وجود امام با شرایط کشور کاملا مغتنم بود.ما گروه فعالی بودیم.بعد از قضایای 1342 با بچه های دانشگاه تهران، شریف و علم و صنعت برای تمیز کردن و صاف کردن رمین تپه های قیطریه برای برگذاری نماز عید فطر اقدام کردیم .این نماز، بزرگ ترین تظاهرات تهران بود.
اشاره:فاصله هست میان نسلی که کوه رفتن برایشان امری انقلابی بوده،برای آموختن تحمل سختی ها و مصائب زندان با نسلی کهتا حوصله اش سر می رود، از کوه بالا میرود.آن چه این فاصله را در گفتگو با “ایرج اسکندری” نقاش و استاد دانشگاه کم می کند یاد و نام امام و ذکر خاطرات از امام راحل می بشد.هنرمندی که جوان دیروز انقلابی بود و امروزه با موی سفید برای انقلاب نیروی نقاش و هنرمند تربیت میکند. با وی درباره نحوه آنایی با امام گپی زده ایم که با هم می خوانیم:
یادتون هست اولین بار کی و کجا اسم امام خمینی را می شنوین؟ چند ساله هستین؟
15 خرداد 1342… من شش سالم بود.پدرم سه راه ژاله،نزدیک میدان بهارستان یک مغازه فرش فروشی داشتن.اون روزها از دست سربازها فرار کرده بودن و اومده بودن خونه.می گفتن طرفدارهای امام خمینی توی خیابون هستن… اعلامیه های امام هم یادم هست، همون روزها روی تیر های چراق برق محل بود.
اولین تصویر از چهره امام را کی دیدین؟
با پدرم برای شنیدن سخنرانی به مسجد قبا رفته بودیم. اون روز عکس های کوچکی از امام را بین مردم توزیع کردن که اصلا واضح نبود. یادم با خودم کلنجار می رفتم که من چطور چهره امام را از بقیه روحانیون تشخیص بدم؟ تا اینکه عکس ها و تصاویر بیشتری منتشر شد که چهره امام در اونها واضح بود… حدود سال های 1356 زمان دانشجویی…
شخصیت امام رو بابت کدوم ویژگی ستایش میکنین؟
صلابت امام.قاطعیت امام هم خیلی برام جالب بود. شاه در اون روزگار نماد قدرت بود،تمام قدرت های استکباری از شاه همایت کردن و کسی جراًت نمی کرد علیه شاه حرف بزنه،اما امام در مقابل شاه با لحن دیگه ای صحبت می کردن.
به امام علاقه عطفی داشتین یا به خاطر خصایص و نوع تفکر، ایشون رو ستایش می کردین؟
من در خانواده ای سیاسی بزرگ شدم. پدرم از دوره جوانی علیه حکومت شاه مبارزه می کردن و تا یادم میاد،بین خانواده ما بحث مخالفت با شاه بود.
در دوران دانشگاه هم با دانشجو های فعال و مبارز همنشین و هم اتاق بودم . ما با چهره های سیاسی ضد حکومت آشنا بودیم؛ با چهره هایی مثل صمد بهرنگی، و مرحوم نواب صفوی آشنا بودیم درباره روحانیونی که در زندان شاه شکنجه یا کشته می شدن،می پرسیدیم و می شنیدیم.من دانشگاه هنرهای تزیینی درس می خوندم و همراه دوستان مبارزه می کردیم.اعلامیه ها رو می نوشتیم و به این صورت تکثیر می کردیم و سعی می کردیمگرفتار نشیم.البته همه دوستان گرفتار شدن،به جز من.نمی دونم از زرنگی من بود یا محافظ کاری…از طرف نیروهای شاه تحدید شدم، اما دستگیر نشدم… فکر نمی کردیم حکومت شاه به این زودی تسلیم بشه.
وجود امام با شرایط کشور کاملا مغتنم بود.ما گروه فعالی بودیم.بعد از قضایای 1342 با بچه های دانشگاه تهران، شریف و علم و صنعت برای تمیز کردن و صاف کردن رمین تپه های قیطریه برای برگذاری نماز عید فطر اقدام کردیم .این نماز، بزرگ ترین تظاهرات تهران بود.
امام را چطور به عنوان الگو پیاده کردین؟
به نظرم اگر به مبارزه اعتقاد داشته باشین و برای رسیدن به جامعه ای بالنده تلاش کنید،هر مقطعی الگوی مناسب رو پیدا می کنین.در دوران ما امام خمینی برای استقرار یک حکومت بر مبنای شعار های مردم یعنی «استقلال، آزادی ، جمهوری اسلامی» مناسب ترین فرد بودن.امام در مقابل هیچ قدرتی کوتاه نمی آمد.امام با لحن قاطع می گفت «شاه باید برود» و این برای ما جالب لود. با خودمون می گفتیم «مگه میشه شاه بره؟»امام اینقدر قاطعانه پای حرفش ایستادتا شاه رفت.مردم از این قاطعیت خوشهال بودن، یک تابلوی بزرگ از امام کشیده بودم که تویدانشگاه بود.روزی که شاه رفت، دانشجوها تابلو رو سر چهار راه پهلوی نصب کرده بودن و مردم زیر تابلو شادی و پای کوبی می کردن. ما می دیدیم شعار های به ظاهر ناممکن توسط امام ممکن شد، پس امام به اسطوره و قهرمان دوران ما تبدیل شد.اگه کسی پیدا شد که به خواسته های شما جامۀ عمل بپوشونه، ازش پیروی کنین.امام برای ما این طور بود.
خب شما امام رو به عنوان قیاس و معیار سنجش معرفی می کنین، مختصات این الگویی که معرفی می کنین چیه؟
امام محکم و قاطع و با صلابت عمل می کرد. در چهره شان هم همین صلابت دیده می شد.«رنگ رخساره گواهی دهد از سر درون».وجود امام متلاطم بود و قصد داشت ملتی رو که سال ها زیر یوغ استکبار و دیکتاتوری بوده، نجات بده و با این تفکر بین مردم پذیرفته شد و مردم هم برای رسیدن به آرزوها و خواسته هاشون اقدام کردن.
سؤال بعدی اینه که آیا جوان امروز اونچه رو که شما اون موقع می خواستین ، می خواد یا نه؟
جوان امروز اول باید تکلیف خودش را با خواسته هاش روشن کنه.الگوی جوان امروز کیه؟ یکی از همینم خانواده ها و بازیگراهای جدید؟ چه کسی می تونه حقیقتاً خواسته های شما رو محقق کنه؟ خب ما هم در دورانی زندگی می کردیم که خواسته های متفاوتی داشتیم و بر اساس ذهنیت و تفکرمون از تفکری پشتیبانی کردیم و برای رسیدن به چیزی تلاش کردیم تا محقق شد.حرف شما جوون ها اینه که دنبال خواسته های دیگه ای هستین، نیاز های دیگه ای دارین؟این نیاز ها چی هستن؟ما احساس می کردیم حکومت شاه دست نشانده آمریکاست،آمریکا یک قدرت جهانخوار بود، به ما می گفتن آمریکا در رأس امپریالیسم بین الملله و حقوق مستضعفین رو در تمام دنیا پایمال کرده.هم زمان جنگ ویتنام ه ممطرح بود،آمریکا کارگران رو استمثار می کرد، کشورهای مختلف رو زیر یوغ خودش گرفته بود و… بنابر این طبیعی بود که ما به عنوان جوان های پر شور،قصد کنیم سمبل و نماد بدبختی جهان رو ریشه کن کنیم و کسی مثل امام خمینی رهبر این حرکت بود.شما حق دارین خواسته های متفاوتی داشته باشین، انتظاراتی داشته باشین، ولی این خواسته ها باید در جهت بالندگی خودتون و کشورتون باشه.به نظرم باید فکر کنین قصد دارین به کدوم جهت برین؟چه اتفاقی رو دنبال می کنین؟تفکذ خواستن و تغییر و تلاش برای رسیدن میتونه همیشه وجود داشته باشه.
چطور شد که پرتره امام رو کشیدین؟
من در زمان شاه هم نقاش بودم،امام هیچ وقت به ذهنم خطور نکرد که عکس شخصیت ها رو بکشم.زهنیت و تفکر ما مخالف این روند بود.بعد از انقلاب که با حضور حضرت امام بحثی مطرح شد مبنی بر اینکه ممکنه مثلاً نقاشی ممنوع بشه، مجسمه سازی ممنوع بشهف ما و همه کسانی که به هنر و نقاشی علاقه داشتیم،به این فکر بودیم که برای جلوگیری از این اتفاق چه کنیم … من خودم به ذهنم رسید که از همین راه، یعنی راه هنر وارد بشیم.اول تصویر انقلابیون رو نقاشی کنیم و بگیم که هنر هم می تونه به توسعه انقلاب کمک کنه.
پرتره هایی از سیدجمالالدین ایپسد آبادی و آیت الله طباطبایی، اولین کارهای ما بود. بعد تصاویر حضرت امام را کشیدیم و نواب صفوی و اقلابیون دیگر رو.از دکتر شریعتی پرتره های زیادی کشیدیم و هدف از کشیدن این تصاویر و پرتره ها، پیشرفت و پیشبرد تفکرات این اشخاص بود.اگر تصویری از امام کشیدم، به خاطر اعتقادم به شعار «استقلال ، آزادیف جمهوری اسلامی» بود
خبر بیماری و رحلت امام رو کی می شنوین؟ چه حالی دارین؟
می دونین، به نظرم هیچ کس دوست نداشت قبول کنه امام بیمار شدن.حتی وقتی تلویزیون تصویر ایشون رو در بیمارستان در حال رفتن و نماز خوندن نشان می داد، برای ما قابل باور نبود،گفتم… ما آدم های اسطوره خواهی هستیم که هیچ وقت دوست نداریم اساطیرمون رو در موضع ضعف ببینیم،اما بالاخره وقتی با این واقعیت روبه رو شدیم،باور کردیم.هیچ وقت کسالت های امام قبل از رحلت برامون قابل باور نبود.روزی که امام فوت کرد هفت صبح بود.صدای آقای حیاتی از رادیو خبر را اعلام می کرد… دست پسرم رو گرفتم و پیاده رفتیم مصلی… روز دوم بعد از فوت امام با آقای حسین خسرو جردی، یک نقاشی کشیدیم که از پسرم روبه روی اون نقاشی عکس هم گرفتم.پرتره چهره امام رو من کشیدم.اون روز مثل روز محشر بود … همون رو در همون شلوغی ها هم چند تا طرح کشیدم. فکر نمی کنم چنین اتفاقی در تشییع پیکر هیچ چهره ای رخ داده باشه. |