آخرین باری که به مرخصی آمده بود، با هم به گلزار شهدا رفتیم. همان طور که بین قبر ها راه می رفتیم و فاتحه می خواندیم، کارگری را دیدیم که مشغول کندن یک قبر است و قربان علی رو به من کرد و گفت:
این قبر من است. مرا این جا د فن می کنند. من که ناراحت شده بودم گفتم: همسر شهید |