حتي فرمانده هم نتوانست آرامشان كند. در كه باز شد، 50 سرباز ريختند داخل. يكي از آن كساني كه سينه اش سرخ شده بود، خودش را خيلي زود به كليد برق رساندو… آسايشگاه، غرق تاريكي شد.تاريك شدن آسايشگاه، چنان وحشتي را درقبلهاي لرزانشان انداخت كه همگي فرار كردند. براي بار دوم كه جرآت داخل شدن را به خود دادند، كابلها حق خباثتشان را ادا كردند.
شب عاشورا
شروع كه شد، خيلي آرام و آهسته بود. مجلس كه شور و حالي گرفت، هيچ كس طاقت نياورد كه زير لب زمزمه كند و براي مولايي چون حسين(ع)، دزدكي سينه بزند.فريادهاي هماهنگ و پر طنين(حسين،حسين) دهان نگهبان را باز كرد. او كه از بي اعتنايي بچه ها عصباني شد، چند لحظه اي از جلو قاب پنجره دور شد ووقتي دوباره روبه رويش ايستاد، جلوتر از خودش، فرماندهش ديده شد.دادوفرياد فرمانده هم نتوانست راهي را درميان امواج پر پشت عزاداري جان بركفان اسلام باز كند.آن شب تا وقتيكه دوست داشتيم، عزاداري كرديم.تازه مجلس راتمام كرده بوديم كه سروكلة جناب فرمانده پيدا شد.اووسربازانش خصلت بعثي بودنشان را نشان دادند؛ همان طوركه ماخصلت حسيني بودنمان را نشان داده بوديم.
راوی:ناصرنورپور- آذربايجان شرقي
********
روز عاشورا
دور از چشم نامحرم سربازها، نه شب اول محرم را عزاداري كرديم .روز عاشورا كه شد، ديگر هيچ كس طاقت نداشت كه سينة زني خود را با زمزمه هاي آهسته، همراه آن امام شهيدان كند.بالارفتن فريادها و صداهاي پر طنين دستهايي كه بر سينه ها ميخورد يكي از سربازان را كشاند به طرف آسايشگاه. او با تعجب ازد يدن اين منظره، همقطارانش راخواند. آنها كه خود را عاجزتر از آن مي ديدند كه در برابر اين موج برخاسته، دست ممانعتي دراز كنند، از ما خواستند كه مراسم را طوري ادامه دهيم كه سربازان بيرون اردوگاه متوجه نشوند.
*
نوحه هاي عزاداري ازكساني جمع آوري مي شد كه توانسته بودند آنها را درذهن خود نگه دارند.
راوی علي نوروزي- آذربايجان شرقي
********
شب تاسوعا
حتي فرمانده هم نتوانست آرامشان كند. در كه باز شد، 50 سرباز ريختند داخل. يكي از آن كساني كه سينه اش سرخ شده بود، خودش را خيلي زود به كليد برق رساندو… آسايشگاه، غرق تاريكي شد.تاريك شدن آسايشگاه، چنان وحشتي را درقبلهاي لرزانشان انداخت كه همگي فرار كردند. براي بار دوم كه جرآت داخل شدن را به خود دادند، كابلها حق خباثتشان را ادا كردند.
راستي! آن شب تاسوعا حسیني بود.
راوی: جمال احمدي- بوشهر
ت.ا.21/1/61
*********
زيارت عاشورا ودعاي ندبه
به نظرمن شيرين ترين خاطره اي كه دراسارت بود، مربوط به خواندن زيارت عاشورا و دعاي ندبه بود. مازيارت عاشوراودعاي ندبه مي خوانديم وآنها كتكمان مي زدندوچقدرشيرين بودآن لحظه ها!
بعضي ازاسرا به درجه اي ازاخلاص رسيده بودندكه زمان شهادت خودرامي گفتند.يكي از دوستانمان كه زير شكنجه برگشته بود، به ما گفت كه ساعت 4 شهيد خواهد شد. اودقيقاً درهمان ساعت سربربالين حضرت دوست گذاشت.
راوی:سيدعباس آقازاده -تبريز
*********
امام حسين(ع) عرب بود!
به عزاداري سيدالشهدا خيلي حساس بودند.جداي اينكه كتك، همة جواب ومنطق آنها بود، استدلالهاي پوچي هم داشتند: – شما نبايد براي امام حسين(ع) سينه بزنيد. اما حسين(ع) عرب بود وما هم عربيم، شما چرا گريه مي كنيد؟
راوی:عبد الله خساره-بندرلنگه
ت.ا.2/5/67-سومار