بسم حق
جایگاه عقل در سیر تكاملى
با توجه به آیات و روایات اگر بگوییم كه پس از انبیاى خدا، كتب آسمانى و ائمه قدس سرهما عقل و فكر، عمدهترین نقش را در وجود انسان دارد، سخن گزافى نگفتهایم. نیروى اندیشه در وجود انسان براى نبوت انبیا، امامت امامان و كتابهاى آسمانى كمك كننده است، چرا كه انسان مىتواند در سایه اتصال به نبوت و امامت و كتاب و با كمك این نیرو به كمالاتى كه خداوند براى او در نظر گرفته است، نائل شود ؛ افزون بر این، اداره صحیح زندگى مادى هم با اندیشه صحیح میسّر است. اگر انسانى فاقد این نیرو باشد، هیچ راهى براى ارتباط با انبیا ندارد. انبیا و ائمه قدس سرهما منبع تمام حقایق الهى هستند. كتابهاى آسمانى دیگر هم تا آن زمان كه قرآن كریم نازل نشده بود و از انحراف مصون بودند، منابع حقایق الهى به شمار مىآمدند. وقتى قرآن مجید ارسال شد، همه معارف در آن منعكس گردید.
با كمك عقل و اندیشه است كه انسان به این معنا خواهد رسید كه این بزرگواران معلمان واقعى زندگى هستند. پس از این درك است كه در مقام اتصال به این منابع عالى بر مىآید، آن گاه مىبینید كه فرد كه قبلاً به حساب نمىآمده، با كمك فكر و عقل، پس از اتصال به نبوت انبیا در دنیا، برزخ، آخرت و از همه مهمتر، در پیشگاه خداوند به حساب مىآید. چه كسى مىتواند عمق و وزن این معنا را درك كند؟
« إِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیِّةِ * جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرى مِن تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ »1.
مسلماً كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته انجام دادهاند ، اینانند كه بهترین مخلوقاتاند . * پاداششان نزد پروردگارشان بهشتهاى پایندهاى است كه از زیر [ درختان ] آن نهرها جارى است ، در آنها جاودانهاند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند ؛ این [ پاداش ] براى كسى است كه از پروردگارش بترسد .
عظمت و حقارت واقعى
آیا انسان مىتواند بالاتراز این به حساب آید كه یك وجود مقدّس بىنهایت در قرآن از یك موجود ذلیلِ ضعیفِ مسكین، اظهار رضایت بكند، یا در دربار فرعون مأمور باشد و هیچ جایى هم حساب نشود، ولى با اتصال به مقام نبوت و با كمك فكرش، مؤمن آل فرعون شده و سورهاى در قرآن به نام او نازل شود؟
یا ملكه كشور مصر، آسیه، فقط یك لحظه فكر كند كه شوهرم چه مىگوید، درباریان چه مىگویند؟ موسى چه مىگوید؟ و با این كه موسى از زر و زیور دنیا بهرهاى نداشت، آسیه دربار با آن عظمت، خزینه و مملكت را مىبیند، اما چگونه است كه تمام این آرامش با عظمت نزد او صفر مىشود و یك گلیم پوش چوب به دست در چشمش آن قدر عظمت مىیابد؟
كوچك شدن آن چه به چشم عظیم مىآمد، به دلیل دید هواى نفس بود و عظمت آن چه كوچك مىنمود، به دلیل اندیشه است، آسیه علنى به موسى علیه السلام ایمان آورد وگفت: دربار، شاه، زر و زینت دروغى بیش نیست و اینها كه به چشم ما عظیم مىآیند، خیلى كوچكند و اصلاً چیزى نیستند.
امیر المؤمنین علیه السلام درباره متّقین مىفرماید :
«عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم… »2 .
هر چه غیر خداست نزد ایشان كوچك و خداوند در مقابلشان بزرگ است .
نه این كه آنها را كوچك ببینند، بلكه حقیقت آنها را مىگوید. موسى علیه السلام كه منبع حقایق الهى است، وقتى با چراغ فكر نگاه كند، حقیقت را مىبیند ؛ یعنى فرعون و درباریان وى را خیلى كوچك مىبیند. براى سرانِ ارتش در زمان شاه و براى نوكران دربار و براى بعضى مردم، شاه خیلى بزرگ مىنمود، مىگفتند: اعلى حضرت است، نیروى زمینى و هوایى و دریایى دارد، جِت دارد، آمریكا و شوروى دارد، ولى براى آن كسى كه فكرش فكر مستقیم و صحیح بود، مانند حضرت امام، وقتى روى منبر از او یاد مىكرد، مىفرمود: این مردك را مىگویم. امام ثابت كرد كه شاه كوچك است. چرا امام از آمریكا نمىترسد؟ چون با فكر الهى نگاه مىكند و مىیابد كه : «العزة للّه لا لآمریكا».
پول و زیبایى چیزى نیست كه چشم انسان را پر كند، بلكه باید دید عظمت واقعى از آنِ چه كسى و چه چیزى است و حقارت واقعى از آنِ چه كسى و چه چیزى است؟ اگر انسان با این دید ببیند، زندگى مستقیمى پیدا خواهد كرد. خیلى از این چهرههاى باعظمتى كه در این عالم داریم، قبلاً هیچ چیزى نبودند و با فكر همه چیز شدند. آسیه فكر كرد و حقیقت فرعون و فرعونیان را دید. قرآن مجید مىفرماید: فرعون ذى الاوتاد بود، هر مجرمى را كه نزد او مىآوردند، حكم مىكرد كه او را بخوابانند و به چهار دست وپاى او میخ بكوبند. آسیه را نیز به همین مجازات تهدید كرد، اما آسیه نترسید و گفت: هر مجازاتى كه مىخواهى انجام بده. من حقیقت دو چیز را شناختم، كوچكى و بزرگى. عاقل كسى است كه به دنبال عظمت مىرود و خود را پست نمىكند. من با شما معامله نمىكنم.
محروم ماندن از سعادت ابدى
نذر بن مالك ارحبى ساعتى به شهادت ابى عبداللّه علیه السلام مانده، به ایشان عرض كرد : قرار ما این بود كه اگر تو پیروز شدى ما تا آخر بمانیم، اما اگر نشانههاى شكست تو نمایان شد، باید ما را رها كنى كه برویم. امام فرمودند: الان كجا مىخواهى بروى؟ تو با بهشت هیچ فاصلهاى ندارى، تو از صبح در ركاب من با عُمر سَعد جنگیدى و فعالیت كردهاى، به چه دلیل مىخواهى بروى؟ گفت: ما با هم این گونه قرار گذاشتیم، بنابراین، به ماندن من اصرار نكن. امام فرمود: برو و او هم فرار كرد و رفت. ما نمىدانیم كه او چه حسرتى مىخورد، اما مگر پس از رفتن چه قدر زندگى كرد و از تنعمات دنیا بهره برد؟ در چشم او حسین و كربلا كوچك مىنمود و دنیا را ترجیح مىداد و جذب همان شد.
آسیه الگوى ایمان بانوان
خداوند در قرآن مجید آسیه را معیار ایمان قرار داد و این را به تمام عالم اعلام فرمود :
« وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ امَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِندَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ وَنَجِّنِى مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ »3.
و خدا براى مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است، هنگامى كه گفت : پروردگارا ! براى من نزد خودت خانهاى در بهشت بنا كن ومرا از فرعون وكردارش رهایى بخش ومرا از مردم ستمكار نجات ده .
اسم او را هم نمىبرد، بلكه به همسرى او براى فرعون اشاره مىكند كه همه بدانند كه از كجا به كجا رفت. فرعونِ كوچكتر از پشه كجا و آسیه بزرگتر از عالم كجا؟
این آیه براى خانمها چه قدر مناسب است. آسیه موانع فراوانى براى تكامل داشت، اما شما كه همسر انسانهاى مؤمن و متدینى هستید، خیلى بهتر مىتوانید حركت كنید. مىگوید: اى اهل ایمان، این زن الگویى براى ایمان شماست. اگر مىخواهید با من باشید، این نمونهاى از با من بودن است.
استفاده از دنیا به اندازه ضرورت
من باید فكر كنم، مگر این خانهاى كه دارم چه قدر بزرگ است كه مانع من شود؟ كه پشت این خانه قرار بگیرم و دیگر حقایق را نبینم؟ مقام و پول چه قدر قدرت و عظمت دارند؟ اینها كوههاى واقعى هستند یا شكلاتهاى كوچك جیبى كه این دو روز كه من در دنیا هستم، شیرین كام بمانم؟ من براى محفوظ ماندن از برف و باران به سرپناهى نیاز دارم كه اسم آن خانه است، براى مصونیت از سرما و گرما به پوشاك نیاز دارم كه اسم آن لباس است، پول هم چنین اهدافى را تأمین مىكند، دیگر این قدر معركه و دعوا و فحش و ظلم و فسق ندارد.
این خانه براى گرما و سرماست نه براى گناه، این لباس براى سرما و گرماست نه براى گناه، این خوراك براى زنده ماندن است نه براى گناه و ظلم و جنایت، علاوه با همه این كوچكى و سبكى هم انتقالپذیر به عالم بعد نیست و آن را باید گذاشت و رفت.
عقل، عالىترین قدرت الهى
فكر و عقل در وجود ما پس از انبیا و ائمه عالىترین قدرت الهى است. این گفتار موسى بن جعفر علیه السلام به هُشام است:
«ان للّه على الناس حُجّتین حجة ظاهرة و حجة باطنة امّا الظاهرة فالرُّسل و الانبیاء و الائمة امّا الباطنة فالعقول»4.
جلوهاى از همه انبیا و ائمه در ما وجود دارد و به این لحاظ ما خیلى اهمیت داریم. اگر انسان فكر كند نجات خواهد یافت.
حكایت ابراهیم ادهم
در احوال ابراهیم ادهم نوشتهاند كه او پادشاه بلخ و انسان بد، ستمكار و بىرویهاى بود، اما بعدا یكى از زُهّاد، عُبّاد و عرفاى بزرگ شد كه چهره بسیار درخشانى هم داشت، كلماتى هم دارد كه در كتابها نقل شده است. روزى روى تخت سلطنت خود خوابیده بود كه چند تن از بیداران راه، خود را به پشت بام كاخ مىرسانند و بر بام اتاقى كه ابراهیم روى تختش خوابیده بود، شروع به پاىكوبى مىكنند. او بیدار مىشود، سرش را از پنجره بیرون مىكند و مىگوید : بر روى بام كیست كه مزاحم خواب من شده است؟
یكى از ایشان مىگوید: راحت باش و بخواب، ما شتر خود را گم كردهایم و دنبال آن مىگردیم.
ابراهیم مىگوید: دیوانه شدهاید؟ مگر شتر گمشده را روى پشت بام كاخ مىجویند؟
مىگوید: نه ما دیوانه نیستیم، اگر هم از نظر تو دیوانه باشیم، دیوانگى ما كمتر از تو است، چرا كه مانند تو روى تخت سلطنت دنبال واقعیات نمىگردیم، تو خیال مىكنى كه این تخت و این كاخ، تو رابه جایى مىرساند؟ مگر از بخت و تخت و كاخ انسان به جایى مىرسد؟ كسانى كه پیش از ما بودند، به جایى نرسیدند. كسانى هم كه در گذشته زندگى مىكردند و احوال ایشان در كتابهاست، از آنها یاد نشده، نامشان برده نمىشود. ایشان دبدبه و كبكبهاى داشتند، اما پوچ و پوك شدند و تمام اسكلتهایشان را كرمهاى خاك خوردند، اما برجستگان الهى!
« فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیكٍ مُقْتَدِرٍ »5.
در جایگاهى حق و پسندیده نزد پادشاهى توانا .
باید رفت و دید، این جا نمىتوان دید. ابراهیم از تخت پایین آمد، نیمه شب از بلخ بیرون رفت و به طرابلس سفر كرد و بازگشت، اما معلم بیداران و آگاهان شد، بسیارى از افراد با تفكر به جایى رسیدند.
در سخنان انبیا و ائمه آمده است كه در چند چیز بیندیشید: یكى براى یقین پیدا كردن به خدا در آثار او فكر كنید :
«اُنظُروا آثارَنا فانّ آثارَنا تدلُ علینا»6.
«أُنظروا» در این جا به معناى «تتفكروا» است، فكر كنید تا مرا بیابید و به من توجه پیدا كنید تا به من پیوند بخورید و به من یقین كنید، در آثار من خوب بیندیشید، وقتى انسان فكر كند خواهد دید كه آثار، بر یك ناظم، مالك و فرمانده دلالت دارد.
پیامدهاى بىفكرى
هر كس فكر نكند یا حیوان مىشود :
« یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الاْءَنْعَامُ »7
.
در حالى كه كافران همواره سرگرم بهرهگیرى از [ كالا و لذت هاى زودگذر ]دنیایند و مىخورند ، همان گونه كه چهارپایان مىخورند .
یا درنده مىشود :
« إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ »8.
اگر به او هجوم برى ، زبان از كام بیرون مىآورد ، واگر به حال خودش واگذارى [ باز هم ] زبان از كام بیرون مىآورد .
یا شیطان مىشود :
« كَمَا یَقُومُ الَّذِى یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ »9
.
مگر مانند به پاى خاستن كسى كه شیطان او را با تماس خود آشفته حال كرده [ و تعادل روانى و عقلىاش را مختل ساخته ] است .
اما هر كس فكر كند، الهى خواهد شد. قرآن مجید اصرار فراوانى دارد كه مردم در این آثار اندیشه كنند.
شگفتىهاى عنكبوت
خداوند سورهاى به نام این حیوان نازل كرده است و در آن مىفرماید كه این از آثار وجود ماست. به نظر شما، غیر از یك مدیر عاقل كسى مىتواند به یك كارتونك این قدر قدرت و دقت بدهد؟ در عنكبوت قدرت و دقت زیادى نهفته است. اگر آن را بلند كنید خواهید دید كه وزنى هم ندارد. او براى شكار كردن، مخترع بهترین دام در این عالم است. دام را با تار درست مىكند، نخهاى بسیار نازك تار او شبیه به نخهاى ابریشمى است. در دهان خود مایه آن را درست مىكند و آن را مىتاباند، شكلى هم كه به این دام مىدهد، شكل هندسى است ؛ یعنى اگر ظریفترین میلىمترها را بیاورند و بر روى زاویههاى آن بگذارند، هیچ كدام خارج از هندسه نیست. این تار را كنار جوى مىسازد، ولى خودش آن جا نمىماند، زیرا مىداند كه اگر شكار او را ببیند نخواهد آمد. تار را درست مىكند و به گوشه جوى یا اتاق مىرود و بعد یك پل در فاصله چند مترى مىسازد و خودش آن جا پنهان مىشود. پُل او یك نخ بسیار باریك است كه آن را هم خودش ریسیده است. صبر مىكند كه مقدارى باد بوزد تا این نخ را سوار باد كند و با دهان خود آن را مىگیرد. همین طور كه باد نخ را به جلو مىراند، او آن را به طرف دیگر جوى به دیواره مىچسباند و دیگر باد نمىتواند آن را تكان دهد. شش پاى بلند دارد، پاهایى كه سه شكستگى دارند و با این شش پا بر روى این نخ نازك خیلى سریع لیز مىخورد، این همه كار را از كجا فهمیده است؟
چه كسى به او گفته است كه وقتى مىخواهى نخ پُل را درست كنى باید صبر كنى تا باد بیاید؟ از كجا مىداند كه مقاومت پُل چه قدر باید باشد كه خودش با آن هیكل و آن پاها روى آن لیز بخورد، پاره نشود؟
اگر ما بخواهیم میان پُلهایى كه ما روى جادههاى خودمان مىسازیم و كامیون هیجده چرخ از روى آن عبور مىكند و پُل عنكبوت مقایسه كنیم، خواهیم دید كه پُل او محكمتر است. وقتى جوى پُر آب مىشود و پل را خراب مىكند و باد هم نمىوزد، بلافاصله برگها را جمع مىكند و با یك مقدار تار كه شبیه ابریشم و بلكه شبیه حریر است، برگها را مانند كِشتى به هم مىچسباند و بعد خودش در آن مىپَرد و از روى كشتى به دامى كه گسترده بود، مىرود.
كشتى سازى را چه كسى به او یاد داده است؟ زوایهگیرى را چه كسى به او یاد داده است؟ چطور این تختههاى كشتى را به هم وصل مىكند كه آب آن را نشكند؟
تعادل كشتى را چطور درست مىكند؟ او هیچ وقت بیرون زندگى نمىكند، بلكه همیشه سنگر درست مىكند و براى آن درى در نظر مىگیرد و در آن به هیچ خطرى برنمىخورد و شب هم راحت مىخوابد، چه كسى اینها را به او یاد داده است؟
شگفتىهاى بال پرندگان
آیا در بالِ پرندگان فكر كردهاید؟ این پَر، از عجایب عالم است. آیا تاكنون در نیرویى كه در بال پرندگان است و آنان را به مسافتهاى دور و دراز مىبرد، اندیشیدهاید؟ حقیقت آن چیست؟ این نیرو در كجاى بال ذخیره شده است؟ این نیروى عظیم را چگونه در این بال كوچك گذاشتهاند؟ تمام نیروها به تعمیر نیاز دارند به جز نیروى پرندگان. غذاى پرندگان حشرات هستند و حتما باید این نیروى بال را از همین حشرات تأمین كنند. این نیرو از كجاى حشرات به بال منتقل مىشود؟ چه ماشین شیمیایى دقیقى در این جثه كوچك نهفته است كه این غذاى ساده را به نیروى بزرگ تبدیل مىكند؟ آیا غیر از این است كه قدرتى مافوق قدرتها دست اندر كار است؟ اگر پَرهاى تمام پرندگان را بچینند و هیچ پرندهاى نتواند پَر بزند، تمام انسانها و حیوانات زمین مىمیرند و هیچ كس زنده نخواهد ماند، زیرا حشراتى را كه این پرندگان مىخورند، تمام آبها و زمینهاى زراعتى را فاسد خواهند كرد و دیگر هیچ چیز باقى نمىماند. تمام حیات روى كره زمین به همین بال پرندگان وابسته است.
شگفتىهاى سیستم عصبى
آن گاه كه انسان به مجموعهاى از كابلهاى پیچیده و تو در توى مراكز تلفن برمىخورد، غرق در شگفتى مىشود كه چگونه هزاران تلفن در یك لحظه همه با هم سخن مىگویند، بدون آن كه یكى با دیگرى اشتباه شود ؛ از این رو، انسان به مهندسان عالى مقامى كه چنین دستگاه عظیم و دقیقى را ساختهاند، آفرین مىگوید، ولى دستگاه اعصاب پیكر انسان به مراتب پیچیدهتر از دستگاه تلفن در شهرهاى بزرگ است. این دستگاه دقیق و بزرگ عصبى، شب و روز میلیونها پیام از میان میلیونها سلول مىگذراند و حركات قلب و دست و پا و تنفس را تنظیم مىكند. اگر این ارتباطات منظم در بدن انسان نبود، بدن از تودههاى درهم و برهم و سلولهاى آشفتهاى تشكیل مىشد و ما شكل عجیبى پیدا مىكردیم. این شكل موزون و زیباى ما فقط به دلیل این پیامهاى صحیحى است كه اعصاب از راه مغز به میلیاردها سلول مىرساند. زبان داراى سه هزار جوانه چشایى است كه هر كدام آنها با یك سیم عصبى به مغز ما مربوط است. گوش داراى یك میلیون سلول شنوایى است كه انتهاى سلولهاى عصبى در گوش داخلى، فركانسهاى صوتى را گرفته، به ارتعاش درمىآورند.
آیا مىدانید هر چشمى داراى 130 میلیون گیرنده نورانى است؟ بنابراین، دو چشم ما 260 میلیون گیرنده نورانى دارند. پوست داراى یك شبكه وسیع گیرندگى است. اگر جسم گرمى را به پوست نزدیك كنند، یكى از سى هزار گیرنده حرارتى آن زنگ اعلام خطر را به صدا در مىآورد.
پوست داراى 250 هزار سلول حساس سرما و پانصد هزار سلول لَمسى است. جریانهاى عصبى در هر ساعت بیش از سه هزار كیلومتر مسافت را مىپیمایند. در هر ساعت در وجود ما پیام هایى مبادله مىشود، و هیچ گاه هم اشتباه نمىكنند، این شگفتىها را چه كسى آفریده است؟
«وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ »10.
و [ نیز ] در وجود شما [ نشانههایى است ] آیا نمىبینید ؟
آیا ننشستهاید خود را ببینید تا چشم شما باز شود و مرا ببینید؟
——————————————————————————–
1 . بینه (98) : 7 ـ 8 .
2 . نهج البلاغة ، خطبه 193.
3 . تحریم (66) : 11.
4 . الكافى : 1/13، حدیث 12 ؛ بحار الأنوار : 1/132، حدیث 30.
5 . قمر (54) : 55 .
6 . الغدیر : 5 /458 ؛ الذریعة : 1/515 . شعر : تلك آثارنا تدل علینا فانظروا بعدنا الى الآثار
7 . محمد (47) : 12.
8 . اعراف (7) : 176.
9 . بقره (2) : 275.
10 . ذاریات (51) : 21.
استاد حسین انصاریان