صلح جهاني حكومت
خاطرات تلخ” جنگهاي صليبي” و “استعمار” هم چنان در اذهان مشرق زميني ها سنگيني مي کند و هنوز سوء تفاهم ها بر طرف نشده است بلکه هر آيينه بر ميزان آن به طرق گوناگون افزوده مي شود شايد نتوان به سادگي از صلح و امنيت جهاني حرفي زد هر چند به رسم شعار نداي جهاني آن به گوش مي رسد ليکن در مقام عمل اميدي به آن نيست و اين سخن بدان گونه نيست که حکومت هاي ديني در جهان اسلام و زندگي مسالمت آميز نباشند، الان زمان محبت و درک متقابل ملت هاست مردم دنيا از جنگيندن و اعمال خشونت خسته شده اند نياز روحي آنان اينجاب مي کند در کنار هم باشند با هم صحبت کنند از آينده اي روشن و امنيتي قابل وصف سخن بگويند و با تدبير آن را تعقيب نمايند. «”تافلر” مي گويد: اکنون که در آستانه قرن بيست و يکم هستيم و با بروز حدود سي جنگ در هر سال همراه با وقوع پي در پي ترور و داد وستد مواد مخدر و خراب کاري هاي زيست محيطي و درگيري هاي پراکنده ي ديگر چگونه مي توان صلح را وضعيتي طبيعي تلقي کرد و نظام جهاني را اساساً معقول و منطقي پنداشت و با مشاهده ي جنگ هايي که هيچ انگيزه ي عقلاني ندارد چگونه مي توان پذيرفت که حکومت ها خواهان جنگ نيستند؟ وقوع دست کم 150 تا 160 جنگي که تنها طي کمتر از 50 سال اخير (از 1945 به اين سو) رخ داده با حدود 40 ميليون تن تلفاتي که برجاي گذاشته کافي است که نفرت از جنگ را در بن جان انسان معاصر جاي دهد و اين در حالي است که در آستانه ورود به عصر تازه تمدني تازه قرار گرفته ايم تمدني که همين يکي دو دهه ي قبل تصور مي شد نويدهاي بسياري براي انسان دارد از جمله تکوين جامعه اي که در آن انسان با اتکاي به “دانايي اش” مي تواند” انساني تر” زندگي کند و آرمان صلح و رفاه و عدالت و خرد را تحقق بخشد به هر حال صلح در حال حاضر توهمي بيش نيست و يا دست کم آرماني است که در راه تحقق آن بايد سخت کوشيد. » (تافلر، 1372:ص 7). شايان ذکر است که مبناي رسالت جهاني اسلام بر اصل هم زيستي و صلح استوار است و همين موضوع در ماموريت ويژه ي پيامبر اسلام(ص) و ائمه ي معصومين(ع) و اصلاح امور مردم و دولت ها مشهود است. اسلام در عين اين که ماموريت دارد کفر زدايي کند ولي هيچ گاه مقتضيات زمان و مکان را ناديده نگرفته است بلکه موقعيت ها را ملاحظه نموده است. زماني که پيامبر اسلام(ص) در برابر مشرکين مکه که گمراه ترين و منحطه ترين وخونخوارترين دشمنان اسلام بودند قرار گرفت مي بينيم که چون ضرورت اينجاب کرد، پيامبر(ص) بر سر عهد پيمان صلح رفت و امتيازهاي متقابلي با آنان رد و بدل نمود. “صلح حديبه” بارزترين نمونه ي “اصل برابري انگاري و رفتار همسان” است که مي گويند مبناي روابط بين المللي معاصر است و از طرفي بايد اذعان داشت که صلح و هم زيستي و تفاهيم بهترين شيوه براي اصلاح کافران است که البته ما را در سياست کفرزدايي بسيار ياري مي دهد و امروز اگر در حلقه ي تفاهم و هم زيستي عده اي آشوب گر و فرصت طلب پيدا شوند و قصد اخلال داشته باشند و موجوديت تفاهم را بر هم بزنند مي بايست اصل هم زيستي را تعطيل نمود تا اصلاح و در غير اين صورت قطع ارتباط دائمي و در صورت بروز هر گونه عناد و شيطنتي با شدت با آنان برخورد شود. کما اين که قرآن در اين باره مي فرمايد:”فان قاتلوکم فاقتلوهم (1)” اگر آنان به شما حمله کردند آن ها را بکشيد. و اگر با شما نجنگيدند با عدل و انصاف برخورد کنيد”. بنابراين اسلام در اجراي صلح، يک موازنه ي قوي و مستدل دارد. بي آن که به کسي و يا قومي کم ترين ظلمي شود و يا اين که براي برخي خارج از محدوده حقي قائل شود به آن ميزان تمسک و اقامه عدل و انصاف مي کند و نيز هيچ گاه به تعاملات منطقي بين ملت ها و حکومت ها بي اعتنا نبوده است. تعاملات ديني در دنياي امروز: در عصر جهاني شدن و در عصر انتظار ما خواه ناخواه با اقتضائات جديدي روبه برو هستيم که ناچاريم تا به آن ها واکنش معقول و منطقي نشان دهيم و اين واکنش ها هر چه باشد در سرنوشت مذهب، اعتقادات و باورهاي ما تاثير گذار است. 1)گفت وگو در جهان واقعي هيچ سطحي از معرفت در دوره ي جديد بدون پرسش باقي نخواهد ماند و نيز نمي توان حوزه هاي دين را در اين زمينه مبرا نگاه داشت و فقط به مثابه ي يک ناظر بي عمل و بي اثر بدان نگريست چون اين رويکرد کاملا با اصل و محتواي دين واقع بين و حقيقت جو که منبع سرشار پاسخ به مجهولات است ناسازگار است. 2) گسترش پذيري پرسش گري هيچ پديده اي در دوره ي جديد از پرسش گري مصون نخواهد ماند و اين شامل دين نيز مي شود، ديني که مدعي کمال و ترقي و گشودن راه سعادت بر روي بشريت است نمي تواند در مجهولات غرق و در برابر سوالات مردم عاجز و درمانده باشد باور داريم که انسان در برابر آن چه که پيرامون زندگي اش مي گذرد بي تفاوت نيست و ميل دارد کنجکاوي کند پرسش کند و جواب بيابد. و در جاهاي مهم دين است که او را از کوران تخيلات و سردرگمي هاي فکري نجات مي دهد و بي جواب نمي گذارد. 3)عقلانيت گرايي گسترش عقلانيت در حوزه هاي زيست بشر محسوس است و اين امر حوزه هاي ديانت را نيز به طريق اولي در برخواهد گرفت. مهم ترين شيوه ي تعقل راه يافتن آن به سوي منطق و تشخيص مسير حق از باطل و سزه از ناسره است، از آن جا که عقل موهبتي بزرگ از ناحيه ي پروردگار و نگهبان قوي براي انسان است علي الدوام در فعاليت و کندوکاو است هر چند مرتبه ي اين فعاليت براي افراد متفاوت است ليکن در تعاملات با دنياي معاصر اين مهم جايگاه ويژه دارد. 4) اخلاق و معنويت گرايي گسترش معنويت گرايي اخلاق، زمينه ي مناسبي براي فعاليت اديان به وجود مي آورد، در اين عصر، ما آشکارا شاهد رشد معنويت گرايي در جوامع هستيم، در دنياي ديروز، امروز و فرداي ما هيچ گاه تجربه ي عقلي صرف، انسان و جامعه را جز در حوزه هاي ماده وصنعت که آن هم از نشانه هاي بارز حرص، تجاوز و زياده خواهي بيداد گران بوده، نشناخته است و مي توان غبار گرفتگي گرايش هاي پاک فطري انسان را ناشي از آن دانست و براي زدودن آن زمينه هاي رشد و توسعه ي فضائل اخلاقي فراهم نمود. 5) تعامل هاي مدني با اهميت يافتن وجوه تمدن زندگي بشر و وجه دنيايي آن دين نيز بايد به خوبي بتواند پاسخ گوي اين گونه تعاملات فرهنگي و اجتماعي باشد. خدمات متقابل دين و تمدن بشري مي تواند راهي براي حفظ اهميت و نقش دين در زندگي جديد باشد و به واسطه ي آن انس و الفت و شناخت افراد و نظرات و ديدگاه هاي آن توسعه داد. 6) نقد دروني دين نقد دروني و شناخت کامل زواياي آن مي تواند راه را براي آسيب شناسي ها و تعامل هاي جهاني دين فراهم سازد و با شناخت و صلابت از آرمان هاي ديني و اعتقادات دروني دفاع نمود. چه بسا کساني با درک ناقص از کنه مفاد دين به غلط از مواضع ديني برخواسته و نتيجه اي معکوس داشته است و اين در دنيايي که تضارب افکار و عقايد به وفور يافت مي شود کافي نيست. 7) زيستن در جهان چند شالوده اي نياز به هماهنگي با جهان جديد و کثرت و تنوع چشم انداز در جهاني شدن روشن است. در اين عرصه ي گشوده بايد اصل آزادي و نقد آراء را بپذيريم؛ يعني، به جاي تهاجم عليه آراي ديگران در صدد نقد منطقي آن ها و کژي هاي آن بر حذر شد تا با قدرت تمام به کار بستن مسلمات ديني به تثبيت بيشتر مواضع اصولي خود در جهان معاصر بپردازيم. 8) پذيرش دغدغه نوين جامعه ي انساني در جامعه ي نوين جهاني يک سري ارزش هاي جديد انساني براي همگان اهميت يافته است که دين نيز براي حضور عرصه بايد توجه خاص خود را به آن ها نشان دهد و نسبتش را با آن ها موجه سازد از جمله حقوق بشر، آزادي، مدارا و دمکراسي در دين کاملي چون اسلام براي هر کدام از اين مقولات به طريق مبسوط و کافي با بهره گيري از شريعت و عقل بحث شده است و بهترين معيارها و مقياس ها را دارد که نه تنها در مسلک هاي فکري جهان امروز بلکه در ديگر اديان نيز به اين جامعيت به چشم نمي خورد. لذا توسعه و عنايت به حقوق بشر، آزادي و مدارا و رعايت حقوق شهروندان براي جامعه ديني امر غريبي نيست ليکن تبيين و برقراري اصول مهم است که در اين راستا مي بايست ضمن حفظ چارچوب نظام ديني و مصالح ملي با مجامع بين المللي به صورت مسالمت آميز (نفي هر گونه سلطه پذيري و بزاي هاي سياسي) همکاري نمود و از ديگر سو طرد کليت اين موضوع به صلاح مسلمانان نبوده و بي توجهي و مسامحه در شرايط فعلي جهان موجب انزواي احتمالي و عدم شناخت جايگاه مسلمانان جهت ابراز وجود و رساندن پيام خود به گوش جهانيان خصوصاً قدرت ها مي شود. نتيجه گيري بي ترديد ما بايد در انتظار قائم آل محمد(عج) باشيم اما منتظران واقعي و دور از عالم رخوت، ترس و انفعال، بايد با حضور خويش در عرصه هاي مختلف، زمينه ي ظهور آن حضرت را فراهم آوريم. بايد در جهان کنوني، اهتمام جدي خود را در جهت تامين و توسعه ي علوم و فنون گوناگون و پيدا نمودن جايگاه اصلي خود در مجامع بين المللي به کار گيريم و تا زماني که مورد حقارت و تهاجم بيگانگان قرار نگرفتيم از هر گونه قطع ارتباط پرهيز نماييم و فرهنگ هم زيستي مسالمت آميز در عين اتکاء به ارزش هاي والاي انساني در سايه ي معرفت ديني و شريعت تعقيب کنيم، در قوانين و مقررات خود اصلاحات لازم را انجام دهيم و نيز از توليد کنندگان و نخبگان داخلي حمايت نماييم، مي بايست استراتژي مشتري مداري را در پيش گرفته و جهت همراهي با قافله ي تجارب جهاني و امکان رقابت با ديگران و يا حداقل بقاء در محيط، ناگزير از قبول تغييرات باشيم؛ در غير اين صورت اين محيط است که به ما خواهد گفت که چه بکنيم و چه نکنيم؟ خوشبختانه در عصر جهاني، ما امروزه ده ها هزار سايت مربوط به جهان اسلام در اختيار داريم که مسلمانان به راحتي مي توانند فکر و انديشه ي خود را به اقصي نقاط دنيا منتقل کنند. البته اين نکته ي اميد و قوتي براي جهان اسلام است و از شروط لازم در عرصه ي جهاني شدن است ليکن کافي نيست و براي رفتن بر بلنداي بام دنيا و کسب خوشنودي ولي عصر(عج) روشنگري و تثبيت حقايق، راه هاي زيادي را بايد طي نمود.
15