متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1379/11/13
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
اين بحث در دهه فجر 79 پخش ميشود و من اين ايام الله را تبريک ميگويم و به قول امام (خميني ره) : “انقلاب ما يک انفجار بود”و در اين سالها چه حوادث تلخ و شريني گذشت . . 12 بهمن امام (خميني ره) به آغوش برگشت و ما هم سوره يوسف را تفسير ميکنيم رسيديم به آنجا که :خواستند يوسف نباشد و هينکه خواستند نباشد خداوند اداره کرد که باشد ، همچنين خواستند اسم امام (خميني ره) نباشد ولي در طول تاريخ هيچ کس و عامه به سري و آخوندي عکش به اندازه امام (خميني ره) چاپ نشد براي اينکه شاه گفت : امام (خميني ره) نه و خدا گفت بله ، و با خدا نميشود کشتي گرفت ، گفتند : ابراهيم را در آتش بياندازيم آتش گلستان شد.
قرآن ميفرمايد : «فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلينَ» صافات/98 . و روح داستان يوسف آن است که اراده خداوند غير از اراده ديگران است . همه خواستند شاه باشد و خدا خواست شاه نباشد و همه کشورها خواستند امام (خميني ره) نباشد ، خدا خواست باشد و همه بت پرستان خواستند پيامبر اسلام (صل الله عليه و اله و سلم) نباشد خدا خواست باشد . خلاصه قصه يوسف رسيديم به آيهاي که دهه فجر هم هست فشنگ است . آيه 190 از سوره يوسف که دارد تمام ميشود که بلکه انشاءا . . . . اينطرف عيد آن را تمام کنيم :
قاري : «قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ» يوسف/90 .
در جلسه قبل گفتيم براردان يوسف دفعه آخر وقتي آمدند به نزد يوسف براي گرفتن گندم ، گدايي هم روان شناسي دارد اصول روانشناسي را رعايت کردند ،
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ» يوسف/88 .
اول : تجليل کردند : «يا أَيُّهَا الْعَزيزُ»
دوم : نياز را مطرح کردند : «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»
سوم : پول کم داريم : «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ»
چهارم : تقاضي صدقه کرند : «وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا»
پنجم : تشويق کردند : «إنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ»
و نامهاي هم که يعقوب داده بود تا به حاکم بدهند وقتي يوسف خواند و گريه کرد و به جشم گذاشت برادرها تعجب کرده و حساس ميشدند که چگونه او پدر ما را ميشناسد و احترام گذاشت و از کجا ميدانست که ما برادر داريم و بعد از چهل سال از کجا فهميد که ما چه غلطي کرديم به همديگر نگاه کرده و شک ميکنند که نشانههاي اين حاکم از شکل و قيافه مثل همان برادرمان يوسف است که ما او را به چاه انداختيم چطور آمده اينجا بالاخره تصميم گرفتند سوال کنند که او يوسف است ، حال اگر بگويد من هستم که ما از خجالت بايد برويم زير خاک و چه خاکي به سر کنيم و اگر بگويد نه ميگويد يوسف را به چاه انداخته اينجا به دنبالش ميگرديد ؟ صحنه بسيار هيجاني شد و بالاخره يکي سوال کرد که :
«قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ» : آيا تو يوسف هستي ؟
«قالَ أَنَا يُوسُفُ» : بله من يوسف هستم
بق از سر همه پريد و شرمنده شدند و آنها که امام خميني ره را تبعيد و زندان کرده و ممنوعيتهايي را براي افکار و عقائد و فتواهاي او اينجاد کرند ، چه قراردادها و گاوبنديهايي و بعد ديدند 12 بهمن شده و امام (خميني ره) با 5 ميليون استقبال کننده آمد ، خيلي آنها خجالت کشيدند کار حق پيش آمد انجام دهيد ، آنقدر آنها که روزه ميخورند وقتي عيد فطر و نماز فطر را ميبينند آنها که وجدان داشته باشند غصه ميخورند ، که مسلمانها 30 روز جلو شکم را گرفته ولي ما بله قران گوي شکم شديم ، چند ساعت صبر کن
حديث : نقل شده حضرت علي عليه السلام آمد مغازه قصابي گوشت بخرد ديد پول ندارد .
مي شود من يک زمان طلبه بودم با لباس نو و شيک آمدم براي تهران ، داخل اتوبوس متوجه شدم پول داخل آن ندارم رفتم به راننده گفتم مرا پياده کنيد علت پرسيد گفتم . گفت : مهمان من باشدي ، بنشينيد ، گفتم من با بي پولي تهران پياده شدم اول بدبختي است پول ندارم پس يا همينجا پيادهام کن يا خرجي تهران راه بدهيد (خنده حضار) مقداري پول گرفته و نشستم .
حضرت رفت و گفت فردا ميآيم براي گوشت ، قصاب گفت آقا گوشت ببريد فردا پول بياوريد حضرت فرمود به جاي اينکه به شما بگويم فردا پول به شما ميدهم به شکمم ميگويد فردا گوشت ميدهم (خنده حضار)
بالاخره يوسف اظهار کرد که بله من يوسف و اين هم برادر من است که به اسم دزد او را گرفتم و اين از اراده خداست نسبت به هرکس که ايمان و تقوا داشته باشد چون :
«إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ»
و هر کس که به جاي من بود و از دست زليخا که عاشق شده بود فرار کردم و حوادث چاه و حسادت تغيير ندهد ، چاه و جاه و حسادت و شهوت و توطئه و گردابها را رد کرده و خالص بيرون آمد قرآن به شير ميگويد خالص «مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبينَ» نحل/66 چرا ؟ و مهم است .
براي اينکه شيراز لابلاي خون و پهن رد ميشود ولي نه بوي پهن ميگيرد و نه رنگ خون
مي فرمايد : «مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبينَ» و نسان خالص هم کسي است که از لابلاي شهرت و گمنامي ، رأي آوردن و نياوردن ، پول و ورشکستگي و زنده با دو مرده باد ، حاکميت اين خط سياسي و آن خط و رونق اين جنس و آن جنس و پر بوده مسجد و خالي شدن آن ، و چاپ شدن و نشدن کتاب ، شهر و روستا و زندان تبعيد ، اگر از لابلاي همه رد شد و نه رنگ و نه بو گرفتيم .
خيلي مشکلات براي يوسف پيش آمد ، به يک جوان پاک گفتند : زناکار ، و نوجواني در چاه و با پاکي در زندان و آن هم 13 سال زندان با بي گناهي و آن هم به دست برادر نه به دست دشمن همه تلخي ولي : «إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ» :
هرکس تقوا و صبر داشته باشد خداوند اجر محسن را ضايع نميکند .
*- نکات اين آيه
1- گذشت تاريخ و حوادث تلخ و شيرين و ضابطهها و شناختها را تغيير ميدهد .
انسان فراموش کرده و حق دارد برادر برادر را نشناسد «لَأَنْتَ يُوسُفُ» آيا تو يوسفي ؟
يک حديث (دهه فجر است و خييها در اين انقلاب رئيس شده و دوستان قديمي را فراموش کردهاند گرچه پاي تلويزيون نيستند ولي شماها به گوش آنها برسانيد .
امام صادق ع فرمود : هر کس رئيس شد و يک دهم رفاقت قبل از آنرا با تو حفظ کرد باز هم «فَلَيْسَ بِصَدِيقِ سَوْءٍ» (أمالي طوسي ،ص279)
يعني خطر مقام و رياست به قدري است که انسان صد درصد دوستان قديمي را فراموش ميکند اگر يک دهم را حفظ کرد باز انسان خوبي است اين پيش بيني حضرت است که 90% قابل اغماض است
2- منت از مردم بد ولي از خدا خوب است .
مي فرمايد : «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا»
بعضي چيزها از بشر بد ولي از خدا خوب است مثل : تکبرف ما کسي نيستيم نسني که از ترس پشه به شنه بند ميرود کسي نيست که تکبر کند و “متکبر” هم يکي از اسماء خداوندي است و او «أَهْلُ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ» و بزرگي حق اوست ولي ما بزرگي را به خود ميبنديم .
3- صبر و تقوا زمينه عزت است : «مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ»
4- لطف خداوند هم حکيمانه است
براساس حکم و معيارهاست و بدون دليل نيست ، اگر ديديد مردم کسي را دوست دارند ببينيد چه کرده و پدرش چه آب سردي را به دست مردم دارد ، و اگر آبرو دارد کجا آبروي يکي را که ميشده نريخته خداوند رحمت کند فردي را که وقتي پرسيدند عزت تو از کجاست ؟ گفت : من شب عروس فهميدم که عروس باکره نيست ولي نميشود هم که خداي ناکرده عمل بد انجام داده ممکن است به دلائل ديگري پرده بکرت از بين رفه و من براي رضاي خدا هيچ نگفتم و در مقابل اين خدا آبروي به من داد به اين خاطر است گاهي بايد لوطي گري کرد و چيزي نگفت اگر بنا باشد مچ بگيريم که…
حديث : يکي به اما عليه السلام گفت : فلاني خيلي وضعش خراب است حضرت عليه السلام فرمود : اگر بنا باشد که مچ بگيريم وضع تو هم پيش من خراب است.
قرآن : براي آنها که براي مردم ميگويند فلان فلان ميفرميد : «كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ» نساء/94 : قبل از اين هم همينطور بوديد. بالاخره برادرها فهميدند اين يوسف است که :
قاري : «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئينَ» يوسف/91
برادران گفتند : به خدا قسم که خدا تو را بر ما برتري داد و ما خطارکار هستيم.
” تَاللَّهِ” مثل “ولله” و “بالله” قسم است که در سوره يوسف زياد است به خدا قسم تو را برتري داد و ما خواستيم که تو را از جلو چشم پدر به چاه انداخته و خود به نزد او عزيز شويم .
و خواستيم که در انتخابات به تو تهمت زده تا رأي نياورد و بالاخره مردم به تو رأي دادند ، خراب کردم ولي نشد مناجات شعبانيه دارد که :«وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي» (إقبالالأعمال ،ص685) خدايا زيادي و نقص به دست توست.
البته گاهي ، پول پارتي و حق بازي خر حطب سياسي و کلک و گاهي هم حضرت عباس دست کسي نيست دو تا ماهيگر تور مياندازند به رودخانه يکي تو را کشديده 27 ماهي و يکي هم هيچي ، اين استعمار است ؟ نه استعمار است و نه استثمار و نه گاوبندي و قرارداد و جنامي است خداوند خواسته به يکي بدهد و به يکي نداد ، نه داده شده فکر کند آبرو دارد و نه آنکه ندارد فکر نکند ورشکسته شده ، امتحان است.
پس :
1- اگر روزي بر کمالات کسي به اختيار اعتراف نکنيم روزي با فشار اعتراف خواهد کرد برادرها روزي نخواستند بگويند : يوسف تو از ما بهتر هستي 40 سال زجر کشيده بعد گفتند : تو از ما بهتر هستي از استاد سوال ميکنند بگويد نميدانم نه اينکه معط کند که اعتراف نکند و آخر هم معلوم ميشود که او نميداند.
2- در برابر اراده خدا هيچ کس نميتواند ايستادگي کند . حال برادرها شرمنده و اعتراف به عزت و عظمت خدادادي او کردند يوسف آنها را از شرمندگي بيرون ميآورد.
قاري : «قالَ لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ» يوسف/92 يوسف گفت : هيچ توبيخي نيست همين امروز شما را بخشيدم.
“تثريب” به معناي توبيخ و گناه شمردن و ملامت است اين بزرگواري است بعد از زندان و بردگي و تهمت زندا همه بواسطه شما بود ولي الان شما را بخشيدم .
بيائيد با مردانگي اگر کسي به شما ظلم کرده ببخشيد او را نه خير آبرو ريخته بريزد ، يک ضرب او را ببخش نه حلا تا ببينيم ، به شرطي که ديگر تکارا ، شرط ني خواهد ببخش اگر جدي ميگويد اگر ميخواهند امتحان کنند خير .
آقايي بود به هر کس خنمش ميزائيد پول ميداد روزي بحث شد که آقا پير شده و درست متوجه نميشود و ما روز عيد و شلوغي و هنگام دست بوسي ميرويم که خانم ما زائيده پول ميگيريم و اين را چند بار ميگوئيم تا ثابت شود که حواس آقا پرت است ، اعياد مختلف رفتند مثل نيمه شعبان و مبعث و عيد قربان و فطر ، گفتند ديديد گفتيم آقا متوجه نيست ، يکي از دفعات آقا به اين فرد گفت برو قدر خانمت را داشته باش که يکسال 9 بار براي تو زائيده…اگر امتحان است بگو فهميدم ولي امتحان نيست فوري ببخشيد.
سوال : برادران هم به نزد برادر شرمنده شوند و هم به نزد پدر ، برادر فوري بخشيد ولي پدر گفت باشد («قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ» يوسف/98 آينده براي شما طل مغفرت ميکنم) چرا ؟
جواب : به حديثي رسيدم که
1- انسان جوان قلبش نازک تر از انسان پير است به خاط سن
2- يوسف حق خود را فقط بخشيد ولي يعقوب تنها حق خود نيست که حق پسر هم بود . هم پسر را در چاه و هم يعقوب را از غصه کور کردند .
(روزي پيامبر فتح شد) البته جمهوري اسلامي چه کارهايي کرد ، روزي که انقلاب پيروز شد خيليها ترسيدند ما دهها هزار ساواکي بودند ، گفتند : هر کس خون کسي را نريختد و شريک نبوده کاري نداريم خون مقابل خون ولي غير از آن همه بخشوده.
حتي اقليتهاي مذهبي مثل مسلمانها زندگي ميکنند و اسفالت خيابان و کلاس آموزش و پرورش يهودي و مسيحي ندارد . با انقلاب خوب نيست ، نباشد ، تا دست به اسلحه نبرده ، اين کار يوسفي است روزي که مکه فتح شد همه کفار گفتند هر چه پيامبر را تهمت زده اذيت کرديم ، همه را درو خواهند کرد گفتند : يا رسول الله حال که پيروز شدي مثلا” دهه فجر است و حکوت دست شماست چه ميکنيد حضرت فرمود من مثل يوسف برخورد خواهم کرد . يوسف همه برادرها را يکجا بخشيد ، من هم همه را ميبخشم .
حتي يکي از اصحاب شعار داد «الْيَوْمُ يَوْمُ الْمَلْحَمَة» (شرحنهجالبلاغهابن ابى الحديد ، ج 17 ،ص 272) : امروز تلاقي ميکنيم .
حضرت فرمود : چرا اين شعار بلکه بگوئيذ : «اليوم يوم المرحمة» : امروز روز رحمت است بله حضرت فرمود: سه نفر را بکشيد به دليل اينکه اين کار فرهنگي ميکردند ، البته آنروز فيلم و روزنامه و کامپيوتر و اينترنت نبود ، آنها شعر ميساختند و حضرت را هجو و تحقير ميکردند ، حتي اگر اينها به مسجد الحرام در مکه و به پردههاي کعبه پناه بردند آنها را بگيريد و اعلام کنيد .
اينکه زينب کبري فرمود : شام از کربلا سخت تر بود ، کربلا خون ريزي بود و نه هجو ولي در شام هجو بود نه خون ريزي .
مثال : گاهي دو نفر يا دو گروه کتک کاري ميکنند و يکي به ديگري ميگويد : دزد بعد هم مردم آنها را صلح و آشتي ميدهند . او ميگويد همه مسائل هيچ چرا وسط دعوا گفتي دزد از تو چه دزديدهام همه را فراموش و اين کلمه ميماند . اين هجو است و تحقير . و زخم زبان اگر کسي شرمنده است او را از شرمندگي نجات بدهيد : يوسف گفت همه را بخشيد و بر عکس ما افرادي را داريم که شرمنده ميکنند يک داماد خبيثي را بگويم بعضي جهاز يه براي افراد جور کرده و براي تشويق ديگران کنار خيابان ميگذارند . دختري پاک و عفيف و مظلوم ولي فقير که جهازيه به او هم داده اند ، داماد گفت را از کميته امداد و يا جاي ديگر گرفته ، روز اول را نابود کرد ، عروسي را ميشکند ، نشکنيد ، يوسف همه برادرها را يکجا بخشيد .
خداوند : به حق محمد و ال محمد رهبر و دولت و امت و خانوادهها شهدا و جانبازان و آنها که در انقلاب نقش داشتهاند همه را هر کدام از دنيا رفتم با پيامبر صل الله عليهم و اله و سلم محشور و هر کدام هستند در پناه آقا امام زمان عليه السلام حفظ کن
خداوندا : خداوند ا سايه ما را ، کشور را مشمول الطا خاص امام زمان عليه السلام قرار بده.
خداوندا : مشکلات نظام ما را بر طرف فرما.
خداوندا : افرادي که مخلصانه کار ميکنند امدادهاي غيبي عنايت و انسانهاي خوب و ناشي را هدايت و آنها که با شرق و غرب رابطه و انقلاب را ميشکنند دست و قلم آنها را بشکن .
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»