بسم الله الرحمن الرحیم
پند و عبرت، حاصل اندیشه
در آیات و روایات آمده كه درباره عالم، آفرینش و عناصر و اجزاى آن بیاندیشید تا با صاحب باعظمت عالم ارتباط پیدا كنید . درباره نفس خود اندیشه كنید تا این سرمایه گرانبها كه در اختیار شماست، هدر نرود . درباره امتهاى گذشته فكركنید تا از راه اندیشه با كارهاى خوب نیكان آشنا شوید و آن را در خود تحقّق بخشید و با گناهان بدكاران نیز آشنا شوید و از آن بپرهیزید .
نگاه عارفانه رسول خدا صلی الله علیه و آله
در كتابها آمده كه وقتى پیامبر عزیز اسلام از منزل بیرون مىآمدند با دیدن دیوارها و خانهها به فكر فرو مىرفتند، در این كه سازندگان این دیوارها و خانهها كجا رفتند؟ صاحبان این خانهها چه شدند؟ در این خانهها چه آرزومندانى زندگى مىكردند، كجا رفتند؟ آرزوهاى آنها چه شد؟ خانه قبر با صاحبان اینها تاكنون چه كرده است؟
این اندیشهها مَركب نورى هستند كه انسان را به فضاى باعظمت حیات الهى هدایت مىكنند. انسان در آن فضا، به تعبیر قرآن، به انسان مباركى تبدیل مىشود.
مقام بندگى درپیشگاه حق
در قرآن آمده است : یهودیان وقتى كنار گهواره عیسى علیه السلام قرار گرفتند، به حضرت مریم علیهالسلام گفتند : شما كه هنوز شوهر نكردى، این بچه را از كجا آوردهاى؟ خدا قبلاً به او فرموده بود كه اگر چنین پرسشى از تو شد، بگو از خود بچه سؤال كنید . مریم علیهالسلام حرفى نزد و جوابشان را نداد، بلكه فقط با دستش به گهواره اشاره كرد كه از همین بچه یك روزه بپرسید كه كیست!
یهودىها عصبانى شدند. قرآن مىفرماید كه آنها به مریم علیهالسلام گفتند: ما را به چه كسى راهنمایى مىكنى؟
« كَیْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِى الْمَهْدِ صَبِیّاً »1.
چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوییم .
بچه در گهواره كه حرف نمى زند، آن هم بچه یك روزه . قرآن مجید مىفرماید: صداى این بچه یك روزه از گهواره در آمد و گفت:
«قَالَ إِنِّى عَبْدُ اللّهِ»2.
گفت : بىتردید من بنده خدایم .
این عالىترین نقطه زندگى انسان است .
قرآن وقتى مىخواهد از انبیا تعریف كند، با همین لغت تعریف مىكند .
« وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلوةِ وَإِیتَاءَ الزَّكوةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِینَ »3
.
و آنان را پیشوایانى قرار دادیم كه به فرمان ما [ مردم را ] هدایت مىكردند ، و انجام دادن كارهاى نیك و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كردیم ، و آنان فقط پرستش كنندگان ما بودند .
«إِنِّى عَبْدُ اللّهِ»4.
من بنده خدا هستم.
«آتانى الكتاب» یك مجموعهاى از وحى خدا به من عنایت شده است.
« وَجَعَلَنِى نَبِیّاً »5.
خداوند متعال مرا پیامبر قرار داده است.
نگفت بعدا پیامبر مىشوم، بلكه گفت : الان پیامبر هستم .
«وَ جَعَلَنِى مُبَارَكاً»6.
خداوند متعال مرا انسان مباركى قرار داده است.
امام ششم علیه السلام وقتى براى شاگردانشان این آیه را توضیح مىدادند، به كلمه مبارك كه رسیدند، آن را به نفّاع، بر وزن فعّال كه صیغه مبالغه است، ترجمه كردند. یك وقت مىگوییم كه این آقا شخص مفیدى است. یك وقت هم مىگوییم كه شخص نفّاعى است . موجود نفّاع، موجودى است كه تمام وجودش منفعت است ، سكوتش، نگاهش، شنیدنش، حرف زدنش، راه رفتنش، حتى حركاتش منفعت است.
حیات الهى، ثمره اندیشه
وقتى انسان با مركب فكر حركت كند، به این نقطه حیات الهى مىرسد ؛ به این نقطه كه رسید، به قول وجود مقدّس حضرت صادق علیه السلام نفّاع مىشود. تعبیرى هم امیرالمؤمنین علیه السلام درباره اینگونه انسانها دارند كه مىفرمایند: اینها كلیدند . هر قفل مشكلى كه در برابر اینها قرار بگیرد، آن را باز كرده، و براى باز كردن آن هم راه پیدا مىكنند ؛ البته انسان به تنهایى نمىتواند قفل تمام مشكلات را باز كند، بلكه باید كمك بگیرد . انسانى هم كه مورد احترام مردم شد، مورد اعتماد آنها است. وقتى دستش را پیش مردم دراز كند، مردم با كمال میل مىپذیرند و كمك مىكنند تا مشكل او حل شود ؛ بنابراین، بكوشید به گونهاى رفتار كنید كه مردم شما را به خوبى، كرامت، بزرگوارى و حُسن عمل بشناسند. هیچ وقت هم به فكر این مسئله نباشید كه نكند اعتماد مردم به من جلب شود، همه به من علاقهمند شوند و من هم كارهاى فراوانى را انجام دهم، و ریا در كار من بیاید . شما به این مسئله كار نداشته باشید، بلكه به عمد خودتان را مورد اعتماد مردم قرار دهید . دو سال ممكن است انسان براى خوشامد دیگران به این طریق عمل كند، عیبى ندارد . پس از آن هوس انسان براى جلب مردم تمام مىشود. خود پروردگار هم توفیق مىدهد و انسان در گردونه اخلاص مىافتد .
افكار و احتیاط شیطانى
اگر كسى به دلیل اینكه مبادا قیافه یا عملش دچار ریا شود و دست از هر خیرى بكشد و درِ خیر را به روى خود ببندد، كار اشتباهى انجام داده است. اگر ریا در واجبات عینى راه یابد، واجب را باطل مىكند ، اما اگر در چیزهاى دیگر راه پیدا كند، معلوم نیست كه خیلى به اصل عمل ضربه بزند . شما بناى كار را براى خدا و اخلاص بگذار، حال اگر مردم هم از كار تو تعریف كردند و خوششان آمد و مورد اعتماد بیشترى قرار گرفتى، این از عوارض خوبى انسان است . همه از انسان خوب تعریف مىكنند . چارهاى هم نیست، این انسان خوب چه كار كند كه تعریفش نكنند، كجا مخفى شود كه از عملش باخبر نشوند، این اندیشه كه درست نیست .
رهبر عظیمالشأن انقلاب هم اگر مىخواستند این فكر و احتیاط را بكنند مىبایست پس از مرگ آیت اللّه بروجردى اصلاً حرفى نزنند و بگویند كه اگر حرف بزنیم و اعلامیه بدهیم، مشهور مىشویم، اگر خودمان حكومت اسلامى تشكیل دهیم، از ما تعریف مىكنند و ممكن است ریا شود، پس ما جلو نرویم . این احتیاط شیطانى است ؛ از این رو، باید به متخصص فن هم مراجعه كرد كه مبادا از كار خیر باز بمانیم، چون خیالات و افكار فراوانى به ذهن انسان مىآید كه رنگ الهى دارد، ولى عمقش شیطانى است ؛ براى مثال یك ساعت مانده به اذان صبح بیدار شدى، حالِ خیلى خوبى هم دارى، مىتوانى بلند شوى، وضو بگیرى، اشكى بریزى و صورتى روى خاك بگذارى، یك مرتبه به ذهنت مىآید كه ممكن است مادرم از خواب بیدار شود، ببیند رختخوابم خالى است، بو ببرد كه نماز شب مىخوانم وموجب ریا شود . این فكر شیطانى است .
این جا تو برنده نشدهاى، بلكه شیطان برنده شده است، چون یك نردبان عالى الهى راامشب از زیر پاهایت كشید . اگر مىرفتى بالا رفته بودى. وسط كار هم ممكن بود جرقهاى به تو بزند و تو را به همه سحرهاى عمرت وصل كند، اما ممكن است شیطان غلبه كرده، و سیم را پاره كند . این خیال، خیال شیطانى است، یا مثلا اگر من به بیمارستان بروم و مریضى را عیادت كنم، ممكن است مرا بشناسند و ریا شود، پس نروم . این فكر شما را از آمرزش گناه باز مىدارد، شما را از خوشحال كردن دل مؤمن و از ثواب عیادت بیمار باز مىدارد. براى این كه ریا نشود، این خیال، خیال و فكر شیطانى است . شما خودت را داخل كن، كارى به ریا نداشته باش، خدا دكتر است، درمان مىكند. اگر هم ریا باشد، نمىگذارد زحمت تو هدر برود . ممكن است دو روز ریا باشد، ولىریا در عمل مستحباست، در واجبكه نیست تا ضرر بزند، یا مثلاً كسى كه مىخواهد درس بدهد، خوب درس مىدهد، خوب هم از او استفاده مىكنند، به این فكر مىافتد كه اگر من درس بدهم، چون درسم خوب است، همه از من تعریف خواهند كرد و ریا مىشود، پس چرا زحمت بىخودى بكشم .
شیخ مرتضى انصارى و پرهیز از افكار شیطانى
شیخ مرتضى انصارى از نیكان روزگار، از بزرگان علماى شیعه و در تقوا، زهد و كرامت، سرآمد علماى بزرگ بوده است. شخصى شیطان را در خواب مىبیند كه انبارش پر از زنجیر، طناب و میخهاى بزرگ است و دو زنجیر سنگینتر و درشت دانهتر در اطاق آویزان است، به او گفت: اینها چیست؟ گفت: اینها را به گردن مردم مىاندازم و به گناه مىكشانم، گفت: این دو زنجیر با این حلقههاى درشت براى به گناه كشاندن كیست؟ گفت: اینها از برآى به دام انداختن شیخ مرتضى انصارى است، چراكه قدرتش این قدر در برابر وسوسههاى شیطانى قوى است كه با ریسمان عادى نمىتوان او را به گناه كشاند. گفت: تاكنون این زنجیر را گردن شیخ انداختهاى؟ گفت: دو دفعه . گفت: او را تا كجا بردى؟ گفت: اصلاً یك قدم هم نكشیدم، تا آمدم بكشم، تكانى به خود داد، زنجیر پاره شد و خود را رها كرد .
زورم به او نمىرسد . چنین انسان بزرگى به شاگردش مرحوم حاج شیخ فضل اللّه وحید نورى مىگوید: وقتى ایران رفتى، اگر مجتهدى، شخص باسوادى، یا عالم بزرگوارى از تو دعوت كرد كه به او درس بدهى، فكر كن، ببین امروز كه مىخواهى روى كرسى درس بنشینى و پانصد طلبه مسجد را پر كنند، آیا براى خدا درس مىدهى یا براى خوشامد مردم؟ ولى چه براى ریا و چه براى خدا، درس بده، زیرا پس از مدتى هوست تمام مىشود و خدایى مىشوى .
شناخت خیال شیطانى و درمان آن
تقریبا با بیان این شواهد مىتوان خیالات شیطانى را شناسایى كرد و آن را تعریف نمود، به این طریق كه خیال شیطانى خیالى است كه یكى از احكام اسلامى، مانند اخلاص را پیش انسان مىنمایاند و رذیلتى مانند ریا را پیش مىآورد و بعد به انسان فشار مىآورد كه عمل خیر عملى است كه براى خداباشد و اگر ریایى باشد، باطل است، پس حالا كه ریاست، آن راترك كن .
بنابراین، نباید به وسوسهها گوش داد، چون ریا پریدنى است .خدا هم دستگیرى مىكند تا شما خود را به یك انسان خیر تبدیل كنید . اعتماد پدر، مادر، برادر و همچنین مردم را با عمل خیر به خود جلب كنید، چون تنها نمىتوانید كار انجام دهید؛ براى مثال تصمیم بگیرید ازچند نفر بیمار عیادت كنید . اگر توان خرید دارو را ندارند، در خرید دارو به آنها كمك كنید، ببینید چه لذتى دارد .
تصمیمبگیرید چند نفرىمؤسسه خیریّه بزنید ؛ براى مثال پیرمردها و سالمندان زن ومرد را شناسایى كنید، از حال آنها بپرسید كه آیا خرجى زن و بچه دارند یا نه؟ یكمرتبه مىبینى سفره دلش را با گریه باز مىكند كه بله، چهار دختر دارم كه دو تاى آنها وقت شوهر كردنشان است . توان تهیه جهیزیه آنها را ندارم. به او كمك كنید و او را از نگرانى نجات دهید. كمكم شما نیز نزد خدا آبرومندشده، به موجود مباركى تبدیل مىشوید .
پیامدهاى انحرافات فكرى
اندیشه صحیح، در هر كجا كه باشد، انسان را به موجود مباركى تبدیل مىكند . اما اگر انسان از مسیر اندیشه صحیح حركت نكند، همان گونه كه دركتابهاى متعدّدى متعرض شدهاند، از قدیمىترین آنها كتاب « احیاء العلوم » كه به فارسى به نام « كیمیاى سعادت » ترجمه شده است ـ ونیز كتاب مرحوم فیض كاشانى است كه در پانصد سال پیش نوشته شده، به یكى از سه موجود زیر تبدیل مىشود : یا حیات حیوانى پیدا مىكند، یا حیات سَبُعى (درنده خویى) و یا به حیات شیطانى متصف مىشود .
حال ممكن است یكى از این سه حالت در یكى پیدا شود یا گرفتار دو نوع از آن حالتها شود و یا ممكن است گرفتار هر سه نوع آن گردد ؛ براى نمونه معاویه دچار هر سه حالت شده بود . این بزرگواران این سخنان را از كجا تنظیم كردهاند؟ باید گفت از قرآن .
حیات حیوانى از نظر قرآن
انسانىكه بىفكر زندگىمىكند، دچار حیات حیوانى مىشود ؛ یعنى تمام همّت او بر دو محور قرار مىگیرد: شكم و شهوت، چون حیاتى كه با چراغ فكر روشن نباشد، بسیار محدود است . قرآن اسم ایننوع حیاترا حیات حیوانىگذارده است . در سوره مبارك محمّد آیه 12 را ببینید . در این آیه به زندگى كسانى اشاره شده كه تنها به مسئله شكم اهمیت داده و براى مسائل دیگر هیچ گونه حسابى باز نكردهاند. و آن آیه اینست :
« وَالَّذِینَ كَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الاْءَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ » ؛ و كافران همواره سرگرم بهرهگیرى از [ كالا و لذتهاى زودگذر ]د نیایند و مىخورند همانگونه كه چهارپایان مىخورند و جایگاهشان آتش است .
دفع ضرر محتمل
فلاسفه سخن جالبى دارند، البته این سخن هم سخن خودشان نیست، بلكه یكى از بدیهیات عقل است، وآن اینكه عاقل همیشه در اندیشه جلوگیرى از ضرر محتمل است ؛ یعنى ضررى كه احتمال وقوع آن براى عاقل ضعیف است، لیكن ممكن است واقع شود .
براى مثال مىخواهد از جایى به جاى دیگر برود، اما احتمال مىدهد كه در راه به عقربى برخورد كند . این احتمال سبب مىشود كه انسان احتیاط بیشترى كند وتمام جاهاى بدنش را كه پیداست، بپوشاند و از خودش به طور كامل محافظت كند. اگر هم كسى او را در این حال ببیند و بپرسد این احتیاط براى چیست، در پاسخ بگوید : براى محافظت جان و در امان ماندن از عقرب است، عقلاى عالم حرف او را از جهت جلوگیرى ضرر محتمل مىپذیرند .
براى نمونه كسى كپسول ضدّ آتش را در سالن خانه خود براى دفع آتش سوزى مىگذارد، عقلا نه تنها این كار را مذمت نمىكنند، بلكه تشویق هم مىكنند .
یا مثلاً آمپولى اختراع شده كه براى دفع سرماخوردگى بسیار مفید است و افرادى اول زمستان این آمپول را مىزنند تا سرما نخورند، اگرچه بدن آنها سرد و گرم شود، البته ممكن هم هست كه سرما نخورند، ولى از جهت دفع ضرر محتمل مىگویند كه احتمال مىدهیم در زمستان سرما بخوریم. اگر این شخص از دكتر این آمپول را تقاضا كند، دكتر او را سرزنش نمىكند.
یا مثلاً وضع طلاق از طرف خداوند براى انسانها، براى دفع ضرر محتمل بوده است، چون خداوند احتمال داده میان زن و شوهر اختلاف شود و ممكن است میان آنها هم آشتى نشود.
براى مثال اگر انسان احتمال دهد كه ماشین او در مسافرت پنچر مىشود ؛ از این رو، خود را به امكانات اولیه مجهز نماید، عقلا او را تحسین مىكنند.
پیامد اندیشه نكردن در واقعیات
قیامت، ملائكه، مرگ، برزخ، حساب، كتاب، بهشت، جهنم، انبیا، تمام اینها واقعیت است نه احتمال . كسى كه در برابر این واقعیات فكر نكند، زندگىاش حیوانى است ؛ یعنى خدا، انبیا، ائمه، قرآن و اخلاق و تربیت را كنار گذاشته، از واقعیات كناره گرفته است. خداوند در قرآن حیات اینها را حیات حیوانى معرفى مىكند و مىفرماید:
« الَّذِینَ كَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الاْءَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ »7.
كافران همواره سرگرم بهرهگیرى از [ كالا و لذت هاى زودگذر ]دنیایند و مىخورند ، همان گونه كه چهارپایان مىخورند و جایگاهشان آتش است .
حیات سَبُعى
اما یك زندگى هم زندگى سبُعى است ؛ البته تا كسى حیوان نشود، درنده نمىشود و ممكن است مدتى آرام باشد، لیكن رفته رفته درنده مىشود، از این رو خداوند مىفرماید : افرادى كه به جان و مال مردم مىافتند و آبروى مردم را مىبرند، درندهاند . خدا نكند انسان صفت درندگى پیدا كند . آنهایى كه بدون تحقیق پشت سر دیگران حرف مىزنند و آبروى آنها را مىبرند و پس از روشن شدن حقیقت، براى عذرخواهى التماس مىكنند، قرآن آنها را درنده معرفى مىكند. در سوره اعراف مىفرماید:
« وَلكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الاْءَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ »8.
ولى او به امور ناچیز مادى و لذتهاىِ زودگذرِ دنیایى تمایل پیدا كرد واز هواى نفسش پیروى نمود ؛ پس داستانش چون داستان سگ است [ كه ]اگر به او هجوم برى ، زبان از كام بیرون مىآورد .
حیات شیطانى
زندگى مردم بىفكر، زندگى شیطانى است. شیطان كیست؟ مركز خدعه، آزار، زجر دادن، اصلاً هیكلش خدعه و حیله است . این قدر خوش خط و خال است كه انسان نمىفهمد چه موجود خطرناكى است . انسان پس از سى سال تازه مىفهمد كه عجب كلاهى سرش رفته است .
حكایت روباه و گرگ
روباهى به گرگى رسید كه یك تكّه بزرگ دنبه به دندان داشت. گرگ بدبخت پس از سه چهار روز گرسنگى توانسته بود كه این غذا را به دست آورد. روباه به او گفت كه جناب گرگ، خدا روزى دهنده است، خداوند لطف دارد، ببین چه گوسفندى بوده آمده از این منطقه رد شود، چه شده! هى از گرگ تعریف كرد و او را مغرور ساخت. سپس گفت: این چیست كه به دست آوردهاى؟ گرگ مغرور شده دهانش را با تعریف روباه باز كرد و گفت: دنبه. بازكردن دهان همان و افتادن دنبه از دهان و برداشتن روباه همان. هر كسى به روباه مىرسید، مىگفت : به دهانت چه دارى؟ دندانش را محكم روى دنبه گذاشته بود و مىگفت: چربى . اینها از این شكل حیوانات هستند . اول انسان را مغرور مىكنند و بعد كلاه سر آنها مىگذارند . از مردم تعریف مىكنند، بعد آنها را زمین مىزنند . همه چیز را از مردم مىگیرند، به گونهاى كه احساس نكنند . این كار انسان شیطان صفت است ؛ مثلاً ماشین یا خانهاى كه فروش نمىرود، پیش دلال مىآورد و او با كلك مىفروشد. این بسیار بد است كه انسان وقتى نمىتواند سر مردم كلاه بگذارد، بگوید پیش فلانى برویم تا او جنس را برایمان بفروشد .
پرهیز از حزب شیطان
خدا نكند انسان حزب و باند شیطان شود، چون قرآن دو حزب را نام مىبرد:
1. حزب اللّه :
« أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللّهَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »9.
آگاه باش كه بىتردید حزب خدا همانا رستگارانند.
2. حزب شیطان :
حزب شیطان كسانى هستند كه پیوسته نقشه مىكشند كه كلاه سر مردم بگذارند و این خطرناك است، اما كسانى كه با فكر كار مىكنند، داراى حیات الهىاند . شكم و شهوت در اختیار خداست ، اصلاً حالت درندگى ندارند. خدعه و حیله و مكر هم ندارند. انسانى كه فكر دارد، چرا شیطانوار زندگى كند، چرا درنده شود.
——————————————————————————–
1 . مریم (19) : 29.
2 . مریم (19) : 30.
3 . انبیا (21) : 73.
4 . مریم (19) : 30.
5 . مریم (19) : 30.
6 . مریم (19) : 31.
7 . محمد (47) : 12.
8 . اعراف (7) : 176.
9 . مجادله (58) : 22.
استاد حسین انصاریان