راستش قبل از هر چيز لازم مي دانم بدون رو در بايستي اعلام كنم ، اساساً من يكي در اين مملكت عددي نبودم كه حضور يا عدم حضورم در جبهه هاي نبرد با متجاوزين بعثي عراق ، تأثيري گذاشته و نتيجه اي منفي و يا مثبت به همراه داشته باشد . ولي به مصداق گفته آن شاعر در دمند :
آري ، اين بنده حقير و بي مقدار نيز تلاشم بر اين بود كه به قدر استطاعت و وسع خود پا در اين باديه بگذارم تا هم اداي دين و تكليفي كرده و هم شرمنده نسل هاي آينده ام نباشم . و بر اين حقيقت محض نيز واقف بودم كه ميبايست در حد وظيفه ديني و ملّي به تكليف خويش عمل نمايم . حال تا چه حد در اين وادي معرفت آفرين ، توفيق داشتهام، با خالق كل شي و حضرت ربّ الارباب است .
ميدان جنگ ميداني بود كه به ضرس قاطع و بدون برو برگرد به مثابه دانشگاه عظيمي بود كه فارغ التحصيلان نام آوري داشت كه تعاليم و ارزشهاي آسماني خدا را زميني كرده و به منصة ظهور و بروز عيني و كاربردي رسانده بودند . مردان و زناني كه در زمين نام و نشاني از آنها نبود ، ولي در آسمانها هر كدامين شان صاحب نام و آدرس معيّن و مكان و جايگاه و نشان شده اي داشتند . “معروفون في السّماء و مجهولون في الارض” مردان و زنان آسماني كشور مقدس جمهوري اسلامي ايران را مي گويم . همانها كه موجبات نيكنامي و سرافرازي ايران و ايراني فراهم نمودند . همانها كه شاعري در وصف آنان سروده است :
بسا باشــد كه مردي آسماني به جاني سرفرازد لشكري را
نهد جان در يكي تيرو رساند به اوج نيكنامي كشــوري را
آري مردان طائفه ايراني از چنان تيره و تباري بودند « مردان مرد » . همانهايي كه امام شهيدان حضرت امام خميني (ره) از آنان به “كلمة طيّبه” ياد كرد « بسيج و بسيجي » همان ها كه ره صد ساله را يك شبه پيمودند . نوجوانان و جواناني كه جان دادن در راه دوست را به مسابقه مي گذاشتند و مصداق واقعي « فاستبقوالخيرات » بودند و مفهوم واقعي « السابقون السابقون اولئك المقرّبون » را به جان و دل نوشيدند و به فرمان مولا و فرمانده ارتش پيامبر اكرم (ص) : حضرت علي ابن ابي طالب (ع) از زمرة كساني بودند كه خواب در چشمان نازنينشان راه نداشت . « اِنَّ اخَ الحَربُ اَلاَرقْ » .
مردان آسماني سرزمين ما به عينه در يافته بودند كه شياطين زمان و دشمنان انقلاب اسلامي ايران به طمع تصرّف چند قطعه از خاك ايران به كشور ما تجاوز نكرده اند ، بلكه استراتژي واقعي و نهايي شان ، هدم نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران بوده است . ايراني كه به سياست هاي شيطاني آنها «نه» گفته و حاضر نبوده همانند دورانهاي سياه پيش از انقلاب كه به مدت يك قرن تسليم سياست هاي شيطاني استكبار جهاني و در رأس آنها آمريكاي جهانخوار بوده است ، براي اوامر و نواهي آنها تره خورد نمايد .
مردان آسماني كشور ما مي دانستند كه اين انقلابي كه در سرزمين مقدس ايران بوقوع پيوسته ، يك انقلاب عادي و معمولي كه نمونه هاي پيشين آن در 5 قاره گيتي رخ داده ، نيست . بلكه انقلابي است از جنس ديگر . انقلابي است كه باني و معمار آن به گفته دوست و دشمن بويژه تحليل گران غرب ، كسي است كه تطهير گر كلمة بشريت در قرن بيستم يعني حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه بوده است . مردي كه ويژگي هاي معمولي و بشري نداشته بلكه مأموريّتش آميزه اي بود از حكمت بالغة الهي و انجام يك تكليف و وظيفة ديني . مأموريتي است كه به يمن هدايت ها و پشتيباني هاي غيبي تحقق يافته است . آن بزرگ مرد ، انقلاب اسلامي را يك رسالت الهي مي دانست نه وسيله اي براي رسيدن به قدرت و حكومت . دكترين اصلي انقلاب او ساختن انسانهاي آزاده وارسته و بدور از مشتهيات شيطاني و نفساني بوده است . انقلابي كه به مردم خود آموخته « بايد در برابر تعدّيات و ستم هاي ستمگران زمان ايستادگي نموده و در دفاع از حق و ياري ستمديدگان دنيا ذرّه اي ترديد و واهمه به دل راه ندهند . آري اين آسمانيان به عين اليقين دريافته بودند ، انقلاب اسلامي ما معجزه قرن و انفجار نور در گستره زمين بوده است .
آنها مي دانستند اين معجزه الهي نه تنها در شعاع و محدوده اش « ايران » بلكه در كل جهان اسلام و حتي كل جهان بشريت وقوع يافته است . آنان حيرت و واماندگي كارشناسان و خبرگان سياسي و نظامي دنيا را مي ديدند كه چگونه عليرغم پيش داده ها و تحليل هاي سياسي شان ، شاهد تحقق اين پديدة عظيم در چنين زمان و مكاني شده اند و اين حركت نقطه عطفي براي تحولات جهاني شده است . بدون شك خداوند تبارك و تعالي توانمندي ها و ظرفيت هاي بندگان مخلص خود را آزموده بود كه چنين تحول گرانسنگي را بر گردة آنان نهاده بود . وگرنه پيامدها و تبعات سياسي و امنيتي انقلاب نيز كه از سوي معاندين به گونه هاي منفي رقم زده مي شد ، هر كدام از آنها مي توانست نظام حاكم بر يك كشوري را فرو بپاشد . شيطنت هايي كه ايادي استكبار جهاني همچون گروهكهاي خلق مسلمان ، فرقان ، توده ، منافقين ، چريكهاي فدايي ، جريانهاي راست و سلطنت طلب و ليبرالها ، كودتاگران طبس ، نوژه و گروهكهاي قوميت گرا در ماههاي اوليه پيروزي انقلاب بعمل آوردند كه اهداف واحد و مشترك همة آنها براندازي نظام نوپاي انقلابي و اسلامي ايران بوده است و در واقع ضربات سخت و سهمگيني بود كه پي در پي بر پيكر نظام وارد مي گرديد . ولي انقلاب رشد و بالندگي خود را در سايه رهبري هاي داهيانه و توانمندانه رهبريت عالي قدر آن يعني حضرت امام خميني (ره) طي مي كرد و عليرغم تبعات منفي آن ، استوار تر و آبديده تر ميگرديد. امام خميني (ره) اين فرياد گر قرن بيستم صداي خود را هرچه رساتر ساخته و مي فرمود : « اين انقلاب اسلامي يك انقلاب عادي نيست و متّكي به هيچيك از دو قطب شرق و غرب نمي باشد . انشاءالله با گسترش انقلاب اسلامي ايران قدرتهاي شيطاني به انزوا كشيده خواهند شد و حكومت مستضعفان زمينه را براي حكومت جهاني مهدي آخر الزّمان (عج) مهيّا خواهد كرد .
آري انقلاب اسلامي ما به گونه اي باور نكردني علاوه بر تأثيرات عميق داخلي ، تأثيرات بنيان افكني را براي نظام هاي استكباري شرق و غرب بر جاي گذاشته و آنها را به چالش جدّي و هماوردي طلبيده بود . انقلاب مردم ايران هر دو قدرت رقيب را به چالش كشيده و ضربات كوبنده اي را بر آنان وارد كرده و به منافع شيطاني و جهاني آنها ضرر و خدشه وارد ساخته بود . سرانجام وادار كردن رژيم بعثي صهيونيستي عراق در دستور كار استكبار جهاني قرار گرفت . و بنا به فرموده مقام معّظم رهبري مدظلّه العالي : « در اوّل انقلاب استكبار با مطالعه دقيق به اين نتيجه رسيد كه بايد با ملّت ايران به خاطر انقلابي كه به اسلام عظمت مي بخشد ،مورد فشار شديدي قرار بدهد تا به خيال خام خود ، هم آنها را از انقلاب پشميان كند و هم وضع ملت ايران براي كشور هاي ديگر عبرتي بشود . جنگ كه براه افتاد همه نيروهاي قابل توجه دنياي كفر و استكبار پشت سر جنگ رژيم جنگ افروز (عراق) قرار گرفتند . تصميم قطعي آنها اين بود كه جمهوري اسلامي ايران را نابود كنند .»
شكي نيست كه رژيم بعث عراق حكم مأموريت هدم انقلاب اسلامي را از استكبار جهاني دريافت كرده بود . چراكه بهانه هاي جزئي مرزي بين دو كشور نمي توانست عاملي باشد براي شروع يك جنگ ويرانگر و خانمانسوز. در نگاه ظاهر خطوط مرزي ما با كشور عراق در مناطقي چون خوزستان و بخش جنوبي استان ايلام بر اساس قرارداد 1975 الجزاير مشخص و ميله گذاري شده بود . اگر خطوط مرزي بين دو كشور در منطقه غرب در آنزمان به مراحل قطعي و پاياني نرسيده بود ، يعني مناطقي چون « ميمك » در شمال مهران و « زينل كيش » در جنوب غربي قصر شيرين ، به علت خودداري رژيم بعثي در كميسيون تعيين خطوط مرزي از امضاي موافقت نامه نهايي ، بوده كه همچنان بلا تكليف مانده بود . لذا عليرغم ادّعاي بعثي ها كه تنها دليل اساسي خود را براي جنگ تحميلي با ايران باز پس گرفتن مناطق مورد اختلاف در ميمك و زينل كيش و به تعبير خودشان ارتفاعات سيف سعد و زين القوس ،اعلام كردند و آنها ادعاشان اين بود كه در جريان قرارداد 1975 الجزاير مغبون شده و به منافع و خواسته هاي خود در مرز زميني نرسيده ولي ايران به كليه خواسته هاي خود در مرز آبي يعني اروند رود ، دست يافته است . زمين هاي مورد ادعاي بعثي ها حدود 320 كيلومتر مربع وسعت داشت كه صدام حسين نفر دوم حكومت عراق سه روز قبل از آغاز جنگ در يك اجلاس فوق العادة مجمع ملّي كه از تلويزيون عراق پخش مي گرديد ضمن پاره كردن قرارداد 6 مارس 1975 الجزاير با وقاحت تمام و بطور رسمي اعلام كرد : كه مناطق ياد شده را با استفاده از زور و قدرت نظامي از ايران باز پس خواهد گرفت . وي گفت : از زماني كه حاكمان ايران اين معاهده را در دست گرفتند ، بوسيلة مداخله در امور داخلي عراق چه بصورت پشتيباني مالي و يا تسليحاتي از گروهكهاي مختلف، آنرا نقض كردهاند . حكومت بعث عليرغم توافق اعلام شده در قرار داد الجزاير مبني بر حلّ موارد اختلافي در مراجع ذيصلاح بين المللي ، حمله نظامي و تجاوز ددمنشانه به خاك مقدس جمهوري اسلامي را آغاز كرد . اگرچه تجاوزات مقدماتي و پراكندة عراق از همان اوايل سال 1359 شروع شده بود . يعني در ابتداي امر نيروهاي مرزي بعثي و به تدريج نيروهاي منظّم ارتش عراق در منطقه مرزي “قصر شيرين” اقدامات خصمانه اي را عليه مرزداران كشور جمهوري اسلامي ايران آغاز كردند و به مرور عمليات تجاوز كارانه خود را گسترش دادند . تا اينكه در 11 ارديبهشت 59 منطقه مرزي “قصر شيرين” و” نفت شهر” و سپس در 11 خرداد ماه پاسگاههاي مرزي غرب “مهران” مورد تجاوز آشكار ارتش جنايتكار بعثي قرار گرفت يعني پس از 2 روز گلوله باران قصر شيرين ، نيروهاي منظم بعث در نزديك خط مرزي ما مستقر شدند و ضمن انجام عمليات ايذايي زميني و توپخانه اي و بمباران هاي هوايي ، مناطق مرزي نيز در دستور كار قرار گرفت . در اين ميان گروهكهاي مزدور منطقه چون كومله و دمكرات و گروهكهاي محلي ضد انقلاب و سلطنت طلب ، با حمله به روستاهاي مرزي منطقه و ويران كردن خانهها و به قتل رساندن طرفداران نظام جمهوري اسلامي و كوچ دادن اجباري آنها به داخل عراق ، زمينه را براي آغاز يك جنگ ويرانگر فراهم ساختند . بالاخره رژيم بعث عراق به رهبري صدام حسين تكريتي جنگ گستردة خود را از زمين و هوا و دريا و به صورت همه جانبه و رسمي از روز 31 شهريور ماه 1359 به نظام جمهوري اسلامي تحميل نموده و خاك مقدس جمهوري اسلامي ايران را آماج تهاجمات همه جانبه خود قرار داد . نيروهاي بعثي از چند نقطه در غرب و جنوب و مياني مرزهاي كشور ما را شكافتند و تا حدود زيادي به مقاصد از پيش تعيين شدة قبلي دست يافتند . جنگ در طول بيش از 1000 كيلومتر مرز مشترك كشور جريان پيدا كرد . ملت انقلابي و مسلمان ايران هيچ شكي نداشت كه اين جنگ از سوي آمريكا به ايران تحميل شده است . چرا كه آمريكا بخاطر پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، منافع خود را در ايران پايان يافته تلقي كرده و از سويي بخاطر فتح لانه جاسوسي در تهران توسط دانشجويان پيرو خط امام و شكست كودتاي نوژه و كودتاي دلتافورث ( صحراي طبس ) و دهها شكستهاي سياسي ريز و درشت ناشي از ظهور انقلاب اسلامي در ايران ، نه تنها از هر حركتي كه موجب ضربه زدن و گوشمالي دادن نظام اسلامي ايران بود ، حمايت و پشتيباني مي كرد ، بلكه سعي مي كرد به موازات آن به التيام زخمها و جبران شكست هايش بپردازد .
كارشناسان نظامي و سياسي ايران كه ماهها قبل از شروع جنگ ، تحرّكات آمريكا را رصد مي كردند ، دريافته بودند كه آمريكايي ها به شدت در تلاشند كه ضربه اي سخت و خورد كننده اي را به كشورمان وارد سازند . از جمله سفرهاي مكرر برژينسكي مشاور امنيت ملي وقت آمريكا به عراق قبل از شروع جنگ و ملاقات مستمر وي با صدام حسين كه روزنامه هايي چون تايمز لندن ، وال استريت ژورنال و نيويورك تايمز آمريكا به افشاگري بعضي از اين ملاقاتها اشاره هايي داشتند . به عنوان مثال روزنامه تايمز لندن در 17 ژوئن 1980 در خبري ديدار مشاور امنيت ملي وقت آمريكا با صدام را فاش مي سازد و مي نويسد : “برژينسكي پس از سفر محرمانه به عراق در مصاحبه اي تلويزيوني اعلام كرده است : ما تضاد قابل ملاحظه اي بين آمريكا و عراق نمي بينيم . ما معتقديم عراق تصميم به استقلال دارد و در آرزوي امنيّت خليج فارس است ؟! و تصور نمي كنيم روابط آمريكا و عراق سست گردد ؟!”
روزنامه آمريكايي نيويورك تايمز نيز 5 ماه قبل از شروع جنگ تحميلي به طرحهاي نظامي مرحله به مرحله رژيم استكباري آمريكا اشاره مي كند و مي نويسد : « حاكمان آمريكا پس از شكست عمليات طبس ، امكان اجراي سه طرح نظامي بسيار مهم را بررسي ميكنند . اين طرحها عبارتند از :
-پياده كردن نيروهاي كماندويي در شهرهاي محلّ نگهداري گروگانهاي آمريكايي .
-مين گذاري در ميادين و مراكز صدور نفت و بمباران پالايشگاههاي ايران .
-تحميل كردن جنگ به ايران از طريق كشور نيرومندي چون عراق .
يكي از مشاوران كميته امنيت ملي كنگره آمريكا و مشاور كارتر در امور ايران بنام « رمضاني » در كتاب خود بنام “انقلاب ايران و خاورميانه” نيز نوشته بود : جنگ عراق و ايران در واقع واكنش و پاسخ عراق به تهديداتي بود كه از ناحيه بنياد گرايي اسلامي امام خميني احساس مي كرد . اما علّت ديگر آن ناشي از بازتاب جاه طلبي صدام نيز بوده است . صدام مترصد بوده كه خلا ناشي از سقوط رژيم شاه ايران در منطقه را پر نمايد . اين فرصت همچنين با افزايش قدرت اقتصادي عراق به خاطر افزايش قيمت نفت در منطقه خليج فارس ايجاد گرديده بود و عراق جايگزين ايران به عنوان دومين توليد كنندة نفت در منطقه پس از عربستان سعودي شده بود .افول رژيم مصر در منطقه خاورميانه به علت امضاي پيمان صلح با اسرائيل ( كمپ ديويد ) و بروز خصومت و رقابت آشكار ميان عراق و سوريه در فرماندهي منطقه اي حزب بعث ( جبهه شرقي ) خواسته هاي جاه طلبانه و كينه توزانة صدّام نسبت به ايران ، تلاش در جهت رهبري جهان عرب پس از جمال عبدالناصر در مصر و جبران شكست هاي حقارت بار اعراب در برابر صهيونيست ها ، ديگر دلايل و انگيزههايي بود كه تهاجم وحشيانة صدّام كه از آن به “جنگ قادسيه” نام گذاري شده بود ، شكل پذيري پيدا كند . ضمن آنكه صدام به دنبال جبران تحقيري بود كه شخصاً در امضاي قرارداد 1975 الجزاير با آن مواجه شده بود .
البته رژيم بعث عراق دلايلي اجتماعي و سياسي را نيز مؤثر در شروع جنگ با ايران دخيل مي داند از جمله :
-بحران اجتماعي و سياسي ايجاد شده در عراق پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران از سوي شيعيان كه 55 تا 60 درصد جمعيت عراق را شامل مي شوند و ساكنان شمال عراق ( كردها ) كه طي 30 سال گذشته همواره در پي كسب خودمختاري بوده و جنگهاي طولاني با حكومت هاي وقت عراق داشته اند .
-ترس از تحوّلات انقلابي در ايران و سست شدن اركان رژيم جبّار و ارتجاعي منطقه از رژيم سفّاك بعثي عراق .
-وقوع حوادث سياسي و امنيتي در عراق در ماههاي پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و نگراني رژيم بعثي از بازتاب انقلاب اسلامي بر مردم عراق و نشست آن در جوامع عراقي .
-تحليل گران جنگ اعم از داخلي و خارجي ، آيتم ها و پارامتر هاي ديگري را نيز بر مي شمارند از جمله :
-اوضاع نابسامان داخلي ايران كه حكّام عراق را وادار به طمع ورزي به خاك ايران و در واقع به اسقاط نظام جمهوري اسلامي ايران نمود .
-حضور طرفداران غرب و آمريكا در حاكميت نظام انقلابي ايران ( حاكميت ليبرالها و در رأس آنها حضور بني صدر در بالاترين مقام اجرائي مملكت و فرماندهي كلّ نيروهاي مسلّح ايران و وجود چالش و اختلافات شديد درون حاكميت بين نيروهاي حزب اللهي و ليبرال ).
-عدم انسجام و آمادگي ارتش جمهوري اسلامي ايران بدليل تصفيه ضروري دوران بازسازي ، تحريم تسليحاتي آمريكا و خروج مشاوران نظامي آمريكا از ارتش ايران .
-عدم آمادگي و عدم تناسب نيروهاي سپاه پاسداران در رابطه با يك جنگ كلاسيك ( عدم دارا بودن سازمان رزمي ، جواني تشكيلات و داشتن مأموريت هاي اضطراري داخلي همچون مبارزه با ضد انقلاب داخلي ، عدم دارا بودن تسليحات و تجهيزات مناسب جنگي و دفاعي .
-شخصيت و روحيه جنگ طلبانة صدام حسين كه به عنوان يك ديكتاتور در رأس حكومت عراق قرارداشت و براي رسيدن به اهداف و مقاصد جاه طلبانهاش هيچ مانعي را بر سر راه خود به رسميت نمي شناخت .
-موقعيت جغرافيايي عراق و خصومت تاريخي عراق با ايران .
-درگير بودن بخش عمده نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي اعم از سپاه و ارتش و نيروهاي انتظامي با توطئه گران داخلي .
روزهاي اعزام به جبهه
بدون شك روزهاي اعزام نيروهاي بسيجي و سپاهي از ماندگارترين و پر خاطرهترين روزهاي زندگي مردم ماست و هيچگاه خاطرات شيرين و ماناي آن از يادها نخواهد رفت . وقوع جنگ رسمي عراق عليه كشور ما در شهريور ماه سال 1359 براي من كه در كار اطلاعات و اخبار كشور بودم ، غافلگير كننده نبود ، چه اينكه شواهد و قرائن همگي حكايت از عزم دشمنان انقلاب براي راه انداختن يك جنگ تمام عيار عليه كشورمان داشت . خبر سرازير شدن نيروهاي پياده و زرهي دشمن در نقاط مرزي و رسوخ آنها به داخل كشور و به موازات آن بمباران هوائي مراكز حياتي كشور بويژه فرودگاه تهران ، به شدّت مرا آزرده و نگران نمود . تا جائي كه با شنيدن اخبار راديو تلويزيون به گوشه اي از حياط پادگان سپاه رفته و با صداي بلند به گريستن پرداختم . دلم به حال امام و رهبرمان مي سوخت . اينكه اين پيرمرد نازنين الآن چه حال و روزي دارد و حال و وضعش چگونه خواهد شد؟ تا اينكه در خبرهاي شبانگاهي آن پيام جانانه و اميد بخش معظم له را شنيدم كه فرمود نگران نباشيد ……
معظّم له حملة هواپيماهاي دشمن به تهران را كه دلهاي مردم ما را نگران كرده بود بسيار ناچيز و فاقد ارزشهاي نظامي اعلام كرد و روح زندگي و اميد دوباره اي به مردم بخشيد . صبح فردا تعداد زيادي از مردم سراسر استان گيلان به مقر سپاه پاسداران ناحيه گيلان واقع در “پل عراق” رشت تجمّع و خواهان اعزام به مناطق جنگي جنوب و جنوب غرب براي دفاع از سرزمين مقدس ايران شدند .
در ابتداي امر مسئولان سپاه نمي دانستند با اين استقبال عمومي مردم چگونه برخورد نمايند ؟ لذا با گرفتن اسم و آدرس و شماره تلفن از داوطلبان ، آنها را روانة خانههايشان ساختيم تا در زمان موعود جهت آموزش و سازماندهي و اعزام رهسپار جبههها شوند .
روزهاي اعزام روزهاي بسيار خاطره انگيزي بود . شور و شوق و اشك و آه مردم هنگام بدرقة رزمندگان،تماشايي بود . هيچكس از وضع جبههها خبر نداشت . ما ها هم كه پاسدار بوديم از طريق اخباري كه از سوي فرماندهان در جلسات و يا در صحبت هاي صبحگاهي گفته مي شد ، با خبر مي شديم كه وضع جبهه ها چندان مناسب نيست و نيروي انساني و تجهيزات و ادوات نظامي ما كار آمدي لازم را ندارند ، دشمن بعثي تا هرجا كه ديده مي تواند پيشروي كند ، جلو آمده بود . مردم مناطق جنگي آواره شده و خانههاشان را از دست داده بودند . روحيه يأس و نااميدي در بعضي از مناطق حكمفرما شده است . تنها يك مشت نيروهاي مخلص ارتش و سپاه و نيروهاي مردمي بودند كه در يگانهاي مختلف جلوي بعثي ها مقاومت مي كردند . تلويزيون از ايثارگري و مقاومت بعضي از نيروهاي ارتش مي گفت كه چگونه با تعداد كم ، چندين لشگر متجاوز را در اطراف اهواز زمين گير كرده اند و اجازه پيشروي بيشتر به آنها نمي دهند . ولي در كلّ يگانهاي نظامي ما بر خلاف عنوان رسمي شان چندان كارايي لازم را نداشتند . تانكها ، نفربرها ، ادوات توپخانه ها آنگونه كه بايد پاي كار بودند . خبر هاي ناراحت كننده از شهرهاي جنوبي كشور مثل خرمشهر ، آبادان ، اهواز ، سوسنگرد ، دزفول ، حميديه ، هويزه ، بوستان و انديمشك بگوش مي رسيد و دلهاي مؤمنين را آزرده مي كرد . در اين ميان دلاوري هاي بچّه هاي هوانيروز امثال “شيرودي” ، “كشميري” ، “ويشگاهي” و….. و نيروهاي نا منظم و چريكي تحت امر دكتر چمران و مقاومت هاي جانانه بچّه هاي سپاه در منطقه ذوالفقارية آبادان ، غم و غصه ها را به شادي و غيرت تبديل مي كرد . البته در اين رابطه نبايد عمليات هاي غرور آفرين در مناطق عملياتي ميمك ، موسيان ، دزفول ، سومار ، حميديه ، سوسنگرد ، تنگ حاجيان ، هويزه ، آبادان ، ماهشهر ، دهلاويه ، سرپل ذهاب ، گيلانغرب را كه توسط يگانهاي ارتش و سپاه و نيروهاي مردمي صورت گرفت از ياد برد ، چه اينكه اين عمليات ها اگرچه محدود بودند ولي در نوع خود يك حركت رو به جلو و حكايت از عزم جدّي رزمندگان و مدافعان ايران اسلامي براي بيرون راندن متجاوزين داشت . عمليات پرواز شكاري بمب افكن هاي ارتش جمهوري اسلامي كه عميق ترين شهرها و تأسيسات حياتي عراق را مورد هدف قرار مي داد ، خود حديث ديگري داشت .
گروههاي ضد انقلاب و وابسته به استكبار جهاني اعم از منافقين ، چريكهاي فدايي و دهها و شايد صد ها گروه ضد انقلابي با تابلو و بدون تابلو به موازات جنايات متجاوزان بعثي در سراسر كشور به آتش افروزي و همسويي با دشمنان نظام مشغول بودند .
جالب اينجاست كه رزمندگان غيور جمهوري اسلامي در جريان نامه ها ، مرخصي ها و پيام هايشان مرتباً اعلام مي كردند كه براي شنيدن خبر هاي خوش سركوب اين نامردان ، ثانيه شماري كرده و دلشان براي امنيّت شهرها مي تپد . بچه ها اصرار شديدي داشتند كه اخبار سركوبي و انهدام آنها را به تفضيل و به طور مشروح مطبوعات ديگر رسانه هاي خبري ، منتشر سازند . منافقين براي اظهار سر سپردگي به بيگانگان و دشمن متجاوز در شهرها سنگ تمام گذاشته بودند و با تشكيل هسته هاي نظامي شهري ، حتي به آدم هاي عادي هم رحم نميكردند . بسياري از شهداي ما را صرفاً به خاطر داشتن محاسن ، يا پوشيدن اوركت هاي نظامي مورد هدف قرارداده و به شهادت رسانده بودند . خبرهاي سقوط خانه هاي تيمي منافقين و ديگر گروهكهاي محارب ، با اخبار غرور آفريني كه از جبهه هاي نبرد ، انتشار مي يافت ، موجي از عزّت و سرفرازي را براي ملّت مصمّم و پايدار ايران اسلامي به ارمغان مي آورد .
اينجانب نيز به عنوان يك پاسدار انقلاب كه به دليل مسايل پشت جبهه ، توفيق حضور در مناطق عملياتي را نداشتم ، سهم كوچكي در اين خوان گستردة خداوندي داشتم . اگرچه هربار كه به مسئولان طراز اول سپاه برخورد مي كردم . آنها را به جان انبياء و اولياء قسم مي دادم كه هرچه سريعتر مرا به جبهه ها اعزام كنند . حتي تهديد مي كردم اگر با اين كارشان شهادت در راه خدا را از من سلب كنند ، فرداي قيامت از آنها شكايت خواهم كرد . ولي كو گوش شنوا ؟ بقول مشهور گوش اگر گوش تو ناله اگر نالة من ، آنچه هرگز به گوش هيچكس نرسد ، فرياد است .همانطور كه گفتم خوشبختانه يك رابطه معنوي بين كارما در داخل شهرها و كار بچه هاي رزمنده در مناطق عملياتي ، وجود داشت و تأثير متقابلي در دلها مي آفريد . كار ما در واقع مكمل كار يكديگر بود . ضد انقلاب با تمام توان براي شكست نيروهاي جمهوري اسلامي پاي كار آمده بود و با اقدامات جاسوسي و جمع آوري هاي اطّلاعاتي به عنوان ستون پنجم و نيروهاي اطلاعاتي در عمق ، نقش تعيين كنندهاي در عمليات هاي زميني ،هوايي ، موشكي دشمن داشت . ولي اقدامات دشمن و ضد انقلاب نمي توانست ما را از آينده مأيوس سازد ، چه اينكه ما به وضوح بارها و بارها دست پر قدرت خداوند و تفضّلات و عنايات حضرت باريتعالي را در دفاع از اين سرزمين مقدس و انقلاب رهائي بخش جهاني آن ، مي ديديم . كشف و سقوط خانه هاي تيمي و كشته و اسير شدن مزدوران پناه گرفته در آن خانه هاي عنكبوتي و حماسههاي عظيم و شكوهمند رزمندگان دلاور و جان بر كف سپاه و بسيج و ارتش و ديگر يگانهاي نظامي و انتظامي در جبهه هاي نبرد با متجاوزان بعثي تمامي برنامه هاي رشته شدة دشمنان را پنبه مي كرد . سازمانهاي جهنمي منافقين ( مجاهدين خلق ) ، حزب كثيف و جاسوس توده ، گروهك چند شاخه شدة فدائيان خلق ، گروهكهاي قومي و نژادي مناطق غرب كشور چون كومه له ، دمكرات ، رزكاري و دهها گروههاي سياسي و نظامي ديگر با تمام توان شيطاني شان به عمليات خائنانه شان ادامه مي دادند ولي نتيجه آن چيزي بود كه جملگي شيطنت هاي آنان ، به نفع اسلام و انقلاب مصادره مي گرديد . انسجام و سر و سامان گرفتن واحدهاي نظامي كشور در عرصه هاي نبرد و انجام عمليات هاي مستمر و پيروزمندانه نيروهاي ايران در مناطق مختلف جنگي ، دشمن بعثي و حاميان اروپايي و آمريكايي و منطقه اي را در رعب و وحشت فرو مي برد . حضور ميداني مسئولان طراز اول انقلاب و مملكت همچون آيت الله العظمي خامنه اي ، شهيد دكتر چمران ، بعضي از امامان جمعه شهرها همچون آيت الله شهيد سيد اسد الله مدني ، آيت الله شهيد صدوقي ، آيت الله شهيد اشرفي اصفهاني ، عارفان بزرگي چون مرحوم آيت الله سيد رضا بهاء الديني ، مرحوم آيت الله ميرزا علي آقاي تهراني و…. طراوت و حيات تازه اي بر جبهه ها بخشيده بود . اگرچه مزاحمت ها و كار شكني هاي عنصر سر سپرده استكبار جهاني “ابوالحسن بني صدر” رئيس جمهور و فرمانده كل وقت نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي در تضعيف روحيه نيروهاي خودي و تقويت جبهه هاي دشمن تأثيرات فوق العاده اي بجا مي گذاشت . ولي همانطور كه در سطور پيشين ياد آور شدم ، دست پرقدرت الهي بالاتر از ساير دستهاست ، (يد الله فوق ايديهم) براي رزمندگان بي پناه ولي مؤمن و مقاوم ما بهترين پشتيبان در جبهه ها بود و در رگ هاي عزيزان ما خون شهامت و ايثار و از خود گذشتگي جاري ساخت و توان هاي رزمي و ادواتي دشمن را پيش چشم آنها ناچيز و كم اثر جلوه گر ساخت . امداد هاي غيبي خداوند تبارك و تعالي ، يك به يك چون باران رحمتش بر سر رزمندگان ما بارش داشت و بقول رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي كه در يكي از مصاحبه هاي مطبوعاتي اش كه در سالهاي اوليه دهة 60 فرموده بودند ، تصويري واقعي از ميادين نبرد را به نمايش گذاشتند : « من به امدادهاي غيبي يقين دارم و يقين دارم كه دست حمايت پروردگار رزمندگان ما را كمك ميكرده و كمك خواهد كرد . و اين مطلب از روز اول هم بوده و اگر كمك نمي كرد ما مطمئناً تار و مار مي شديم و اين لطف خدا بود كه به اين ملت دل و جرأت داد و عشق به شهادت داد و اينها توانستند مثل كوه استواري در مقابل دشمن مقاومت كنند . لذا من در اين كه امدادهاي غيبي كمك مي كند ، شك ندارم . ولي مورد خاصي كه خود من ديده باشم به يك چيز كلي اشاره مي كنم . شما مي دانيد كه يكي از امدادهاي الهي در جنگ هاي حضرت رسول اكرم (ص) اين بود كه نيروهاي دشمن را در چشم سپاهيان اسلام كم جلوه مي داد و قرآن هم مي فرمايد : ما آنها را در چشم شما كم نشان مي دهيم و شما را در چشم آنها زياد نشان مي دهيم و اين مسئله روحيه ، يكي از اساسي ترين عوامل پيشبرد جنگ است . بنابراين اگر روحيه نباشد هرچه هم عدد زياد باشد ، فايده اي ندارد و من اين مطلب را در جنگ احساس كرده ام . نيروهاي رزمنده ما در مقابل دو لشگر و نيم غرب اهواز فقط يك تيپ بودند آنهم يك تيپي كه تعدادشان به قدر يك گردان هم نبود . عراقي ها از ترس آن تيپ جلو نمي آمدند . چرا عراقي ها تا 30 كيلومتري اهواز آمدند و جلوتر نيامدند و از چه چيز مي ترسيدند ؟ آن تيپي كه ما آنجا داشتيم در زمين فروريخته و سنگر كنده بود و مستقر شده بود كه ما وقتي به بازديد اين تيپ رفتيم ، واقعاً دلمان از تعداد كم آنها مي سوخت . تيپ ضعيفي بود كه به اندازه يك گردان قدرت نداشت و حالا بگويم كه اين تيپ چند تا تانك داشت واقعاً هر شنونده اي تعجب مي كند . آنوقت اين تيپ بي استعداد ضعيف از نظر تجهيزات و نفرات و عمدتاً از لحاظ تجهيزات ، دو لشگر را روبروي خود نگه داشته بود . »
علي اي حال ما و بچه هاي رزمنده اعزامي به موازات هم ، يعني آنها در جبهه هاي مرزي و مقابله با دشمن بعثي و ما در جبهه هاي داخلي و مقابله با عناصر خود فروخته استكبار ( گروههاي ضد انقلاب ) به نبرد مشغول بوديم . تا اينكه در جريان يك سمينار فراگير مسئولان سپاه منطقه 3 ( گيلان و مازندران ) از مسئولين بالاتر اجازه بازديد از مناطق عملياتي جنوب را دريافت كرديم و قرار شد تيمي 21 نفره با مسئوليت اينجانب و به همراه يكي از برادران آشنا به مناطق عملياتي جنوب رهسپار جبهه هاي جنوبي كشور شويم . خوشبختانه حكم مأموريّت ما بهمراه نامه اي خطاب به سردار شهيد حبيب الله افتخاريان ( ابوعمار ) آماده گرديد و يك روز پس از پايان سمينار با يك دستگاه ميني بوس سپاه منطقه سه از شهر چالوس به سمت جنوب حركت كرديم . من خودم تا آن روز هيچگاه از شهرها و استانهاي جنوبي كشور را نديده بودم تا چه رسد به مناطق عملياتي آن . با اين عدم تجربه و اطلاع از وضعيت منطقه ، معلوم است مسئوليت داشتن آدمي چون بندة حقير چه معنا و مفهومي خواهد داشت ؟ من تا آن موقع صدا و آتش و تركش هاي توپها و خمپاره ها وتانكها را مشاهده نكرده بودم . لذا در وهلة اول بسيار ترسيده بودم ، هم براي خودم و هم براي بچه هايي كه مسئوليت شان را قبول كرده بودم .