مسئول مخابرات لشكر 27 محمد رسولالله (ص) در دفاع مقدس گفت: در جنگ با وجود حداقل امكانات شاهد نوآوريها و ابتكارات زيادي بوديم و رزمندگان با همين ابتكارات توانستند پيش از پايان جنگ، بيسيم «سروش» را بسازند كه پايه نخست توليد بيسيمهاي سازماني و بومي شد. به گزارش سایت ساجد ، بيسيمچي و مسئول مخابرات لشكر 27 محمد رسولالله بود كه در مكتب بزرگ مرداني همچون حاج ابراهيم همت، عباس كريمي و رضا دستوراه درس ايثار و عرفان را آموخت؛ بعد از آنكه سفره پركرامت جهاد برچيده شد، او از قافله شهدا و همرزمان صديقش جامانده بود اما امروز در كسوتي ديگر با تنپوشي به رنگ سبز صداقت، وفادارنه بر سبيل دوستان و فرماندهان شهيدش روايتگر صحنههاي ناب دفاع مقدس است. وي افزود: پيش از پيروزي انقلاب در مبارزات انقلابي و تظاهراتها به همراه پدرم حضور فعال داشتم؛ از آنجا كه پدر و مادرم از يك خانواده متدين و مذهبي بودند و بعد از سكونت در تهران نيز ارتباطات خود را با برخي آشنايان در قم حفظ كرده بودند، از سال 42 حضرت امام (ره) براي خانواده ما يك شخصيت مبارز و شناخته شده بود و خانوادهام مقلد ايشان بودند؛ زماني كه 13 ساله بودم و بحث انتخاب مرجع تقليد برايم مطرح شد، مادرم امام خميني (ره) را به من معرفي كردند. *عكس امام (ره) را در صندوقخانه نگهداري ميكرديم بهشتي ادامه داد: عكس امام (ره) را با وجود اينكه ممنوع بود و اگر به دست مأموران شاه ميافتاد، جرم سنگيني محسوب ميشد، به صورت مخفيانه در صندوقخانهاي كه داشتيم در منزل نگهداري ميكرديم؛ و در حقيقت از همان دوران نوجواني با تمام فراز و فرودها و مسايل انقلاب آشنا بودم. وي در مورد چگونگي حضورش در قسمت مخابرات جبهه اظهار داشت: سال 58 ديپلم گرفتم و قبل از اينكه جنگ آغاز شود، به استخدام سپاه پاسداران درآمدم؛ از فروردين سال 60 به جبهه اعزام شدم و 74 ماه در جبهه حضور داشتم؛ بنده در دوران دفاع مقدس در عملياتهاي متعددي كه لشكر 27 محمد رسولالله (ص) همچون عمليات فتحالمبين، مسلمبنعقيل، خيبر، بدر، والفجر 8، كربلاي 1، 4 و 5، بيتالمقدس 2و 4 و 7، نصر 7، مرصاد و قدير به عنوان مسئول مخابرات لشكر و بيسيمچي حضور داشتم. اين رزمنده و جانباز دفاع مقدس بيان داشت: در طي اين مدت 3 بار تركش يا به قول بچههاي جنگ «آخ جون» خوردم و دچار مجروحيت شدم؛ يادگارهايي هم از عملياتهاي بدر، بيتالمقدس 4 و كربلاي 5 همراه دارم. بهشتي درباره چگونگي ورودش به واحد مخابرات لشگر 27 محمد رسولالله (ص) خاطرنشان كرد: به دليل اينكه ديپلم برق داشتم وقتي به استخدام سپاه در آمدم، بعد از دوره آموزشي در قسمت مخابرات مشغول به فعاليت شدم و پيشنهاد دادند كه به عنوان مربي به رزمندگان آموزش دهم، در ابتدا برايم خيلي سنگين بود، من تازه وارد سپاه شده بودم و دوست داشتم پاي درس رزمندگان باشم. تقدير اين چنين بود كه ما در قسمت آموزش مخابرات پادگان امام حسين (ع) رزمندهها را در سال 59 ،60 و 61 آموزش دهيم؛ با توجه به اينكه در قسمت آموزش بودم، به ما اجازه نميدادند به جبهه اعزام شويم و ميگفتند كه پادگان هم جبهه است؛ و آموزش رزمندگان هم مانند اين ميماند كه در جبهه هستيد؛ اما با پافشاري و اسرار خودم يك حكم سه ماه گرفتم و به جبهه رفتم و ديگر تا پايان جنگ همان جا بودم. مسئول سازمان فناوري اطلاعات و ارتباطات سپاه گفت: در دوران دفاع مقدس توفيق اين را داشتم كه در كنار سرداران بزرگي همچون شهيد محمد ابراهيم همت، شهيد عباس كريمي، شهيد رضا دستواره نقش بيسيمچي لشگر لشگر را بر عهده داشتم و آخرين فرماندهام سردار كوثري بود. * مدل مديريتي جنگ به ادبيات كلاسيك تبديل شود بهشتي با بيان اينكه نقش فرماندهي و مديريت در جنگ، موضوع فوقالعادهاي بود،اظهار داشت: متأسفانه بعد از جنگ اين نقش به مرور دچار فراموشي شده است؛ در حقيقت فرماندهان شهيد دفاع مقدس بايد به الگوهاي تربيتي در عرصههاي مختلف تبديل شوند؛ اينكه چه عاملي در وجود يك فرمانده موجب ميشود همه گوش به فرمان او باشند. وي ادامه داد: البته من فكر ميكنم جدا از تقوا، اخلاص عمل، جسارت و شجاعت، رفتار و منش و عملكرد مديريتي فرماندهان مسئله بسيار مهم و داراي زواياي مختلفي است كه بايد به آن بيشتر پرداخته شود؛ اما اي كاش ميشد مدل مديريتي جنگ را به ادبيات كلاسيك تبديل كرد و امروزه به مديران در سطوح مختلف و در دانشگاهها به دانشجويان تدريس ميكرديم. بهشتي با ذكر خاطرهاي از دوران دفاع مقدس بيان داشت: در عمليات خيبر، در جزيره جنوب مجنون حدود 15 كيلومتر عقبه جبهه ما را آب گرفته بود و در آن شرايط اگر نيروها ميخواستند به ما ملحق شوند، بايد 15كيلومتر مسير را با قايقهاي معمولي طي ميكردند. پيشتيباني عمليات خيبر بسيار سخت بود و در حقيقت يكي از عناياتي كه خداوند به اين عمليات داشت، اين بود كه رزمندهها با اعتقاد قلبي خاصي كه به خداوند داشتند، با همه قوا ايستادگي كردند گويي تمام وجودشان سرشار از نور الهي بود و ارتباطشان با خدا بيشتر و اين مسئله در عمل آنها كاملاً مشخص بود. *شهيد همت تا مطمئن نشد تمام خط غذا دارند حتي يك لقمه هم نخورد بعد از گذشت يك هفته كه به ما غذا رسيد، بنده با شهيد همت در يك گودالي كه به منظور سنگر در زمين حفر كرده بوديم، به سر ميبرديم. وقتي براي ما غذا آوردند، گفتم حاجآقا بفرماييد غذا؛ كنسرو را باز كردم كه بخوريم، شهيد همت با آنكه سر و دست و لباسهايش پوشيده از خاك و خون بود، يك لقمه را تا نزديك دهانش بالا آورد اما منصرف شد و به من گفت «فلاني آيا اين غذا به همه بچههاي خط رسيده» در حالي كه فاصله ما با خط حدود 50 يا 100 كيلومتر بود؛ گفتم حتماً حاج آقا؛ گفت «نه بپرس»، با تداركات لشكر تماس گرفتم؛ گفتم «فلاني حاج همت ميگويد غذا به خط رسيده؟» شهيد همت گفت «نه؛نميشه از خط بپرس» و تا زمانيكه من يكي يكي با گردانها تماس نگرفتم و مطمئن نشديم كه به دست همه غذا رسيده، حتي يك لقمه از آن غذا را نخورد. وي ادامه داد: فرداي آن روز حاج همت شهيد شد؛ زماني كه شهيد عباس كريمي كه آن زمان مسئول محور يا شايد مسئول اطلاعات لشگر بود، آمد به او گفتم «كريمي، حاجآقا كجاست؛ همت چي شد؟» بغض توي گلويش گير كرده بود و ناگهان شروع به گريه كرد؛ گفت «حاج همت شهيد شد» و من هم خودم منقلب بودم و هم نگران اين بودم كه چگونه خبر شهادت همت را به رزمندهها بگوييم؛ چرا كه داغ او براي رزمندهها بسيار سنگين بود. * دستواره گفت «حاجي كاري نكن فردا پيرمردها بگويند كاش ما بوديم راه را باز ميكرديم» اين رزمنده و جانباز دفاع مقدس اظهار داشت: يادم هست رضا دستواره و محمود اميني در عمليات كربلاي با گردان حمزه از لشكر 27 قرار بود يك خطي را بشكنند و وارد شهر مهران شوند؛ نزديك صبح و وقت اذان بود؛ رزمندهها استراحت ميكردند؛ چون بيشتر در شب عمليات ميكردند؛ شهيد دستواره كه جانشين لشكر بود با محمود اميني تماس گرفت به اميني گفت «چرا حركتي نميكنيد پشت دستيات را نگاه كن» يعني ساعت را ببين؛ اميني گفت «حاجي نميشود و موردهاي دين شعاري است»؛ با كد صحبت ميكردند؛ يعني ميدان مين است نميتوانيم جلو برويم؛ دستواره به او گفت «كاري نكن فردا صبح پيرمردها بگن اي كاش بوديم و مشكل را حل ميكرديم» چون پيرمردهايي بودند كه اعزام به جبهه ميگرفتند و ميگفتند ما اگر توان جسمي نداريم كه بجنگيم ما را ببريد هر جا معبر مين هست و ناگزير ميشويد كه معبري را باز كنيد ما در ميدان مين برويم و خط را بشكنيم؛ دستواره به محمود اميني گفت «حاجي كاري نكن فردا پيرمردها بگويند كاش ما بوديم راه را باز ميكرديم». وي گفت: چند دقيقهاي گذشت محمود اميني تماس گرفت گفت «حاجي حل شد راه باز شد»؛ بنده به اتفاق دستواره به معبري كه گردان حمزه در آنجا گير كرده بود، رفتيم و به رزمندهها گفتيم چه كساني آمادهاند كه همراه ما به خط بيايند؛ كه بيش از آنچه نياز بود رزمندهها داوطلب شدند و جانثارانه روي مينها خوابيدند تا راه را باز كردند. *مخابرات نقش سلسله اعصاب جنگ را داشت بهشتي بيان داشت: نقش مخابرات در جنگ در حقيقت نقش سلسله اعصاب بود، هدايت صحنه نبرد و جنگ بدون ارتباطات مقدور نيست و ارتباطات نقش به سزا و مؤثري داشت به خصوص اينكه بيشتر عملياتها در شب بود و هدايت نيروها بدون اين موضوع امكانپذير نبود. ارتباطات به خصوص ارتباطات عملياتي با سيم و ديگر موارد، ويژگي خاص خودش را داشت اما هدايت در صحنه نبرد با وجود بيسيمها فوقالعاده بود و مكانهايي كه ارتباط قطع ميشد خيلي آسيب ميديديم. در حقيقت يكي از دليلي كه سالها در عرصه مخابرات ماندگار بودم، تجربيات سالهاي جنگ بود، مخابرات براي فرماندهان گردانها و تيپها نقش سلسله اعصاب را داشت و بدون اين امر عملياتها فلج ميشد. وي افزود: در عمليات والفجر 4 يكي از ارتفاعات كاني مانگا به دست عراقيها افتاد و زماني كه عراقيها ارتفاعات را تصرف ميكنند، بيسيمچي لشكر در آن مكان لابهلاي سنگها پنهان ميشود؛ ايشان عنوان ميكرد دشمن تمام مجروحان را تير خلاص زدند و در آنجا مستقر شدند؛ ادوات و تجهيزاتشان را آوردند، من با بيسيم تماس گرفتم و به توپخانه ادوات خودمان گرا دادم و آنقدر دقيق بيان كردم با وجود اينكه روي ارتفاع بود و اين احتمال وجود داشت كه اين گلولهها به من هم بخورد بچهها تمام بعثيها را زدند و آنها به تكاپو افتاده بودند كه اين چه مسئلهاي است كه اينقدر دقيق مواضع را ميزنند. *از بيسيمهايي كه غنيمت ميگرفتيم، مشابه ميساختيم مسئول مخابرات لشكر 27 محمد رسولالله (ص) بيان داشت: سالهاي اول و دوم دفاع مقدس از حداقل امكانات برخوردار بوديم؛ در عمليات فتحالمبين و بيتالمقدس بخش قابل توجهي از تجهيزات دشمن را به غنيمت گرفتيم و به اين ترتيب با انواع بيسيمهايي كه از بعثيها ميگرفتيم با سيستمهاي مخابراتي و نحوه كاربرد آنها آشنايي پيدا ميكرديم و تا اواخر جنگ از بيسيمهايي كه غنيمت ميگرفتيم، رزمندگان موفق شدند مشابه آن را بسازند. وي ادامه داد: در عملياتهاي آبي و خاكي مانند خيبر، بدر و والفجر 8 نياز به بيسيمهاي واترپوروف بود كه بشود در آب از آن استفاده كرد؛ در شرايطي مانند آب، خاك و عبور از رودخانه نياز به چنين بيسيمهايي بود؛ در عمليات فاو و خيبر قرار بود كه رزمندهها بيسيم ببرند اما اين امكان كه بتوانند در آب با آن صحبت كنند وجود نداشت و اين بيسيم را هم نداشتيم. از ابتكارات رزمندهها اين بود كه روكشهايي را ساختند مانند دستكشهايي كه خانمها در ظرفشويي استفاده ميكنند؛ قالب گرفتند و ماكت آن را درست كردند و روي بيسيم كشيدند و بيسيمها را با اين ترفند واترپوروف كردند. *بيسيم سروش پايه ساخت بيسيمهاي سازماني شد بهشتي اظهار داشت: يكي از مشكلات اساسي ما در فتح فاو اين بود كه باطري بيسيم نداشتيم؛ وزارت دفاع با واسطه از كشور فرانسه سلولهاي باطري را خريداري كرده بود اما بعد از مدتي آنها قرارداد را فسخ كردند. حال يك لشكر عظيمي فاقد باطري بودند كه رزمندگان در يك نوآوري شانههايي را درست كردند به حالت غلاف و باطري معمولي ميخريدند و داخل آن ميگذاشتند. رزمندگان با همين ابتكارات توانستند پيش از پايان جنگ بيسيم «سروش» را بسازند كه پايه نخست توليد بيسيمهاي سازماني و بومي شد. اين رزمنده دفاع مقدس گفت: در جنگ با وجود حداقل امكانات شاهد نوآوريها و ابتكارات زيادي بوديم و امروز نيز با وجود نيروهاي متخصص، متعهد و امكانات فراوان شاهد پيشرفتهاي بسياري در اين زمينه هستيم و هم اكنون ماهوارههاي بومي ايراني ناشي از همان روحيه در جنگ است و همان فرهنگ خودكفايي را زنده ميكند. |