متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1380/12/9
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندگان عزيز بحث را كه ميبينند در ايام تولد امام هادي و در آستانه عيد غدير خم موضوع بحثي كه ما دنبال كرديم مسئله سفر بود، و بعد از اينها سفر و جهانگردي سير و سياحت رفتيم به يك سير و سياحت معنوي حالا يك مطالب ديگر هم اينجا يادداشت كردهام تحت عنوان شناختها و خطرات سفر هم مادي و هم معنوي، بعد ببينم دواي خطرات چي ميتواند باشد، پس… موضوع بحث: در ادامه بحث سفر, شناختها، خطرات، و راه نجات.
يك مسافر چه شناختهايي بايد داشته باشد؟
اول: راه را بايد بشناسد، شناخت راه.
دوم: امنيت راه.
سوم: سرما و گرماي منطقه.
چهارم: وفور يا قحطي.
پنجم: حمايت يا تنهايي.
ششم: مشكلات.
هفتم: همراهان.
هشتم: منازل راه.
نهم: نشانهها.
در يك مسافرت طبيعي كه ميخواهيم برويم، اين شناختها را بايد داشته باشيم، در يك مسافرت معنوي هم، اين شناختها را ميخواهيم.
اما شناخت راه: اين شناخت راه خيلي مهم است، انسان تنها دعايي كه هر روز ميخواند اين دعاست: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ)فاتحه(6) خدايا راه را، راه صاف بروم. چون، چرا ميگوييم روزي 17 ركعت نماز ميخوانيم بر ما واجب است توي ده ركعتش، بايد بگوييم(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ)پيغمبر ما كه نماز شب هم به واجب بود بيش از ما ميگفت. يعني انسان در هر لحظه بايد انتخاب راه، ممكن است راه ازدواج خط را گم كند فكر كند مثلاً اين همسر خوب و اين عروس خوب است، راه تحصيل فكر ميكند تمام سعادتش اين است كه مثلاً اين شغل را انتخاب كند، اين رشته را انتخاب كند، انتخاب شغل و شريك و اصلاً حرف كه ميخواهد بزند اين كلمه را بگويد يا نه، انتخاب كلماتي كه بكار ميبرد. در هر انتخابي بايد لحظه به لحظه انتخاب كند و هر چيزي كه ميخواهد انتخاب كند، نياز به راه مستقيم است. آنوقت اين امن است يا ناامن، كساني در كمين هستند، نيستند، ما گاهي وقتها فكر ميكنيم مثلاً همان درست است.
يک آيه داريم توي قرآن دوزخيان ميگويند: خدايا ما را برگردان توي دنيا، كار انجام ميدهيم،(نَعْمَلْ صالِحاً)فاطر(37)بعد كنار آن ميفرمايد:(غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَل) فاطر(37)اين هم آيه قرآن است: خدايا ما را برگردان در دنيا كار خوب انجام ميدهيم، دوزخيان در قيامت التماس ميكنند كه خدايا ما را برگردان به دنيا، يک كاري ميكنيم غير از آن كاري كه قبلاً انجام ميداديم. اين(غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَل) معنايش اين است كه كاري كه در دنيا انجام ميداديم به نظر خودمان كارمان درست بود اينجا پرده رفته كنار فهميديم.
دو شاخه تلفن را زدهايم توي برق، فكر كردهايم ضبط صوت روشن است هر سخنراني كردهايم بعد فهميدهايم اصلاً وصل به برق نبوده، پول آوردهايم بعد معلوم می شود آن نخي كه در اسكناس باعث ارزش است، نخ توي اسكناس ما نيست و قلابي است. اِ اِ اِ نخ اخلاص نبوده، چون نخ اخلاص نبوده معلوم ميشود كه، بابا من اين همه قرآن خواندم، بله خواندي كه بگويند صدايت خوب است، پول خرج كردم، خرج كردي كه بگويند سخاوت دارد، براي خدا نبوده، هر چي ميگويي من انجام دادهام مي گويند: نخير پوك بود، اين انتخاب راه را آدم درست تشخيص بدهد، درست فهميدن خيلي خوب است.
بعد امنيت راه، سرما، گرما. در راههاي معنوي هم عين اين مسائل هست، يه كسي ميخواهد رشد كند از چه راهي رشد كند، چه كساني جلو رشدش را ميگيرند، گاهي وقتها ميگويند: من دلم ميخواست ترقي كنم، به چه قيمتي؟ ميخواستم پول داشته باشم براي كمك خرجي، گفتم: بيايد بنشينيد مستأجر است، خوب اين مستأجر پهلوي ناموست فهميدي اين مستأجر آدم خوبي است يا بد، بچهاش، خودش صالح است يا نه؟ تو به خاطر چند هزار تومان همه چيزت را در معرض خطر گذاشتي.
يک راهي كه ميخواهي بروي، خوب آدم ميخواهد به دوستش تلفن كند؟ خوب اين دوست توي تلفن چي ميگويد؟ تلفن خانه همسايه رفتي تلفن كني، آفتي نداشت امن بود خانه همسايه؟ توي اين سفر امن بود، اينجا كه رفتي، يک راه معنوي كه ميخواهد برود، راه و امنيت و همراهان و مشكلات و آنوقت اينها از من حمايت خواهند كرد يا تنها خواهند گذاشت.
خيليها ميگويند آقا برو، برو، (كف ميزند) كيش كيش ميكنند ميرويم بعد ولم ميكنند، يعني همه آنها كه كف ميزنند، موتور سوار است سر موتور را بلند ميكند(كف ميزند) ولي همينها كه براي من كف ميزنند اگر از موتور بيفتم مغزم بشكند يكي از آنها ممكن است عيادت هم نيايند، با فوت تحريك نشويد موتورسواري با تشويق، كجا ميروي؟ چرا خودت را پرت ميكني؟
دو سه جوان ميرفتند گفت: چند ميدهي خودم را از اينجا پايين بيندازم، يک چاله بود، گفت: هزار تومان ميدهم، خوب حالا ميافتي پايت ميشكند ما هم هزار تومان را نميدهيم، خوب حالا هزار تومان را هم داد، خوب خودت را به كي فروختي؟ چرا اين را زدي؟ براي كي امضاء كردي؟ چه حوالهاي بهت دادند از تو امضاء گرفتند؟ رها ميكنند آدم را، مشكلات همراهان، آن وقت توي راهها، خيلي كار، كار خطرناكي است.
خطرات راه: در يك جاده، انحراف هست، سقوط، تصادف، سردرگمي، عقب گرد، سوال از افراد نااهل، بي رويه رفتن هست، اينها خطرات يك حركت است، تخلف از مقررات راهنمايي و رانندگي، خوب راننده خواب آلوده بودن، يك مسافرت مادي اين خطرات را دارد، مسافرت معنوي هم اين خطرات را دارد. فكر نميكنم در مادي نياز به صحبت داشته باشيم، چون همه ميدانند كه يک راننده يک مسافر، اين خطرات جلو اوست، مادياش را شما ميدانيد، معنويش را پاي سفره قرآن بنشينيم با هم ياد بگيريم.
خطرات انحراف: حالا اينجا چون بحث روز تولد امام هادي گوش ميدهيد و در آستانه غدير خم هستيم، بحث امامت است و اصلاً دواي همه اينها رهبر معصوم است، يعني اگر جامعه خواست منحرف شود، دستمان را بگذاريم در دست اميرالمؤمنين منحرف نشويم، دستمان را در دست غير علي بگذاريم هر كسي باشد منحرف ميشويم. قرآن درباره هدايت ميفرمايد: (مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى)يونس(35) دنبال كي ميروي؟ كسي كه پشيمان ميشود نبايد دنبالش برويم براي اين كه آقا كه پشيمان شد از كجا معلوم كه من دنبالش ميروم فردا از كار امروزش پشيمان نشود، بايد دنبال كسي برويم كه در عمرش پشيمان نشده باشد، معصوم، دنبال آن كسي برويم كه عمرش خطا نكرده باشد در زماني كه امام معصوم نيست دنبال عادل برويم كه در عمرش ازش گناه كبيره نديد باشيم، چون عادل معنايش چيست؟ ميگويند عادل است، يعني من در عمرم از او گناه كبيره سراغ ندارم و اين كرامت انسان است، انسان شناس.
ببينيد شما وقتي ماشين قيمتي است دست رانندهاي ميدهي كه پايه يك داشته باشد، ماشين، هر چي فاستوني قيمتش بيشتر باشه در انتخاب خيار حواست را، يکوقت گوني ميخواهي بدوزي خيلي خوب حالا، نميخواهد گزينش كني، گوني است ديگر.
اگر يک زمين گران است دست هر معمار نميدهيم، گران ترين وجود هستي، در هستي گران ترين موجودات انسان است، و اين انسان نبايد در اختيار يك حالا آقا جامعه شناس است، روان شناس است، ليسانس است، جامعه شناس، دو هزار بار اشتباه ميكند، روان شناس 5 هزار بار اشتباه ميكند با كم و زيادش، دست بشر را بايد فقط در دست خدا گذاشت يا در دست ولي خدا كه معصوم باشد. حداقل، اين است كه دستمان در دست عادل باشد، اگر ميخواهيم منحرف نشويم.
سقوط: قرآن ميفرمايد:(وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماء)حج(31)
كسي كه خدارا رها كند و دنبال غير خدا برود كه خيليها هم ميروند، ببينيد كه يک جاده اگر خطر كم باشد يک مرتبه ميگويند خطر، اگر گفتند: خطر، خطر، اگر پنجاه تابلو بود پيداست خطر خيلي است. همينطور لحظه به لحظه ميگويند خطر، در قرآن بالاي 200 مرتبه ميگويد: سراغ غير خدا نرويد، غير خدا خطر است، غير خدا, خودت ممكن است غير خدا باشي و دنبال نفست بروي، رفيقم دوست دارد، همسرم دوست دارد، شريكم دوست دارد، شاگردم دوست دارد، اگر دنبال، غير خدا براي اين كه او خوشش بيايد، اينها يک بار مصرف است.
كسي مشرك بشود به جاي غير خدا، سراغ غير خدا، اگر ميخواهيد دژ و قلعه باشد بايد برويم سراغ معصوم، به همين خاطر ميگويند ميخواهي، ميدوني قلعه چيه؟ قلعه فارسي است عربياش ميگويند: «حص» يعني قلعه. دو جا حص در روايات داريم: يه جا داريم(كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي) بحارالأنوارج49ص126 و يكي هم داريم(وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي) بحارالأنوارج39ص246 اين يعني چه. توحيد و رهبر معصوم, قلعه است اين كه هر دو را ميگويد قلعه، يعني اگر ميخواهي بيمه شوي دستت را بگذار در دست خدا، يا ولي خدا، كسي ديگر تو را بيمه نميكند، اگر ميخواهي قلعه باشد، و گرنه باقيها زندانت ميكنند. گفتم: فرق بين قلعه و زندان را هم كه ميدانيد.
قلعه را از تو قفل ميكنند و زندان را از بيرون قفل ميكنند. درب قلعه و زندان فرقش اين است درب قلعه آنها كه داخل هستند براي حفظ جانشان از داخل قفل ميكنند، زندان را ميروند از بيرون قفل ميكنند. ديگران ما را در زندان ميكنند، يعني محاصره سليقههاي خودشان درمي آورند.
يك خطر اگر ميخواهيد منحرف نشويد و سقوط نكنيد، توقف. اين آقايي كه دست در دستش گذاشتي متوقفت ميكند. چقدر سواد دارد، حالا بگو پروفسور، چقدر سواد دارد؟ آية الله چقدر سواد دارد؟ بالاخره به جايي ميرسد كه ميگويد نميدانم.
اما وقتي دستت در دست خدا بود، خدا علمش بي نهايت است، انبياء علمشان وصل به علم الهي و بي نهايت است. ديگران ميگويند: من تا اينجا بلد بودم يادت دادم ديگر از اين به بعد، مثل بعضي بچهها ميگويد: مامان اين كتاب چيه، ميگويد: من اين كتاب را ديگر نخواندهام، من تا ديپلم و يا سيكل خواندهام. اصلاً اينهايي را كه در كتابهاي شما نوشتهاند من بلد نيستم. يعني دستت را توي دست هر كسي بگذاري ميرسد به آنجايي كه ميگويد: متوقف ديگه من بلد نيستم، اما خدا.
تصادف: چيزهايي كه باعث تصادف است, چيست؟ تق بهم خورد، تصادف سليقهها، جناحهاي سياسي، سليقههاي شخصي، تصادف ميشود. داشتن سليقه مهم نيست. سليقه با هوس كه قاطي ميشود مشكل دارد وگرنه ما مراجع تقليدمان فتوايشان متفاوت است. در طول تاريخ شنيدهايد؟ بگويند دو تا مرجع تقليد درگير شدند. با اين كه فتواي امام با فتواي خيلي از مراجع فرق ميكند، از امام درباره مراجع و از مراجع درباره امام هنوز چيزي شنيدهايد؟ چرا كه شرط مرجعيت اين است كه مخالف هوي و هوسش باشد، اگر يک مرجعي هواپرست باشد نميشود تقليد كرد، وقتي انسان مخالف هوا و هوسش باشد، گرچه مخالف نظر دارد ولي هيچ وقت درگير نميشود مسئله مهمي است. قرآن ميفرمايد: (وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا) انفال(46) درگيري ميشويد تق بهم ميخوريد، ماشين هردوتان قفل ميشود(وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ) انفال(46) بادتان خالي ميشود.
مثل توپ بازي، وقتي باد توپ رفت همه فوتباليستها ميايستند، همه فوتباليستها اين همه تمرين كردهاند، پنچر ميشود باد ماشين ميرود، راننده پايه يك، بابا هر چي ميخواهي باش فعلاً لاستيك باد ندارد, تصادف.
سردرگمي: قرآن آياتي دارد. اگر رهبري غير معصوم باشد اينكه اسلام خيلي روي امامت تكيه ميكند ميگويد: امامت، امامت، بخاطر اينكه(في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ)انعام(110) عقب گرد, ديگران را ممكن است مرا به عقب گرد ببرند(آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا) نساء(137)كلماتي در قرآن داريم كه ايمان داشته ولي برگشته، عقب گرد كرده، (ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ)بقره(51)خدا پرست بود يه مجسمه گوسالهاي را ديد گفت اين بهتر است. انسان بدون رهبر حق ممكن است برگردد. عقب گرد كند. انسان بدون رهبر حق ممكن است تصادف كند.
سؤال از افراد ناآگاه: ميگويد جاده از كدام طرف است، كسي خبر ندارد ميگويد از اين طرف برو. خطرات جاده، دشمن در كمين نشسته، شيطان قسم خورد(لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ) اعراف(16) به خدا سر راه مستقيم مينشينم. و تك تك افراد را منحرف ميكنم. و هر كسي را هم يک جوري منحرف ميكند، يكي را با ماشين و يكي را با دوچرخه، يكي سوار ماشين ميشود عقب به راننده ميگويد برو جلوتر زماني كه ميخواهد پياده شود ميبيند كنار خيابان يک عدهاي ايستادهاند، كه نگاه كنند كه ايشان پياده شوند و اگر ماشين او هم شيك باشد، اشاره ميكند بلكه يک آشنا به او نگاه كند.
گاهي با ماشين پز ميدهد و گاهي هم نه سوار دوچرخه ميشود باز هم از همان دوچرخه گول ميخورد مرا ببينيد، سوار دوچرخه ميشود نان خالي ميخورم يعني با همين سوار دوچرخه شدن و نان خالي خوردن، به مردم ميگويد مرا ببينيد، يعني زهدش را براي خودش دكان كرده، يعني همين طور كه روي قالي ابريشمي ممكن است دكان باشه روي گوني نشستن ممكن است دكان باشد، شيطان قسم خورده، يكي را با علم و يكي را با جهل.
بي رويه رفتن: اگر رهبر نباشد و دستش را در دست خدا نگذارد بي رويه ميرود.
شخصي وصيت كرده بود كه تمام اموالم را بدهيد به فقرا، حضرت فرمود: مگر اين اولاد ندارد؟ گفتند چرا دارد، گفت براي اولادش ارث نگذاشت؟ گفتند نه. گفت بسيار آدم بدي است اگر به من ميگفتيد، من نميگذاشتم قبرش در قبرستان مسلمانها باشد، بي رويه پولش را خرج كرده.
حتي پيامبر يك لباس داشت يكي آمد گفت: بده من، بهش داد، ظهر شد ميخواست برود مسجد لباس نداشت. آيه نازل شد:
اين رقمي بي رويه خرج كردن است(وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ)اسراء(29)قرآن ميگويد: مؤمن كسي است كه پول خرج كردنش رويه باشد. ما گاهي وقتها از كسي بدمان ميآيد، بي رويه باهاش برخورد ميكنيم، آدم با دشمنش هم بايد درست برخورد کند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام): ميرويد جنگ كنيد، جنگ هم اخلاق دارد، ما در جنگ هم اخلاق داريم. اول اينكه: گاهي وقتها خود طرف خودش خوب است كارش بد است، بهش بگو من با خودت خوب هستم كارت خوب نبود، ميفرمايد: من عمل شما را محكوم ميكنم. نميگويم آدم بدي هستي شايد شما آدم خوبي هستي اما كار زشتي بود. يعني گاهي با جهل مخالف باشيد نه با جاهل. با عمل مخالف باشيد نه با شخص. طرف آدم خوبي است و يه دسته گلي به آب داده نگو اين بسيار آدم پستي است نه بسيار پسر خوبي است. آقا ميداني چه كرد، ميدانم كارش خيلي غلط بود. آما آدم خوبي است.
تخلف از مقررات(مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّه)بقره(229) خواب آلوده رفتن: رانندههايي كه خواب آلود هستند تصادف ميكنند قرآن ميفرمايد: بعضيها نماز ميخوانند در حال كسالت. دو جاي قرآن ميگويد: نماز ميخواند ولي در حال كسالت. اميرالمؤمنين(عليه السلام)، آدم ميخواهد ببيند واقعاً در غدير خم چه كسي نصب شد. حالا در آستانه غدير خم، هزار ركعت نماز با توجه در يك شب، در يك شبانه روز، ما در كل عمرمان يک نماز با توجه نميخوانيم، حالا حضرت امير المؤمنين علمش، شجاعتش، اخلاصش، اشكش، چي چي چي همه را بگذاريم كنار، اگر اميرالمؤمنين صد تا كمال داريم 99 تا را كنار بگذاريم. فقط عبادتش را تو عبادتش يک شبانه روز هزار ركعت نماز ميخواند و هزار ركعت با توجه است و ما در كل عمرمان، يعني كل عمرمان به اندازه يک دقيقه اميرالمؤمنين در يكي از كمالات، علي كي بود؟ آن وقت آدم دستش را از دست اميرالمؤمنين بردارد توي غدير خم بگذارد توي دست كي؟ دستش را از دست جانشين اميرالمؤمنين درآورد بگذار به دست كي؟ به همين خاطر اصرار كردهاند كه بايد تقليد كرد. البته در مرجع تقليد انتخاب و آزادي است. شما بايد حساب كني بهترين مرجع با سواد ترين مرجع، با تقواترين و شجاع ترين، در مرجع خيلي ميخواهي تحقيق كن اما يک كسي پيدا كن با سوادترين، شجاع ترين، مخلص ترين، زاهدترين همه خوبيها را خوب تحقيق كردي، دستت را بگذار در دست او اگر ميخواهي منحرف نشوي.
راه نجات ما اين است كه دست در دست خدا و اولياء خدا باشيم. غير از اين هم راه نجاتي نيست. هر كسي ما را به يک سمتي ميبرد، همه مردم ما را براي خودشان ميخواهند. مرجع تقليد ما را براي خودش نميخواهد اميرالمؤمنين(عليه السلام) ما را براي خودش نميخواهد. ولذا گاهي حضرت علي(علطه السلام) راه ميرفت يه عدهاي عقبش ميدويدند. ميفرمود چرا عقب من ميدويد، آقا گفت: زشت است. خودتان هم يک شخصيتي هستيد، دنبال من ميدويد اين توهين به شماست.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته