منرفتم بهفرودگاه براياستقبال ازآنها، و وقتي ازپلههاي هواپيما بالارفتم، ديدم حاجاحمد دارد براي بچه بسيجيها سخنراني ميكند. او ميگفت: «ما آمدهايم تا اينجا پاي كوه صهيون، جواب صهيونيستها را بدهيم…»
ـ لطفاً از اولينبرخورد و آشناييتان با حاجاحمد متوسليانبگوييد:
رفيقدوست:من اولينبار، زماني با حاجاحمد آشناشدم كه فرماندهسپاه مريوانبود. آنروز ما برايبازديد ازمنطقه رفتهبوديم. در سپاهمريوان سراغش راگرفتم. دم درسپاه، منديدم يك آقايي ايستاده، پرسيدم كه اواينجا چهميكند؟ گفتند: «او رئيس يكياز ادارات شهرمريوان است، صبحبهصبح ميآيد اينجا، حاجاحمد يكسيلي به اوميزند و اوميرود سركارش.» در همينحين ديدم كه حاجاحمد آمد ويك چك بهآن مرد زد، اوهم رفت سركارش. ازحاجي پرسيدم كه قضيه چيبود؟ حاجاحمدگفت: «اين بانيروهاي ضدانقلاب همكاريداشته وحالا تا چندروز بايد اينجريمه رابكشد تا اصلاحشود.»
ـ درباره رفتن او بهلبنان بگوييد:
رفيقدوست:هنگامي كه اسرائيل بهلبنان حملهكرد، قرارشد تعدادياز نيروهايسپاه را بهآنجا ببريم. من آنزمان مسئولتداركات وپشتيباني سپاه بودم كه بههمراه عدهاي بهسوريه رفتيم. در دمشق، يك پادگان تهيهشد كه آنرا تعميركرديم و اطلاعداديم و اولينهواپيمايي كه500 نفر نيرو سوارشبودند، آمد. منرفتم بهفرودگاه براياستقبال ازآنها، و وقتي ازپلههاي هواپيما بالارفتم، ديدم حاجاحمد دارد براي بچه بسيجيها سخنراني ميكند. او ميگفت: «ما آمدهايم تا اينجا پاي كوه صهيون، جواب صهيونيستها را بدهيم…»
يك سخنرانيغرايي كرد وبعد بچه ها پيادهشدند. حاجي نيروها را سازماندهي كرد ومن يكي دوبار درطي آنمدت، برگشتمايران. يكروز توي سفارتايران دردمشق بوديم. آنزمان آقاي محتشميپور، سفيرايران درسوريه بود، كه ديدم حاجاحمد آمدتو. تقي رستگار هم با او بود. او اطلاعاتي از مناطقدرگير درلبنان ميخواست. آنجا من خيلي بهحاجي اصراركردم وگفتم كه نرو، ولي اوگفت: «نه. منميخواهم بروم آنجا را بازديدكنم وببينم كه اوضاع واحوال چگونهاست… من بهدلم برات شده كه بايدبروم.»
من ازسفارت رفتم به پادگانزبداني كه محلاستقرار نيروهابود. وقتي برگشتيمسفارت، گفتند كه حاجاحمد رفت. رفت كهرفت. ديگر ازاوخبري نداشتيم كه معلومشد همراه آن سهنفر اسيرشدهاند و تا امروز از سرنوشتشان خبرينيست.
ـ چهزماني خبراسارت حاجاحمد را شنيديد؟
رفيقدوست:وقتي حاجاحمد رفت وديگرخبري از اونشد، فردايش خبردارشديم بهمكاني كه قراربوده درلبنان برود، نرسيدهاست. بابچههايي كه توي لبنانداشتيم، درجاهاي مختلف مثل بقاع، بعلبك و در منطقهشياح دربيروت، همهجا تماسگرفتيم ولي خبرمشخصي نشد. اول حدسزديم كه شايدبرايشان اتفاقي افتادهباشد. فردا خبرآمد كه يك گروهايراني بهكمين فالانژها افتاده و دستگير شدهاند.
ـ پساز اين كه خبراسارت حاجاحمد آمد، چه عكسالعملي صورتگرفت؟
رفيقدوست:خب خيليفعاليت شد، ولي آنموقع تويلبنان جنگي بود بيناسرائيل وفالانژها از يكطرف، مسلمانها به پشتيباني ايران وسوريه از طرفديگر. مثل بچههاييبودند كه توي جبهه اسيرميشدند. خيلينميشد كاريكرد. بعدها كهمقداري اوضاع ساكتشد، خيلي مذاكرات صورتگرفت، خيلي پيگيريها شد، ولي چون هيچكس خبرقطعي نميداد كه چهبلايي سراينها آمدهاست، تا الانهم كه يك خبردستاول نبود. مثلاً آخرينخبري كه دوسالپيش داشتيم، سمير جعجع ميانداخت گردن ايلي حبيقه، اوهم ميانداخت گردن يكيديگر. ولي بعضي از نيروهايفالانژ كه گير بچههاي ما افتادهبودند، اينطور مطرحميكردند كه خيلي قابلاعتماد نيست. يكياز اينفالانژها ميگفت: «وقتي اينها گير ما افتادند، يكياز آنها مقاومت كرد ودرگيرشد كههمانجا كشتيمش.» ولي بعدها بچههايي كهاز زندانهاي اسرائيل آزادميشدند، ميگفتند: «چهارايراني آنجا باهم بودند كه نميگذاشتند كسي آنها را ببيند». حاجاحمد كسينبود كه اسيرشود.
ـ قضيه خلباناسرائيلي ران آراد چيست كه اسرائيل گاهي مدعيميشود اگر ايران خبري از آراد بدهد، آنها از گروگانهايايراني خبرميدهند؟
رفيقدوست:بيخود ميگويد. اخباري كه ماداريم، قطعاً ران آراد در همانجا كشته و درهمان لبنان دفن شدهاست. آن راهم ما تحقيقكرديم. اصلاً مصطفي ديراني و شيخعبدالكريم عبيد را هم بههمين بهانه دزديدندوبردند. ديراني خبرداشته وهمه چيزرا بهشان گفتهاست. آنها ميخواهند از آراد بهعنوان يك اهرمفشار استفادهكنند. اينها ادعاميكنند كه ران آراد ايراناست، درحاليكه منخودم توي بيروت ودمشق پرسيدم. تنها كسي هم كه بيشترينخبر راداشت، همين مصطفي ديراني است كه الان توي دست اسرائيليها اسيراست. اينكه ميگويند اگر از آراد خبري دادهشود، آنها از گروگانهايايراني خبرميدهند، يك ادعايبيخود است. چون ران آراد درهمان لبنان كشتهشده، اينها فوقشميگويند كه گروگانهايايراني هم كشتهشدهاند و در فلانجا دفنهستند. بيشاز اينكه به ما خبرنميدهند، آنهم اگر بخواهندبگويند .
ـ كسي خبرقطعي از شهادت چهار گروگانايراني دادهاست؟
رفيقدوست:دوسهبار خبرهاييدادهاند. مثلاً همين سمير جعجع، ولي چون اينها آدمهاي مطمئن و قابلاعتمادي نيستند، نبايد بهحرفشان اعتناكرد. آنها براي اينكه خودشان را راحتبكنند، ميگويند كه آنها كشتهشدهاند. فعلاًهم ايلي حبيقه وسمير جعجع اينقضيه را بهگردن همديگرمياندازند. بعدهم كه هماناوايل تحقيقاتميداني شدهبود، ميگفتند يكياز گروگانهايايراني تيرخورده و وقتي گيرميافتاده مجروحشده، حالش هم وخيمبوده كه بهشهادت رسيدهاست. اگر فرضاً اينها را كشتهباشند، بعدها بوده نه همانجا كه بهدام افتادند. حداكثر يكيشان كشتهشده كه معلومنيست كدامبوده. همهاش حدس وگماناست. كسيهم نميتواند محكمبگويد كه حالا احتمالاً كشتهشدهاند.
ـ ظاهراًخانواده سيدمحسن موسوي اسناديدارند كه زندهبودن آنها را نشانميدهد. آنهاچيست؟
رفيقدوست:من برادرموسوي را كه توي وزارتخارجه پيگير ماجرابود، ديدم و به او گفتم كه اگرچيزي داري بده ما همببينيم، اوگفت كه هنوز كسي مدركقطعي نداده وهمهاش همين حرفهايياست كه ازقولبعضيها شنيدهميشود. بهنظرمن سرنوشت حاجاحمد اينها مثل شهيد «محمدجواد تندگويان» شده. تندگويان اسير شدهبود و چندسال دستعراق بود، ولي آخرسر جنازهاش را بهايران دادند. همه او را دراسارت ديدهبودند وحتي با او صحبت كردهبودند |