متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1380/11/11
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقي بالهدي و الهمني التقوي
بينندگان عزيز بحث را در آستانه ايام حساسي گوش ميدهيد. موضوع هفتههاي قبل ما سفر بود به مناسبت جهانگردي و سفر، در اين جلسه ميخواهم اشاره كنم به سفرهاي انبياء و بعد هم به سفرهاي امام خميني «ره» و بعد هم آخرين سفرش، ورود امام خميني به ايران.
پس ادامه بحث هفته قبل است كه پخش شده موضوع بحث سفر، سفرهاي انبياء و اولياء، سفرهاي امام خميني آخرين سفر، بركات.
اما سفرهاي انبياء، انبياء كه خيلي سفر داشتهاند ما پنج تا سفر از پيامبران اولي العظم را ميگوييم. يعني پيامبراني كه كتاب داشتهاند. چون يك پيغمبر محور بوده و باقي انبياء فتوكپي قبلي بودهاند، بلندگو بودهاند.
مثلاً فرض كنيد ما يك امام داريم و بقيه نماينده امام هستند در خط امام ميشوند. مثلاً حضرت ابراهيم پيامبر بود، حضرت لوط يكي از ياران حضرت ابراهيم بود، او هم خودش پيغمبر بود ولي.
سفر نوح، سفر حضرت ابراهيم، سفر حضرت موسي، سفر حضرت عيسي، سفر حضرت رسول اكرم حضرت محمد(ص)(صلوات حضار).
اما سفر نوح براي نجات امت بود. براي نجات، قصه نوح را كم و بيش شنيدهايد، 950 سال تبليغ كرد، حالا سال سنش چقدر بود نميدانم. اين 950 تا هم شوخي نيست.
چون ميفرمايد: «أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً» عنكبوت/14 هزار تا 50 تا كم.
آخه گاهي وقتها آدم ميگويد: من دو ساعت است نانوايي ايستادهام. دو ساعت است توي برفها ايستادهام، دو ساعت است زير آفتاب ايستادهام، اين دو ساعت معلوم نيست واقعاص 120 دقيقه است، يا مبالغه ميكند، اما اگر گفت: دو ساعت 18 دقيقه كم، اگر گفت: 18 دقيقه كم معلوم ميشود ساعتش دقيق است.
در بيان عدد را گفتند: دو ساعت، گاهي وقتها عدد مبالغه است.
مثلاً داريم كه: يهوديها دوست دارند هزار سال عمر كنند.
مي فرمايد: «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» بقره/96 يعني دوست دارد هزار سال عمر كند.
يعني: معنايش اين است كه دوست دارد هزار سال عمر كند يعني دوست ندارد هزار و صد سال عمر كند؟ چرا هزار و صد سال را هم بيشتر دوست دارد اما وقتي ميگويد: «أَلْفَ سَنَةٍ» هزار سال، مبالغه است. گاهي عدد براي مبالغه است، دو ساعت زير آفتابم، دو ساعت توي برفم، هزار سال ميخواهد عمر كند، گاهي مبالغه است، گاهي مبالغه نيست، دقيق است، اعداد قران كد است، يعضي هايش عين آن است، يعني يك ذره كم و زياد نميشود.
مثلاً ميخواهد بگويد: اصحاب كهف 309 سال خوابيدند، اگر گفت سيصد و نه سال ميگوييم شايد مبلاغه است، ولي ميگويد: سيصد سال خوابيدند بعد ميگويد نه تا هم بگذار رويش.
«وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» كهف/25 لحن عبارت يه جوري است كه نميگويد: سصيد و نه سال، اول ميگويد: سصيد سال، نه سال هم بگذار رويش. «وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» اين خمسين سنه، «أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ».
خب بالاخره عده كمي بهش ايمان آوردند و خسته شد و به درگاه خدا ناله كرد كه خدايا من نهصد و پنجاه سال دعوت كردم، هر چي ميگويم اينها گوش نميدهند، توهين، جسارت، خدا بهش گفت: كشتي بساز به امر ما، الهام يم كنم بهت كه چه جوري كشتي بساز:
«اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا» مومنون/27
صنعت، تكنولوژي، به دست انبياء به الهام و «وَحْيِنا» من وحي ميكنم كه كشتي بساز، كشتي را كه ميساخت تق، تق، تق، مردم مسخرهاش ميكردند:
«وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ» هود/38 مسخره ميكردند.
مثل اينكه پيامبريات گل نكرد به نجاري افتادهاي، بعضيها مسخره ميكردند كه اين كشتي را، هر آدم عاقلي كه كشتي ميسازد، لب دريا ميسازد آخر تو كه كشتي ميسازي با كدام حمال، جرثقيل كه نبود كه چه جوري كشتي را ميخواهي بياندازي توي آب، گفت: خيلي خب حالا شما مسخره كنيد، يه زماني هم ما شما را مسخره ميكنيم، به هر حال، كشتي كه ساختند به زمين دستور داده شد، آب، باران به زمين دستور داده شد، هر چه آب داري بجوش، زمين جوشيد و به قول قران ِ «بِماءٍ مُنْهَمِرٍ» قمر/11جوشيد اب از زمين و آسمان، زمين رفت زير آب، حضرت نوح مومنين را سوار كرد.
«بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها» هود/41 تا خلاصه يه سفر دريايي. قران ميگويد:
َ «يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ » هود/48 اينجا فروداي به سلام و بركات.
سفر براي نجات امت، همه مؤمنيني را سوار كرد، هم مؤمنين و هم نسل حيوانها، از هر حيوان مفيد دو تا نر و ماده را سوار كشتي كرد كه نسل حيوانها هم منقرض نشود.
باز اين هم خودش درسي است براي محيط زيست كه بايد برنامهها جوري باشد كه نسل حيوانها ورنيافتد. پس ببينيد چند تا قصه است توش، تا حالا هفت، هشت تا نكته گفتهام ببينم تيز بوديد نكتهها را بگوييد كه هستيد.
1- بسم الله تاريخش مال اسلام نيست
2- صنعت تاريخ طولاني دارد
3- صنعت كشتي سازي به امر خداست. «اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا»
4- اعدادي كه قران ميگويد دو جور است، اعداد مبالغهاي و اعداد دقتي و اين عدد، عدد دقتي است كه ميگويد 950 سال نوح عمر كرد
5- سه تا پيامبر را خداوند سه جا حفظ كرد، يكي پيامبر را روي آب حفظ كرد و يه پيامبر را زير آب و يه پيامبر را كنار آب. پيامبري را كه روي آب حفظ كرد نوح، پيامبري را كه زير آب حفظ كرد يونس و پيامبري را كه كنار آب حفظ كرد يوسف بود كه برادرانش او را به چاه انداختند، كنار آب حفظش كرد. رو آب، زير آب، كنار آب.
گر نگهدار من است ان كه من نميدانم شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد.
خب اين يك سفر نوح(ع).
سفر حضرت ابراهيم:
سفر حضرت ابراهيم هم رفت به يه جايي كه، سفرهاي پيامبران هم تاريخي است. خود پيامبران كه تاريخي هستند سفرهاي آنها هم، يعني همهاش ابتكار و منحصر به فرد است. نمونه ندارد. خداوند، ابراهيم بچه دار نميشد. تا استانه صد سالگي به درگاه خداوند ناله و گريه كرد. در سن حدود صد سالگي بچه دار شد.
حالا ميخواهد ابراهيم را آزمايش كند ميگويد: زن و بچهات را بردار برو در بيابانها، حالا اولش كه هنوز نوجوان بود بهش گفت: برو توي بيابانها، سفر ابراهيم به مكه، در بياباني كه نه اب بود و نه گياه، «بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ» ابراهيم/37 گفت: اين زن و بچه كه شير خواره هم هست، هنوز سيزده، چهارده سالش نشده، آغاز تولد، بگذار برو، ابراهيم اسماعيل را گذاشت و حالا ماجرا كار دارد، من ميترسم بگويم پرت بشوم از حرفم، بالاخره. اين سفر ابراهيم به مكه بعد هم پايه هايش را بالا برد:
«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ» بقره/127 پايههاي ابراهيم، حضرت ابراهيم پايههاي كعبه را بالا برد بعد هم گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا».
از اين تقبل هم يك نكتهاي استفاده كنيم كه، هر چي كار مهم باشد ولو ساختن كعبه و هر چه آدم مهم باشد ولو حضرت ابراهيم اگر خدا قبول نكند ارزش،
مثل ماشين، درشكه يا بنز اگر كليدش گم بشود هيچ كدام راه نميرود. اصل اين است كه كليدش باشد يا نه.
كليد قبولي، خدا قبول، «رَبَّنا تَقَبَّلْ» گاهي وقتها خدا يه كار كم را قبول ميكند و كار بزرگ را قبول نميكند، مهم اين نيست كه چه كسي كار ميكند، مهم اين اس كه چكار ميكند، كي كار ميكند، هر كي ميخواهد باشد، چه كار ميكند؟ هر كاري باشد، مهم اين است كه خدا قبول كند.
گاهي يه نخ كوچك مورد نياز است و قبول ميشود و گاهي يه طناب كلفت مورد نياز است و قبول نميشود.
ابراهيمبزرگ، كعبه بزرگ را ميسازد و تازه ميگويد: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا».
به همين خاطر ما نبايد نگاه كنيم كي چكار كرده، قبول شده يا نه. سفر ابراهيم هم بركتش اين بود، بنيانگذار كعبه شد، يعني پايههاي كعبه را بلالا برد و بنيانگذار شهر مكه شد، در آن زمان مكه شهري نبود. حالا بركات اين سفر چيه، خودت آنهايي كه رفتهاند مكه و خواهند رفت.
سفر موسي:
قران ميگويد: «أَسْرِ بِعِبادى» طه/77 يا الله بني اسرائيل را بردار بو كنار دريا، رفت و ديدند اِ جلوشان درياست، پشت سرشان هم فرعون با لشكري ميآيد اينها را بكشد گيج شدند، جلو دريا پشت سر دشمن، گفت خدايا، حالا بگو چكار كنم، گفت هيچي عصايت را بزن به دريا، عصايش را زد به دريا خشك شد از آن طرف دريا رفتند.
حالا جالب اين است كه وقتي گچ ميكشي سفيد ميشود، زغال وقتي ميكشي سياه ميشود. ميگويند: يك علت يك معلول بيشتر نميشود داشته باشد، يا سفيد ميشود يا سياه. اما عصاي موسي چه علتي بود، كه يكبار به دريايتر ميزند خشك ميشود يه وقت به سنگ ميزندتر ميشود.
«اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ» بقره/60 يه ايه است و «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ» شعراء/63 هم يه آيه است.
يه موسي و يه عصا، يه قدرت، يه آدم، يه چوب، هيچ تغييري هم نكرده.
سفر موسي باز براي نجات بود.
سفر عيسي:
سفر عيسي كه تقريباً دائم السفر بود. او ديگه تقريباً دائم السفر بود.
اين هم سفر عيسي.
سفر پيغمبر:
پيغمبر ما هم 5، 6 رقم سفر داشت. سفر تجاري، سفر عاطفي، سفر علمي، سفر تبليغي و حكومتيؤ سفر نظامي، سفر عبادي، سياسي هم داشت، عبادي، آموزشي و سياسي. انواع سفرهارا داشت.
اما سفر تجاري همان وقتي كه مال التجاره را از مكه برد به شام. سرمايه خديجه، هنوز خديجه همسرش نشده بود، خديجه خانمي بود سرمايه دار، سرمايهاش را گرفت.
از اين هم بار معلوم ميشود كه سرمايه بد نيست، علاقه به سرمايه بد است. ببين مال خوب است، مال پرستي بد است. وطن خوب است كه انسان وطنش را دوست داشته باشد. وطن پرستي بد است. لباس خوب است لباس پرستي بد است. هر چيز خوب تا مادامي كه به پرستش نرسد خوب است. پول خوب است، امام پول پرست، يعني چه؟ پول پرستي يعني، علم و تقوا و عاطفه و وجدان، همه را به خاطر پول زير پا ميگذارد.
ورزش خوب است، ورزش پرستي بد است. كه آدم از درسش هم عقب ميافتد به خاطر فوبال، نميدانم به مادرش هم جسارت ميكند، نميدانم نان هم نميگيرد، يعني به پدر و مادر و تحصيل همه چيزها را زير پا ميگذارد براي گل زدن، اين ديگه پرستش ورزش بد است.
ورزش دوستي، خوب، پرستش ورزش بد است. علمدوستي خوب، اما پرستش علم من فقط ميخواهممدرك بگيرم، حالا كار ندارم دو تا هم دروغ گفتم، تقلب كردم، من فقط نمره بگيرم، من ميخواهم مدرك بگيرم به هر قيمتي ميخواهد باشد، هر چيزي به پرستش برسد بد است، ما يكتا پرستيم فقط خدا.
سفر عاطفي
مادرش پيغمبر وقتي 6 سالش بود از مكه بردش مدينه براي ديدن داييها، فاميل
سفر علمي
معراج، سفر هوايي، فضايي دومين فضانورد هستي
«سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ» اسراء/1 بعد ميگوييم: معراج رفت چكار كند؟ قرآن ميگويد: «لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا» برديمش آنجا تا آيات و نشانههاي الهي را نشانش بدهيم.
سفر تبليغي و حكومتي
هجرت به مدينه
سفر نظامي
سفرهايي كه پيامبر براي جنگ رفت كه دورترينش تبوك بود تبوك الان مرز عربستان است. كساني كه از عراق ميآيند با ماشين مرزشان تبوك است.
سفر عبادي و آموزشي
حج الوداع، سال آخر عمرش پيامبر رفت مكه، تبليغات كردند، كه هر كه ميخواهد برود مكه بيايد مدينه از اطراف مدينه با كاروان پيغمبر برود كه مراسم و مناسك حج را پيغمبر، در مسير آموزش بدهند، يعني آموزش عملي، آموزش عملي هم بهتر از آموزش كلاسي است. دكترها دانشكدههاي پزشكي، دانشكده نظامي همه دانشجوها در رشتههاي مختلف ممكن است سر كلاس يه فرمولهايي را ياد بگيرند. اما بعد از اين فرمولها بايد بروند تجربه كنند. يعني آنچه خوانده برود پيادهاش را ببيند.
حجه الوداع: يعني حجي كه درش وداع، خداحافظي بود، آخرين حج
سفر سياسي: مردم از همه دنيا جمع كنند آنجا در غدير خم، خط امام و رهبري را تعيين كند، تبيين خط رهبري، تبيين، بيان كردن خط رهبري معصوم:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»(كافي، ج1، ص286)
سفر چيز مقدسي است. حالا شما اين سفرها را بگذار پهلوي سفرهايي كه:
1- براي گناه ميروند.
2- براي غفلت ميروند، خاصيتشان اين است كه يك كباب ميخورند، آروغ ميزنند، و يه نيم كيلو هم تخمه ميشكنند، و يه خورده هم چرت و پت ميگويند. البته تفريح خوب است. تفريح منهاي گناه خوب است. سفرهاي باردار. آدم ميتواند سفرهاي تفريحياش را هم، آقا ميخواهيم برويم مسافرت هر كس يه خاطره شيريني كه براي خودش اتفاق افتاده، هم تجربه منتقل شود، هم خاطرات شيرين را بخنديم. جون خنده هم لازم است، اگر خنده لازم نبود قران نميفرمود:
«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى» نجم/43 يه ايه داريم در قران كه خدا ميخنداند و ميگرياند، اگر خنده بد بود خدا نميخندانيد، اين هم درست نيست كه همهاش آدم گريه كند. يعني انسان به همان مقدار كه اشك و ناله ميخواهد به همان مقدار هم خنده ميخواهد. حالا بعضيها همهاش ميخواهند ناله كنند، بعضيها هم همهاش ميخواهند بخندند، «أَضْحَكَ وَ أَبْكى» هم خنده و هم گريه.
(حديث): امام رضا فرمود: يه ساعتي را براي تفريح و لذت كنار بگذار. « و ساعه للذه»؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ! ! ! ! ! حديث داريم: دين ما دين جامعهاي است هيچ مسئلهاي را فروگذار نميكند. به تمام ابعاد روحي انسان رسيده و بعضيها كه گريه دارند خنده ندارند، 50 درصدي هستند. و بعضيها كه خنده دارند گريه ندارند 50 درصدي هستند. قصه همان شنا است كه گفتند: شنا بلدي؟ گفت 50 درصد، گفت چه جوري؟ گفت شيرجه ميروم ديگه بيرون نميايم. يعني 50 درصديهاي ناقص.
سفر سفر مقدسي است. گفتم كه در قران بارها فرموده: «سيرُوا فِي الْأَرْضِ» انعام/11.
حتي گاهي افراد هم كه سفر نميكنند ميفرمايد: «أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ» يوسف/109
حالا جون بحث قزوين پر ميشود، شما حساب كنيد، در خود اين قزوين، اواخري كه ما ياد داريم مثلاُ، استام امام قزويني بوده است. آيه الله رفيعي. توي قزوين بود كه آيه الله رفيعي نميشد در نيروي هوايي بابايي قزويني بوده. من سفارش ميكنم كه زندگي باباي ر بايد جزوه كنند و جزء كتابهاي درسي باشد. اگر خواستند يه وقتي براي دبيرستانها و دانشجوهاي كشور اخلاق بنويسند، زندگي بابايي، زندگي رجايي، كتاب اخلاق باشد. اخلاق ملموس.
يه وقت ميگويند چه كرد، ما نميدانيم راست است يا دروغ. يه وقت ميگوييم اين است و با چشمهاي خودت ميبيني. «وَ إِنَّها لَبِسَبيلٍ مُقيمٍ» حجر/76 قران ميفرمايد: اگر قوم لوط را داغون كرديم چه كرديم. اين جادتان است. جلو راه كه ميرويد ببينيد خرابه هايش را «لَبِسَبيلٍ مُقيمٍ» يعني جلو راهتان است.
يه شهرداري حرف ميزد ميگفت: هر كسي ميتواند دروغ بگويد من كه نميتوانم دروغ بگويم، من شهردارم. وقتي گفتم: مثلاً تهران چهل تا پل دارد مردم در يك لحظه پلها را ميشمارند، يكي كم بود ميگويند مثل سي و سه پل نميشود سي و دو تا باشد ادم بگويد سي و سه تا يكي ميشمارد. بله ميشود گفت: در ايتاليا چند پل، آدم نميداند راست ميگويد يا نه، اما اصفهان را نميشود سي و سه پل را دروغ گفت. چون هر كسي نگاه كند ميشمارد.
ما بايد تاريخمان تاريخهاي زنده باشد. ابوترابي كي بود؟ آيه الله رفيعي كي بود؟ رجايي كي بود؟
و اما سفرهاي امام خميني(ره):
امام 6 تا 7 تا سفر داشته، هر سفري هم يه مبني داشته است.
اولين سفر امام به اراك بوده، از خمين ه اراك، 2- از اراك به قم، از قم حالا ما سفر حجش را حساب نميكنيم. سفرهاي زيارتياش را حساب نميكنيم كخ، مكه يه بار رفته و كربلا نميدانيم چند بار رفته، از خمين به اراك، از اراك به قم، از قم به تركيه، از تركيه به عراق، از عراق به كويت، از كويت به فرانسه، از فرانسه به ايران. شب دوازده بهمن. آن وقت هر حركتي يه زير بنايي دارد كه ريشه مبنايي دارد.
خوشا به حال كسي كه حرف هايش ريشه داشته باشد.
بعضي حرفها بي ريشه است. آدمها بي ريشهاند. ولي بعضيها ريشه دارد، ريشهها.
ـ سفر از خمين به اراك ريشهاش چيه؟ آيه قران، قران يه آيه دارد ميفرمايد:
«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ» توبه/122 از هر فرقهاي يك نفر بيايد فقيه شود.
سفر براي طلبه شدن، الان هم ما طلبه كم داريم.
طلبه از قم، خمين آمد اراك، از اراك رفت قم براي چي؟ چون استادش حاج شيخ عبدالكريم حائري رفت قم، مردم جمع شدند گفتند شما چرا اراك حوزه علميه؟ بيا قم حوزه علميه درست كن. كنار حضرت معصومه، شهر قديمي و مذهبي. اراك هم خوب است ولي حالا قم قداستش بيشتر است. آيه الله حائري استخاره كرد كه طلبهها را از اراك بياورد قم آمد كه:
«وَ أْتُوني بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعينَ» يوسف/93
حضرت يوسف گفت: برويد همه دارو دستهتان را بياوريد تا پايتخت، اين آيه آمد كه همه فاميل را بياوريد اينجا.
بالاخره حوزه را منتقل كرد و آيه الله العظمي گلپايگاني، آيه الله العظمي امام خمين همه علمايي كه آنجا گردش بودند همه را كشيد قم بعد به تركيه.
سفر به تركيهاش اين بود كه: «الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ» حج/40
تبعيد بود، مردان خدا در راه حق تبعي ميشوند، بعد تركيه گفتند: او را بفرستيم عراق چرا؟ چون در نجف آيه الله العظمي زياد است وقتي زياد است آنوقت امام را پهلوي آن آيه اللهها نورش كم ميشود. يعني وقتي آنجا مرجع تقليد هست، حوزه علميه نجف هزار سال سابقه دارد، آنجا آنقدر علماي قديمي هستند، ديگه امام توي ايران گل كرد آنجا ديگه گل نميكند اصلاً بردنش در عراق براي اينكه نورش كم شود.
«وَ مَكَرُوا مَكْراً» نمل/50 قران ميگويد: اينها حيله زدند اما حيلهشان.
ايشان رفت در نجف هم گل كرد، ولايت فقيه را آنجا مطرح كرد بين علما، بعد عراق گفت: اينجا بايد تابع من باش. امام خميني فرمود: من نه تابع شاه ميشوم نه تابع صدام، گفتند بيرونت ميكنيم. گفت من فرودگاه به فرودگاه ميروم و ناله خودم را ميزنم من ساكت نميشوم.
يادم ميآيد از اين آيه كه به شعيب گفتند: «لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا» اعراف/88 يا هر چي ما ميگوييم گوش بده يا اگر تو ميخواهي براي خودت يه خط فكري داشته باشي بيرونت ميكنيم. من بيرون ميروم.
فرانسه رفت، قران ميفرمايد: «إِنَّ أَرْضي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ» عنكبوت/56 زمين بزرگ است.
يه جا نميتواني كار بكني پاشو برو جاي ديگه «فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ».
به ايران برگشت شب دوازده بهمن.
«إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ» قصص/85 يه ايه داريم توي قران: اوني كه قران را بر تو نازل مرده بر ميگردد به جايگاه اصلي.
قران ميفرمايد: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ» قصص/7 ما به موسي ميگويد: موسي را شيرش بده بگذارش توي جعبه بياندازش توي رودخانه اين جعبه را برمي گردانيم: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما اين را بر ميكردانيم. «وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ»
امام را پرت كنيد به تركيه، و از تركيه به عراق و از عراق به كويت و از كويت به فرانسه بالاخره شب 12 بهمن با عظمت برمي گردد. با ماشين زمان شاه كه يكي دو تا سرهنگ اين طرف و آن طرفش نشسته بودند رفت و با استقبال 5 ميليوني برگشت. اين است كه نقشه خدااي است، ورود امام خارج شد با دو نفر، وارد شد با 5 ميليون. شاه توي ايران نتوانست حكومت كند. امام از بيرون كشور را اداره ميكرد و رهبري ميكرد. اگر خدا بخواهد كسي توي ايران نميتواند رهبري كند. از بيرون ميتواند رهبري كند. اگر خدا بخواهد شاه با همه قدرتش فلج ميشود. امام دست خالي پيروز ميشود. پيغمبر يتيم، رجايي هم يتيم، رجايي رئيس جمهور ميشود و آدمهايي كه پول پدر و مادر و زور و پاري دارند فلج ميشوند. دست خدا را در اين حركتها ببينيد.
خدايا ترا به حق محمد و آل محمد دعايي بكنم بحث سفر بود. خدايا سفرهاي ما را مبارك كن.
تحصيلات ما را مبارك كن.
خدايا بركت را در علم و مال و سفر و فكر قرار بده.
روح شهدا از ما راضي، روح مراجع، امام، پدران و مادران، اساتيد و مربيان، روحشان از ما راضي، و ما را خونها و خدمات آنها قرار بده.
رهبر و دولت و ملت و نسل و ناموس ما را حفظ بفرما.
آنها كه به مملكت خيانت ميكنند دستشان بشكن و آنهايي كه خدمت ميكنند كمكشان كن.
والسلام عليكم و رحمه الله بركاته.