مدتی بود که در روستای ما عده ای از جوانان قمار بازی می کردند. سید اسماعیل چند بار آنها را نصیحت کرد و توصیه کرد که از این کارخلاف دست بردارند. ولی آنها توجهی به نصایح او نکرد ند. سید اسماعیل که بی توجهی آنها را دید، از برادران کمیته کمک گرفت. عده ای از مردم روستا که فکر می کردند سید اسماعیل کار خوبی نکرده است ، به او سنگ می زدند و ناسزا می گفتند. ولی او صبورانه تحمل می کرد و می گفت:
مرا بزنید، مرا بکشید. ولی این جا برای من با جبهه فرقی ندارد. من وظیفه ام را انجام می د هم.
وقتی شهید شد، مردم از دو کیلو متری روستا تابوت او را را روی دوش گرفتند و تا مزار شهدا تشییع کرد ند و همان هایی که به او سنگ می زدند، در تشییع جنازه اش به سر و سینه می زدند و اشک می ریختند. محمد رضا فیاض بخش (دایی شهید) |