متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1380/11/4
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
در جلسه قبل مقداري راجع به سير و سفر و جهانگردي و به هر حال گشت و گذارحرفهايي را زديم, وقتمان تمام شد حرف هايمان ماند، در اين جلسه باقياش را بگوييم.
اصولاً سفر اهدافي دارد، هم اهداف مقدس، هم بركاتي داردوهم آدابي , من اگر بتوانم انشاء الله خيلي فشرده در اين جلسه بگويم، چيز خوبي است.
پس دنباله بحث سير و سفر و جهانگردي، گفتيم در قران 14 مرتبه كلمه(سيروا) آمده يعني پاشيد راه بيافتيد، خيلي بركت دارد، افرادي كه مسافرت ميكنند آدمهاي باسواد انگيزه دار، خوش فكر باشند، عياش نباشند، فقط يک پولي خرج كنند براي رسيدن به هوي و هوس. والا خب ممكن است انسان صدها دلار بدهد كه توي يك اطاق يخي يك شب در فلان كشور بخوابد، حالا مثلاً كه چي؟ توي اطاق يخي چون يخ است كه بالاخره بايد بروي زير لحاف، بايد بروي توي يخ كه نميشود خوابيد، وقتي ميخواهي بخوابي زير لحاف می خوابی, حالا طاقش يخ باشد آجر باشد، آدم يک وقتها فكر ميكند جز عياشي و رسيدن به نفس هيچ هدفي در كار نيست.
اما سفرهاي هدف دار: قران ميفرمايد:(سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا)نمل(62) حركت كنيد تا يك عبرت بگيريد.
اهداف سفر:
1-عبرت، 2- تحصيل، 3ـ خدمت، 4- تجارت، 5ـ نجات خود، 6ـ نجات دادن ديگران 7ـ زيارت 8ـ سياحت.
1-عبرت:
اينها سفرهاي مقدس است كه براي هر كدام يك آيه بخوانم اما براي عبرت كه شما نوشتيد ميفرمايد: (سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا)سير كنيد تا صاحب نظر بشويد عبرت بگيريد، بنگريد يعني چيزي ياد بگيريد، ببينيد تا درس بگيريد.
2-تحصيل:
حضرت موسي به خضر گفت اجازه بده توي بيابانها عقبت بيايم راه بيافتم به شرط اينكه چيزي ياد من بدهي. قرآن بخوانم: «هل» يعني آيا(هَلْ أَتَّبِعُكَ)كهف(66)يعني تبعيت كنم(هَلْ أَتَّبِعُكَ)اجازه ميدهي من عقب تو راه بيافتم پيرو تو باشم به شرط آنكه(عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً)كهف(66) به شرط آنكه از چيزهايي كه خداوند به تو داده به من ياد بدهي.
يعني موسي عقب حضرت خضر توي بيابانها بيابان گردي كند يک چيزي ياد بگيرد اين سفرهاي علمي است. اصلاً سفر معراج سفر علمي است، قرآن ميفرمايد:
(سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِه)اسراء(1)«سبحان الذي اسري بعبده» منزه است خدايي كه شبانه پيامبرش را به معراج برد، پيامبر رفت معراج چه كند؟(لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا)اسراء(1)تا آيات آفاقي را به پيامبر نشان بدهد. معراج سفر علمي بود.
3-خدمت:
ذوالقرنين كه قرآن قصه او را ميگويد كه از اين طرف كره زمين به آن طرف رفت همهاش به خاطر اينكه به مردم خدمت كند.
4-تجارت:
قرآن ميفرمايد(لِإيلافِ قُرَيْشٍ)قريش(1)(رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ)قريش(2)شتا يعني زمستان, صيف يعني تابستان, صيف با صاد يعني سفرهاي زمستاني و تابستاني به خاطر تجارت بين مكه و شام.
5-براي نجات خود:
قرآن ميفرمايد عدهاي كه هجرت نميكنند و در فشار جامعه فاسد، فاسد ميشوند لحظه مرگ فرشتهها ميگويند:(فيمَ كُنْتُم)نساء(97)شما چه كاره بوديد، ميگويند ما مستضعف بوديم. قرآن، فرشتهها به آنها ميگويند: مستضعف بوديدنمي توانستيد پا شويد برويد. پس چرا نشستيد؟
اگر يک جايي نشستهايد تيغ دارد پا شواونور بنشين, چرا هجرت نكردي؟ تنها گناهي كه در قيامت يقه ميگيرند كه چرا مرتكب شدي اين است كه ميگويند چرا هجرت نكردي؟
حالاچون بحث در آستانه تولد آقا اكاك رضا عليه السلام پخش ميشود دو خاطره هم از سفر امام رضا عليه السلام بگويم. سفر امام رضا
مأمون حكومت دستش بود درمرو نگران بود كه امام رضا عليه السلام در مدينه كودتا كند. دغدغه داشت 5، 6 تا دغدغه داشت:
1- دغدغه داشت از امام رضا
2- دغدغه داشت از انقلابيون كه اطرافش در شهرها هستند.
گفت خب ميآييم ميگوييم كه بعد هم ميخواست آبروي امام رضا را بريزد. كه همين امام رضا كه ميگويد دنيا ارزش ندارد، وقتي بهش دادند دو دستي گرفت. ما ميآوريم و ليعهدش ميكنيم كه وقتي پست وليعهدي را گرفت ميگوييم بيا اين هم امام رضا كه ميگفت دنيا ارزش ندارد ديديد چطور وقتي به پادشاهي رسيد گرفت. بعد ميآوريم او را در دربار زندانش ميكنيم و به مردم ميگوييم كه گفته است ملاقات ممنوع. كه مريدهايش كه رفتند آقا را ببينند دست آقا را ببوسند، ميگويند ملاقات آقا ممنوع است.
اين امامان را به مدت طولاني زنداني ميكردند ,بعد كه يكي يكي از مريدها كه ميآمدند ميگفتند آقا گفته به كسي اجازه ملاقات ندهيد، مردم عصباني ميشدند، ناراحت ميشدند,توي ذقشان ميخورد. هم ميگوييم امام رضا عليه السلام رياست طلب است وليعهدي مأمون را پذيرفت، هم ساداتي كه توي شهرها ميخواهند كودتا و انقلاب كنند ميگوييم به تو چه اگر مأمون بد بود خود امام رضا بغل دستش وليعهد مأمون است. و اگر منكري بود او خودش جلوطش را ميگيرد. يعني اگر سيدي.
مثلاً توي يك ماشين يك آيه الله نشسته است يک آهنگ بدي هم بود يک طلبه پا شود حرف بزند مردم ميگويند: آشيخ بنشين, حضرت آقا اينجا نشسته است تو مسلمانتر از آقايي.
ما اگر امام رضا را بياوريم توي دربار تحت كنترل نگه داريم هر سيدي خواست قيام كند, ميگوييم تو حرف نزن اگر لازم باشد خود امام رضا در مركز قيام ميكند.
ما هم جلو انقلابيون شهرها را ميگيريم، يك و مريدها را به آقا بدبين ميكنيم دو، و هم خود امام را زير نظر ميگيريم سه، هم اگر جنايتي كرديم مردم فحش به هر دو ميدهند، كه اگر بد بود وليعهدش امام رضا او چرا ديگر ساكت شد. يعني شريك جرم هم درست ميكنيم كه بگوييم دو تا بوديم.
ده، يازده تا هدف شيطاني داشت مأمون به خاطر اين اهداف شيطاني امام رضا را آورد. ضمناً توي مدينه هم تبليغ ميكنيم كه امام رضا را ميبريم پست بهش بدهيم. خود مريدها را توي مدينه هم از امام رضا جدا ميكنيم. ميگوييم بله امام رضا به پست كه رسيد ما را ول كرد و رفت. رفت پايتخت، ديگر با ما فقرا نمينشيند. رفت آنجا نانش چرب است. ما خيلي از آوردن امام رضا از مدينه به مرد ميتوانيم استفادههاي سياسي بكنيم. يازده تا نقشه داشت مأمون، هيأت بلند پايه، بايد گفت هيأت بلند پا آمدند مدينه, گفتند: اعليحضرت سلام رسانيده مأمون الرشيد. بياييد برويم.
ايشان فرمودند: من نميآيم، من نان خالي بخورم در مدينه, بهتر از اين است كه بهترين غذاها را بخورم در پايتخت. گفتند ببين زوريه، نيايي، ميبريمت، بهتر اين است كه خودت بيايي.
گفت, خيلي خب، پس فاميلها جمع شوند روضه بخوانيم. امام رضا جمع شد، شروع كردند روضه خواني. گفتند: رفتن وليعهد.
فرمود: اگر وليعهدي ميبود روضه نميخواندم. شما نميفهميد اين روضه يعني چه؟ يعني رفتم ديگرهم برنمي گردم. يك روضه خواني امام رضا راه انداخت. سر قبر جدش گريههايي، يك خداحافظيهايي، حركت امام رضا عليه السلام در مدينه جوري بود كه به همه فهمانيد كه سفر مرگ است. وليعهدي نيست. بنابراين يک وقت نگوييد امام رضا ما را ول كرد رفت پايتخت. اين يكي.
دوم: گفتند مسير راه را از جايي و راهي قرار بدهيد كه مريدها و پيروان آقا نباشند، مسير را از شهرها و روستاهاييي قرار بدهيد كه ايشان يار نداشته باشند.
ولي در هر حال سفرش به قم افتاد، سفرش به نيشابور افتاد، در نيشابور گفتند: يک چيزي بگو، امام رضا فرمودند:
(كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي) بحارالأنوار ج3ص7 توحيد حصن من است.
(كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي)«حصن» يعني دژ، قعله. فرق بين قلعه و زندان ميدانيد چيست؟ قلعه را از تو ميبندند و زندان را از بيرون ميبندند. درب قلعه را از تو ميبندند براي اينكه حفظ بشوند و زندان را از بيرون ميبندند.
اين توحيد قلعه هست. يعني يک كاري كه براي خدا كردي ميماند براي اين آقا سلام عليكم فردا پستش را ميگيرند، تمام پستها ميپرد، اما كاري كه براي خدا كرد ميماند. هر كس كارش براي خدا باشد ميماند و اگر براي غير خدا باشد ميپرد.
اگر ميخواهيد كارتان در قلعه محكم باشد و بماند مخلص باشيد آدم مخلص براي خداست. نه هيچ وقت عقدهاي ميشود. نه هيچ وقت ميبازد، من براي خدا كار كردهام اجرم محفوظ است مردم فهميدند فهميدند، قدرداني كردند نكردند. چه بگويند زنده باد يا مرده باد. من معامله با خدا كردهام. آدمي كه با خدا معامله ميكند يک آرامشي دارد. مثال آدمي كه در دستش طلاست حالا هي بگويند سفال، سفال، سفال تو خودت ميداني طلاست، يک آرامشي دارد.(أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ)رعد(28) توحيد قلعه خداست.
بعد(وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي) هر كسي داخل شد «حصني» هر كسي وارد قلعه شد(أَمِنَ مِنْ عَذَابِي) ايمن پيدا ميكند از عذاب من.
امام رضا وقتي در سفري كه ديد دارند ميبرندش در مرو، دم دروازه نيشابور جمعيت ريختهاند ميگويند: يک چيزي بگو، فرمود:
توحيد قلعه الهي است هر كسي وارد اين قلعه شود از عذاب الهي محفوظ است.
هزاران قلم بدست نوشتند ,بعد امام رضا عليه السلام هيچ نگفتند. يک مدتي هيچ نگفتند ,بعد فرمودند: «شروطها» يعني شرط هم دارد، اين توحيد «لا اله الا الله» ظرش دارد «بشروطها» و بعد فرمودند(وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا) بحارالأنوارج3ص7
من هم از شرطها هستم.
شرط هيچوقت از مشروط جدا نميشود. يعني اگر گفتند نماز شرطش اين است كه وضو بگيري، يك لحظه اگر نماز وضو نداشته باشي نماز درست نيست، شرط رانندگي اين است كه لاستيك داشته باشي، يعني اگر يك لحظه ماشين پنچر شود، ماشين ميايستد يه لحظه شرط برود مشروط هم ميرود. يک لحظه وضو نباشد، نماز هم نيست.
گفت من شرط نمازم يعني يك لحظه شرط و مشروط از هم جدا نميشوند. يعني هيچوقت توحيد از امامت جدا نميشود.
پس آقاياني كه امامت را قبول ندارند، بايد گفت در توحيدشان، ميگويند: «لا اله الا الله» ولي امام رضا عليه السلام فرمودند: توحيد شرط دارد، شرطش هم امام زنده است «و انا من شروطها» چون اوني كه مهم است امام زنده است، امام مرده را گنبدش را هم طلا ميگيرند. امام زنده را ميكشندش، چون اوني كه مخالف است و نفس ميكشد، اوني كه ميگويد آره و نه و اوني كه در مقابل طاغوت ميايستد. هر كجا ديديد طاغوت حساسيت دارد معلوم ميشود آن حق است. هر كجا ديديد او حساس است، مثلاً آمريكا ميخواهد كي نباشد. اوني كه ميخواهد او نباشد، اسرائيل ميخواهد كي نباشد. پيداست اون حق است.
(وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا)امام رضا عليه السلام فرمودند من شرط توحيد هستم. خوب گرفتيد اين قصه را، اين را كجا گفت؟ بگوييد نيشابور، از نيشابور رفت مرو. مأمون الرشيد جلسه گرفت كه پست وليعهدي را بگيرد. تمام سران لشگري و كشوري با يك جشن با عظمتي، بعد هم گفته بودند بايد وليعهدي را قبول كن زوريست، بايد قبول كني چون ما يازده تا نقشه داشتيم، ميخواهيم با همين يازده نقشه ما قبول شود.
گفت: خيلي خب حالا كه زوري هست قبول ميكنم. «بسم الله الرحمن الرحيم»
من اكنون كه مجبورم وليعهدي مأمون را قبول ميكنم به شرط اينكه در هيچ كاري دخالت نكنم.
مي دانيد يعني چه، اين امتحان هوش است. تيز شويد، تيز شويد يک خورده، امام رضا عليه السلام فرمودند من شرط توحيدم در نيشابور، در مرو گفتند به شرطي كه من با مأمون هيچ كمكي نكنم.
يعني نظام مأمون توحيدي نيست. اگر نظام مأمون توحيدي بود، من شرط توحيدم هيچ وقت از مأمون جدا نميشدم ,اينكه آنجا ميگويم شرط توحيد هستم، اينجا ميگويم به شرط اينكه با مأمون نباشم، پيدا است رژيم مأمون و بني عباس، رژيم توحيدي نيستند. گرفتيد چه شد؟ اين كلمه «من شرط توحيدم» كلمه مرو را كلمه نيشابور را بچسبانيد به كلمه مرو، در مرو گفت به شرطي كه كمك مأمون نكنم و اينجا گفت به شرط اينكه از خدا جدا نشوم، من از خدا جدا نميشوم ولي از مأمون جدا ميشوم. پس يعني مأمون كارهايش خدايي نيست. كليد دارد. يعني چه؟ يعني مردم اگر منكري ديديد من شريك جرم نيستم.
يكي از سفرهاي پر بركت سفر امام رضا عليه السلام است. چقدر براي ايرانيها بركت داشت، ثواب زيارت امام رضا از ثواب زيارت امام حسين بيشتر است. چون امام حسين را چهار اماميها هم زيارت ميكنند، شش اماميها هم زيارت ميكنند اما امام رضا را فقط 12 اماميها زيارت ميكنند.
چون در فوتبال آن بازيهاي آخر كه فينال است حساسيتش،
ثواب زيارت امام رضا از امام حسين بيشتر است. كه از افتخارات ما است.
باز يك خاطره از امام رضا بگويم راجع به مسافرت. چون بحث سير و سفراست. دو تا برادر آمدند پهلوي امام رضا گفتند آقا ما دو تا برادريم از فلان جا آمدهايم نمازمان شكسته است يا درست؟
فرمودند: تو درست تو شكسته، گفتند اِ يك بام و دو هوا؟ دو تا برادر از يه جا آمدهايم، چرا اين دو ركعتي اين چهار ركعتي؟
فرمودند: تو كه آمدهاي براي زيارت مأمون مأمون طاغوت است و سفر براي زيارت طاغوت حرام است و رد سفر حرام نماز چهار ركعتي است. تو كه آمدهاي به قصد زيارت ما آمدهاي سفرت حلال و نمازت دو ركعتي است.
يعني هماجا كه وليعهد بود ميگفت هر كسي به خاطر نگاه به شاه حركت و سفر كند, يعني وليعهدي بود كه بغل شاه عليه شاه، اين عظمت اهلبيت ما عليهم السلام اين بود, صلابت داشتند. يك كلمه مثلاً رودربايستي با كسي نداشت.
خدا رحمت كند آيه الله شهيد مدرس را، رضا گفت چي چي از جون من ميخواهي, گفت جونتو. مي خواهم نباشي. با كسي رودربايستي، «بسمه تعالي» مرگت را ميخواهم.
امام خميني(ره) سال 42 فرمودند: رييس جمهور آمريكا بداند منفورترين آدمها پهلوي ما رييس جمهور آمريكاست.
به هرحال اهداف فرق ميكند. سفر هدفش چيست؟ هدفش اين است كه چيزي ياد بگيرد. هدف اين است كه تجارت كند، خب، البته اگر هدف جنبي باشد اشكال ندارد، آخر بعضيها ميروند مكه سوغات ميآورند، بعضيها متلك ميگويند، چرا متلك ميگويي؟ اصلاً سوغاتي مستحب است.
حديث داريم: از سفر سوغاتي بياور(وَ لَوْ كَانَ حَجَراً) بحارالأنوارج33ص 592
اگر چه سنگ باشد. منتهي سر طرف نزني، اين(وَ لَوْ كَانَ حَجَراً) يعني سوغاتي چيز خوبي است، اينكه ميگويند بد است اينست كه آدم تمام هدفش سوغاني باشد. همهاش توي بازارها پرسه بزند، وقت نماز نميدانم چيز باشد، دروغ بگويد 30 كيلو را بگويد 20 كيلو، نميدونم فرض كنيد يک كارهاي زشت, وگرنه تجارت كه چه اشكال دارد.
سفر و جهانگردي براي مسافرت خوب است. داريم: (سَافِرُوا تَصِحُّوا) منلايحضرهالفقيه ج2ص265 مسافرت كنيد براي سلامتيتان خوب است. البته اين را هم بايد بگويم كه جهانگردي گاهي وقتها يك درآمدهاي دارد كه بايد حساب كرد كه ما نرويم او را نجات بدهيم و خودمان.
آخر بعضيها ميروندترياكي بگيرند، خودشان هم ترياكي ميشوند. يعني ميرود او را درستش كند خودش خراب ميشود. بايد ببينيم به چه قيمتي چي چي را ميدهيم، و چي چي را ميگيريم؟ حساب شده باشد. و خود باختگي غلط است.
خدا رحمت كند دكتر بهشتي را از كشورهاي مختلف آمده بودند با او صحبت ميكردند, من هم بودم. تا نماز مغرب شد گفت: با اجازه سه دقيقه «الله اكبر» همه نشسته بودند نگاه ميكردند. ما فكر ميكينم كه حالا مثلاً جلسه از افراد خارج آمدهاند زشت است نماز بخوانيم, خيلي با شهامت گفت: «الله اكبر»
خدا رحمت كند شهيد اين ارتشي آخري كه شهيد شد، صياد شيرازي، ميگفت يك عده از سران كشور رفته بوديم پهلوي امام خميني داشتيم صحبت ميكرديم ,يک دفعه امام همينطور كه گوش ميدادند پا شدند, گفتند: آقا كجا رفتي؟ گفت نماز، حالا ما سران كشور هستيم خبر جنگ آوردهايم، امام. . .
والسلام عليكم و رحمه الله بركاته.
ای