلفنش زور داشته باشد. با تلفنش میتواند يک کاری بکند بايد بکند، هر کس هرچی داره بايد بخشی از آن را در راه خدا بدهد. يک دعا میکنم آمين بگوئيد.
خدايا! تو را به حقّ همه کسانی که پهلوی تو آبرو دارند، انبياء، اوصياء، پيغمبر و اهل بيتش (عليهم السلام) شهداء، مراجع، مؤمنين، و مؤمنات هر کسی که پهلوی تو آبرو دارد.
خدايا! ايمان کامل، بدن سالم، فکر بلند و باز، قلب سليم ومنيب و قلب پاک، روح لطيف، علم مفيد، نيّت خالص، رزق حلال، اولاد صالح و سالم، عمر با برکت، عزّت دنيا و آخرت، حسن عاقبت، به همه ما مرحمت بفرما.
خدايا! به بی دينها دين، به بی تقواها تقوا، به بی تدبيرها تدبير، به بی سوادها علم مفيد، به تفرقهها وحدت، به مريضها شفا به کدورتها صفا به شغلها شغل حلال به بی فرزندها، فرزند خوب به بی همسرها، همسر خوب، به بی مسکنها مسکن خوب مرحمت بفرما.
خدايا! هرچه به عمر ما اضافه میکنی به علم و عقل و ايمان و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بيفزا
چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
«والسلام عليکم و الرحمةالله»