سرپیچی از دستورات نظامی دادگاه صحرایی دارد وبرابر قوانین جنگ محاکمه خواهدشد } سخنان فرمانده که تمام شد همگی می گفتند جناب غذا چه شد سر گروهبان که مسول تدارکات بود گفت غذا در کار نیست جیره خشک است وامبولانس تا یک ساعت دیگر می رسداما انتظار غذا همچنان باقی ماند. بندر امام خمینی وهاور گراف سه روز از استقرار ما در نخلهای شادگان می گذشت بعد از ظهرروز سوم اماده حرکت به بندر امام خمینی شدیم ساعت 11شب رسیدیم بندر.پشتیبانی و لجستیکی وغذایی در حد صفر بود چیزی برای خوردن نداشتیم کوله پشتی وتجهیزات نظامی هم سنگین بودند گرسنگی به من غلبه کرده بود خلاصه خودروها و اتوبوسها کنار اسکله ایستادندو نیروها پیاده شدند و به طرف اسکله براه افتادند من و علی هردو همیشه کنار هم بودیم هوا خیلی شرجی بود و مسیر طولانی را باید پیاده می رفتیم تا یادم نرفته بگم که از شام هیچ خبری نبود گرما وشرجی هوا کلافه ام کرده بودبا علی کنار نشستیم تا مقداری استراحت بکنیم چند لحظه ای نگذشت چشمم به یک بنز 10 تنی افتاد که در لاین دوم اسکله پارک شده بود وچند نفر هم اطراف ان بودندفهمیدیم یک خبری هست به سرعت به طرف کامیون رفتیم نزدیک کامیون که رسیدیم چند نفر سرباز بودند که زودتر از ما متوجه کامیون غذا شده بودند قورچ قورچ نان خشک شده می خوردند ما هم بی تعارف پریدیم ومشت مشت می خوردیم و تا توانستیم کوله پشتی را پر از نان خشک کردیم بعد از اینکه سیر شدیم پرسیدم کامیون پراز موادغذایی از کجاست یکی از افراد انجا که گویی همراه راننده گفت اهدایی مردم به جبهه است برای شما هم می فرستیم. از گروهان خیلی عقب مانده بودیم به سرعت خودمان را به نیروها رساندیم افسر گروهان در حال حضور وغیاب افراد بود نفس نفس زنان به انتهای صف که رسیدیم اسامی مارا خواند بریده بریده جواب دادیم بعد از حضور و غیاب افسر گروهان برای توجیه کردن بچه ها صحبت کرد {بچه ها راه ورود ما به ابادان زمینی امکان ندارد وباید با هاور گراف از رودخانه بهمن شیر برویم ورود به ابادان یعنی خط مقدم جبهه از صدای انفجار توپ وخمپاره وبمباران هوایی نباید بترسید وبرای حفظ جانتان از سنگر وپستی وبلندی زمین استفاده کنید در برابر دشمن بعثی هوشیار و شجاع باشیدالان ساعت 12 نیمه شب است وتاساعت 2 شب هاورگراف میاد ما را به روستای چویبده منتقل میکند وتا زمانی که دستور اتش ندادیم کسی حق تیر اندازی ندارد. سرپیچی از دستورات نظامی دادگاه صحرایی دارد وبرابر قوانین جنگ محاکمه خواهدشد } سخنان فرمانده که تمام شد همگی می گفتند جناب غذا چه شد سر گروهبان که مسول تدارکات بود گفت غذا در کار نیست جیره خشک است وامبولانس تا یک ساعت دیگر می رسداما انتظار غذا همچنان باقی ماند. روی اسکله با همان لباس وتجهیزات بصورت نشسته خوابیدیم یکساعت ونیم بعد هاور گراف رسید وقتی بیدار شدیم گویی ما را توی اب انداختن از شدت شرجی کل لباسها خیس شده بود .خلاصه سوار شدیم وپس از مدتی در بیست کیلومتری ابادان ما راپیاده کردند .طلوع افتاب روی اب شط بهمن شیروتجمع مرغان ماهی خوار در کنار شط تابلوی نقاشی زیبایی به وجود اورده بودوماهم سرگرم تماشای این تابلومنتظر انتقال بودیم زمان به کندی می گذشت چشم به راه انتظار کشان درکناررودخانه پهناورپرسه می زدیم . تابعد از ظهران روز تشنه وگرسنه منتظر ماندیم. |