ادونیست های روز هفتم
(7)
به کوشش محسن کاظمی
” ادونیست های روز هفتم ” (1) جریان مسیحی بود که به امر تبلیغ آیین مسیحیت با هدف مقابله با اسلام مبادرت می کرد ، این جریان در کلیسایی واقع در ابتدای خیابان رشت ، تقاطع خیابان پهلوی (ولی عصر) تمرکز یافته بود و به نام کلیسای ” ادونیس ” معروف بود.
در این مرکز سرمایه گذاری های مادی فراوانی صورت گرفته بود و تبلیغات گسترده ای در اشاعه مسیحیت می کردند ، ادونیست های روز هفتم در سال های 1340 تا 1343 در راستای هدف خود و با شیوه ای نوین شروع به نشر و توزیع جزوات تبلیغی به نام های ” راه مریم ” و ” راه عیسی ” کردند .
این جزوات به آدرس های مختلف در اقصی نقاط کشور و برای افراد مختلف از جمله مسئولین کشوری و لشکری به صورت ماهیانه و رایگان ارسال می شد ، پس از مدتی نیز برای همین آدرس ها و افراد ، کتاب های مختلف و نفیس مسیحی از جمله ” انجیل ” می فرستادند تا به تبلیغ خود عمق دهند .
من به همراه آقای محمد میر محمد صادقی و آقای حسین صادقی در کنار مبارزه و مقابله با جریان انحرافی بهاییت ، پس از اطلاع از این حرکت مرموز تصمیم به نفوذ به این جریان و مرکز گرفتیم تا شاید با کسب اطلاعات و آگاهی بیشتر راهی برای مقابله با این حرکت مرموز بیابیم .
از این رو خود را به ادونیست ها معرفی کرده و تمایل ظاهری نشان دادیم که می خواهیم پس از کسب اطلاعات و آگاهی مسیحی شویم ، سپس در جلسات تبلیغی آنها شرکت می کردیم .
بعد از گذشت مدتی و حضور در جلسات متعدد ادونیست ها ، وانمود کردیم که کاملاً مایل به تغییر آیین هستیم و آنها هم از ما استقبال کرده و با در اختیار قرار دادن کتابها و جزوات رایگان ، می خواستند میل ما را حتمی و قطعی کنند .
در کلیسای ادونیس با فرد دیگری به نام مرجانی آشنا شدیم ، او نیز می گفت که قصد مبارزه با آنها را دارد و برای جلب اعتماد آنها تظاهر می کند که مسیحی شده است ، مرجانی یک مرحله از ما پیشتر رفته بود ، زیرا ما خود را علاقمند و مایل به مسیحیت می دانستیم ، ولی او می گفت که مسیحی شده است .(2)
او توانست به این ترتیب تا حد زیادی به حوزه های ادونیست های روز هفتم نفوذ کرده و اعتماد آنها را نسبت به خود جلب کند ، پس از پیشرفت خوبی که او در حوزه مرکزی داشت توانست به ده هزار آدرسی که نشریات ” راه مریم ” و ” راه عیسی ” و کتابهای آنها ارسال می شد ، دسترسی پیدا کند ، او تمام آدرس ها را یادداشت و در اختیار ما قرار داد .
کار ما تا آن روز گرفتن نشریات و کتاب های متعدد به بهانه پخش و توزیع و در واقع حبس و نگهداری آنها نزد خودمان بود ، تا به این ترتیب به دست افراد کمتری برسد ، ولی پس از گرفتن آدرس ها تصمیم گرفتیم که ما هم کاری شبیه به آنها انجام دهیم و به همین آدرس ها جزوات و کتاب های اسلامی بفرستیم تا به این طریق فعالیت ادونیست ها را خنثی کرده باشیم .
برای این منظور نشریه ” ندای حق ” را که در آن زمان آقای سید هادی خسرو شاهی منتشر می کرد ، انتخاب کردیم ، ” ندای حق ” حاوی مطالب ارشادی ، اسلامی و مذهبی پرمایه و مقتضی با زمان و به خصوص مسائل جوانان بود ، با تحقق نقشه ما این امکان فراهم می شد تا هر کس که نشریه ” راه مریم ” و ” راه عیسی ” را می خواند ، نشریه ” ندای حق ” را هم مطالعه کند .
برای عملی شدن فکر و نقشه مان با محدودیت های شدید مالی مواجه بودیم ، برای رفع این معضل به چند نفر و به چند جا مراجعه کردیم ، ولی نتیجه ای عایدمان نشد . این طرح در اندیشه و ذهن ما بود تا به طریقی راه گشایش آن را بیابیم .
دیدار با حضرت امام خمینی ( ره )
اوج گیری مخالفت ها با لایحه ” انجمن های ایالتی و ولایتی ” موجب آشنایی من با نام حضرت امام (ره) شد ، از آن رو من عاشق و شیفته این پیر فرزانه شدم ، برادرم مهدی این راه را بهتر از من رفت ، زیرا او با عضویت در هیئت های مؤتلفه خود را کاملاً تحت انقیاد و اطاعت رهبر مردمی انقلاب در آورده بود و به دفعات توانسته بود به محضر ایشان برسد و از رهنمودهای او بهره جوید .
اندیشه ارسال نشریه ” ندای حق ” به آدرس هایی که مجله ” راه مریم ” را دریافت می کردند و هزینه های مربوط به این کار مانند تهیه پاکت ، تمبر و بهای مجله ، ما را بر آن داشت که به طور جدی به فکر تأمین بودجه و چاره ای باشیم .
روزی که با برادرم مهدی در این خصوص صحبت می کردم ، او گفت که گزارشی از فعالیت هایمان به محضر امام (ره) بدهید ، اگر کار شما مورد تأییدشان باشد از شما حمایت کرده و کمک می کند .
من از او خواستم که امکان ملاقات با حضرت امام (ره) را برایمان فراهم کند ، او نیز پس از مشورت با حاج مهدی عراقی خواسته ما را پذیرفت و قول داد که در اولین ملاقات با امام (ره) تقاضای ما را برای دیدار حضوری طرح کند .
ما نیز مشغول تهیه گزارشی شدیم تا بتوانیم به آن وسیله نظر و تأیید امام (ره) را نسبت به کارهای خود جلب کنیم ، مرجانی که دایره فعالیتش گسترده تر و نفوذی در حوزه مرکزی بود ، توانست حدود 48 جلد کتابی را که درباره تبلیغ میسیونرهای مسیحی در ایران چاپ شده بود جمع کند .
ما این کتاب ها و یک سری نشریات ” راه مریم ” و ” راه عیسی ” را داخل یکی دو تا گونی ریخته و منتظر شدیم تا روز موعود فرا رسید .
اوایل سال 1342 روزی که برادرم و شهید حاج مهدی عراقی با حضرت امام (ره) ملاقات داشتند ، من ، مرجانی و میر محمد صادقی نیز با آنها همراه شدیم و به قم رفتیم .
شهید حاج مهدی عراقی و برادرم صبح به دیدار حضرت امام رفتند و ما در حرم حضرت معصومه (س) منتظر آنها شدیم ، وقتی از نزد امام (ره) برگشتند به ما گفتند : ” برای همین امروز ساعت 5/3 تا 4 بعدازظهر وقت ملاقات برای شما گرفتیم .”
ما با شنیدن ان خبر خیلی خوشحال شدیم ، آن روز را در حرم به زیارت و دعا و نماز گذراندیم تا ساعت دیدار فرا رسید ، وارد منزل حضرت امام (ره) شدیم ، خانه ای با سبک و معماری قدیمی و بافت اندرونی و بیرونی در مقابل مان بود ، در کنار حیاط اندرونی چند تخت چوبی قرار داشت و روی آن فرش یا زیلو بود ، منتظر آمدن امام شدیم .
امام آمد ، نور آمد ، از جای برخاستیم ، سلام دادیم و ادای احترام کردیم ، امام جواب سلام مان را دادند ، بعد ما در مقابل ایشان زانو زدیم و نشستیم و با اجازه ایشان گزارش فعالیت مان را ذکر کردیم ، از مبارزه و تبلیغ و خطر میسیونرهای مسیحی صحبت کردیم ، درباره ادونیست های روز هفتم و این که چه کسانی هستند و چه می کنند ، توضیح دادیم .
مرجانی برای اغراق گفت که اینها ( میسیونرهای مسیحی ) توانسته اند در شهرستان همدان یک روستا را کاملاً مسیحی کنند ، با این گفته حضرت امام (ره) با هیبت همیشگی خود به او نگاه کردند و پرسیدند : ” کجاست ؟ ”
مرجانی متوجه شد که امام به اغراق او پی برده و در نتیجه ساکت شد و دیگر چیزی نگفت ، ولی ما بریده بریده حرف های خود را زدیم و با همان حال و روح جوانی گفتیم که ما قصد مبارزه با آنها را داریم و می خواهیم پرچم اسلام را در همه جا به اهتزاز درآوریم .
بعد نشریات ” راه مریم ” و ” راه عیسی ” و کتاب هایی را که با خود همراه برده بودیم از گونی در آوردیم و یک به یک به امام نشان دادیم ، با صحنه جالبی مواجه شدیم ، امام هر جزوه و کتابی را که می گرفت ، نگاهی به عنوان آن می کردند و می فرمودند ” دیده ام ، دیده ام ، این را هم دیده ام .”
و آنها را کنار دست خود می چیدند ، ما باورمان نمی شد که امام این همه کتاب و جزوه را دیده باشند ، به همین خاطر رفتار ایشان به ما برخورد طوری که در درون احساس ناراحتی می کردیم ، این که امام حتی یک کتاب را هم نگفتند که ندیده ام ، برای ما تازگی داشت .
بغض گلویمان را گرفته بود ، امام وقتی عناوین همه کتاب ها را دیدند و کنار گذاشتند ، فرمودند که دو تا کتاب دیگر هم هست و اسامی آن دو را ذکر کردند ( که البته من الان اسم آنها را به خاطر ندارم ) و درباره آنها صحبت کردند ، ما جا خوردیم ، عجیب بود ، ما نتوانسته بودیم به این دو کتاب دسترسی پیدا کنیم .
گویا در آن کتاب ها به مرزهای کشور شبه وارد شده بود و رژیم طاغوت به همین علت اجازه نشر و توزیع آنها را به مسیحیان نداده بود ، ما از اطلاع و وقوف امام به این دو کتاب و مطالب آن بسیار شگفت زده شدیم . ناراحتی مان فراموش شد و کمی خود را جمع و جور کردیم ، فهمیدیم که ما دچار توهمات غلط شده ایم و امام خیلی جلوتر از همه حرکت می کنند .
بعد از این درس بزرگ ، به امام (ره) گفتیم که ما ده هزار آدرس را که جزوات ادونیست ها به آنجاها ارسال می شود به دست آورده ایم و قصد داریم در مقابل حرکت آنها به همان آدرس ها نشریه ” ندای حق ” را بفرستیم ، ولی مشکل مالی و بودجه ای داریم .
حضرت امام ( نقل به مضمون ) فرمودند : ” این که مبارزه نیست و اینها شما را به خود مشغول نکنند .” ما دوباره جا خوردیم و با تعجب پرسیدیم : ” مبارزه نیست ؟ پس چه چیز مبارزه است ؟! ”
حضرت امام ( نقل به مضمون ) ، فرمودند : ” اینها پنجاه سال است در این مملکت کار می کنند ، نتوانسته اند هیچ موحدی را مسیحی کنند ، لاابالی کرده اند ، ولی بی دین نکرده اند ، این جریانات یک سر منشأ دارد ، مثل یک نهر است ، شما بروید دنبال سر چشمه ، اینها هم از فساد رژیم است ، شما بروید دنبال آن ، اینها وقت تان را می گیرد .”(3)
ما بیشتر منفعل شدیم ، دیدیم که امام می گویند اینها مبارزه نیست ، پس این همه زحمتی که ما می کشیم چه می شود ؟ حضرت امام مطالب خود را ادامه دادند و فرمودند ( نقل به مضمون ) : ” یک گروه دارند کار می کنند به نام ضد بهایی ، که مربوط به آقای حلبی است ، می خواستم به آنجا معرفی تان کنم ، اما آن هم مبارزه نیست .”
با مطلب آخری که امام در آن جلسه فرمودند ، دریافتیم که ایشان به همه زوایا و ابعاد وارد آگاه هستند و خیلی راحت و صریح سخن می گویند ، به ایشان گفتیم : ” پس ما باید چه کار کنیم ؟ تکلیف مان چیست ؟ ”
حضرت امام(ره) با همان لحن شیرین که همه قشرها آن را درک می کنند فرمودند ( نقل به مضمون ) : ” همین مبارزه ای که روحانیت دارد می کند ، همین کار را بکنید .”
ما در ذهن و فکر خود به این می اندیشیدیم که روحانیت کار خاصی نمی کند ، به مسجد و منبر می رود و سخنرانی می کند ، اگر سخنرانیش خیلی تند باشد می آیند او را می گیرند و چند صباحی به زندان می برند .
ما در آن زمان بیشتر از این نمی توانستیم فکر کنیم و نمی توانستیم قبول کنیم که کار روحانیت مبارزه است ، اما گذشت زمان ثابت کرد که در فعالیت ها و حرکت های انقلابی آنچه که مفید و مؤثر بود همین حرکت روحانیت بود که موجب سلامت سایر فعالیت ها و موجب حرکت عظیم ملت و امت اسلامی شد .
ما آن روز به مبارزه مسلحانه ، کارهای تشکیلاتی و حزبی و جنگ های چریکی می اندیشیدیم و این نوع حرکت ها ( وعظ و خطابه روحانیون ) برای ما مبارزه قلمداد نمی شد ، این گذشت زمان بود که خلاف اندیشه ما و صواب اندیشه امام (ره) را ثابت کرد .
مدت ملاقات ما با امام به پایان رسید ، از ایشان خداحافظی کرده و باز گشتیم ، تا ابد این خاطره و ملاقات درس آموز و عبرت انگیز از لوح دیده و دل ما بیرون نخواهد رفت .
توضیح:
1- در دهه 1340 استعمار نو در لباس نو ظاهر می شود و با گسیل میسیونرهای مذهبی و مستشرقین غربی به سرزمین های شرق و به ویژه مسلمان ، در صدد استیلای فکری بر آنها بر می آید ، ادونیست های روز هفتم یکی از همین جریانات مرموز بود که در کشور ما در این دهه به وجود آمد و تلاش هایی برای استحاله مردم صورت داد .
2- مرجانی که گفته ها ، رفتار و اعمالش در ادونیست های روز هفتم مشکوک و شبه ناک بود ، سرانجام به آیین مسیحیت تغییر دین داد و به کشور آلمان گریخت و دیگر خبری از او به دست نیامد .
3- آقای محمد میر محمد صادقی در خصوص این ملاقات و سخنان حضرت امام مطالبی را با اندکی تغییر در اختیار واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی قرار داده اند .