سرلشكر غلامعلي رشيد درباره شهيد صياد شيرازي مي گويد:من نزديك پنج سال از نزديك در يك قرارگاه با ايشان زندگي كردم. در زمان جنگ در قرارگاه مركزي كربلا يا در قرارگاه مركزي خاتم الانبياء با هم بوديم و حقيقتاً يكبار ايشان را در حال خواب نديدم. اينكه كجا و يا كي ميخوابيد؟ واقعاً در حيرتم! تفكر بسيجي، اعتقاد عميق به ولايت و ميل به خدمت صادقانه و مخلصانه در تمام مراحل زندگي شهيد صياد شيرازي موج ميزند. او جز رضاي حق و اداي تكليف در پي چيزي نبود و تمام حيات پر بارش حاكي از اين اشتياق است. در اين گفتوگو ، نشريه شاهد ياران، بيش از هر چيز، بر ويژگيهاي منحصر به فرد و برجسته او تكيه كرده است. *ابتدا مختصري از سابقه و نحوه آشنايي خود با سپهبد صياد شيرازي توضيح دهيد. *در مورد سابقه آشنائيم با شهيد بزرگوار سپهبد علي صياد شيرازي بايد عرض كنم بار اول در ماه چهارم جنگ بود كه با ايشان در دزفول آشنا شدم. البته من نام ايشان را كه آوازه بلندي هم در نيروهاي مسلح داشت شنيده بودم و ميدانستم كه او يك افسر شجاع و پرتحرك و متدين است كه از طريق ارتش جمهوري اسلامي ايران در مناطق كردستان عليه ضدانقلاب و مزدوران استكبار جهاني در كنار برادران سپاهي و بسيجي ميجنگد. بهرحال ماه چهارم جنگ بود كه او را در دزفول درحالي كه با لباس شخصي بود، ديدم و با ايشان آشنا شدم. آن زمان هم درست ايامي بود كه شهيد صياد شيرازي به دليل تفكرات بسيجيوار خود و حمايت قاطعانهاش از منويات حضرت امام(ره)، مغضوب بنيصدر و ضد انقلاب و ليبرالها شده و از ارتش اخراج شده و متواضعانه آمده بود در كنار برادران سپاه تلاش ميكرد و آموزشهايي چون نقشهخواني را كه در ارتش فرا گرفته بود در اختيار برادران سپاهي قرار ميداد. همين كار را هم كرد و علاوه بر كلاسهاي آموزشي كه در تهران منعقد ساخت، براي برخي از برادران سپاه هم در شهرهاي جنگي، منجمله دزفول برگزار كرد در يكي از اين جلسات در اتاقي كه بنده هم بودم وارد شد و وقتي نقشههاي عمليات را ديد كه چگونه خطوط پيشروي دشمن و خط دفاعي خود را پياده كردهام، احساس كرد كه اطلاعاتم در اين زمينه كافي است و نيازي به آموزش ندارم. *اين ارتباط باز هم ادامه داشت؟ *بله، بار دوم كه باز خيلي طول نكشيد در مهرماه سال 1360 بود كه امام راحل(ره) ايشان را به فرماندهي نيروي زميني ارتش منصوب كردند، آن زمان ما در اهواز بوديم كه بديدنمان آمدند، همانجايي كه معروف به گلف بود و ما نام آنرا به پايگاه منتظران شهادت تغيير داده بوديم، وقتي ايشان به آنجا آمدند با فرماندهان سپاه مانند سردار محسن رضائي، سردار صفوي، شهيد باقري، دريابان شمخاني و ساير عزيزان سپاهي كه در آرزوي وحدت و يكپارچگي با ارتش بودند، دست دوستي، برادري، اتحاد و انسجام دادند و از همانجا بود كه كار مشترك عمليات ارتش و سپاه شكل گرفت. ايشان كه به اوامر امام راحل (ره) توجه خاصي داشت و دائماَ ميگفت: “امام فرمودند همه بايد يكي شويم، يد واحده شويم “. و همين شيوه را تا آخر عمر با برادران سپاهي ادامه داد و همواره پرهيز ميكرد از اينكه با ارتش يا سپاه به تنهايي كار كند. اعتقاد عجيبي به انسجام داشت. روي همين اصل با همديگر مينشستيم و طرحهاي عملياتي را عليه دشمن طرحريزي ميكرديم بهگونهاي كه مردم خوب ما متوجه تفكر انحرافي بنيصدر و ليبرالها شدند و اينكه چگونه بنيصدر و يارانش براي بسيجيها و نيروهاي مردمي مانع تراشي ميكردند . از سوي ديگر، ما وحدت بين ارتش و سپاه را هم به نمايش ميگذاشتيم. در سال اول جنگ، بنيصدر ادعا كرد كه جنگ را علم و تخصص حل ميكند، ما بايد زمين بدهيم و زمان بگيريم! ميگفت ما بايد به شيوه اشكانيان بجنگيم! تمام اين شعارها را داد، ولي نتوانست هيچ كاري صورت بدهد و موفق نشد حتي يك عمليات برجسته و گسترده عليه عراقيها به اجرا درآورد. از سوئي فرمانده كل قوا هم بود. در چنين شرايطي بود كه امام(ره) يك فرمانده 35 الي 36 ساله جوان را بهنام “علي صياد شيرازي ” در رأس نيروي زميني ارتش منصوب كردند و فرمانده جوان ديگري بهنام “محسن رضائي ” را كه 27 يا 28 سال بيشتر سن نداشت، در رأس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قراردادند و اين دقيقاً همان روشي بود كه رسول اكرم(ص) در صدر اسلام در جنگها عمل كردند امام به لياقت كارداني، ايمان، انگيزه و تدين افراد كار داشتند نه به سن و سال آنها. انتخابهاي حضرت امام(ره) در اين سالها شبيه انتخابي بود كه رسول اكرم(ص) در مورد اسامه بن زيد به كار بردند و او را براي فرماندهي جنگ برگزيدند. *از عمليات بيتالمقدس و نقش شهيد صياد برايمان گوييد. *شهيد صياد در بيتالمقدس فرماندهي نيروي زميني ارتش و همچنين فرماندهي قرارگاه مركزي كربلا از سوي ارتش را عهدهدار بود. و از سوي سپاه هم سردار رضايي فرماندهي اين قرارگاه را به عهده داشت. شهيد صياد با تدبير بلندي كه داشت اصرار ميكرد عمليات آزادسازي هرچه سريعتر صورت بگيرد و دليل ايشان هم اين بود كه دشمن بعد از عمليات فتحالمبين دريافته است كه اولين نقطهاي كه رزمندگان اسلام در حمله بعدي در منطقه جنوب به سراغ آن خواهند آمد، همين منطقه بيتالمقدس در غرب كارون و جنوب غربي اهواز است. لذا به همراه سردار رضايي تأكيد داشت كه نبايد زمان را از دست داد و همين كار هم صورت گرفت.در مرحله اول عمليات به خوبي پيش رفت. تا اينكه ما بعد از تكميل دو مرحله اول به مدت 10 روز پشت دروازههاي خرمشهر تأمل كرديم، چون ورود به خرمشهر نقطه اوج و بحراني عمليات بود و لذا به دنبال راهكاري بوديم كه عمليات ورود با شكست مواجه نشود. بيم از اين داشتيم كه قبل از حمله ما، دشمن شهر را تخليه كند. لذا در روز اول خرداد جلسهاي را تشكيل داديم و شهيد صياد در حضور همه فرماندهان حاضر به ارائه آخرين راهكارها پرداخت كه توضيح مفصل آن ا زحوصله اين بحث خارج است. انصافاً راه متقني بود. البته پيچيده هم بود، بهطوري كه سئوالات متعددي مطرح شد و شهيد صياد هم جواب داد. بدينگونه مرحله سوم عمليات آغاز و به فتح خرمشهر منتهي شد. ميتوانيم بگوييم فتح خرمشهر، يادگار تدبير عالي شهيد صياد شيرازي بود. يكي از قطعههاي حماسي شهيد، حضور داوطلبانه وي در عمليات مرصاد بود. از خاطرات شركت وي در اين عمليات بگوئيد. همچنانكه ميدانيد صياد شيرازي از نيمه سال 65 به بعد فرمانده نيروي زميني ارتش نبود و تنها نماينده حضرت امام(ره) در شورايعالي دفاع بودند كه در سال 67 كه ستاد كل قوا تشكيل شد، تنظيمات سابق نيز از بين رفت و جلسات شورايعالي دفاع هم در ستاد كل تشكيل ميشد و شهيد صياد هم مسئوليتي در آن نداشت، اما وقتي كه خبر حمله منافقين به كرند غرب و اسلام آباد را شنيد، شاهد بوديم كه بيهيچ توقعي و بدون اينكه منتظر دستوري بماند، به سمت كرمانشاه حركت كرد و طرحريزي آتش توسط هليكوپتر تك (كبري) و هجومي (214) و شنوي را به عهده گرفت و هوانيروز را به حالت آماده باش درآورد. بعد از نماز صبح بود كه به پادگان هوانيروز كرمانشاه رفت و هلي كوپترها را در روشنايي سپيده به پرواز درآورد و خودش سوار هليكوپتر شد و بالاي تپه چارزبر به پرواز درآمد و اجراي آتش عليه منافقين را هدايت كرد. با توجه به تسلط و آشنايي كه به منطقه داشت تلاش ميكرد تا نيرويي از سپاه و ارتش را با هليبرد در ارتفاعات كرند موسوم به (بيوينيچ) پياده كند تا هنگام حمله منافقين، آنها را در محاصره بيندازد و همين كار را هم كرد و بسيار هم موفقيتآميز عمل كرد و ضربه سنگيني به اين گروهك وارد ساخت. *رابطه شهيد صياد شيرازي با امام چگونه بود؟ *مهمترين عملكرد شهيد در اجراي اوامر امام(ره) را ميتوانيم در تلاش وي بر وحدت بخشي بين نيروهاي سپاه و ارتش و بسيج بدانيم. يادم ميآيد در جلسهاي كه فرماندهان عمليات از سپاه و ارتش حضور داشتند و در محضر امام(ره) بوديم، حضرت امام خميني(ره) دستهاي سردار رضايي و سپهبد صياد شيرازي را در دست هم گذاشته و تأكيد كرد كه با وحدت عمل كنيد. اين كار امام، احساسات حاضران را بسيار برانگيخت و شهيد صياد تا آخر عمر به دنبال اين هدف بود و سعي ميكرد چه از لحاظ فرهنگي و چه از لحاظ پشتيباني، ارتش و سپاه را به يك ميزان حمايت كند و موفقيت در اين زمينه نيز مرهون تلاش ايشان بود. *در دوران جنگ چه ويژگيهايي برجستهاي را در ايشان سراغ داريد؟ *همينقدر بگويم كه شهيد صياد شيرازي يك انسان عادي نبود و حقيقتاً يك جنبههاي برجسته و بارز شخصيتي داشت كه او را از ديگران متمايز ميكرد. از لحاظ شجاعت كم نظير بود و شجاعت بالايي در وجودش موج ميزد. بسياري از سرداران و رزمندگان در جنگ ايشان را دعوت ميكردند كه در عقبه بماند و از رفتن به صحنههاي بحراني كه همه نوع گلوله از سوي دشمن شليك ميشد، خودداري كند، اما اين شهيد عزيز هرگز قبول نميكرد و با شجاعت تمام دوشادوش رزمندگان ميجنگيد. مثلاً در كنار پل سابله كه همه رزمندگان سپاهي و بسيجي و ارتشي جنگ شديدي با دشمن داشتند، صبح روز هفتم بود كه شهيد صياد شيرازي حضور پيدا كرد، آن هم درست در جايي كه تير مستقيم تفنگ، حتي تانك و همه نوع گلوله در اطراف آن شليك ميشد. بارها اين حادثه تكرار شد و اين از شجاعت بسيار بالاي ايشان بود و يا در كنار شرق دجله در عمليات بدر كه حضور يافت و داستان مفصلي دارد، باز يك تحرك و شجاعت فوقالعادهاي داشت كه اگر فيلمش را ببينيد متحير ميمانيد كه او تا چه حد شجاع بود. حتي قبل از شهادت كه تقريباً 55 سال سن داشت باز آنچنان تحرك و فعاليت داشتند گوئي كه يك جوان 25 ساله است. يا مثلاً زماني كه در سمت معاون بازرسي ستاد كل نيروهاي مسلح بود از اذان صبح تا انتهاي شب كار ميكرد و يا 50 تا 100 نفر را به مناطق جنگي و يا مناطقي كه ارتش و سپاه هستند ميبرد. هيچگاه نديديم خسته شود به قول يكي از برادرها، صياد شيرازي “خستگي را خسته ميكرد ” از بس كه تحرك و شادابي داشت. براي خدمت سر از پا نميشناخت. من نزديك پنج سال از نزديك در يك قرارگاه با ايشان زندگي كردم. در زمان جنگ در قرارگاه مركزي كربلا يا در قرارگاه مركزي خاتم الانبياء با هم بوديم و حقيقتاً يكبار ايشان را در حال خواب نديدم. اينكه كجا و يا كي ميخوابيد؟ واقعاً در حيرتم! هميشه فانوسقه بسته، با لباس مرتب و منظم، مثل يك نظامي كامل آماده بود. حتي يك بار ايشان را نديدم كه مثلاً جوراب پايش نباشد و در اطراف قرارگاه باشد. يك انسان قبراق، سرحال، شاداب، خستگي ناپذير، كلت به كمر بسته، با كلاه و قطبنما و ساير تجهيزات نظامي كه بايستي به همراه داشته باشد و اين وضع را چه در قرارگاه و چه در خط مقدم حفظ ميكرد. خلاصه مجموعه اينها نشان ميداد كه او استراحت بسيار مختصري نداشت كه آن را هم ما نديديم. از نظر انضباط بينهايت منضبط بود و شايستگي يك فرمانده مقتدر و منضبط و مدبر و مدير را كه بايستي لشكر و تيپ و عده و بالاتر از اينها را اداره كند، داشت. هميشه با وضو و اهل نماز شب، معتقد به نماز اول وقت و خلاصه سرشار از معنويت و فضيلت بود. هميشه قبل از هر جلسه¬اي 2 ركعت نماز ميخواند و بعد از آنكه جلسه را اداره ميكرد، زيارت عاشورا و ادعيه مختلف را به كرات ميخواند. هر فرصتي هم كه پيش ميآمد به مكانهاي زيارتي ميرفت تا صبح در حرم ميماند و زيارت ميكرد. *درباره نقش ايشان در ايجاد وحدت بين ارتش و سپاه توضيح دهيد. *سپهبد شهيد صياد شيرازي در حقيقت نقشي تاريخي در وحدت بين ارتش و سپاه ايفا كرد كه فراموش نشدني است. براي اينكه بهتر بتوانم اين سؤال شما را پاسخ بدهم، اشارهاي به شرايط آن روزها ميكنم. ببينيد، شهيد صياد در شرايطي اين نقش را به عهده گرفت كه دشمن متجاوز بعثي عراق با آن همه لشكر و تيپ و با حمايت كشورهاي منطقه و استكبار جهاني، آمريكا به ميهن اسلامي ما حمله و بخشهاي زيادي از استانهاي مرزي ما را اشغال كرده و شهرهاي متعددي را هم به تصرف درآورده بود. در يك چنين شرايطي، حضرت امام(ره) فردي مانند بنيصدر را كه رئيس جمهور اين مملكت بود و هشت ماه قبل از جنگ، او را به فرماندهي كل قوا منصوب كرده بودند، به خاطر اينكه اوضاع نابسامان امنيتي كشور را سروسامان دهد، عزل كردند. بنيصدر حدود ده يا يازده ماه در رأس جنگ بود اما همانگونه كه قبلاً عرض كردم حتي نتوانست يك عمليات موفق انجام دهد و آنهم بهخاطر اين بود كه بنيصدر صداقت نداشت و مانع حضور سپاه و بسيج و نيروهاي مردمي مي شد و با چهرههاي خوب و حزباللهي ارتش هم ميانه خوبي نداشت. سپهبد شهيد علي صياد شيرازي در چنين شرايطي از برجستهترين چهرههاي حزباللهي ارتش بود كه بنيصدر او را از ارتش اخراج كرد و اين بزرگترين علامتي است كه ثابت ميكند بنيصدر چه تفكري داشت و صياد شيرازي و دوستانش چه نوع تفكري داشتند. بههرحال بعد از يك سال كه بنيصدر بهدليل عدم كفايت سياسي از سوي مجلس رد صلاحيت شد و امام(ره) او را از فرماندهي كل قوا عزل كردند و جبهه متحد ضد انقلاب متلاشي شد و بنيصدر فرار كرد، در چنين اوضاع و احوالي امام راحل(ره) فردي بهنام سرهنگ صياد شيرازي را به فرماندهي نيروي زميني ارتش بر گزيدند و ما هرچه پيروزي مي بينيم بعد از اين ايام است و از لحاظ تاريخي، نظامي، سياسي و حتي در هنر و ادبيات بهدليل حساس بودن شرايط موفق بودهايم. ضمن اينكه خواست و تقاضاي مردم اين بود كه دشمن را دفع كنيم و شكست بدهيم. شهيد صياد شيرازي با وحدت بين ارتش و سپاه همه را بسيج كرد و پيروزي و عزت را براي جبهه اسلام و مسلمين رقم زد. اين بهخاطر تفكر بسيجي گونه و اعتماد به نفس بالاي او بود كه توانست به موفقيت و پيروزيهاي متعددي در جنگ دست يابد. *به نظر شما چرا منافقين دست به ترور ناجوانمردانه ايشان زدند و چه چيزي عايد آنان شد؟ *به اعتقاد من منافقين به بنبست رسيدهاند نه اينكه حالا چنين وضعيتي داشته باشند، هميشه همينگونه بودند. در تمام اين بيست سال انقلاب بارها دست به ترور و اقدامات كور زدند كه اعلام موجوديت كنند. منافقين در ايدئولوژي، استراتژي، تاكتيك به بنبست رسيدهاند و اين اهداف شوم را هم در پس برده با همراهي مزدوران صدام و موساد اسرائيل پذيرفتهاند. به نظر من در شهادت شهيد صياد شيرازي حتي صهيونيستها هم منافقين را تشويق كردند كه دست به چنين اقدامات كوري بزنند، اگرچه به رسوايي آنان ختم شد و با خون مطهر شهيد صياد شيرازي انقلاب بيمه شد. *در پايان خاطرهاي از رشادتهاي سپهبد علي صياد شيرازي كه در ذهن داريد بيان نمائيد. *خاطرهاي از حضور حماسي وي در عمليات بدر برايتان بگويم كه تا يك قدمي اسارت هم رفت. قضيه از اين قرار بود كه يكبار شهيد صياد به همراه سردار رحيم صفوي تا خطرناكترين نقطه در شرق بصره نفوذ كردند، به طوري كه در بين فرماندهان و رزمندگان اين بيم به وجود آمد كه مبادا به اسارت درآيند. هر كاري و خواهشي كه مي كرديم، عقبنشيني نميكردند. تا اينكه بچهها طرحي را به كار بستند و در يك عمليات غافلگير كننده، ايشان را به همراه سردار صفوي بغل كردند و داخل قايق گذاشتند و به سرعت قايق را از ساحل دور كردند. 50 متر از ساحل دور شده بودند كه ديديم شهيد صيادشيرازي با همه تجهيزات و ادواتي كه با خود داشت، به داخل آب پريد و شناكنان به ساحل برگشت.