نزدیک سال نو بود و من در خانه سفره ی هفت سین چیده بودم. علی اصغر که برای زیارت به مشهد رفته و بر گشته بود، به خانه ی ما آمد.
وقتی سفره هفت سین را دید، گفت: چرا این سفرته را پهن کرده ای؟
گفتم: خوب عید است دیگر، این یک سنت است. علی اصغر گفت: مگر امروز در تلویزیون ندیدی که چندین شهید را در مشهد تشییع کردند. ما عید نداریم. عید ما روزی است که بر دشمن پیروز شویم. بعد از این که براد رم خداحافظی کرد و رفت، سفره عید را جمع کردم. خواهر شهید |