متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1380/3/3
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
سرِ سفره وحي بوديم الحمدالله رب العالمين و سر سفره قرآن اين هم سوره حجرات آيه دوم، جلسه اول تفسيرش را گفتيم حرفهايمان ماند، گذاشتيم حرفهايي که مانده اينجا بگوئيم، حالا اول آيه را بنويسيم.
موضوع: تفسير سوره حجرات آيه دوم آيهاش اين بود شما حفظ کنيد.
»يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ«.
بلندتر از پيامبر صحبت نکنيد يعني ادب را مراعات کنيد به مناسبت ادب و احترام مقدسات ما بحثي کرديم در جلسه قبل، احترام خداوند متعال، احترام پيامبر، قرآن، مسجد، يکسري گفتيم حالا دنبال آن را ميخواهيم بگوئيم هر چيزي که به خدا نسبت داده ميشود مقدس است: اگر کسي را دوست داري کفش او را هم جفت ميکني، حال من چيزي را قبلا گفتهام اجازه بدهيد تکرار کنم.
ما ضريح پيامبر را ميبوسيم يک عده آدمهاي منحرف ميگويند اين شرک است. اين ضريح آهن است. گفتيم خوب درب خانه خودمان هم آهن است. خيلي درب خانهها آهن است ولي ما هر آهن را نميبوسيم آهن چون کنار قبر پيغمبر است ميبوسيم خوب اين را نميفهمند. حدود شصت سال پيش در حجاز يک مهماني شد پادشاه آن زمان از همه علما دعوت کرد و يکي از علماي شيعه صاحب کتاب «المراجعات» علاّمه سيد شرف الدين جبل عاملي که رحمت خدا بر او، وقتي رفت به مهماني يک قرآن هديه داد به شاه، پادشاه هم قرآن را بوسيد. ايشان هم به او گفت شما مشرک هستيد، گفت چرا؟ گفت: براي اينکه شما پوست گاو را بوسيديد چون جلد قرآن چرم است و از پوست گاو، گفت: من کفشهايم هم چرم است ولي هر چرمي را نميبوسم، اين چرم را که ميبوسم چون جلد قرآن است. گفت: ما هم آهن را نميبوسيم، آهني را ميبوسيم که ضريح پيامبر است. پس چرا شما به ما ميگوئيد مشرک؟ !
احترام به مقدسات:
زمان مقدس، مکان مقدس، زمين مقدس، سنگ مقدس، خاک مقدس، آب مقدس، گياه مقدس، پارچه مقدس، چوب مقدس٬ سفر مقدس، همه اينها هم در قرآن است. ضمناً اشاره ميکنم به افکاري که ميگويند ما چيزي به نام مقدس ندارم منتهي نميخواهم بگويم چه کسي گفته و در چه روزنامه و چه سخنراني در کجا چاپ شده يک تفکري است که ميخواهند قداستها را بشکنند و بگويند همه مثل هم هستيم، مگر کسي بگويد من مسلمان نيستم. اگر کسي مسلمان نباشد راحت است، اما اگر کسي اسلام را به عنوان اشرف اديان پذيرفت و قرآن را هم پذيرفت که آن هم ادعي ميکند که من اسلام و قرآن را قبول دارم من آياتش را مينويسم آياتش هم آياتي نيست که کسي گيج شود همه ميشناسند، مثلاً راجع به زمان مقدس قرآن ميفرمايد:
«ليلة المبارکه» آيه اول سوره دخان. شما هم حفظ هستيد «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ« القدر(1) »لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ« القدر(3) «الف» يعني هزار نميشود گفت همه زمانها مهمتر است. اگر تو که ميگويي من مسلمان هستم و قرآن را قبول دارم. قرآن ميگويد: شب قدر به اندازه هزار ماه است. هزار ماه تقسيم بر دوازده ميشود هشتاد و سه چهار سال يک شبي است به اندازه يک عمر طولاني، نميشود گفت همه زمانها مهمتر است.
ساعت بد داريم و به عکس آنرا هم داريم قرآن ميگويد: «في يَوْمِ نَحْسٍ« القمر(19) يک روز هم نحس است. آيه ديگر ميفرمايد: «في أَيَّامٍ نَحِساتٍ« فصلت(16) بعضي از روزها نحس هستند.
در دعاي سمات داريم: (و ساعة سوء) يعني خدا پناه ميبرم به ساعت بد «و يوم سوء» روز بد و «سلطان سوء» و «قرين سوء» رفيق بد، ما بد و خوب داريم. اينطور نيست که همه مثل هم هستند لب که تکان ميخورد حرف خوب از آن صادر ميشود و حرف بد صادر ميشود، پس زمان مقدس داريم.
مکان مقدس:
مکان مقدس به قدري است که خداوند به پيغمبرش ميگويد: موسي «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ« طه(12) نعل، کفش٬ کفشت را بياور بيرون، «إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً« تو آمدي در يک سرزمين مقدس «طوي» يعني قداستش در هم پيچيده شده يعني مالامال از قداست است نه اينکه حالا يک ذره زعفران روي برنج ريختهاند، کلاش زعفران است «طوي» در هم پيچيده شده از قدس.
پس زمان مقدس و مکان مقدس داريم. يک چيز عادي است يعني مثلا ً اگر شعور عادي، الآن لباس عروسي لباس يادگاري است خيلي از زنها با اينکه ده و بيست و سي سال پيش عروسي شده، هنوز لباس عروسي را به عنوان يادگار، هيچ کس حاضر نيست با لباس عروسي شيشه پاک کند، آقا پارچه، پارچه است شما ميخواستي با پارچه شيشه پاک کني اين را با قيچي تکه کنيم براي بلند کردن ديگ.
گاهي وقتها يک حرفهايي ميزنند خيلي آدم تعجب ميکند که ايشان چرا اين حرف را زد، مگر ميشود که آدم اين حرف را قبول کند.
زمين مقدس:
شما حساب کنيد زمين عرفات «فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ« البقره(198) «فاذا افضتم من عرفات» حاجيها شبِ عيد قربان پشتِ يک فرسخي مکه مينشينند.
سنگ مقدس:
«حجر الاسود» اخيراً ديدهايد اين سي ديها را که کلّي کتاب را بر ميدارند در آن جاسازي ميکنند اين الآن باور شده، تمام بشرهايي که تا حالا خلق شدهاند قبلا خلق شده و الآن خلق شده و بعداً خلق خواهند شد همه اينها به خداوند يک بله گفتند يعني خداوند از آنها پرسيد: «الست بربکم» آيا من پروردگار شما نيستم؟ «قالوا بلي» گفتند: چرا.
خداوند به فرشتهاي گفت: فرشته شاهد باش که همه گفتند که تو خدايي، فرشته به صورت جماد شد، مگر ميشود؟ بله، مگر نه اين است که قرآن ميگويد: موسي عصايش را انداخت و اژدها شد. همان خدايي که چوب را حيوان ميکند، ميشود فرشته به صورت جماد در بيايد. همين جماد الآن «حجر الاسود» است، بعد به حاجي ميگويند: مکه که ميرويد به اينجا ميرسيد بگوئيد «امانتي اديتها»اي سنگي که، فرشتهاي که سنگ شدي و من گفتم بله تو خدايي. «امانتي اديتها» يعني امانتم را ادا ميکنم.
حديث داريم حجرالاسود اين دست خداست در زمين، و خيلي هم دست و پا ميزنند که حجر الاسود را ببوسند. ميگويند: به اين حجري که بوسيدي، اين به خاطر اين است که دست خداست در زمين. اين سنگ مقدس است.
انگشتر عقيق قداست دارد فيروزه قداست دارد. اين سنگها اگر انگشتر شود، روايتش را وارسي کنم تحقيق نکردهام، بعضي از انگشترها ثواب نماز را چند برابر ميکند.
خاک مقدس:
خاک کربلا، کسي ميخواهد نمازش قبول شود سه تا شماره دارد. 1- يا بايد حضور قلب داشته باشد، سرِ نماز حواسش جمع باشد. 2- نافله و نماز مستحبي بخواند. 3- و اگر مثل ما هست که هم حواسش پرت است و هم حال ندارد نماز مستحبي بخواند حداقل خاک کربلا، سجده به خاک کربلا نماز قبول ميشود. خاک است ولي خاک مقدس است، خاکي که امام حسين(عليه السلام) پول آن را داده خريده، چون امام حسين(عليه السلام) دوم محرم که آمد گفت: زمينها از چه کسي است؟ صاحبانش را خواست و زمين را خريد و گفت: آنجا که ميخواهد خونِ من ريخته شود، ميخواهم خونِ من در زمين مردم ريخته نشود، زمينها را خريد.
و جالب اين است که ظهر عاشورا قبل از اينکه ميخواست برود جبهه به اين هفتاد و دو نفر گفت: هر کس به مردم بدهکار است برود بدهياش را بدهد نميخواهم شهيد بشود.
کسي که در راه خدا شهيد ميشود نبايد مالِ مردم در جيبش باشد، مالِ مردم را بدهد ثوابش از شهادت بيشتر است، برويد مالِ مردم را بدهيد. خيلي مالِ مردم مهم است.
حديث داريم: شهيد را خداوند همه گناهانش را ميبخشد اما اگر شهيد به مردم بدهکار است «دين» را خداوند نميبخشد، و اين مسئله مهمي است.
آب مقدس:
«آب زمزم»
حضرت وقتي در مدينه بود از مکه برايش آب زمزم ميآوردند قبول ميکرد. آب زمزم شفاست که در کنار کعبه توي مسجد الحرام ميجوشد، آب است که بر اراده خدا جوشيد، حفر چاه و چاه عميق و نيمه عميق نبوده، خدا اراده کرد آب زمزم بوجود آمد.
گياه مقدس:
قرآن ميگويد: «شجره مبارکه» شجره مبارکه داريم.
حيوان مقدس: حيوان مقدس ميشود؟ بله، قرآن ميفرمايد: «هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ« هود(64) اين شتر با اراده خدا خلق شده، غير شترهاي معمولي است: «وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ» مواظب باشيد تماس نگيرد با اين شتر به سوء، يعني قصد بد به اين شتر نکنيد «فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَريبٌ«.
پارچه مقدس:
روايتي داريم که خداوند فلاني را نميبخشد گرچه چنگ زده باشد به استار کعبه. ستر يعني پرده کعبه، کلمه اَستار کعبه در روايتها هست. يعني پرده کعبه مقدس است.
حتي لباس اهلبيت عليهم السلام، امام صادق(عليه السلام) مهمان دار شد، به مهمانهايش گفت: ميخواهيد آن پيراهني که اميرالمؤمنين پوشيد و رفت مسجد و ابن ملجم ضربت زد به مغزش، خون مغز علي ريخته روي پيراهن، ميخواهي آن پيراهن را برايت بياورم؟ يعني امام صادق(عليه السلام). . . بله اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين، امام سجاد، امام باقر، امام صادق(عليه السلام) بعد از چهار امام اين پيراهن را نگه داشته بود، چون به عنوان پيراهنِ مقدس نشان مهمانهايش ميداد.
حتي زمان منصور دوانقي يک حصير بود دست به دست. دور ميگردانيده و ميگفتند: «هذه حصير رسول الله» اين حصيري است که مثلاً پيامبر رويش نماز خوانده. الآن در کنار مدينه دهي هست اسمش آبار علي است، آبار جمع «بئر»است يعني چاه يعني چاههايي که اميرمومنين(عليه السلام) اطراف مدينه کنده و وقف کرده. و جالب اين است که هنوز هم آبهايش شيرين است، و هنوز هم آبهايش را در ليوان ميکنند و مهري هم بهش ميزنند مهرش «آبار علي» است. وقتي خدا بنا دارد اسم علي زنده بماند، هر تشنهاي آنجا بايد ياد علي بن ابيطالب بيفتد.
چوب مقدس:
به فرعون گفتند امسال يک زن پسر ميزايد آن پسري که امسال متولد شود و زائيده شود کاخ تو را واژگون ميکند. فرعون هم گفته بود هر زني پسر زائيد او را بکشند، مادر موسي پسر زائيد ترسيد او را بکشند، خدا به مادر موسي الهام کرد شيرش بده او را در صندوق بگذار بيندازش توي رودخانه، فرعون نشسته بود کنار رودخانه تماشا ميکرد صندوق را ديد گفت او را بياوريد صندوق را آوردند، ديد پسر بچهاي در آن هست، خواستند او را بکشند زن فرعون نگذاشت، گفت ما که بچه دار نميشويم اين بچه خودمان، اين را آب آورده و غير آنهايي است که ميکشيم. خلاصه دايه آوردند سينه دايهها را به دهان نگرفت، تا خواهر موسي که دنبال رودخانه ميآمد و مأمور بود از طرف مادرش که دنبال رودخانه بيايد و ببيند سرنوشت جعبه چي ميشود، دختر آمد گفت حالا که اين توي سينه دايه نميرود که شير بخورد من يک خانواده سراغ دارم بروم به او بگويم، و نگفت من چه کسي هستم، گفتند برو بگو٬ رفت به مادرش گفت و آمد و رفت توي سينه مادرش، مادر را نگه داشتند دشمن فرعون توي کاخ فرعون و با خرج فرعون بزرگ شد. اين صندوقي که موسي را توي آن گذاشتند پهلوي يهوديها مقدس بود چون سبب حفظ جان موسي شده بود، اين صندوق، صندوق مقدس بود، خيلي دنبالش بودند، يک کسي صندوق را دزديده بود حال يهوديها گرفته شده بود، سي، چهل سال بعد قرآن در يک ماجرايي گفت: آن صندوق پيدا ميشود حالا راجع به صندوق قرآن اينطور ميگويد:
«أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ» البقره(248) تابوت يعني همان صندوق، در تابوت «سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ« آن تابوت «سکينه» يعني چه «آرامش» «من ربکم» يعني از طرف خدا، آن «سکينه» براي شما آرام بخش است، چرا؟ براي اينکه يادگارهاي موسي و هارون در آن است.
« وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ» قرآن به صندوقي که يادگار موسي در آن است و به صندوقي که حافظ جان موسي بوده به اين چوبها ميگويد چوب مقدس، چوب مقدس است.
تعجب است بعضيها ميگويند فتوي قداست ندارد، يعني فتواي کسي که 50 سال درس خوانده و پنجاه سال نماز شب خوانده و پنجاه سال درس فکر کرده به درجه اجتهاد رسيده، هيچ کس يک گناه از او سراغ ندارد چون اگر از او سراغ داشته باشيم که نميتواند مرجع تقليد باشد، مرجع تقليد بايد عادل باشد يعني هيچ کس از او گناهي سراغ نداشته باشد، پنجاه سال درس خوانده پنجاه سال نماز شب خوانده و پنجاه سال فکر کرده پنجاه سال تقوا داشته و گناه از او سراغ نداريم، بعد بگوئيم فتواي ايشان مثل بقيه صوتهايي است که در هستي است قداست ندارد؟ !
سفر مقدس:
« سُبْحانَ الَّذي أَسْرى»
بس است ديگر وقت تمام شد، حرفم چي شد ما در قرآن و روايات بعضي چيزها داريم که مقدس است چه انسان و چه جماد و چه سنگ، وچه آب، وچه خاک، چه درخت.
خدايا، تو را به حق محمد و آل محمد اگر تا حالا حريمي را شکستهايم و يک چيزي که پهلوي تو عزيز بوده ما او را ذليل کردهايم و چيزي که پهلوي تو ذليل بوده ما عزيزش کردهايم، کجيهاي بياني، قلمي، گفتاري، ما را ببخش و از اين به بعد همه ما را حفظ بفرما.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته