متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1379/10/15
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
سلام عليکم و رحمه الله بحث ما ادامه سوره يوسف بود که به هر حال با اينکه يوسف پاک بود به زندان افتاد، عزيز مصر خواب ديده و کسي نتوانست تعبير کند يوسف آن را تعبير کرده، او راه از زندان آزاد کرده و پست به او دارند و مملکت قحطي شد و از اطراف ميآمدند براي گندم، يکي از کاروانها، براداران يوسف بودند براي تحويل گندم آمدند، ليواني را در بار آن برادري که با يوسف از يک مادر بود به نام بنيامين گذاشته و بلاخره او را به عنوان يک دزد گرفتند، برنامه بود که او را به نزد خود نگه دارد تا رسيديم به اين آيه که: «قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ» يوسف/78برادران گفتند: اي عزيز، براي اين برادر که گرفتهاي، پدر پيري است، يکي از ماها را به جاي او بگير ما تو را از نيکو کارن ميببنيم.
چون وقتي برادران يوسف را برده و به چاه افکند ند بار ديگر يعقوب راضي نميشد بنيامين را دنبال آنها بفرستد، گفتند: ما قول ميدهيم، لذا از آنها پيمان و تعهد گرفته که سالم آن را بر گردانند. حال ديند که به عنوان دزد نگه دارند.
*- درس و نکته:
– «قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزيزُ» همينها روزي ميگفتن«نَحْنُ عُصْبَةٌ» يوسف/8 ما گروه ده نفره يک دست هستيم چرا پدر بايد آن پسر را بيشتر دوست داشته باشد: چنان غرورشان شکسته و بادشان خالي شد که به التماس افتادهاند، اگر خداوند بخواهد کي را عزت بدهد از چاه بيرون آورده و او را عزيز ميکند.
– و ديگر اينکه اگر خواستي از کسي چيزي بگيري اول از او تجليل کنيد، جناب استاد، حاج آقا، پهلوان، پول، يا زور يا سواد کدام را کار داري. اينها ذليل شده و تمشک کردند به عزت يوسف. داريم که اگر خواستيد کسي گوش به حرف شماها بدهد با لقب خوب صداي او بزنيد.
در امر به معروف و نهي از منکر اگر بگويي: خواهر، اثرش بيشتر است تا اينکه جسارت کنيد. داريم: خدا را هم که ميخواهيد صدا بزنيد: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» اعراف/180 خداوند اسماء الحسني دارد روايات: «أَسْماءُ الْحُسْنى» 99 عدد است «فَادْعُوهُ بِها» خداوند را به آن اسماء بخوانيد بلگه هر مسلماني را: «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب» حجرات/11 لقب همديگر را بد بزيد ميگويد: نفتي، آشغالي، که البته بعضي از اينها فرهنگشان هم بالاست.
داستاني در اين رابطه:
در قيم گاز در قم نبود، افرادي نفت در بشکههاي 20 ليتري درب خانه با چوب به بشکه ميزند، آقايي مرتب به اين نفت فروش گرم سلام ميکرد تا اينکه گازکشي شد و اين آقاي نفت فروش به او گفت: از زماني که گاز آمده ديگر سلام نميکني معلوم ميشود سالها سلام گرم شما براي نفت بوده، سلام نفتي، و يکي از آنها هم براي خدا نبوده.
مي بينيد، که گاهي يک نفت فروش يک فرد با سواد و فرهنگ بالا را اينچنين، ممکن است در جامعه ما افرادي فرهنگشان پائين باشد ولي مفهمند و درکشان بالاست.
– استمداد کنيد از عاطفهها، گفتند«إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبيراً»: براي پدري پيراست.
با اين حرفها ميخواهند دل يوسف را بدست آورند. اين مربوط به روانشانسي و براي همه چيز مفيد است.
امروزه گدايي روانشناسي دارد يکي ميرود لب دفتر طلاق دارند به هم فحش ميدهند و دعوا دارند اين هم ميگويد: بدهيد در راه خدا، ميگويند: برو گمشو حوصله نداريم. (خنده حضار) روانشناسي گدايي، و تبليغ در چه زماني با چه زباني، با چه قيافهاي، با چه لباس و تن صدايي
قرآن به هنگام پول گرفتن ميفرمايد: «يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ» بلد/15 يتيم است و فاميل تو «أَوْ مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ» بلد/16 مسکين است روي خاک نشسته . يا در مورد غيبت ميفرمايد: «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتا» حجرات/12 داداش توست حاضر است گوشت مرده برادر را بخورد، زنده را اگر گوشتش را بکني پر ميشود مرده جايش پر نميشود با غيبت آبروي او را ميريزي غيبت مثل گوشت مرده است که جاي آن پر نميشود. آبروست، پول اگر برود جاي آن پر ميشود.
– چرا مال يتيم را ميخوري دوست داري بميري و مال يتيم تو را بخورند. «أَ يَوَدُّ أَحَدُكُم» بقره/266 چرا آشغال به فقيري دهي اگر خودت بودي و چنين ميکردند حاضر بودي بگيري؟ «وَ لَسْتُمْ بِآخِذيهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا» بقره/267: شما بوديد نميگرفتنيد مگر اينکه اغماض کنيد.
آيه بعدئ: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ» يوسف/79
يوسف: گفت پناه بر خداوند از اينکه بگريم(او را نگه بداريم) غير از آن کسي را که ليوان به نزد او مانه، اگر غير از اين انجام بدهيم ما ظالم هستيم. «مَعاذَ اللَّهِ»همان «اعوذ بالله» است بازور بيشتر چون باز در «اعوذ بالله» انسان خود را ميبيند من پناه ميبرم به خدا، . «مَعاذَ اللَّهِ» يعني«پناه خدا» بايد برسد چارهاي نيست.
مثال: فرق بين گفتن «يا حسين» «يا حسين» و «حسيني، حسيني».
مثال: يکي وارد سالن شده ميگويد: من ماري را ديدم و بهتر است شما پرهيز کنيد و يکوقت تا ميرسد ميگويد: مار، مار، اين فرق ميکند.
«مَعاذَ اللَّهِ» يعني پناهندگي به خدا جدي است، پناه بر خدا از اينکه کسي که در گندمهايش ليوا پيدا شده ديگري به جاي او گرفتار شده و او را نگه بداريم.
باز اينجا چون طرح و نقشه بود لطف کرد و نگفت ما دزد را ميگيريم بلکه آن کسي که ليوان به نزد اوست. در نمايش هم ميگويند: يکي امام حسن عليه السلام و يکي مالک اشتر و يکي عمر عاص، قرار داده قبلي بوده چون يوسف به آن دادش گفت که من با طراحي تو به نزد خودم نگه ميداترم، قبلاً آب بندي کرده بود، همان کسي که متاع به نزد اوست نفرمود: دزد را ميگيريم.
حال اگر او را رها کرده و ديگري را به اين عنوان ميگرفتند بقيه برادرها او را کتک ميزدند که پس تو دزد هستي.ديگري هم که به جاي او بود احساس ميکرد که بي گناه گرفتار شده. و ديگر اينکه کار بزرگان سنت ميشد که تغيير کند.
اينکه ميگويند: خداوند 70 از جاهل ميبخشد ولي يک گناه از عالم نميبخشد چون: «اذا مسند العالم، فسد العالم»گناه بزرگان در جامعه فرهنگ ميشود.
شخصي آمد خدمت امام عليه السلام که ما شبها تا ساعت نزديک به نصف شب بيدار هستيم همان موقع نماز را شب خوانده و ميخوابيم عيسي دارد؟
حضرت عليه السلام فرمود: نه عيبي ندارد ولي اگر اين کار ادامه پيدا کند نسل شما فکر خواهند کرد که وقت نماز شب همين ساعت است.
ولي وقت فضيلت اين است که خوابيده و سحر براي نماز شب بلند شويم گرچه به اين شکل هم اشکال ندارد نبايد سنت شود. و از اين معلوم ميشود که خيلي چيزها جرقهاش اشکال ندارد جريانش مهم است و چيزهايي در قرآن مثل «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ» مسد/1: دو دست ابي لهب بريده باد و حال آنکه نه ابي لهبي هست و نه دستي از او اين جرقه است براي يک جريان در طول تاريخ که هر کس در مقابل حق بايستد همين است که قهرمان آن ابي لهب است.
يا لعنت ميکنيم به اين ملجم و يا قاتلين امام حسين عليه السلام و يا پسر نوح چنين کرد، اينها که نيستند اين جرقهاي است براي اينکه جريان نشود در تاريخ. داستان پسر نوح براي اين است که به غير خدا پناه نبريم، قحطي ميشود؟ از آمريکا گندم ميآوريم و يا پرچم آمريکا ميزنم از خليج ميگذرم، پسر نوح به کوه و اينها به آمريکا تکيه ميکنند. پس: هر چه به فکر غير خدا باشيم فگر پسر نوح است او به کوه و ما به مدرک و هر تکيه گاهي غير از خدا شرک است.
آقايان که بحث را تازه گوش داده و پيچ تويزيون را تازه باز کردهاند: ليوان از گندمهاي برادر در آمد او را نگه داشتند برادرها گفتند يکي از ما به جاي او گفت: نميشود.
يعني: با را به دوش ديگرن نگذاريد.
حديث: امام صادق عليه السلام با عدهاي ميرفت بند کفش آن حضرت پاره شد. گفتند: با کفش ما.
فرمود: شما چرا پا برهنه و حال آنکه بند کفش من پاره شده. قرآن ميفرمايد: از موقعيت سوء استفاده نکند.«ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لي» آل عمران/79
حق پيامبر حق ندارد به واسطه موقعيتي که دارد به مردم بگويد برده من باشيد. به خاطر اينکه من آيه الله هستم به مردم بگويم فلان کا را بکن و ما مردم را به بردگي بکشانيم.
آيه بعد «فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قالَ كَبيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ في يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لي أَبي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لي وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ» يوسف/80. زماني که از گرفتن برادر مأيوس شدند مخفيانه نجوا کردند، (شوراي محرمانه) برادر بزرگتر گفت که شما يادتان رفته؟ که پد اين برادر را(بنيامين) نميداد تا اينکه از ما وثيقه گرفت، که اين مثل يوسف نشود. پس حال که اينچنين من تحصن کرده و تکان نميخورم تا اينکه يا پدر بگويد بيا و يا خدا حکم کند.
*- درسها و نکات:
1- گاهي در مقابل استمداد ديگران بايد مقاومت کرد.
گاهي ممکن است انسان را با گريه و پول تحت تأثير قرار دهند و برادرها اين کار را کردند، شما فردا قاضي ميشويد ممکن است شما را با گريه و التماس، بلکه بايد حکم خدا اجرا شود. فرمود: اگر زهرا دخترم هم اين کار را ميکرد دستهاي او را قطع ميکردم. قاضي بايد به شکلي عمل کند که ظالم براي نفوذ در او مأيوس شود. منبري هم همينطور.
يکي از برادران واعظ ميگفت آمدند مرا براي شهري دعوت کنند قبول نکردم چک با مبلغ سنگين جلو من گذاشتند من گفتم پس معلوم ميشود ميخواهيد مرا بخريد، حتماً نميآيم. و اين خيلي زشت است که بگويند ناز کرد با اين مقدار آمد اين خيلي ذلت است، اگر صلاح است و اگر نيست نه. بسياري از مسئوليتها متأسفانه رو دربايستي است ما بنا بود جمهوري اسلامي داشته باشيم. امام(خميني ره) فرمود جمهوري اسلامي نه يک کلم کم نه يک کلمه زياد.
ما به مواردي برخورد ميکنم که جمهوري رودربايستي است ميداني که حق او نيست اين مقام و منسب، اگر جابجايي شود، با طومار و تحصن و فشار اجتماعي، سست ميشويم. مواردي داريم که به زبان نميتوان آورد که همه فهميدهاند که او بدرد اين کار نميخورد.
چه اشکالي دارد هر مسئولي و امام جمعه هر چند سالي بنويسيد که اگر کس ديگري ميخواهيد به جاي من انتخاب کند. و هر مسئول ديگر مثل قاضي و وزير و وکيل، خود استعفاء بدهيم که جلو فشار را بگيريم.
داستان: يک آيه الهي بود يزدي به نام فکور که طلبههاي قديمي ميشناسند و استخارههاي عجيبي ميکرد و مطالب را ميگفت: آيه الله رضواني ميفرمود ما در نجف شاگرد ايشان بوديمف چند روزي درس نيامد ما فکر کرديم مشکلي پيش آمده از او احوالپرسي کرديم گفت براي درس ميآيم گفتيم چرا چند روز تعطيل فرمود: من گفتم نکند اينها درس مرا ني فهمند و رودربايستي گير کردهاند من نميروم تا اينمکه ببينم از نرفتن خوشحال ميشوند يا براي ادامه درس سراغ ميگيرند.
ما از هم لباسيها داريم که ناز کرده و کسي هم دنبال آنها نرفتهاند، معلوم ميشود مردم در آقا گير کردهاند التبه در لباس شماها هم کم نيست. پستي دادهاند بعد ميبينند آنکه ميخواستهاند نبوده. چه عيبي دارد خود عرضه کنيم که اگر نميخواهيد نباشيم.
علي عليه السلام ميفرمايد: «فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ»(نهجالبلاغه، نامه 71) فکر کردم تو هم مثل پدرت با فضل هستي. بعد ديدم نه اينچنين نيست. فلاني دکتروراي فلان حتما لايق، و يا بيست سال در حوزه رس خود بعد ميبينيم براي فلان کار لايق نيست، براي کار ديگر ممکن است خوب باشد نه اينکه فلج است. ما و مسئولين بايد سر سفره قرآن بنشينم که…
درس مديريت: اگر برادران تو هم گريه کردند تحت تأثير قرار نگيري. براي حقوق، قضاوت و مديريت خوب است.
2- هميشه بزرگترها در مقابل اشتباهات شرمندهتر هستند.
برادر بزرگتر اين چنين اظهار کرد. مثال: وقتي ظرف کثيف خواهر بزرگتر و زماني که نان نيست برادر بزرگتر بيشتر خجالت ميکشد.
3- غربت بهتر از شرمندگي است
گفت من در اين شهر بمانم بهتر است تا اينکه مقابل قولي که به پدر دادهايم شرمنده شوم.
4- خجانت تا آخر عمر و جوانها را آزار ميدهد.
مي گفت: ما سابقه بدي به نزد پدر داريم.
مثال: گاهي دو برادر هم شکل، يکي در کوچه اذيت ميکند، ديگري ميرود او را کتک ميزنند
شعر: گند کرد در روم آهنگري- ز شوشت زدند گردن مسگري
در قرآن خيلي جابجايي داريم که: در سال چهار ماه جنگ نکنيد، رجب ذي القعده، ذي الحجه، محرم«أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» توبه/36 گاهي چنگ تند ميشد ميگفتند بگذاريد بجنگيم از جاي ديگر جبران ميکنيم.
قرآن: «إِنَّمَا النَّسيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْر» توبه/37 جابجائي غلط است چه آدم و چه زما، عباد، ممنوع است، همانطور که گفتهاند حتي يک کلمه.
داستان: به بني اسرائيل گفتند: بگوئيد «حِطَّةٌ» بقره/58 آنها گفتند«حنطه» يعني گندم قرآن انتقاد ميکند. آنها خواستند با عواطف «إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبيراً» کار خود را انجام دهند ولي يوسف تحت تأثير قرار نگرفت، با ناز کشيدن آنها در مقابل قانون بايد مقاومت کرد. کلک ميزنند چند روز قبل در جلسهاي يکي زد به توي سر خود که زنم در زايشگاه گفتم نزن بيا برويم من ککم کنم با مشاين خودم، بعد معلوم شد نه زني بود نه زايشگاه.
مي گويد چهار بچه مدرسراني و مشکل، تلفني بده تا صحبت کنيم، فرار ميکنند، گاهي با صحنه سازي اشک و تعريف و تمجيد قلابي، قاضي بايد هيچ چيز د او اثر نکند و شما قاضي ميشويد مواظب باشدي.
يوسف هر چه برادرها اصر کردند فرمود: قانون، همان کسي را نگه ميداريم که ليوان دربار او بوده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»