با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران واز دست رفتن مهمترین پایگاه استکبارجهانی در خاورمیانه ،جنگ داخلی از اولین توطئه هایی بود که توسط دشمنان داخلی وخارجی برای به نابودی کشاندن این انقلاب به اجرا درآمد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران رژيم عراق تحركاتي را عليه نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران آغاز كرد. علاوه بر تحركات مرزي اقدامات گستردهاي در داخل کشور وبه ويژه خوزستان در پشتيباني از گروههاي ضد انقلاب داخلي به عمل ميآورد.
در اين ميان عرب زبان بودن بخشي از مردم اين منطقه دستاويز مناسبي براي طرح جدايي خوزستان از ايران شده بود. به همين جهت عراق با گردآوري عناصر گروهک منحل شده خلق عرب و همچنين برقراري ارتباطات گسترده با برخي از سران عشاير عرب به آموزش، تسليح و تحريك آنان براي راهاندازي درگيريهاي منطقهاي، ايجاد زمينه جداسازي خوزستان مبادرت ورزيد. عناصر گروه خلق عرب در ماههاي ارديبهشت، خرداد و تير 1358 علاوه بر درگيري مسلحانه به اقداماتي همچون ايجاد آشوب، بمب گذاري، ترور و سرقت سلاح و مهمات مبادرت ميورزيدند.
اين اقدامات چندان افزايش يافت كه مردم شهربه جان آمدند و در تاريخ 23 تير ماه سال 1358 به مراكز استقرار گروههاي خلق عرب هجوم بردند و ضمن دستگيري عدهاي از عناصر فعال ضد انقلاب بقيه را متواري كردند. حكومت عراق پس از فروكش كردن آشوب سازمان خلق عرب در خرمشهر همچنان به توطئههاي خود در خوزستان ادامه ميداد.
علاوه بر اقداماتي نظير انفجار و خرابكاري كه به وسيله گروهها و عناصر وابسته انجام ميشد، تحريكات مرزي عراق از جمله احداث استحكامات، شناسايي، نقل و انتقال و تجمع نيرو، حركات ايذايي، آزمايشي و تخريبي و… به تدريج افزايش مييافت. اين روند به سه دوره زماني از پيروزي انقلاب اسلامي تا پايان مرداد 1359، از اول تا 25 شهريور ماه 1359 و از 26 تا 30 شهريور 1359 قابل تفكيك است.
در تاريخ 26 شهريور ماه سال 1359 رييس جمهور عراق، صدام حسين در نطقي در مجلس اين كشور با ملقا اعلام كردن قرارداد 1975 الجزاير وتاكيد بر وضعيت روابط قانوني بر شطالعرب (اروند رود) به وضع قبل از مارس 1975 گفت: بايد تمام حقوق تعريف شده به حاكميت كامل عراق بازگردد.
آغاز جنگ عليه ايران
بعدازظهر 31 شهريور ماه سال 1359 خرمشهر زير آتش سنگين ارتش عراق قرار گرفت. انبوهي از آتش خمپارهها و توپهاي دشمن روي شهر، همه غافلگير شده بودند و حيران.
شهر در آتش ميسوخت و صداي انفجار لحظهاي قطع نمي شد. طولي نكشيد كه بيمارستان پر شد از انبوه مجروحان و شهيدان. زنان و كودكان و سالخوردگان، آواره بيابانها و جادهها شده بودند. مردم به خصوص جوانان روي به مسجد جامع و ديگر پايگاهها آوردند تا براي مقاومت سازماندهي شوند.
دفاع مردمي 34 روزه مقاومت
گروههاي مقاومت به سرعت شكل گرفت و در محورهاي هجوم جنگ و گريز شروع شد. آن طرف هواپیماهای جنگی،توپخانه، تانك، خمپارهانداز، مسلسلهاي سنگين و قواي زرهي، اين طرف تفنگ ام 1، ژ3، بطريهاي آتشزا و چند قبضه آر، پي، جي 7.
34 روز مقاومت و تلاش در اين وضعيت اگر چه بسياري از مدافعان خرمشهر را به كام شهادت كشاند ولي دشمن را در دستيابي سريع به اهدافش واشغال سريع خوزستان ناكام گذاشت. هر چند كه خرمشهر خونين شد و به دست دشمن افتاد.
روز 4 آبان 1359 را بايد روز پايان حماسه خونين شهر ناميد. حماسهاي كه در 34 روز جلوه كرد. اما بيگمان فداكاري ها وايستادگي تحسين برانگيز مدافعان خونينشهر در برابر ارتش متجاوز و مجهز به انواع جنگ افزارها در تاريخ و در خاطر انسان هاي حقجو و ظلم ستيز جاويد خواهد ماند.
بازخوانی خاطرات آنروزها ،بهترین راه برای پی بردن به عمق فاجعه ای است که زورمداران جهان در کمال نامردی به مردم شریف وفهیم ایران وبه خصوص خرمشهر قهرمان روا داشتند.
نویسنده كتاب پوتینهای مردم درباره سیده زهرا حسینی راوی خاطرات کتاب “دا”چنین می گوید:
[…عصر روز دوم یا سوم جنگ بود. دختره سبزه رو و بلند قدی به مسجد جامع خرمشهر آمد و شروع كرد به داد و بیداد كردن . شما برادرها چرا سری به قبرستان جنت آباد نمی زنید؟ چرا به ما كمك نمی كنید؟ چرا ما را با آن همه جسد تنها می گذارید؟ اگر خودتان نمی آیید لا اقل اسلحه ای به ما بدهید.. اسمش زهرا حسینی بود. از همان روز اول به زنهای مرده شور قبرستان كمك می كرد ،خیلی كلافه بود . سر و وضع مرتبی نداشت. لباسهایش خونی بود چون با خاك و اجساد زیادی سرو كار داشت، بوی تعفن می داد سرو و صورت و دستانش خاك بود…]
در حالی كه مردم زنها و بچه ها را از شهر خارج می كردند،زهرا و چند دختر دیگر امدادگر می شوند و در مسجد جامع خرمشهر به كمك مجروحین رفته و بعد از چند روز مطب یكی از دندانپزشكان را در نزدیكی مسجد به درمانگاه سرپایی تبدیل می كنند.
زهرا خوددر قسمتی از خاطراتش در کتاب “دا”چنین می گوید:
[…رفتم طرف شیلنگ آبی كه گوشه باغچه افتاده بود. شیر را باز كردم . خدا را شكر آب می آمد. اول دستم را كه بعد از جمع كردم مغز پیرمرد خاكمال كرده بودم شستم. بعد دستم را پر از آب كردم و به طرف دهان بچه بردم. صدای گریه اش آرام شد و دهانش را به آب نزدیكتر كرد ولی سریع سرش را برگرداند و گریه اش را از سر گرفت… بی تابی بچه را كه می دیدیم به بی كسی و بی پناهیش فكر می كردم و می خواست دلم بتركد. دیگر نتوانستم جلوی اشكهایم را بگیرم. رفتم توی همان وانتی كه هنوز مشغول تخلیه جنازه هایش بودند. نشستم. چهره زنهای كشته شده به نظر می آمد. یعنی كدامیك از اینها مادر این طفل معصوم بودند؟…]
هنوز زهرا در غم شهادت پدر عزادار است كه ناگهان برادر پاسدارش علی هم شهید می شود و بدون آنكه مادرش بویی ببرد علی را با دستان خودش در كنار پدر دفن می كند.
خاطرات سیده زهرا حسینی گاهی آنقدر تكان دهنده می شود كه خواننده جرات خواندن آن را پیدا نمی كند او در جای دیگری می گوید:
[…صدای انفجار گلوله ی توپی از سمت محرزی شنیدم. صدای مهیبی بود. موجش برای یك لحظه همه چیز را در آن طرف لرزاند. از دور گرد و خاك شدیدی بلند شده بود كه محل اصابت گلوله ی توپ را نشان می داد. با دوستم به طرف آن دویدیم. آن طرف شط بین نخلها و خانه های محقر روستایی به دنبال محل انفجار گشتیم صدای گریه و زاری زنی ما را به سوی خود كشاند. از بین كوچه ها و خانه های كاهگلی گذشتیم . صدای ضجه و گریه هر لحظه شدیدتر می شد. پرسیدم كجایید؟ جواب بدهید ولی باز صدای گریه و زاری می آمد. فریاد كشیدم – آهای جواب بدهید و این بار جوابم را دادند.
به نقطه اصلی رسیدیم و با حادثه عجیبی روبرو شدیم . گلوله توپی توی سنگر كنار خانه نشسته و كل سنگر را از هم پاشیده بود. دیوار خانه فرو ریخته بود. انگار زمین جلو خانه شخم خورده بود. در آهنی بر اثر انفجار از جا درآمده و به طرف داخل حیاط كج شده بود. كمی آن طرف تر پیكر پسر جوانی را دیدم كه به شكل دلخراشی به شهادت رسیده بود. نمی توانستم به او نگاه كنم چه رسد به او دست بزنم و یا جابه جایش كنم. پایین پیكرش از قسمت كمر و لگن شكافته و به هم پیچیده شده بود. پاهایش خلاف جهت تنه و روبه بالا افتاده بود.تقریبا تمام بدن جوان تكه تكه و لهیده شده بود. احساس كردم اگر به او دست بزنم استخوانهایش از هم جدا می شوند. دردناكتر از همه وضع پدر و مادر سالخورده آن جوان بود كه با گریه و زاری او را صدا می زدند عبدالرسول – عبدالرسول
وقتی دیدم پیرزن خود را روی زمین انداخت و كورمال كورمال روی زمین دست می كشد تا خودش را به جنازه برساند،تازه فهمیدم كه چشمانش نمی بیند . به شوهرش نگاه كردم.
او هم نابینا بود… پیرزن روی جنازه دست می كشید و می گفت مادر- مادر و پیرمرد كه جلو درگاهی خانه ایستاده بود صدا می زد عبدالرسول – بابا جواب بده – انگار پیرزن فهمیده بودكه برای پسرش اتفاقی افتاده . با صدای زنش به جنازه نزدیك شد – دستش را روی پیكر بی جان پسرش كشید و تكانش داد هر دو انتظار داشتند بی هوش شده باشد. قلبم می خواست از جا كنده شود. با گریه گفتم مادر بیا این ور – ولش كن…
گفت شهید كه نشده ؟ نه؟ نمی توانستم حقیقت را بگویم. او جنازه را بغل كرد و خودش را به او چسباند… گفتم می خوایم بریم ماشین بیاریم پسرتونو ببریم بیمارستان. گفت من و باباش هم میایم….
… بالاخره دل به دریا زدم و گفتم مادر پسرتون شهید شده.. .این را كه گفتم آه از نهاد آنها برآمد و با شدت بیشتری خودشان را زدند…
… تا سر جاده دویدیم و لودری را با كلی التماس به آنجا آوردیم. نمی دانستیم چطور جنازه را توی ماشین بگذاریم- پرسیدیم پتو ندارین؟..
… ماشین كه همراه جسد راه افتاد؛ دیدم پدر و مادر عبدالرسول كه به ماشین چسبیده بودند به زمین افتادند… پیرزن چهار دست و پا راه افتاد بعد بلند شد . می خواست خودش را به ما برساند ولی دوباره زمین خورد- این بار دیگر توان بلند شدن نداشت. منظره رقبت باری بود. از خودم بدم می آمد…]
در یكی از شبها زهرا همراه امدادگران و مدافعان به گمرك خرمشهر می رود و از ناحیه كمر و ستون فقرات و بازوی چپ مورد اصابت تركش خمپاره قرار می گیرد و مدتها دربیمارستان بستری می شود. او خبر سقوط خرمشهر را در بیمارستان می شنود . بعد از آوارگی با خانواده واقامت در كمپهای مختلف و ساختمانی در تهران كه مخصوص جنگ زدگان بود با پاسداری ازدواج می كند و پس از آزادی خرمشهر همراه همسرش برای بازدید به آنجا می رود. اما نمی تواند خیابانها و كوچه ها را پیدا كند زیرا همه جا به تلی از خاك تبدیل شده و عراقی ها قبرستان جنت آباد را هم صاف كرده بودند.
چهارم آبان 1359 اشغال خرمشهر
اين روز، روز اشغال شهري است كه مدافعانش طي 34 روز نبرد و تلاش شبانهروزي كوشيدند با اداي تكليف الهي خود دشمن را از گسترش تجاوز به ايران اسلامي بازدارند. خرمشهر اشغال شد. لكن حماسهها، ايستادگي ها و جانبازي هايي آفريد كه اولا افتخاري بزرگ را در تاريخ اين مرز و بوم به ثبت رساند، ثانيا سبب گرديد كه دشمن بيش از اين خطر پذيري نكند و طعم تصرف خوزستان و حتي آبادان را از سر بيرون كند و ثالثا اين مقاومت اعتماد به نفسي را براي اردوي خودي به ارمغان آورد كه دست مايه رزمندگان براي بيرون راندن دشمن از سرزمين اسلامي ايران گرديد. در حاليكه اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرين و مهمترين برگ برنده اين كشور براي وادار ساختن به شركت در هر گونه مذاكرات صلح تلقي ميشد، آزادسازي اين شهر ميتواسنت سمبل تحميل اراده سياسي جمهوري اسلامي ايران بر متجاوز و اثبات برتري نظامياش باشد.
سابقه تاریخی توطئه ی شوم
انديشهي پليد جنگ عراق عليه ايران براي جداسازي استان خوزستان را اولين بار انگليسيهاي استعمارگر در سال 1329 شمسي پيريزي نمودند اما چون در آن زمان حكومت پهلوي در ايران تحت اختيار خودشان بود از اين جنگ صرفه نظر كردند.
يكي از روزهاي تيرماه 1359 شمسي، مرز اردن و عراق، در يك ملاقات شوم و شيطاني بين دو ابليس، جنگي نابرابر و ناخردانه پيريزي ميشود تا آفتاب تابان انقلاب نور، انقلابي كه تاريكيهاي دنياي ستم را محو ميكند، خاموش شود.
صدام حاكم نظامي عراق و زبينگو برژينسكي مشاور امنيت ملي جيمي كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا، در اين ملاقـــــــات، حملهي نظامي عراق به ايران را بررسي و برژينسكي به صدام قول ميدهد: «آمريكااز تهاجم عـــراق به ايران حــمايت خواهد كرد.»
بعد از اين ملاقات سخنان حاكمان عراق حالت خصومت و جنگ ميگيرد، آشكارا ايران را به جنگي فراگير تهديد ميكنند و آشوبهاي زيادي را در خوزستان به راه مياندازند.
تاریخ دقیق آغاز تجاوزات دشمن به مرزهای ایران
هر چند اگر بخواهيم تاريخ دقيق شروع جنگ ايران و عراق را مشخص كنيم، بايد شروع آن را 21/12/1357 يعني يكماه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي قرار دهيم، چون در اين روز ارتش عراق براي اولين بار به پاسگاه مرزي ميروان حمله هوايي كرد.
از اين تاريخ تا 31 شهريور 1359 كه عراق حملهي سراسري و همه جانبهي خود را در ساعت 14 عليه ايران آغاز كرد، 636 نوبت حمله هوايي، زميني و توپخانهاي به خاك ايران انجام داد. اسناد و اعتراضهاي ايران در اين زمينه در سازمانهاي بين المللي موجود است.
صدام جنگ را با الهام گرفتن از جنگ 6 روزه اعراب و اسرائيل طراحي و شروع كرد. در اين جنگ كه بين كشورهاي عربي و اسرائيل رخ داد، اسرائيليها با بهرهگيري از اصل غافلگيري در مدت 6 روز ارتشهاي كشورهاي عربي را در هم كوبيدند و جنگ را به نفع خودشان تمام كردند.
ارتش عراق در آن روز با استفاده از 192 هواپيماي جنگي حمله گسترده و از پيش طراحي شدهايي را آغاز كرد.
در اولين روز جنگ، مناطق مسكوني، فرودگاهها و كارخانه هاي شهرهاي تهران، بوشهر، اهواز، دزفول، كرمانشاه، همدان، تبريز، اصفهان، سنندج، شهر كرد و … مورد حملهي هواپيماهاي عراقي قرار گرفت.
روز بعد خلبانان شجاع و قهرمان ايران با 140 هواپيماي جنگي تا عمق خاك عراق نفوذ و با بمباران پايتخت و ساير شهرهاي عراق و نابودسازي پايگاههاي نظامي اين كشور، پاسخ قاطعي به حملات هوايي عراق دادند.
شهرهاي سرپل ذهاب، قصر شيرين، سومار، مهران، موسيان، بستان و هويزه در روزهاي آغازين جنگ به اشغال ارتش عراق درآمد و مدافعان اين شهرها به ناچار ازاين شهرهاعقب نشيني کردند.
صدام در ابتداي حمله، اهداف شيطاني خود را به اين شرح اعلام کرد:
1- لغو قرارداد 1975 ميلادي الجزاير
2- تجزيه استان خوزستان يا جداسازي آن از ايران
3- حمايت از اقليتهاي غير فارس يا تقسيم ايران به پنج كشور كوچك و ضعيف
4- براندازي حكومت جمهوري اسلامي و نابود سازي كشور ايران
او با اتكاء به حمايتهاي قدرتهاي شيطاني دنيا و به خيال خام خود ،وعده فتح چند روزه ايران را داد. برژينسكي مشاور امنيت ملي رئيس جمهور وقت آمريكا 23 روز قبل از شروع جنگ د رمصاحبه با روزنامه السفير لبنان گفته بود: «جنگ حداكثر ده روزو با پيروزي عراق پايان خواهد يافت.»
ارتشي كه براي فتح چند روزه تمام ايران تجهيز و آماده شده بود واز حمايت آشكار حداقل 36 كشور قدرتمند ازجمله آمریکا وشوروی دوابرقدرت آن روز،کشورهای اروپایی ،کشورهای عربی و…برخوردار بود ، غير از اشغال چند شهر كوچك مرزي و محاصره آبادان و سوسنگرد در يكماه اول جنگ نتوانست كار ديگري انجام دهد و زمينگير شد.
حماسه مقاومت در پایتخت دفاع مقدس
صدام در ابتداي حمله دو گردان از نيروهاي خود يعني 600 نفر را مأمور اشغال خرمشهر كرده بود اما وقتي آنها نتوانستند كاري انجام دهند دو لشكر زبده كه تعداد نفراتشان 5400 نفر بود، مأمور اين كار شدند.
اشغال يك شهر توسط دو لشكر كه برخوردار از انواع سلاحهاي پيشرفته روز دنيا هستند واز سوی هواپیماهای جنگی پشتیبای هوایی می شوند،كاري ساده است.
به خصوص كه مدافعان آن يعني حدود هشتصد نفر از رزمندگان ارتشي، پاسدار، خواهران و برادران بسيجي و پاسداران كميته انقلاب اسلامي سابق، با كمترين و ابتدائيترين سلاحها مانند تفنگ، آرپيجي 7 و كوكتل مولوتوف از اين شهر حفاظت كنند. اما اين اصل در جايي كارساز است كه عنصر ايمان به خدا، عشق به وطن و فرهنگ ايثار و مردانگي جبهه حضور نداشته باشد.
دو لشكر و دو گردان از نيروهاي عراقي كه از طريق هواپیماها وبالگردهای جنگی و توپخانههاي دوربرد مورد حمايت بودند، در برابر تعداد اندكي از مدافعان شهر كه مورد بيمهري برخي مسئولين كشور از جمله رئيس جمهور و فرمانده وقت كل نيروهاي مسلح ايران، بنيصدر خائن، بودند، نميتوانند كاري انجام دهند و پس از گذشت روزهاي متوالي همچنان خرمشهر در دست مدافعان شهر ميماند. صدام كه قول فتح چند روزه تهران را داده است حالا چند هفتهاي است پشت دروازههاي خرمشهر زمينگير شده. او به ناچار يك لشكر ديگر هم وارد جبهه خرمشهر كرد.
مهاجمان عراقي با شدت تمام شهر را ميكوبيدند، آتش توپخانه، تانك و بمبهايي كه از هواپيماهاي عراقي بر روي شهر ميريخت، بيوقفه ادامه داشت. فريادهاي مدافعان شهر در كمك خواستن به جايي نميرسيد.
رفته رفته رزمندگاني كه در خرمشهر مشغول دفاع مردانه بودند به شهادت ميرسيدند، مجروح ميشدند و يا به اسارت دشمن در ميآمدند. تمام نامردان خارجي و داخلي دست به دست هم ميدهند تا با قرباني كردن صدها نفراز اسطورههاي اين ملت در قربانگاه خرمشهر، تلخترين روز تاريخ معاصر ايران را رقم بزنند، خرمشهر پس از 34 روز مقاومت مردانه در مقابل هزاران نفر از مهاجمان عراقي و غير عراقي سرانجام در سوم آبان 1359 سقوط كرد و حزن و اندوه اين شكست نابرابر در سينههاي تكتك ايرانيان ماند تا در سوم خرداد 1361 فرزندان قهرمان اين ملت با انجام عمليات غرور آفرين بيت المقدس و پس از 25 روز نبرد با مهاجمان عراقي و با كشتن 000/16 نفر از آنها و به اسارت گرفتن 000/19 نفر، بار ديگر خرمشهر را به آغوش ميهن اسلامي بازگردانند.
روزي كه خرمشهر سقوط كرد تنها حدود 150 نفر نيرو از مدافعان شهر باقيمانده و بقيه به شهادت رسيده بودند. اين 150 نفر هم با دست خالي در مقابل هزاران نيروي نظامي و 200 دستگاه تانك تا آخرين نفس مردانه جنگيدند.
بخشي از نامه دريابان علي شمخاني که آن موقع فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي استان خوزستان بود، شايد قدري از وضعيت آن زمان را روشن كند. ايشان در بخشي از نامه خود خطاب به مسئولين و به خصوص بني صدر خائن اين چنين مينويسد:
«… مسئولين، مسلمين به داد ما برسيد. اين چه سازمان رسمي شناخته شده ايي است که اسلحه انفرادي ندارد؟ … از150پاسدارخرمشهرتنها 30 نفرباقي مانده … مامي توانيم با30 خمپاره خونين شهر رابراي 30 ماه نگه داريم و امروز 30تفنگ نداريم ….»
وقتي دشمنان وارد خرمشهر شدند، دست به غارت شهر زدند.
5000 خودرو خارجي از گمرك خرمشهر
15000 يخچال از خانههاي مردم
000/700 تن كالاي موجود در انبارهاي بندر خرمشهر
و هر آنچه از اموال مردم در اين شهر بود، همه را به يغما بردند.
بعد از غارت شهر به دستور سرتيپ احمد زيدان فرمانده اشغالگران خرمشهر، با 300 تن مواد منفجره تمام خانههاي شهر را ويران كردند.
جاءالحق
این سنت الهی است که هیچ گاه باطل پایدار نمی ماند وچون اشغال خرمشهر یکی از مصادیق بارز وآشکار باطل بود،پایدارنماند.
پس از اتمام عمليات فتحالمبين در حاليكه قواي ارتش عراق در منطقه بومي خرمشهر تقويت ميشدند ؛به تمامي يگانهاي تحت امر قرارگاه مركزي كربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازي و تجديد قوا به شناسايي و طراحي عمليات بپردازند. تلاش براي طرح ريزي و اجراي عمليات بيتالمقدس در موقعيت بسيار حساسي انجام شد. وضعيت داخلي كشور با انهدام بقاياي ضد انقلاب به تدريج رو به بهبودي و ثبات پيش ميرفت. اوضاع منطقه نيز به دليل نگراني آمريكا از نتايج پيروزي ايران بر عراق به گونهاي آشكار ملتهب بود.
ضمن اينكه مناسبات اعراب و اسراييل با آمادگي اسراييل براي تهاجم به جنوب لبنان در وضعيت حساسي قرار داشت. در چنين موقعيتي بيگمان نتيجه عمليات بيتالمقدس براي ايران، منطقه و عراق بسيار سرنوشت ساز و تعيين كننده بود. زمينه اجراي عمليات بيتالمقدس متاثر از نتيجه سلسله عملياتهاي پيشين بود كه با شكستن حصر آبادان آغاز شد و پس از آن نيز ادامه يافت. در طراحي عمليات، عمليات تهاجم از طريق عبور رودخانه كارون و پيش روي به سوي مرز بينالمللي و سپس آزادسازي شهر خرمشهر مد نظر گرفته شده بود و چنين استدلال شده بود كه حمله به جناح دشمن كه عمدتا به سوي شمال آرايش گرفته بود، عامل موفقيت عمليات است. همچنين شكستن خطوط اوليه دشمن و عبور ازرودخانه و گرفتن سرپل در غرب كارون تا جاده آسفالته اهواز – خرمشهر به عنوان اهداف مرحله اول و ادامه پيش روي به سمت مرز و تامين خرمشهر به عنوان مرحله دوم تامين شد.
هنگامی که اخبار ساعت 14 روز سوم خرداد1361خبر از آزادسازی خرمشهر داد،گویی خدا تمام خواسته های مردم ایران ودوستداران انقلاب اسلامی را در سراسر جهان ،یکجا به آنها داده بود.