«عرصه های جدید »
به کوشش محسن کاظمی
دعوتی آشنا ولی پنهان
پس از دیدار با حضرت امام (ره) و اطلاع از نظر ایشان نسبت به فعالیت های انجمن حجتیه ، به طور عملی از آن کناره گیری کردم . با این حال در این انجمن با افرادی مانند آقای سید محمد میر محمد صادقی ، جواد منصوری ، حسین صادقی ، هادی شمس حائری و …. آشنا شدم که هر یک بعدها به گونه ای در مسیر مبارزه قرار گرفتند .
برخی از آنها افراد نخبه ، نابغه ، خالص و بسیار پاکی بودند . در این میان ارتباط و دوستی ام با آقای سید محمد میر محمد صادقی (1) خاص و عمیق تر بود . غالب گفتگوها و مباحث ما را موضوعاتی مانند بی عدالتی های جامعه ، ظلم رژیم پهلوی ، قیام 15 خرداد ، نحوه مبارزه با رژیم و ظلم ستیزی و …. تشکیل می داد .
در اواسط زمستان سال 1343 روزی آقای میر محمد صادقی از من خواست که برای صحبت به مسجد جعفری برویم ، در آنجا ابتدا وضو گرفته و نماز خواندیم . چون ماه رمضان بود دیگر به فکر غذا و نهار نبودیم و در گوشه ای از خانه خدا نشسته و مشغول صحبت شدیم .
پس از دقایقی احساس کردم حرف های میر محمد صادقی جهت دار است و می خواهد مطلبی را بگوید ، ولی طفره می رود و دو دل است . وقتی صحبتش به لزوم مبارزه منسجم و یکپارچه تحت رهبری یک تشکیلات کارآمد رسید ، گفت : ” احمد ! امروز می خواهم مطلبی را به تو بگویم ، ولی شرطی دارد . ”
پرسیدم : ” چه شرطی ؟ ”
گفت : ” به شرط این که چه آن را قبول کنی و چه نکنی ، تا آخر عمرت با هیچ کس حرفی نزنی . ” از گوشه دیگر مسجد قرآنی آورد و جلو من گرفت و گفت : ” بگو به این قرآن قسم که تا آخر عمرم این مطالب را به کسی نمی گویم . ”
من که تا آن لحظه ساکت بودم و او را نگاه می کردم ابتدا کمی به رفتارش شک کردم ، ولی ذهنم به سمت کارها و سوابق دوستی مان رفت و با نهیبی شک را از خود دور کردم و قسم خوردم .
پس از آن آقای میر محمد صادقی درباره تشکیلاتی مخفی به نام حزب ملل اسلامی و اهداف آرمان ها ، اعتقادات و بینش آن صحبت کرد . در حالی که سراپا گوش بودم با دقت مطالب را به ذهن می سپردم و سعی می کردم با داشته های خود آن را تجزیه و تحلیل کنم .
علاقمندی و اشتیاق من موجب شد تا او حتی درباره اساسنامه و مرامنامه حزب هم صحبت کند ، او به طور خلاصه از نحوه عضوگیری و مراحل مختلف حزب ملل اسلامی صحبت کرد و مدام تأکید می کرد که اینها همه محرمانه است .
از مطالب میر محمد صادقی بوی تازگی می شنیدم و آن را خیلی باب طبع و روحیات خود می دیدم ، ولی با این حال برای عضو شدن از او وقت بیشتری برای تأمل و فکر کردن خواستم . با صحبت های داخل مسجد روحیه خوبی داشتم و تمام ساعات آن روز ذهنم مشغول مباحث مربوط به حزب ملل اسلامی بود .
بعد از نماز مغرب و عشاء بدون این که افطار کنم به منزل یک روحانی به نام ناظم الشریعه (2) واقع در خیابان شاپور ( وحدت اسلامی ) رفتم تا برایم در خصوص پیوستن به حزب ملل اسلامی استخاره کند .
روال آقای ناظم الشریعه این بود که درخواست ها را جمع می کرد و گویا هنگام نماز شب استخاره می کرد ، به من گفت : ” بنویس . ” من هم روی تکه کاغذی چنین نوشتم : ” حضرت آیت الله ناظم الشریعه شما از طرف اینجانب وکیل هستید که در موضوع حیاتی ای که در نظر اینجانب است استخاره کنید . ” در آخر آن هم نوشتم ” ارادتمند احمد ” و امضا کردم .
دو روز بعد ، برای گرفتن جواب استخاره رفتم ، روی کاغذی که به او داده بودم نوشته بود : ” باسمه تعالی ، بسیار خوب است ، خصوصاً آینده اش خیلی روشن است و وعده فتح و پیروزی است ، در آینده به مقامات رفیع خواهید رسید . ” او گفت که آیه مربوطه در سوره یوسف بود .
من با توجه به استخاره و نیز با توجه به سرگذشت حضرت یوسف (ع) ( حرمان ، تبعید ، زندان و در نهایت نصرت و پیروزی ) با خوشحالی زاید الوصفی از منزل وی خارج شدم .
پس از چند روز با دیدن آقای میر محمد صادقی برای حضور و عضویت در حزب ملل اسلامی اعلام آمادگی کردم ، او از من خواست که برای بار دوم قسم یاد کنم . پس از گرفتن وضو و دعا و نجوا با خدا ، قسم خوردم تا پایان راه به حزب وفادار بمانم و اسرار و مطالب آن را نزد خود محرمانه و به صورت یک راز نگهدارم و از آرمان های حزب دفاع کنم .(3)
من برای پیوستن به حزب ملل اسلامی حتی با برادرم مهدی که از اعضای فعال هیئت مؤتلفه و پیشگام در مبارزه با طاغوت بود مشورت نکردم ، او را از عضویت خود و راهی که می روم مطلع نکردم و با توکل به خدا پای در عرصه جدید مبارزاتی گذاشتم .
همگام و همراه با حزب ملل اسلامی
بعد از پذیرش رسمی من در تشکیلات حزب ملل اسلامی(4) در جلساتی مخفی حضور پیدا کردم . سه جلسه اول فقط در حضور آقای میر محمد صادقی و در منزل یا مسجد برگزار می شد ، او در این نشست ها درباره ارتباطات تشکیلاتی و جایگاه من در این تشکیلات صحبت کرد .
در همین جا بود که فهمیدم فقط می توانم با یک نفر بالا دست خود آشنا باشم و نیز باید در کلاس های حزبی در حوزه ای که برایم تعیین می شد شرکت کنم . بعد از جلسات اولیه وارد کلاس های حزبی شدم .
وظیفه من در این مرحله شرکت در کلاس و کسب آموزش های تشکیلاتی لازم بود ، علاوه بر آن می بایست افراد صالح ، مطمئن و دارای انگیزه های مبارزاتی را به حزب برای تحقیق و جذب معرفی می کردم .
در حزب هر یک از اعضا با شماره ای چهار رقمی شناخته می شدند ، وقتی برای اولین مرتبه این شماره به من داده شد در ذهن خود چنین پنداشتم که حزب دارای چند هزار نفر عضو است که این شماره به من رسیده است . همین شماره چهار رقمی و تصور وجود جمعیت چند هزار نفری دلگرمی و انگیزه خوبی برای ادامه فعالیت ها و حضور در جلسات ، کلاس ها و سخنرانی ها بود .
در کلاس های حزب ، از اصول ، برنامه ها و مرام حزب و اهدافی که در پی آن است و نیز نوع حکومت مورد نظر و پارلمان اسلامی سخن گفته می شد . نشریه خلق (5) تنها ارگان رسمی حزب بود که در صدر مطالعات من قرار داشت و بیش از 24 ساعت اجازه نگه داشتن آن را نداشتم و پس از این مهلت آن را به حزب برمی گرداندم تا عضو دیگری از آن استفاده کند .
علاوه بر آن کتاب های مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سبحانی را هم مطالعه می کردم ، از دیگر مسائلی که به ما آموزش داده می شد اصول مخفی کاری ، نحوه عضوگیری و انضباط سازمانی بود ، در بعضی از کلاس ها نیز برخی نوشته ها ، مقالات و تحلیل های نشریه خلق به بحث و نظر گذاشته می شد .
فرمانده واحد ما در حزب سید محمد میر محمد صادقی بود و با دیگر اعضای سایر کلاس ها چون جواد منصوری و هادی شمس حائری (6) در ارتباط بودم .
با گذشت چند ماه من رابط بین دو کلاس از کلاس های حزب شدم ، رفته رفته علاقه ام به حزب و کارهای تشکیلاتی بیشتر شد ، به خاطر اعتقاد شدیدی که به حزب داشتم قسمتی از حقوق ( 450 تومان ) معلمی را به آنها می دادم و معتقد بودم با همین کمک ها و فعالیت ها حزب می تواند سریع تر به اهدافش برسد .
به این ترتیب تمام زندگی ام در آن مقطع سنی و شور جوانی تحت الشعاع مسائل حزب بود ، سعی می کردم هر کاری که انجام می دهم و هر جا که می روم مصالح و منافع حزب را در نظر بگیرم .
به خاطر دارم که در شهریور سال 44 یک ما قبل از کشف حزب ، برای کاری شخصی به جنوب کشور یعنی بندرعباس رفتم ، در این فرصت به دست آمده راههای ورود و خروج شهر ، آبراهه های خلیج فارس و نحوه تردد و بارگیری کشتی ها و لنج ها را برای ورود اسلحه بررسی کردم ، برخی از اماکن شهری و افرادی را که دارای زمینه های انقلابی و مبارزاتی بودند نیز شناسایی کردم ، آن قدر در این کار دقیق شدم که شاید کار اصلی ام تحت الشعاع این بررسی ها قرار گرفت .
حزب ملل اسلامی و فعالیت ها و تلاش هایی که برای آن می کردم یکی از برگ های زرین زندگیم می باشد ، گرچه عمر فعالیت این حزب کوتاه بود ولی تأثیر آن بر افکار و بینش اعضا عمیق بود به طوری که اغلب افراد آن پس از آزادی از زندان همچنان در راه مبارزه با رژیم طاغوت باقی ماندند و حتی حرکت های نو و تازه ای را هدایت و رهبری کردند .
پاورقی ها _____________________
1- سید محمد میر محمد صادقی ، فرزند مجتبی متولد 1325 از اصفهان بود ، وی در خانواده ای متوسط به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در اصفهان به پایان رساند . در سال 1337 با خانواده خود به تهران آمدند و در سال های 42 _ 1340 با شروع نهضت امام و با مطالعه کتب سید قطب با مفاهیم سیاسی و اسلامی آشنا شد .
تا قبل از 15 خرداد 42 علاوه بر گذراندن دوره تحصیلی متوسطه ، در جلسات انجمن حجتیه شرکت می کرد و با وجود مخالفت های انجمن با فعالیت های سیاسی در جلسات و گفتگوهای سیاسی حضور می یافت و به عضویت حزب ملل اسلامی نیز در آمده بود .
پس از قیام 15 خرداد کاملاً از انجمن کناره گیری نمو و به جذب جوانان انقلابی و مسلمان به حزب ملل اسلامی همت گماشت ، میر محمد صادقی پس از کشف حزب همراه رهبر و سایر اعضای آن دستگیر شد . او در دادگاه بدوی به 15 سال زندان و در دادگاه تجدید نظر به زندان ابد محکوم شد .
اما در سال 1346 مصادف با تاجگذاری شاه و به دلیل فشاری که آیت الله حکیم برای آزادی زندانیان مسلمان به رژیم وارد کرد ، کلیه افراد محکوم به زندان ابد ، زندان شان به 15 سال تقلیل یافت . او در فروردین سال 47 به زندان شهربانی بیرجند تبعید شد و در خرداد 48 باز به تهران منتقل شد .
او در سال 52 آزاد و بلافاصله به دانشگاه ( مدرسه عالی برنامه ریزی و کاربرد کامپیوتر ) راه یافت و در سال 1355 تحصیلات خود را در رشته آنالیز سیستم ها به پایان رساند و در سال 56 به دوره فوق لیسانس راه یافت .
او پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت هایی مانند وزارت کار ، معاونت وزیر کشاورزی ، مسئول شیلات ، سرپرستی شرکت سرمایه گذاری شاهد وابسته به بنیاد شهید را به عهده داشت .
2- حجت الاسلام و المسلمین آقای ناظم الشریعه ، فردی متدین و منصف به مکارم اخلاق و اهل حال بود ، مردم برای سؤال های شرعی و دینی کسب تفأل و استخاره به او مراجعه می کردند ، او نیز در حل مسائل و مشکلات مردم و راهنمایی آنها در زندگی کوشش فراوانی می کرد .
3- آقای سید محمد میر محمد صادقی در خاطرات خود می گوید :…. داستان دعوت از آقای احمد احمد به حزب خیلی جالب است … ما وقتی از دیدار با امام (ره) از قم به تهران باز گشتیم مدتی بعد من آقای احمد احمد را به حزب دعوت کردم . تا آن موقع با هم اعلامیه پخش می کردیم ، یعنی یکی از کسانی که ما اعلامیه ها را از او می گرفتیم آقای احمد بود ….
با وجود این که من با او دوست بودم ، اما همیشه احتیاط می کردم ، زیرا اولاً با او اختلاف سنی داشتم ثانیاً با توجه به ارتباطاتی که او از طریق خویش با هیئت مؤتلفه داشت یعنی ممکن بود از یک طرف غرور و از طرفی دیگر آن ارتباطات منجر بشود که نپذیرد . ولی پس از آن جلسه ( دیدار با امام ) موقعیت خیلی خوبی پیش آمد و نشستیم با او صحبت و به حزب دعوتش کردیم ، آقای احمد احمد هم پذیرفتند و در واقع یکی از اعضای حزب شدند .
آرشیو واحد تاریخ شفاهی ، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی
4- حزب ملل اسلامی ، سازمان و تشکیلاتی سیاسی بود که مرامی فکری و انقلابی داشت و از مشی مسلحانه برخودار بود . اولین جلسه کمیته مرکزی حزب در اسفند سال 1340 به رهبری آقای سید محمد کاظم موسوی بجنوردی تشکیل شد . اساس و برنامه کار حزب بر محور ایجاد حکومت اسلامی استوار و برنامه هایش در عرصه های اقتصادی ، قضایی ، فرهنگی و سیاست خارجی در 65 ماده مدون شده بود .
روش کار و برنامه عملی تحقق اصول و نیل به اهداف ، بر قیام مسلحانه و درگیری نظامی با رژیم پهلوی بود . فعالیت تشکیلاتی حزب به سه مرحله تقسیم شده بود : 1 _ مرحله ازدیاد و تعلیم ( رشد کمی و آموزش ) ، 2 _ مرحله استعداد ( آمادگی رزمی ) ، 3 _ مرحله ظهور ( مبارزه علنی ) که دارای سه مرتبه بود : مرتبه اول اعلام موجودیت حزب و دعوت مردم به مبارزه مسلحانه علنی ، مرحله دوم ارعاب و عملیات تخریبی در دستگاه های مهم دولتی از قبیل مجلس ، وزارتخانه ها و مراکز دولتی ، مرحله سوم ، آغاز مبارزه مسلحانه تمام عیار تا پیروزی و برقراری حکومت اسلامی .
حزب دارای ماهنامه ای به نام ” خلق ” و پرچمی سرخ با ستاره ای 8 پر در داخل یک دایره سفید بود ، در نمودار سازمانی حزب ، رهبر حزب و کمیته مرکزی در رأس قرار داشت ، این کمیته چند شبکه را هدایت می کرد و هر شبکه از دو گروه و هر گروه از یک دسته تشکیل می شد و هر دسته دارای دو شاخه بود که هر شاخه در ذیل خود دو واحد داشت و هر واحد با دو مدرسه در ارتباط بود و آخرالامر در هر مدرسه چند کلاس حزبی وجود داشت .
رهبر حزب سید محمد کاظم موسوی بجنوردی و دبیر آن حسن حامد عزیزی و مسئول امور مالی آن سید محمد سید محمودی قمی ( طباطبایی ) بود ، گفتنی است در حکومت اسلامی که مد نظر حزب ملل اسلامی بود دو مجلس ، مجلس بزرگان ( مجتهدین عادل ) و مجلس مردم ( نمایندگان انتخابی مردم ) پیش بینی شده بود .
5- ماهنامه خلق ارگان رسمی حزب ملل اسلامی بود که توسط کمیته مرکزی تنظیم و به واحدها و شاخه ها ارائه می شد ، اولین شماره این ماهنامه در بهمن سال 1343 منتشر و تا 9 شماره ادامه یافت . در این ماهنامه مطالب در جهت تقویت افکار انقلابی و اسلامی و نیز توجیه مشی مسلحانه تنظیم می شد ، در آن مقالاتی نیز درباره مبارزات سایر ملل و حکومت های مشابه دیده می شد .
6- هادی شمس حائری فرزند روحانی معروف همدان شیخ تقی ( علی ) زنجانی در سال 1322 متولد شد او از سنین نوجوانی با مسائل سیاسی آشنا شد ، وی مدت کوتاهی در انجمن حجتیه به فعالیت پرداخت و در سال 1343 جذب حزب ملل اسلامی شد و پس از دستگیری به 4 سال زندان محکوم شد .
او در سال 1346 از زندان آزاد شد و به عضویت حزب الله در آمد و پس از ادغام حزب الله در سازمان مجاهدین وی نیز در سال 1350 جذب سازمان شد ، به دنبال انحراف سازمان در سال 54 ، تغییر ایدئولوژی داد و مارکسیست شد .
یک سال بعد در اثر کنترل تلفن توسط ساواک دستگیر و به زندان اوین منتقل شد ، در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و به فعالیت خود در سازمان مجاهدین ( منافقین ) ادامه داد و رویاروی انقلاب اسلامی قرار گرفت .
و در سال 1360 به دستور سازمان از ایران خارج شد ، او در سال های بعد به رده های بالای سازمان رسید ، وی در سال 1370 به دنبال بروز اختلاف با سازمان از آن جدا شد ، وی اکنون در کشور هلند زندگی می کند .