حاجحسن ،برادر شهیدنادر مهدوی:
شهيد مهدوي به عنوان فرماندة ناوگروه دريايي ذوالفقار، از زمان ورود آمريكايي ها به خليجفارس تا زمان شهادت، لحظهاي از نبرد بيامان با اين جنايتكاران نياسود و تمام توان و استعداد خود را در اينراه به كار بست. او طي اين مدت، عمليات بسياري را عليه آمريكاييهاي متجاوز ترتيب داد.
در سالهای پایانی جنگ، خلیج فارس برای ایران بسیار ناامن شده بود؛ عراق خیلی راحت کشتی ها و سکوهای نفتی ایران را می زد. کویت بخشی از سرزمین و عربستان، آسمانش را در اختیار صدّام قرار داده بودند. فرماندهان عالیرتبة سپاه، جریان عبور آزاد و متکبّرانة ناوهای جنگی آمریکا و نیز سایر کشتی ها و شناورهای تحت حمایت این کشور را به عرض امام (ره) رسانده بودند. حضرت امام (رض) فرموده بود: «اگر من بودم، می زدم.» همین حرف امام، برای سردار شهید مهدوی و جانشینش سردارشهید بیژن گرد و نیز همرزمان آنها کافی بود تا خود را برای انجام یک عملیات مقابله به مثل و اثبات این موضوع که با همّت و رشادت دلیرمردان ایران اسلامی، خلیج فارس، چندان هم برای آمریکاییها و نوکرانشان امن نیست، آماده سازند.
آنها با یک قایق وسه تا مین به جنگ ناوگان آمریکا رفتند.
اولین کاروان از نفتکشهای کویتی آنهم با پرچم آمریکا و اسکورت کامل نظامی توسّط ناوگان جنگی این کشور در تیرماه سال 1366 به راه افتادند. در این بین، دولت آمریکا عملیات سنگینی را در ابعاد روانی، تبلیغی، سیاسی، نظامی و اطّلاعاتی جهت انجام موفّقیت آمیز این اقدام انجام داده بود. در این کاروان، نفتکش کویتی «اَلرَّخاء» با نام مبدّل «بریجتون» حضور داشت که در بین یک ستون نظامی، به طور کامل، اسکورت می شد. این نفتکش، در فاصلة 13 مایلی غرب جزیرة فارسی، در اثر برخورد با مین های کار گذاشته شده توسّط سردار شهید مهدوی و یارانش، منفجر شد به طوریکه حفره ای به بزرگی 43 متر مربّع در بدنة آن ایجاد گردید.
اجازه دهيد مطالب جالب و خواندني دراينباره را از زبان خود سردار شهيد مهدوي بخوانيم: «هنگاميكه اعلام شد بناست اولين كاروان از نفتكشهاي كويتي، تحت حمايت ناوهاي آمريكا به كويت حركت كند، ما جهت انجام عمليات محوله، در مسير حركت كاروان به طرف منطقة عملياتي حركت كرديم. در بين راه و در يكي از محلهاي اسقرار در ميان آبهاي خليجفارس لنگر انداختيم. پس از مقداري استراحت، مجدداً به راه افتاديم. راه زيادي را نپيموده بوديم كه دريا به شدت طوفاني شد و آنچنان امواج آن به تلاطم درآمد انجام عمليات را عملاً ناممكن مينمود؛ امّا با توکّل به خداوند و ميزان آمادگي و رشادتي كه در نيروهاي خود سراغ داشتيم و با نظرخواهي از آنها و نيز با يادخدا و اطمينان و قوت قلبي كه بدينگونه به آن دست يافتيم، عزم خود را جهت انجام اين عمليات جزم نموديم و به طرف مسير حركت كاروان، به راه افتاديم. سه ساعت قبل از رسيدن كاروان، ما به محلِ مورد نظر رسيديم. پس از انجام سريع مأموريت و پايان كار، به طرف محل استقرار نيروهاي خودي برگشتيم و به استراحت پرداختيم. پس از گذشت سه ساعت اعلام شد كه كشتي كويتي بريجتون، به روي مين رفت. اعـلام اين خبر، شادي و قوت قلب بالايي را در جمع ما به ارمغان آورد؛ همديگر را در آغوش كشيده بوديم و يكديگر را ميبوسيديم. برادران، صورتهاي خود را بر خاك گذاشته گريه ميكردند و شكر خدا به جا ميآوردند. چون همه احساس ميكرديم كه ما نبوديم كه دشمن را فراري داديم بلكه اين خداوند بود كه ملت ما را عزيز و دشمنان ما را ذليل و امام ما را شاد نمود و جملگي باور داشتيم كه: وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمي»
پس از اقدام دليرانة سردار شهيد مهدوي و همرزمانش در انفجار كشتي بريجتون، به پاس قدرداني از اين عزيزان، برنامة ديدار با حضرت امام(ره) تدارك ديده شد و اين شيران بيشة مردانگي و ايثار و شهادت، به ديدار پير و مراد خود نائل آمدند. در اين ديدار، حضرت امام(رض) يكايك اين سربازان جان بركف اسلام را مورد ملاطفت و تفقّد خود قرار ميدهد و پيشاني سردار شهيد مهدوي را ميبوسد. شهيد، خود دراينباره چنين ميگويد: «پس از اطّلاع از اينكه حضرت امام(رض) از شنيدن خبر روي مين رفتنِ كشتي كويتي و شكست اولين اقدام آمريكا، متبسّم شدهاند، چنان مسرور گرديدم كه هميشه اين تبسّم را موجب افتخار خود و رزمندگانِ همراه، ميدانم. براي ما رزمندگانِ خليج فارس، همين تبسّم و شادي امام (ره) در ازاي همة زحمات شبانهروزي كافيست و اگرتا آخر عمر، موفّق به انجام خدمتي نگرديم، باز شاديم كه حداقل براي يكبار هم كه شده، موجب رضايت و شادي و تبسّم امام عزيزمان گرديدهايم.»
برادر بزرگوار شهيد دربارة آخرين ديدارش با سردار شهيد مهدوي ميگويد: «براي آخرين بار، برادر شهيدم نادر در شب پنجشنبه مورّخة 16/07/1366 در منزل دنيايي خود و در جمع ما حضور داشت. در همان مجلس به صورت خيلي محرمانهاي به من گفت: «فلاني! فردا سفر خطرناكي را در پيش رو دارم و به احتمال زياد، با آمريكايي ها درگير ميشويم. نظر شما چيست؟» من در جواب ايشان گفتم: ما مأمور خداييم؛ حيات و مماتمان به دست خداست و هرچه پيش آيد، خواست اوست. فردا صبح نيز موقع خداحافظي به من گفت: «قريب به يقين، اين آخرين بارياست كه همديگر را ميبينيم و احتمال زيادي دارد كه در اين درگيري شهيد شوم.»
در عصر روز پنجشنبه مورّخة 16/07/1366 سردار شهيد نادر مهدوي همراه با تني چند از همرزمانش نظير سردار شهيد غلامحسین توسلي، سردار شهيد بيژن گرد، سردار شهيد نصرالله شفيعي، سردار شهيد آبسالاني، سردار شهيد محمّديها، سردار شهيد مجید مباركي و عده ای دیگر، جهت انجام گشت زنی و حفاظت از آبهای نیلگون خلیج فارس، با استفاده از دو فروند قایق تندرو توپدار به نام «بعثت» و یک فروند ناوچه به نام «طارق» به سمت جزیرة فارسی حرکت می کنند. تعدادشان نه نفر بود که قرار بود دو نفر دیگر هم به جمع آنها اضافه شود. در یک قایق، اکیپ فیلم برداری از عملیات متشکّل از کریمی، محمّدیها و حشمت الله رسولی و در قایق دیگر هم شهید آبسالان و شهید نصرالله شفیعی سوار بودند. در ناوچه طارق هم سرداران شهید مهدوی، بیژن گُرد، مجید مبارکی و غلامحسین توسّلی بودند. فرماندة عملیات نیز سردار شهید مهدوی بود. پس از مدّتی حرکت، به ساحل جزیرة فارسی می رسندو وسایل و امکانات مورد نیاز خود را از داخل لنجی که قبلاً به جزیره رسیده بود، به داخل قایق های خود منتقل می کنند. پیاده می شوند و در کنار ساحل، نماز مغرب و عشا به جا می آورند. هنوز مغرب بود و سرخي مغرب در كرانة باختري آسمان، كماكان خودنمايي ميكرد. در اين اثنا صداي انفجار مهيبي همه را متوجّه خود می سازد. رادار پايگاه فرماندهي از سوي بالگردهاي آمريكايي هدف قرار گرفته و منهدم شده بود. ارتباط ناوگروه با مركز به كلّي قطع شد و بيسيم در دست «نادر» جان داد. لحظاتی بعد، سردار شهید مهدوی و همرزمانش یک فروند بالگرد بزرگ کبری به نام MS6 متعلّق به نیروهای آمریکایی را بالای سر خود می بینند. ا
ین نوع بالگردها بسیار کم صدا هستند و در صحنة گیر و دار نظامی غالباً موقعی می توان پی به وجود آنها برد که دیگر با اشراف کامل به بالای سر هدف رسیده باشند. سردار شهيد مهدوي بلافاصله نيروهاي تحت امر خود را جهت انجام عمليات مقابله به مثل فرا می خواند. هنوز دقايقي از انهدام رادار فرماندهي نگذشته بود كه قایق حامل شهید آبسالان و شهید نصرالله شفیعی نیز هدف اصابت موشک آمریکاییها قرار می گیرد. موشک دیگری نیز از سوی دشمن به سمت اعضای ناوگروه شلیک می شود که به هدف اصابت نمی کند و به درون آب فرو می رود. بالگردها نیز با شدّت ، شروع به تیراندازی می کنند. سردار شهید مهدوی و یارانش، به شدّت در تب و تاب این می افتند که بالگرد را بزنند. پس از پانزده دقیقه درگیری شدید، کریمی در یک چرخش سریع موفّق می شود با استفاده از یک فروند موشک استینگر، یکی از این بالگردها را منفجر سازد. بالگرد، با انفجار مهیبی متلاشی و قطعاتش روی آب پراکنده می شود. شب تاريك از انفجار اين بالگرد، چون روز روشن می شود و پشت دشمن به لرزه در می آید و امواج قدرت ايمانِ نيروهاي اسلام، آنان را سخت به وحشت می اندازد. همگی با همة وجود صلوات می فرستند. سرداران شهید گرد و توسّلی فریاد می زنند که دومی را شلیک کن. در این اثنا قایق دیگر هم از چند طرف هدف قرار می گیرد. تعداد خفاشهاي پرندة دشمن كم نبود و هريك از سويي به سردار شهيد مهدوي و همرزمانش، حملهور شده بودند. بسياري از ياران نادر همچون سردار شهيد توسلي كه در حيات دنيوي همديگر را برادر خطاب ميكردند، در برابر چشمانش پرپر می شوند.
حالا دیگر تنها ناوچة طارق که سردار شهید مهدوی بر آن سوار بود، سالم مانده بود و دو قایق دیگر هدف قرار گرفته و در آتش می سوختند. نادر می توانست به سلامت از میدان بگریزد اما با رشادت و مردانگی تمام در پی گرفتن زخمی ها و پیکرهای مطهّر شهدا از آب برمی آید. لذا به اتّفاق بیژن، هم با دوشکا به طرف بالگردهای آمریکایی در هوا شلّیک می کردند و هم در پی گرفتن شهدا و زخمی ها از آب بودند. آنها با همة توان سعی می کردند که اجازه ندهند تا بالگردهای آمریکایی به طرف آنها نزدیک شوند لذا به صورت مداوم، آسمان منطقه را با دوشکا آتشباران می کردند تا فضا ناامن شود و بالگردهای آمریکایی نتوانند به آنها نزدیک شوند. اما کار سختی بود زیرا این بالگردها بسیار کم صدا بودند و موقعیت یابی آنها در آسمان بسیار مشکل بود. نادر و بیژن همچنان مردانه به مقاومت سرسختانه در مقابل آمريكاييهاي تا بن دندان مسلح ادامه می دهند. دشمن، همة شناورها و تجهيزات ناوگروه را زده بود و نادر و بیژن و چهار نفر دیگر، در حاليكه خود را با تركش تهي مييابند، پس از بيست دقيقه رزم جانانه و مردانه، زنده به چنگال دشمن ميافتند. دستگیری نادر برای دشمن بسیار بااهمیت بوده آن چنان که پس از دستگیری اعضای بازماندة ناوگروه، بلافاصله در صدد شناسایی او بر می آیند و از تک تک اسرا دربارة نادر می پرسند. دست و پاي نادر به صورت مچاله، توسط دشمن بسته ميشود ولي او كماكان روحية خود را تسليم دشمن نميكند و همچنان مقاومت مينمايد. هنگامي كه جنازة مطهرش به خاك پاك ميهن رسيد، دست ها و پاهايش به صورت خيلي محکم بسته شده بود و نشان مي داد که دشمن، حتّي از جسم بي جان اين سردار شهيد نيز مي ترسيد. نادر بر عرشة ناو جنگي «يو. اس. اس. چندلر» آماج شكنجههاي وحشيانة دشمن قرار ميگيرد و سينهاش با ميخ هاي بلند آهنين سوراخ ميشود و بدين ترتيب مظلومانه به شهادت ميرسد.
راديو در اخبار ساعت 8 بامداد، خبر هدف قرار گرفتن قايقهاي سپاه توسط آمريكاييها را اعلام ميكند. اما برادر شهيد، از قبل خـبردار شده بود. ايشان ميگويد: «ساعت 8 شب بود كه بچههاي سپاه برايم خبر آوردند كه ناوچه و قایق ها را زدهاند. با شنيدن خبر، خيسِِ عرق شدم و همانجا دلم گواهي داد كه كار برادرم تمام است.» تا مدت شش روز، اطّلاع دقيقي از سرنوشت شهيد مهدوي و همرزمانش وجود نداشت. اين ششروز براي خانوادة شهيد و دوستان و همكارانش بسيار سخت گذشت. حسن فقيه برادر شهيد ميگويد: «خالهاي دارم كه زن بسيار مؤمنه و بااخلاصي است. در دومين شب شهادت برادرم حسين (نادر)، كه هنوز از سرنوشتش خبري نداشتيم، به ايشان گفتم: من به شما اعتقاد دارم و دلتان صاف است، امشب را به نيّت، بخواب شايد خوابي ببيني. در آن شب، خالهام كسي را در خواب ميبيند و از او جريان را ميپرسد.
او در جواب ميگويد: حسينِ شما، به حسينبنعلي(ع) پيوسته است.»
سردار شهيدمهدوي در همان شب نبرد با آمريكاييها به شهادت رسيده بود اما ششروز گذشت تا در اينباره يقين حاصل شود. بالأخره پس از گذشت شش روز، پيكرهاي مطهر شهدا و اسرا از مسقط پايتخت كشور سلطاننشين عمان تحويل گرفته شد و از مرز هوايي وارد فرودگاه مهرآباد تهران گرديد.سردار فتح الله محمّدی فرماندة وقت منطقة دوم نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز در هنگام تحویل اسرا و پیکرهای مطهّر شهدا در مسقط حضور پیدا کرده بود. او ميگويد: «به ما گفتند كه بياييد معراج شهداي تهران براي شناسايي شهدا. من رفتم و به محض ديدن جنازة نادر، مثل اينكه آب سردي روي آتش وجودم ريخته باشند، يك دفعه آرام شدم. آن ششروز بر من سخت گذشت. با ديدن جنازة برادرم، آرامش پيدا كردم و همانجا گفتم: حسينجان! جز اين، از تو توقّع نداشتم؛ درستش همين بود؛ الحمدلله.» آنچه كه از ظاهر پيكر شهيد مشاهده گرديد، اين است كه آمريكاييها سينة آن عزيز را با ميخ هاي فولادي بلند سوراخ كرده و پس از آن يك تير به بازو يك تير به قلب و يك تير به سجدهگاهش زده و بدينگونه تحت شكنجههاي قرونوسطايي شهيدش كرده بودند.
جنازة مطهر شهيد با شكوه خاصي بر دوش هزاران تن از امت حزبالله در مقابل لانة جاسوسي آمريكا تشييع و سپس به بوشهر انتقال يافت. در آنجا نيز پيكر پاك شهيد مجدداً بر دوش جمعيت انبوه مردم شهيدپرور تشييع شد و پس از آن جهت خاكسپاري به زادگاهش روستاي بحــيري بازگشت. مردم روستا با شور و شكوهي خاص و به نحو كمنظيري به استقبال پيكر غرقهبهخون سردار شهيدمهدوي رفتند و اين پيكر گلگونكفن را پس از تشييع تا گلزار شهداي روستا، چون گوهري بهشتي به صدف خاك سپردند