سه چهار روز از عملیات خیبر گذشته بود. پاتک دشمن، رزمندگان اسلام را تحت فشار قرار داده بود. به همین دلیل نیروهای ما منطقه را ترک کردند. اما د ر همین حال آقای کاخکی به سمت جلو حرکت می کرد و به مداوای مجروحین می پرداخت. ساعت 8 صبح بود که از من مقداری وسائل کمک های اولیه و سرم خواست و در کوله پشتی اش گذاشت. به او گفتم:
برادر کاخکی! در همین اورژانس بمان! مجروح زیاد است. ولی او را در جوابم گفت:
شما که این جا هستید. در خط مقدم مجروحین زیادی هستند که به کمک نیاز دارند. من باید بروم. او رفت و دیگر بر نگشت. احمد زمانی |