حالا كه شما تشريف آورده ايد بفرماييد جلو تا نماز دوم را بخوانيم. در اين بين مقداري صحبت و تعارف شد تا بالاخره قرار شد كه برادر چراغچي بين دو نماز كمي صحبت كنند. وقتي آقا ولي براي صحبت ايستادند، اوركتي را روي شانه شان انداخته بودند كه كلاه آن نيز سرشان بود.
قبل از عمليات ميمك (سال 1364) در ساختمان سه طبقه در پادگان 92 مستقر بوديم. يك روز برادر قاآني فرمانده تيپ مستقل 21 امام رضا عليه السلام فرمودند: تعدادي از بچه ها آماده باشند بعد از نماز مي خواهيم به ديدن آقا ولي برويم. ظاهرا برادر ولي ا… چراغچي مريضي سختي داشتند . ضمنا برادر قاآني به بنده فرمودند: اگر بشود كمپوت يا ميوه تهيه كنيم كه وقتي به عيادت مي رويم دست خالي نباشيم. قرار شد پس از نماز من زودتر بروم و از دكه هاي بيرون از پادگان ميوه و كمپوت تهيه كنم. صداي اذان كه بلند شد همه آماده نماز خواندن شديم. يادم نيست به چه علتي قرار شد در همان ساختمان سه طبقه كه مقر فرماندهي تيپ، طرح و عمليات و اطلاعات و عمليات نيز بود نماز جماعت خوانده شود. پس از تعارفات معمول و به اصرار جمع حاضر كه تعدادي از برادران طرح و عمليات تيپ و عده اي از بچه هاي اطلاعات و عمليات بودند نماز جماعت به امامت برادر قاآني اقامه شد. يادم نيست كه در ركوع چندم بوديم كه ناگهان از سمت پله ها صداي بسيار بلندي مي آمد كه «ياا…، ياا…، ياا…» ان ا… مع الصابرين و … بلافاصله صاحب صدا با گفتن ا… اكبر به صف جماعت پيوست. نماز كه تمام شد من هم مانند بقيه برادران كه مي خواستند صاحب صدا را بشناسند به عقب برگشته و ديدم كه در صف آخر آقا ولي ا… نشسته است. برادر قاآني به عقب رفتند و پس از سلام و عليك و مصافحه با آقاي ولي به ايشان گفتند كه قرار بوده است كه پس از نماز ما خدمت شما برسيم. حالا كه شما تشريف آورده ايد بفرماييد جلو تا نماز دوم را بخوانيم. در اين بين مقداري صحبت و تعارف شد تا بالاخره قرار شد كه برادر چراغچي بين دو نماز كمي صحبت كنند. وقتي آقا ولي براي صحبت ايستادند، اوركتي را روي شانه شان انداخته بودند كه كلاه آن نيز سرشان بود. قامت ايشان مقداري خميده و لبهايشان كبود رنگ و رنگ چهره هم پريده بود . كمي هم سرفه مي كردند كه اينها همه حكايت از مريضي سخت ايشان داشت. پس از بسم ا… و تلاوت آيه يا قرائت حديثي اولين مطلبي كه فرمودند به اين مضمون بود: بنده امروز خداوند را خيلي شاكرم كه چنان توفيقي به من داد كه نمازم را به امامت برادر اسماعيل بخوانم. عليرغم اينكه حالم خوب نبود اما همينكه فهميدم ايشان امامت نماز را دارند به هر وضعيت خودم را رساندم… پس از آن بچه هاي اطلاعات را سفارش نمودند و گفتند: قدر برادر قاآني را بدانيد و خوب كار كنيد و ايشان را ناراحت نكنيد و …
راوی:سيد حسين احمدي