پاسخ:
– در سنن ابن ماجه، ج 1، باب ما جاء فی زیارة القبور، ص 113 آمده است که پیامبر (ص) فرمود:”زوروا القبور فانها تذکرکم بالاخرة”یعنی قبور را زیارت کنید که این زیارت آخرت را به شما یادآوری میکند و در صحیح مسلم آمده است که پیامبر (ص) در آخر عمر شریف به قبرستان بقیع رفته و میفرمود خدایم مرا دستور داده است که به قبرستان بقیع بیایم و برای آنان استغفار کنم سپس فرمود هرگاه این قبور را زیارت کردید بگویید: “السلام علی اهل الدیار من المؤمنین و المسلمین یرحم الله المستقدمین منا و المستأخرین و انا ان شاء الله بکم لاحقون”یعنی سلام بر اهل قبور از مؤمنین و مسلمین و خداوند رحمت کند گذشتگان قبلی و بعدی از ما را و ما هم ان شاء الله به شما لاحق خواهیم شد.(1)
– بلال، مؤذن پیامبر، رسول خدا را در خوابدید که به او مى فرماید: اى بلال، این چه جفایى است؟ آیا وقت آن نشده که به زیارتمن آیى؟ بلال بیدار شد و اندوهگین و ترسان گشت. بر مرکب خود سوار شده به زیارت قبرپیامبر در مدینه آمد و شروع کرد به گریستن و صورت بر قبر پیامبر مالیدن. چون حسن وحسین علیهمالسلام آمدند، آن دو را در آغوش کشید و بوسید.(2)
– مروان روزى مردىرا دید که صورت و پیشانىبر قبر پیامبر نهاده است. گردن او را گرفت و گفت: مى دانى چه مى کنى؟وقتى سربلندکرد، دید ابو ایوب انصارى است. ابو ایوب گفت: آرى! من سراغ سنگ نیامده ام، سراغرسول الله آمده ام. از آن حضرت شنیدم که مى فرمود: بر دین گریه نکنید وقتى کهشایستگان عهده دار آن شوند، بلکه زمانى بر دین گریه کنید که نااهلان عهده دار ووالى آن گردند!(3)
– عبدالله بن احمد حنبل مى گوید از پدرم درباره حکمکسى که به منبر رسول خدا دست مى کشد و تبرک مى جوید و آن را مى بوسد و با قبر نیزهمین کار را مى کند تا ثواب ببرد، پرسیدم. گفت: اشکالى ندارد.(4)
– عبدالله بن عمر، هنگام زیارت قبر پیامبر، دست راسترا روى قبر مىنهاد و بلال حبشى چهره بر آن مىنهاد. روشن است که علاقه زیاد و عشق ومحبت به این کار فرمان مىدهد و این نوعى احترام و بزرگداشت است و مردم به تناسبشوقشان حالات متفاوتى دارند. بعضیها وقتى قبر را مى بینند، بى اختیار به سمت آن مىشتابند، برخى هم با تاخیر و درنگ، و همه محل خیرند.(5)
منبع:
1) صحیح مسلم ج 2 باب ما یقال عند دخول القبور ص 64.
2) تاریخ طبرى، ج 1 ص 161 و 169 – معجم البلدان، ج 3 ص 208 – تاریخ ابن کثیر،ج 1 ص 174 و 197
مستدرک حاکم، ج 4 ص 515 – وفاء الوفاء، ج 2 ص 410
3) مستدرک حاکم، ج 4 ص 515 – وفاء الوفاء، ج 2 ص 410
الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1 ص 421
المنهاج، محیى الدین نورى شافعى ، ج 1 ص 357 چاپشده در حاشیه شرح مغنى.
تاریخ طبری، ج 1 ص 80 – العرائس ثعلبى ، ص 29.
حاشیه ابى الاخلاص حنفى ، ج 1 ص 168 در حاشیهدررالحکام.
تاریخ طبرى، ج 1 ص 161 و 169 – معجم البلدان، ج 3 ص 208 – تاریخ ابن کثیر، ج 1 ص 174 و 197.
4) مستدرک حاکم، ج 4 ص 515، – وفاء الوفاء، ج 2 ص 410
5) تاریخ بغداد، خطیب بغدادى ، ج 1 ص 146 – تاریخالشام، ابن عساکر، ج 6 ص 108
المنتظم، ابن جوزى ، ج 5، ص 99
سنن ابن داود، ج 2 ص 72 – صحیح بخارى ، ج 2 ص 247