متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/1/22
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهی انطقنی با الهدی و الهمنی التقوی
سلام عليکم و رحمة الله، بحث امروز ما درباره دليل احکام است. احکامی خدا فرموده، اين کار را بکن يا نکن دليلش چيست؟
موضوع بحث فلسفه و دليل احکام: خوب اين موضوع بحث در اينجا اول بايد بگوئيم که بعضی از دليلها فطری است و نياز نيست مثل حالا، بعضی از دستورات اسلام از بس روشن است نياز به دليل ندارد، يعنی يه تشنه که آب میخورد کسی نمیگويد به چه دليل میخوری. تشنهام، مثل دستوراتی که برای ازدواج دارند، چرا ازدواج میکنی؟ چرا خانه میسازی؟ چرا لباس میدوزی و غذا میخوری؟ چرا کار میکنی؟
حکم خداوند بی دلیل نیست
يه دستوراتی است که اصلاً دليل نمیخواهد و سؤال کردنش هم غلط است. يه سری دستورات را هم دليلش را فکر کنيم میفهميم. ممکن است در يه لحظه اوّل نفهميم ولی بعد از فکر، يه سری دليلها را فکر هم بکنيم نمیفهميم خدا به ما گفته که بعداً يعنی دليلش را خدا گفته به اين دليل، خودمان عقلمان نمیرسد. مثل دکتری که میگويد: اين شربت را بخور به اين دليل. خودِ مريض نمیداند چرا؟ ولی دکتر بگويد میفهمد. يه سری دليلها را هم ممکن است نفهميم ولی همينکه ضد عقل نيست ما بايد عمل کنيم. ببينيد يه وقت کاری ضدّ عقل است مثلاً دکتر فرض کنيد میگويد که با دستت ميخ بکوب خوب پاره میشود، ضد عقل است اگر يه وقت دستوری است که خلاف عقل، مثل اينکه میگويند آقا عوض پاهات با دستهايت راه برو، چرا؟ اگر يه چيزی خلاف عقل بود بايد توقّف کنيم. امّا يه چيزی خلاف عقل نيست امّا دليلش را هم من نمیفهمم. مثل اينکه میگويند آقا اين قرص را دو ساعت به دو ساعت بخور، خلاف عقل نيست امّا دليلش را هم نمیدانم اينجا اگر خواسته باشيم بگوئيم تا ندانم به نسخه عمل نمیکنم بسياری يعنی ميليونها مريض از دنيا میرفتند. پس يه بار ديگر بگويم اگر مريض تصميم بگيرد که تا دليل نسخه را نفهمد از نسخه استفاده نکند ميليونها مريض چی؟ شما مريضی بايد هر چه دکتر گفت عمل کنيد اگر خواسته باشی تا دليلش را نفهمم عمل نميکنم از بسياری از خيرها محروم میشوی. بابا يه دستوری به بچهاش میدهد بچه میگويد ببخشيد بابا دليل حرفت را نمیفهمم عمل نمیکنم خيلی بچهها به بسياری از خطرها گرفتار میشوند چون بابا حرف میزند بچه هم گفته تا نفهمم عمل نمیکنم هيچی، ما اگر خواسته باشيم خودمان همه چيز را همين امروز دليلش را بفهميم بسياری گاهی مکانيک برمی دارد موتور را پايين گذارده و موتور را زير و رو میکند دليلش را نمیفهمم اگر خواسته باشم بگويم تا نفهمم دست به ماشين من نگذار میگويد ببخشيد آقا ماشين را بردار برو. همينطور که راحت ماشين را میدهيم به مکانيک راحت بدنمان را در اختيار پزشک میگذاريم، بايد هم هرچه خدا گفت گوش بدهيم چون ما دو تا دليل داريم عقل دو تا دستور دارد.
1-دستور کوتاه مدّت. 2-دستور دراز مدّت. کوتاه مدّت اينکه میگويد رجوع به کارشناس کن هر چه کارشناس گفت عمل کن، اين از دستور عقل است میگويد آدمی که نمیداند از کسی که میداند بپرسد و هر چه گفت عمل کند. و عقل هم میگويد تحقيق کن که عميقتر بفهمی، دو تا دستور است کوتاه مدّت، عمل الآن به دستور امروز، دستور دراز مدّت تحقيق برای آينده، که در آينده تحقيق کنيم اسرار اشياء را بفهميم، اگر خواسته باشيم هميشه به برنامههای دراز مدّت تکيه کنيم بگوئيم نه من فعلاً کار نمیکنم تا خوب نفهمم آن وقت از بسياری از خيرها و برکات، باقی اش را هم شما بگوئيد. محروم میشويم.
تشکر، اولين فلسفه نماز
حالا، در اسلام يه نمونه هايی را برايتان بگويم: همين نمازی که میخوانيم دليل نماز چيست؟ نماز چهار تا دليل دارد توی قرآن: دليل نماز؟ 1-تشکر: بالاخره اگر من يه دوربين عکاسی بدهم به شما، تشکر میکنی خدا دو تا دوربين به شما داده، دو تا چشم. اگر کسی يه چراغ قوّه بدهيم از او تشکر میکنم، خداوند خورشيد به ما داده. «و جعلنا فوقکم سراجا و هاجا» مفت. قرآن میگويد: «فليعبدوا» يعنی بايد عبادت کنند بعد میگويند میدانی چرا؟ برای اينکه: «اطعمهم من جوع» يعنی از گرسنگی شما را نجات داد «و امنهم من خوف» تشکر کنيد، او شما را از ترس، امنيت داد، از گرسنگی غذا داد، از دلهرگی امنيّت داد تشکر کنيد. «واعبدو ربکم» چرا؟ «خلقکم والذين من قبلکم» يه دليل نماز تشکر است. آنوقت انسانی که نماز نمیخواند يعنی انسان بی خيال. بی تشکر است.
رشد و کمال، دوّمين فلسفه نماز
دو چرا نماز بخوانيم؟ 2-نماز کارخانه سازندگی است. چطور؟ برای اينکه: «ان الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر» شما يه نماز خوب بخوانی مثل نوزادی که شير می خورد. يه بچّهای که شير مادرش را میخورد يه غذای کامل خورده است. يعنی هر چی بدن نوزاد می خواهد خدا توی شير مادر قرار داده. اگر بدن قند میخواهد چربی، آب، کلسيم، فسفر، هر چی بدن میخواهد خدا در شير مادر قرار داده. و هر چی کمال هست خدا در نماز قرار داده، ادب در نماز است. آقا حرف میزند هيچی نگو، انتخابات در نماز است. آقا را قبول نداری برو يه مسجد که آقايش را قبول اش داری، تواضع توی نماز است. نگو من هفتاد سالم هست و اين آقا سی سالش است، اگر گناهی از او سراغ نداری، امتيازات توی نماز است، ارزشها توی نماز است میگويند صفِ اول کسی باشد که ارزشهای بيشتری داشته باشد. صفِ اوّل جماعت اون کسی که علم و تقوايش بيشتر است او صفِ اوّل باشد. حضور در صحنه، «قد قامت الصلوة» همه حاضر میشوند. مسواک در نماز است. وضو میگيری مسواک میکنی، نشاط توی نماز و پاکی، با لباس پاک حقوق مردم، دکمه و نخ لباس اگر دزدی باشد نماز باطل است، استقلال رو به قبله میايستيد. چون اگر اينور بايستيم يهودیها اينور میايستند و اگر اينور بايستيم جزء حزب يهودیها هستيم و اگر اينور بايستيم جزء حزب مسيحیها هستيم پس بايد به طرفی بايستيم که جزء حزب اين و آن نباشيم، آمريکا هيچ غلطی نمیتواند بکند، چون توی نماز میگويی «الله اکبر» خدا بزرگ است اگر کسی واقعاً خدا در پهلويش بزرگ باشد غير خدا پهلويش بزرگ نيست. رئيس جمهور آمريکا هم باشد با يک عطسه چونهاش کج میشود. يعنی انسان با يک عطسه سکته میکند. کسی چيزی نيست. ياد شهدا در نماز است مهر کربلا، ورزش، حرکات رکوع و سجود، رابطه با خورشيد، برای شناخت ظهر «لدلوک الشمس» رابطه با ماه برای نمازهای مستحب، رابطه با ستاره برای شناخت قبله از ستارهها استفاده میکنند. رابطه با آب در وضو و غسل، با خاک در تيمّم و سجده، رابطه با فقرا، نماز و زکات در قرآن با هم است. «يقيمون الصلوة، يؤتون الزّکوة» «اقيموالصلوة. آتوالزکوة» با هم است مردمی بودن، همه توی نماز مردمی هستيم همه با هم «بحول الله» و «سمع الله» اينطور نيست که مثلاً پولدارها صف اول،متوسطها صف دوّم. همه باهم «سمع الله» بغلت کيه، اينور کيه؟ آقا اينوری من بايد کی باشد و اينوری من کی بايد و نبايد ندارد همه با هم «بحول الله»و «سمع الله» اصلا نماز يه کارخانه سازندگی است درست مثل شيری که بچه میخورد همه نيازهای بدنش تأمين میشود، يه نماز خوب انسان را اداره میکند. ديگه چرا نماز بخوانيم؟
انس با خدا، سوّمين فلسفه نماز
نماز انس با خداست؟ دليل نماز انس با خداست قرآن به موسی (علیه السلام) میگويد: «اقم الصلوة» موسی نمازبخوان، چرا؟ «لذکری» با من مأنوس بشوی «ذکر» يعنی ياد من، نماز بخوان برای اينکه ياد من در تو زنده شود. حالا ياد خدا چه فايدهای دارد؟ «الا بذکر الله تطمئن القلوب» اطمينان چه فايدهای دارد؟ اطمينان همان است که الآن در دنيا نيست. در دنيا علم و صنعت و تکنولوژی و انرژی اتمی، پتروشيمی و فضانورد و آپولو، اف 16، و اف 14، و همه چيز در دنيا هست، تنها چيزی که کره زمين الآن ندارد اطمينان است توی دنيا آرامش نيست، دانشگاه آرامش نمیآورد. هر کجای دنيا دانشگاهی بيشتر است امراض روانیاش هم بيشتر است و دلهره و غدغهاش هم بيشتراست، پول و تکنولوژی آرامش نمیآورد. «الابذکرالله تطمئن القلوب» اطمينان چه فايدهای دارد؟ «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربّک» مثل اينکه میگويم درس بخوان مدرک بگير،مدرک بگير، شغل بگير، شغل بگير برای زندگی، درس برای مدرک مدرک برای شغل برای زندگی اينطور نيست؟ قرآن هم به عکس است میگويد:
«اقم الصلوة لذکری»، «بذکرالله تطمئن القلوب» به اطمينان «ارجعی الی ربّک» يه پلّه،يه پلّه اول نماز بخوان تا ياد خدا در تو زنده شود، اگر ياد من در دل تو زنده باشد، دلت آرام است، دل آرام قابل پرواز است. ديگه چی؟ دليل نماز.
قرب خدا، چهارمين فلسفه نماز
4-قرب: حالا اين را من معذورم که بنويسم اگر بنويسم همه بايد سجده کنيم. آخه چهار جای قرآن آيه هست، اگر بخوانيم بايد از اون آيه هاست من نمیتوانم بخوانم ولی فارسی اش را مینويسم، اين است: نخوانيد میگويد اين کار را بکن تا به آنجا برسی.
پس ما چهار رقم نماز داريم نماز شکر، نماز رشد، نماز انس، نماز قرب، چرا چهار تا؟ برای اينکه هرکسی يه عقلی دارد.
مثال: يه بار يه بچّه است میگوئيم برو بالا برای اينکه پرتقالهايش بزرگ است. به بچه میگويی بابا خوب است برای اينکه برايت بستنی خريد، کفش و جوراب خريد، ساعت، گرسنه بودی نانت داد. میترسيدی امنيّت داد. اين کلاس اول است. ولی يه دختر و پسر 18 ساله را نمیگوئيم ببين برايت بستنی خريدم زشت است به يه بچه 18 ساله بگوئيم بستنی خريديم به آنها میگوئيم سايه بابا و ننه باشد شما را حفظ میکند، اگر مردم بفهمند تو پدر و مادر نداری هزارتا نگاه بد به تو میکنند خودِ سايه پدر و مادر تو را حفظ میکند، نماز تو را حفظ میکند. به يه نفر بگوئيم برو بالا بنشين دوربين تلويزيون تورا نشان میدهد. به يکی بگوئيم برو بالا بنشين آنجا بوعلی سيناست اصلاً بغل بوعلی سينا نشستن ارزشی دارد گرچه دوربين و پرتقالی هم نباشد، بو علی سيناست جوار او نشستن، به يه عوام بايد گفت آقا برو شيرجه برو يه پول، سکه افتاده يه ربع سکه و به يه نفر میگويی خود شيرجه ورزشی است گرچه سکه هم نباشد. به يکی میگوئيم با شيرجه حال میآئی بهتر مطالعه میکنی. پس يکی برای سکه و يکی برای ورزش و يکی برای ورزش و بعد از آن يه فکری و عملی اينها کد و فازش فرق میکند يک و دو و سه و چهار، کلاس اول و دوم، بابا خوب برای بستنی برای سايه برای کنکور و بابا برای اينکه باباست، مامان مامان است بابا و ننه را من برای پول نمیخواهم حتّی اگر پول ندهند. بوعلی سيناست، گرچه پرتقالی هم نباشد، اين دليل نماز.
دليل روزه چيست؟ قرآن میگويد: روزه بگيريد برای اينکه «لعلَّکم تَتَّقون» روزه بگيريد تا شايد در شما تقوا زياد شود. انسان وقتی روزه میگيرد گرسنگی و تشنگی بر او حاکم میشود، ديگه شهوت و غضبش تعديل میشود بيشتر گناهان ما يا از غضب يا شهوت است. و اگر ما بتوانيم اين دو ريشه را کنترل کنيم آمار گناه هم کم میشود. خوب ديگه چی؟
حج، نمايشگاه قدرت و عظمت الهی
دليل حجّ چيست؟ قرآن درباره آن میفرمايد که: «ليشهدوا منافع» حج منافع زيادی دارد. چند دفعه در قرآن کلمه منافع آمده، يکی راجع به شراب. میگويد شراب منافعی دارد منتهی از منافعش میدونی از شراب چند نفر نون میخورند کشاورزی که انگور میکارد و آنهايی که میخرند و کاميون میکنند، کارخانه، مدير و کارگرها، چهار کارخانه بطری سازی برای شرابها، پنج کارخانه کارتن سازی، شش حمل و نقل اينها، يه عدّهای شراب فروش و دلّاکند. دولت ماليات شراب میگيرد. به هر حال شراب يه در آمدی دارد کشاورز و کاميون دار و شراب ساز و کارگر و مالياتی، همه اينها از شراب نان میخورند امّا بعد اين شراب آثاری دارد در مغز و روحيه و چشم و نسل و اثر دارد يه وقت يه پوستری بود يه شيشه شراب، مالِ خيلی سال است بنظرم مال زمان شاه بود. يه شيشه شراب درست کرده بودند، گفتند شراب را هر که بخورد يا میرود زندان يا بيمارستان يا تيمارستان يا گورستان. تصادفاتی و امراضی که در اثر مستی است، (منافع) يه جا برای شراب گفته منتهی میگويد: ضررش بيشتر است. و يک جا منافع را برای آهن گفته که: «و انزلنا الحديد» – کد – منافع – حالا آهن در جامعه ما چقدر منفعت دارد نقش آهن در زندگی ما خيلی است. يکی هم راجع به حج گفته (منافع) پس سه دفعه اين کلمه در قرآن آمد برای شراب و حج و آهن و شراب و لغو کرده گرچه منافع دارد ولی ضررش بيشتر است ولی آندو را پذيرفته يکی آهن و يکی حجّ. خيلی عجيب است منافع حجّ حالا من اين را بعضی چيزها را تا آدم نرود نمیتواند بگويد. منافع حج: يک منتهی حجّی که اسلام گفته حجّ ابراهيمی اين حجّهای فعلی حج نيست مثل انگور پلاستيکی است که شوفرها بغل آئينه میزنند اين انگور نماست آب ندارد الآن حاجیها مثل اتوشويیها شده اند ديدی لباس را اتو میکنند آستين را میدهند زير اتو فيش بلند میکنند آنور را فيش، هی حاجی آقا اينجا عرفه است، فيش. اين منی، فيش. اين مدينه، فيش. هی دو سه تا فيش، فيش برمی گردد (خنده حضار)
همان دروغ را بعضیهای آنها میگويند و غيبت را و گاهی هم بدتر میشوند حاجی از حج برگشته و حرصش گرفت نصف از قبرستان را ارثش گرفت ملکش گرفت. بعضیها هم بدتر میشوند علامت حج مقبول آن است که وقتی حاجی برمی گردد يه تغييراتی در زندگی اش منتهی حج ابراهيمی خيلی منافع دارد مردمشناسی، جامعهشناسی، میتينگ و عبادت و مغفرت و اشک و توبه يادگار ابراهيم و پيامبر توش است يعنی بسياری از چيزها که میشنويم ما الآن، اينهايی که مکه نرفتهاند مثل اينهايی هستند که سرِ کلاسند سرِ کلاس دانشجو يه چيزهايی و تئوريهايی میخواند امّا وقتی رفت توی آزمايشگاه معلّم سر کلاس خوانده با چشمهايش، ما همينطور میگوئيم که:
«بسم الله الرحمن الرحيم، الم يجدک يتيما فاوی، و وجدک ضالا فهدی» آنجا میگويد اوه يه بچّه يتيم يه همچين کاری کرده؟ يه يتيم اين کار را کرده اينجا میگويد که: «انا کفيناک المستهزئين» پيامبر توی مکه تنهايی هستی سر به سرت میگذارند، ما در آينده اين سر به سرها و مسخرهکنندهها را لبهايشان را قيچی میکنيم. آينده با توست نگاه میکند اوه چه جمعيّتی همين پيامبری بود که نماز جماعت سه نفری میخواندند حضرت علی (عليه السلام) و حضرت خديجه (سلام الله عليها) خود حضرت هم پيش نماز، نماز سه نفری حالا شد، يه، دو ميليونی، « انا کفيناک المستهزئين» چطور اينها که مسخره میکردند کوشند. قرآن هی میخوانيم که «والعاقبة للمتقين» عاقبت با افراد با تقواست. راست میگويد: بالاخره پهلوی رفت و حضرت عبدالعظيم در شهر ری چی؟ حضرت عبدالعظيم فراری بود مخفيانه گذاشتند توی باغ خاکش کردند توی باغچه، آنوقت رضا شاه را چه منار و گنبد، چه ساختمانی ساختند، اونکه توی باغ فراری قبرس بود حالا گنبدش طلا شد و ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) ثواب زيارت کربلا دارد هم همينطور است. آدم توی قرآن میخواند که: «عندنا، جندنا لهم الغالبون» «جندالله»، حزب الله پيروز است.
خوب امام حسين (عليه السلام) که رفت زيرسم اسب، حضرت زينب (سلام الله عليها) هم که اسير شد بله همين حضرت زينب که اسير شد حالا ببين که چه تشکيلاتی دارد. امام حسين (عليه السلام) که رفت زير سم اسب ببين چه تشکيلاتی دارد. يزيد و معاويه کو؟
خيلی آيات را آدم میخواند تا مکه نرود لمس نمیکند مثل يه آدم نابينا که به او بگويند: آبی، سرخ، قهوهای، بنفش، نابيناست گوش میدهد: بسيار خوب، آنجا که میرود هر چی که شنيده چشمهايش میبيند شنيدن کی بود مانند ديدن، فلسفه حج اين است «ليشهدوا» نمیگويد: «ليدرکوا منافع» «ليقهموا» در ايران هم میشود فهميد امّا شهد يعنی شاهد. اونی که قبلاً با گوشت شنيدی. در ايران «يسمعوا منافع» «يدرکوا» «يعلموا» «يفقهوا» فقه و علم هست امّا شهود نيست اگر میخواهی آن را که سر کلاس خواندهای حاضر شو بايد بروی مکه، عجب. آن وقت اين شهودها اثر تربيتی دارد حضرت امام خمينی (ره) شاه تبعيد کرد به ترکيه هم در آن زمان میخواست امام را بترساند، در ترکيه يه روز علما قيام کردند عليه حکومت، 40 نفر از علمای ترکيه را توی يک ميدان اعلام کردند، ديگه همه سوت و کور هيچ کس چيزی نگفت: حکومت لائيک، علماء نماز میخوانند حکومت هم کار خودش را می کند. کاملاً دين از سياست جدا شده امام خمينی (ره) وقتی تبعيد شد به ترکيه رئيس حکومتِ ساواک ترکيه يه روز امام را برداشت گفت: برويم بازديد از پايتخت، گفت: میدانی اينجا چه ميدانی است، اينجا ميدانی است که چهل نفر از علما را اعدام کرديم، يعنی امام اگر خواسته باشی يه حرفی خلاف حکومت ما بزنی و ازاين کارهايی که در ايران انجام دادی بخواهی در ترکيه بکنی شما هم میشوی آدمِ چهل و يکمی حالا مثلاً اين را برد که بترساند عجب عجب علمای ترکيه زرنگتر از مابودهاند اينها در راه خدا شهيد شدند حيف ما بايد يه کاری بکنيم شهيد بشويم عقب افتادهايم يعنی برد امام را بترساند امام صحنه را که ديد بيشتر شجاعتش بيشتر «ليشهدوا منافع» يعنی شاهد بر قتلگاه علما جرأت اون را. به متوکل عباسی گفتند: تو مسجد میسازی میروی قبر امام حسين (عليه السلام) را خراب میکنی چرا؟ گفت مسجد چرت میزنند، حکومت ما سر جايش هست. ولی کربلا که مردم میروند داغ میشوند، جوش میآورد من ديگه حريفش نمیشوم. قبر امام حسين را خراب میکنی میروی مسجد میسازی. چون؟ «ليشهدوا» شاهد. اصلاً فلسفه زيارت هم همين است میگويد: برو زيارت ببين اوچه کرد شما چه کردی؟ اينها يک. ما بايد اين راه را زنده نگه داری، ابوترابی 10 سال شکنجه شد، وقتی آمد در تهران يکی از دوستانش دعوتش کرد بهش گفت آقای ابوترابی تو ده سال شکنجه شدی ما هم ده سال توی ايران راحت بودهايم. حالا من دوستش بهش گفت: من دو تا خانه دارم بيا يکی از خانه هايم رابه اسم شما کنم خانه نداری پسرهايت بزرگ شدهاند من يه خونه به اسم شما میکنم گفت نمیخواهم هر کاری کرد گفت نمیخواهم من همان خانه پدرم مینشينم و اگر شد خودم خانه میخرم. خانه 20، 30 ميليونی را به زور خواستند با اصرار بهش بدهند مجّانی گفت: نمیخواهم اين وجود ارزش دارد آدم توی هر شهری يه خيابان به اسمش، ابوترابی اين است. توی بچّههای بسيج من يک صحنه ديدم يه خاطره برايتان بگويم دو تا خاطره را با هم مقايسه کنيد ببينيد چی چه جوری، چی می شد. اين دو خاطره را بغل هم میچسبانم چی میشه. يکی از مراجع تقليد آقای آسيد عبد الهادی شيرازی بودقبل از حضرت امام خمينی (ره) مرجع تقليد بود يکی از علماء 14 سال شاگرد اين مرجع تقليد بود. رفتم ديدنش گفتم 14 سال شاگرد ايشان بودهای يه خاطره برای من بگو. گفت: يه روز پای درس نشسته بودم آيه الله العظمی آسيد عبدالهادی شيرازی يه مطلبی را گفت يکی از طلبهها اشکال کرد. ايشان جوابش را داد، طلبه گفت: من قانع نشدم، اشکال سر جاش است، گفت: حالا باشد بعد اين طلبه فکر کرد خيلی اشکالش مهم است که آقا میگويد: باشد بعد هی گفت، هی گفت، آقا درست جواب بدهيد، ما قانع نشديم، درس بايد علمی و تحقيقی باشد و استاد مطالعه نکرده نيايد سر درس. اين طلبه هی شروع کرد بی روغن سرخ کردن. آقا خيلی هيچی نگفت و درسش را داد. بعد که درس تمام شد و و رفتند شاگرد باز به هوای اينکه يک اشکال مهمّی کرده آمد بغل آقا نشست.گفت: بنشين آقا جون. اشکال شما يه جوابش اين است. گفت: قانع نشدم گفت: جواب دوّم خوب، است يه جواب خوب، چهارده تا جواب يکی را گفت: قانع نشدم 13 تا را، میگفت: ما نشسته بوديم گفتيم: آية الله العظمی، مرجع تقليد شما که چهارده تا جواب دادی میگفتی اينقدر اين طلبه رجز نمیخواند گفت: راستش اين 14 تا جواب داشت. يعنی اينقدر حرفت چرند و پرند بود. هم طلبه میشد و هم من غرور میگرفتم که ماشاءالله به اين مغز که میتواند برای يک اشکال مخ چی چی هست ترسيدم خودم غرور بگيردم. اين طلبه هم شود. اين يه مرجع تقليد. داشته باشيد. زمان جنگ شما کوچولو بوديد من پای تلويزيون نشسته بودم از يه جوان بسيجی مصاحبه میکردند که شما در جبهه چند تا مين خنثی کردهای، گفت خدا خنثی کرده، هر چی مصاحبه گر تلويزيون گفت: خوب بگو چند تا گفت: هر کاری هست از خداست. هر چی آخرش گفت: بابا وَلَم کن آخر من يه جوان بسيجی هستم ممکن است تعدادش را بگويم ايرانيها میبينند الآن غرور بگيردم. من نمیخواهم يه کاری اگر برای خدا کردهام پز بگيردم. عجب و غرور مرا بگيرد. من ديدم الله اکبر يه مرجع تقليد در نجف میگويد: چهارده تا جواب دارم میترسم بگويم غرور بگيردم اين بچّه 16 ساله هم میگويد: میترسم غرور بگيردم. اين جبهه اين رقم بچهها را تربيت میکرد. يه وقت امام خمينی (ره) فرمود: بعضی از بچّههای جبهه چنان سرعت کردند، پيدا کردند که افرادی با 80 سال کار بايد به آنجا برسند و اين بچّه 16 ساله آن 80 ساله را طی کرد. و در ميان زنان ما و در ميان دختران ما و پيرمردان ما صحنههايی را آدم میبيند. فلسفه حجّ: «ليشهدوا» شهود.
فلسفه زکات چيه؟ فلسفه زکات همان فلسفه باغبانهاست، باغبان که میآيد توی باغ چه میکند؟ شاخههای مزاحم را ارّه میکند. قرآن میگويد: «فقاتلوا ائمة الکفر»
فلسفه خمر و قمار چيه؟ برای اينکه دو نفر با هم رفيقند مینشينند قمار بازی يکی از يکی میبرد وقتی پا میشوند، اون باخته، برنده را دوست ندارد. يعنی دو تا دوست نشسته، دو تادشمن پا شدند اين فلسفه قمار است قرآن میگويد: «يريد الشيطان ان يوقع بینکم العداوة و البغضاء» يعنی با دوستی نشستيد و با دشمنی پا شديد. اينکه میگويند: خانه تجّار نرو برای اينکه آدم وقتی با تجّار نشست (صوت میکشد) اگر اين زندگيه پس ما چی با حبّ خدا وارد و با بغض خدا از خانه میآيد بيرون اينکه میگويند: رفيقهايت پولدارها نباشند، نگاه به طبقه زير دستت کن. در زندگی البته در رشد علمی نگاه به بالا دستت کن، که او بيشتر مطالعه میکند. اما در لباس و خوراک به پايين دستت نگاه کن که – وقت تمام شد؟ – خوب حرف ما تمام نشد باقی اش باشد هفته آينده.
خدايا! تو را به حق محمّد و آل محمّد روز به روز بر علم و معرفت و ايمان و عقل و عمل و اخلاص و عمق و برکت ما بيفزا.
خدايا! به حق محمّد و آل محمّد رهبر و دولت و امت، نسل و ناموس، آب و خاک و عزّت و استقلال و انقلاب ما را حفظ بفرما.
خدايا! ما را قيامت شرمنده انبياء و اوصياء و شهداء و علماء و مراجع و نياکان و مربيان و اساتيد خود قرار نده.
خدايا! هر چه بر عمر ما اضافه میکنی بر علم و ايمان ما بيفزا.
خدايا! قلب آقا حضرت مهدی (عليه السلام) را برای هميشه از ما راضی و ما را از مريدان حضرت مهدی (عليه السلام) قرار بده.
«والسلام عليکم و رحمة الله»