متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1379/9/21
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
امسال بحث ما تفسير سوره يوسف که انشاء الله بتوانيم آن را تمام کنيم، نيمه رمضان اين بحث را ميبينند که نصف رمضان را پشت سر گذاشتهايم و قسمتهاي بعد ماه رمضان اهميت بيشتري دارد براي شبهاي قدر و دهه آخر رمضان حسابش جداست. روايات شيعه و اهل سنت براي دهه آخر رمضان حساب ديگري باز کرده و ما چون امسال بحثمان در تالار شيخ صدوق است، کسي که هزار سال قبل روايات را از اهل بيت عليه السلام گرفته و به ما داده و در تالار صدوق ابن بابويه در کنار حرم حضرت عبدالعظميم(عليه السلام) بحث پر ميشود و حضرت عبدالعظيم هم فرزند امام حسن مجتبي عليه السلام است، فرزند با واسطه، و اين هم که ما در جوار ايشان هستيم از برکات اين بزرگوار است.
نمي دانم ايشان چه مقامي دارد که هر کس ايشان را در شهرري زيارت کند مثل اين است که امام حسين عليه السلام را در کربلا زيارت کرده، درباب مقام حضرت عبدالعظيم يک خاطره بگويم بعد بروم سراغ تفسير سوره يوسف: يک روز حضرت عبدالعظيم عليه السلام خدمت امام دهم عليه السلام رسيد و گفت: من ميخواهم عقايدم را خدمت شما ارائه دهم، عرضه کرد و امام عليه السلام فرمود عقايد و کارهاي شما درست است.
اين درسي است براي ما که اگر عقيده و فکري داريم يک اسلام شناس درجه يک و بي هوا و هوس، و اعلم و اسلام شناس متقي و با سابقه درخشان و تقواي برجسته پيدا کرده و عقايد را عرضه کنيم که ما چنين ميفهميم. چطور موهاي سر را به دست هر قيچي به دستي نميدهيم، يعني اين از موي سر هم کم ارزشتر است؟
و پارچه را به هر خياطي نميدهيم به يکي ميدهيم که وارد است. دينت را هم بايد به کسي که وارد است عرضه کني. حداقل يک شماره تلفن، چون نه آنقدر اسلام شناس داريم، و آنها که هستند آنقدر وقت ندارند و نه دانشجو وقت دارد، ولي يک شماره لازم است. فلان سوال و شبهه براي من نقل و گفته شده جوابش چيست؟ ما بايد عقيده را عرضه کنيم، کار بدون کارشناس غلط است، آنقدر افراد وصيت ميکنند که اسلامي نيست، بايد همه جا اسلام شناس نظر بدهد. افرادي پول خرج ميکنند ولي هدر ميرود چون محل خرج آن را نميدانند، اين کارها هنر ميخواهد.
اگر کسي بخواهد سرمايه گذاري کند از دو تا 50 ميليون از چند نفر سوال ميکند که در چه چيز استفاده و سود بيشتر است اگر براي چند ميليون فکر و برنامه ريزي و مشاوره داريم بايد براي مخ هم داشته باشيم. به هر حال اين درس بزرگي از حضرت عبدالعظيم حسني(عليه السلام) است که عقايد خود را عرضه کنيم.
بسياري از حديثها که ما داريم از طريق ايشان که واسطه فيض امام معصوم عليه السلام و مردم بودند بوده، و از توفيقات مردم ايران به خصوص مردم تهران و شهرري زيارت اين آقا ميباشد.
من يک وقتي رفتم بالاي يکي از چهار منارهاي که مرقد امام(خميني ره) دارد نگاهم به گنبد عبدالعظيم افتاد گفتماي کاش طراحان و آنها که امکانات دارند بلوار و اتوباني بين اين دو حرم قرار ميدادند تا زوار سريع و بدون معطلي بتوانند به زيارت هر دو نائل شوند.
مثل: قبر ابوالفضل عليه اسلام و امام حسين عليه السلام که روبروي هم هستند. اگر اين چنين شود سالي چند ميليون زوار را به همديگر معامله ميکنند. اما اگر معطلي داشته باشد افراد در آن زمان از زيارت ديگري منصرف ميشوند.
اجمالاً تولد حضرت امام حسن مجتبي عليه اسلام را تبريک ميگوئيم بحث ما آيه 32 سوره يوسف بود که: (قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذي لُمْتُنَّني فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرينَ)يوسف(32)ماجرا از اين قرار شد که وقتي در شهر ماجراي زليخا پخش شد و زنها براي او حرفها زدند او هم تالاري را براي پذيرايي آماده و از آنها دعوت و براي آنهاو سيله پذيرائي آماده کرد، به يوسف گفت از يک درب وارد و از درب ديگر خارج شود، آنها وقتي يوسف را ديدند مبهوت شده يا دست از خوردن کشيده و يا دستهاي خود را بريدند(اوهم در اين موقعيت گفت(اين همان چيزي بود که مرا ملامت ميکرديد، ديديد که خود شما با يک بار ديدن دست بريديد.(بعد از اين بود که اقرار کرد که) بله من عاشق شده و با او مراوده داشتم، چون قبلاً زماني که يوسف فرار کرد و لب درب شوهر زن رسيد به شوهر گفت اين قصد بد داشته، الان حرفش عوض شده و ميگويد من مراوده داشتم
درسها و نکتهها:
1- زماني که خبر گناه پخش شود، جسارت و جرئت گناهکار زياد ميشود.
نگذاريد روي مردم باز شود، اگر گفت فلان خلاف را نکردهام قبول کنيم نه اينکه اعلام اطلاع از کار و خلاف او کنيم که بي حياتر ميشود. چون زليخا وقتي فهميد آبرويش رفته بي حيا شد و گفت من مراوده داشتهام و عاشق شده و باب نرمش را باز کردهام. هر چه ميتوانيم کتمان کنيم. چون ما معصوم نيستيم.
2- ديگران را به کارهاي زشت ملامت نکنيد که خود هم گرفتار ميشويد(در آيه قبل هم گفته ايم).
حديث: اگر کسي، ديگري را تحقير کند که تو غذا بلد نيستي درست کني، تجديدو رفوزه شدي؟) نميميرد مگر خود او هم گرفتار ميشود.
آقايي در گفتن(وَ لاَ الضَّالِّينَ)فاتحه(7)وسوسه داشت و تکرار ميکرد يکي او را مسخره کرده و ميگفت مرض، مرض بعد خود او هم در گفتن اين کلمه گرفتار وسواس شد. مسخره نکنيم افراد را…
3- دروغگو رسوا ميشود.
ديروز لب درب به شوهرش گفت(أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً)(25) اين نسبت به خانم تو قصد بد داشته مقصر است امروز ميگويد:(راوَدْتُهُ) من با او مراوده داشتم، ديروز او و امروز ميگويد من.
4-گاهي دشمن هم به پاکي انسان شهادت ميدهد:(فَاسْتَعْصَم)او معصوم و پاک است شما حساب کنيد اينهمه پيامبران را گفتند، شاعر، ساحر، کاهي، مجنون، يکي نگفت پيامبر صل الله عليه و الله و سلم چه گناهي کردهاند، هيچ کس چيزي نقل نکرده بعد از اين زليخا گفت: گر چه من عاشق بوده و شکست خورده و او پاک است ولي بايد او به زندان افکنده شود، يا بايد خوار شود.
4- انسان عاشق وقتي به عشقش نرسيد دشمن ميشود.
5- انسان از قدرت سوء استفاده هم ميکند.
زليخا مسئول نبود باز از موقعيتي که داشت در حکم کردن به زندان يوسف سوء استفاده کرد. حرفش حق نيست از زور ديگران و آشنايان استفاده ميکند.
آيه بعد: (قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ)يوسف(33) خدايا زندان براي من دوست داشتنيتر از آن(گناهي) است که مرا به آن ميخوانند…
نکتهها و درسها:
1- اولياء خدا زندگي سخت را با شرف بر رفاه با گناه را ترجيح ميدهند. بعضيها حاضرند براي رفاه خود دست به هر کار پستي بزنند. افرادي حاضرند ساعتي دور يکي بگردند و عيبهاي او را پوشانيده تا يک لقمه نان بخورند، نه بنده شرافت دارم و حق ميگويم حتي به اينکه از اين اداره و کارخانه بيرون بروم.
2- هر آزاد بدون ارزش و هر زندان بودن هم عيب نيست. ائمه امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا عليهم السلام زندان رفتهاند که زنداني امام کاظم عليه السلام بيشتر بوده.
3- هجرت از محيط گناه لازم است. اگر انسان ديد در اين محيط مدرسه و دبيرستان و دانشگاه و کارخانه و مزرعه گناه ميکند بايد هجرت کند.
4- رنج و سختي مجوز براي گناه کردن نيست. زندان به ما بد ميگذرد حالا يک گناه هم عيبي ندارد. يوسف از خدا در مقابل گناه زندان را انتخاب ميکند بعد ميگويد: (وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ)(33) اين زنها عاشق من شده و نقشه ميکشند و پيامبر هم شکم و شهوت و غريزه دارد بالاخره خدايا دست مرا بگير و اگر دست مرا نگيري ممکن است به سمت آنها متمايل شوم.
5- کسي که غرائز بر او حاکم شود جاهل است گر چه آيت الله و يا دکتر باشد. چون يوسف ميگويد خدايا اگر متمايل به شهوت شوم جاهل هستم، نه بي سواد، بلکه به منزله جاهل است چون اختيارش دست غضب و شهودت است.
قاري:(فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ)يوسف(34)پس خداوند هم دعاي او(يوسف) را مستجاب و نقشه کيد زنها را از او دور کرد، او شنواي داناست.
سوال: از کجا خداوند شنواست؟
جواب: همينکه دعا کرده و مستجاب ميشود معلوم ميشود که خداوند شنواست و اگر شنوا نبود دعا مستجاب نميشد. از کلمه(فَاسْتَجابَ)معلوم ميشود ک دعا مستجاب ميشود. چون بحث را ماه مبارک رمضان گوش ميدهيد مطلبي درباره دعا بگويم: دعا مستجاب ميشود و اگر نشود بايد عوارض آن را ديد. «دعا» يعني طلب خير آنجا که دعا مستجاب نميشود طلب خير نيست، خيال ميکنيم خيراست.
قرآن:(عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم. . .)بقره(216)
خيلي از چيزها را دوست داري شر است و به عکس.
(ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حينٍ)يوسف(35)بعد از آنکه نشانههاي(پاکي را در يوسف) ديدند و فهميدند، گفتند و براي آنها روشن شد که چند ماهي او را زندان کنند جلسهاي در دربار تشکيل شد که آبرويمان رفته بيائيد دادگاه غيابي تشکيل دهيم، يوسف را زندان کنيم تا صداها بخوابد. بعد از ثابت شدن نشانهها که زليخا اقرار به گناه خود کرده و زنها هم گفتند او فرشته است و يوسف پاک است در عين حال گفتند او را زندان کنيد چند ماهي تا ببينيم چه ميشود.
يوسف وارد زندان شد، حالا ببينيد يوسف در زندان چه نقشي دارد و اگر جوان عرضه داشه باشد چه ميکند. ما سه رقم جوان داريم: ببينيد شما کداميک هستيد.
الف- قالب پذير: مثل آب در هر ظرفي شکل همان در ميآيد و مثل هوا، شل است، هر جوري زدند ميرقصد و ميگويد: خواهي نشي رسوا همرنگ جماعت شو، برويم، برويم قران در مورد اين افراد ميفرمايد که روز قيامت اهل بهشت از جهنميها ميپرسند چرا جهنمي شديد؟ ميگويند:
– پايبند نماز نبوديم
– به فکر گرسنهها نبوديم
– خواهي نشوي رسوا. . . . . . (وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ)مدثر(45)
ب- با صلابت: محکم مثل اصحاب کهف که همه شهر بت پرست شدند ولي اين چهار نفر گفتند ما نيستيم و اگر نميشود در شهر زندگي گرد ميرويم در غار
قرآن:(فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمً)كهف(13) جواناني که به پروردگار خويش ايمان آوردند.
ج- امام و رهبرند: به بقيه هم خط ميدهد مثل:
قرآن: فتي يقال له ابراهيم: چه کسي بتها را شکست جواني است که به ا ابراهيم گويند.
– بعضي دختر و پسرها همين که در خانه ديدند فلاني نماز نميخواند او هم نميخواند.
– بعضي دختر و پسرها ميگويد خودم ميخوانم گرچه ديگران نخوانند.
– بعضي دختر و پسرها آنقدر صحبت و رابطه و کتاب رد و بدل ميکنند تا تارک نمازها را نماز خوان ميکنندانسان غصه ميخورد که ترياکيها سالي چند نفر را ترياکي ميکنند ولي نماز خوانها اينچنين نيستند که سالي چند نماز خوان درست کنند و فکر ميکنيم زور ترياکيها بيشتر است. حالا دختر خانم و آقا پسري که پاي تلويزيون نشستهاي تو رامي برند، يا نميروي، يا ديگران را به دنبال خود ميبري؟
اگر جواني و چشم و لب تو را بردند و لب و ريه را دودي کردند آبي و شلي و هوا. اگر در مقابل آنها مقاومت کردي و با صلابت برخورد کردي.
اگر و اگر چند نفر را هدايت کردي امام و رهبري و اگر کسي ميخواهد در آينده رهبر باشد ريشه آن بايد در جواني او باشد. من يک قصهاي را نميدانم کجا گفتهام شايد در تلويزيون يا خارج آن نميدانم:
رفتم خدمت آيت الله بهاء الديني(ره) گفتيم ما هر چه ميدانيم و ديدهايم از جواني امام(خميني ره) شما از جواني ايشان خاطرهاي بگوئيد. فرمود: امام(خميني ره) تازه از خمين که جاي کوچکي هم بود به قم آمد و 22 سال سن داشت. يک شخصيت مملکتي زمان رضا شاه حرف چرندي زد به گوش اين شخصيت(رضا شاهي) من ديدم که عينک او چهار قطعه شد، بعد همين امام وقتي از فرانسه به تهران ميآيد در سخنراني بهشت زهرا ميفرمايد: من تو دهان اين دولت ميزنم. کسي که در پيري ميخواهد اينچنين بگويد بايد رگ زدن را در جواني داشته باشد(که امام داشت).
جوانها اگر رگي نداريد بزرگ هم بشويد نخواهيد داشت. الان نقش شما در مسجد و بچههاي محل چيست؟ حاضريد يک دفعه کوچه را تميز کنيد و جمع شويد از بچههاي تجديد شده ثبت تمم و کمک کنيد، شاگرد اولها تجديدها را برساند، بچه پولدارها جمع شوند کمک کنند فلان کار را انجام دهند. و خيليها خوب ميشوند تولد امام حسن عليه السلام در تهران شهرهاي ديگر را خبر ندارم کار زيبايي ميشود، به نانوايي سفارش ميکنند اين چند هزار تومان هر کس نان خواست بگو افطاري امشب مهمان امام مجتبي عليه السلام.
خانمي فکلي نان گرفت خواست پول بدهد، نانوا گفت امشب مهمان امام مجتبي هستيد، روسري را پايين کشيد و چشمهايش پر از اشک شد. با دو تا نان تأثير ميگذارند. افرادي با بيان، هديه و مهماني، ما بايد بتوانيم ديگران را جذب کنيم. ضمناً، وقتي امام حسن مجتبي عليه السلام متولد شد پدرش(اميرالمومنين علي عليه السلام) در جبهه بود، بعضي زنها هم ميگويند وقتي ميخواستيم بچه دار شويم شوهرمان جبهه بود، امام حسن عليه السلام هم چنين شرائطي داشت.
ضمناً مقام امام حسن عليه السلام از اما حسين عليه السلام بيشتر است، چون عاشورا زماني که امام حسين عليه السلام خواست خداحافظي کند حضرت زينب سلام الله خيلي حالش بد شد حضرت به خواهرش فرمود جدم و پدرم و مادرم و برادرم از من بهتر بودند و رفتند. يعني داداشم امام حسن عليه السلام از من بهتر بود.
حالا ما براي امام حسين عليه السلام گريه ميکنيم ولي مقام امام حسن عليه السلام بالاتر بود.
خدايا: به مقام امام حسن عليه السلام تمام مشکلات فرد و جامعه ما را حل کن.
خدايا: به مقام امام حسن عليه السلام ايماني که به يوسف دادي که گول نخورد به جوانهاي ما مرحمت بفرما.
خدايا: به مقام امام حسن عليه السلام هر چه به عمر ما ميافزايي به ايما، عقل و علم و اخلاص و عمق و برکت کار ما بيفزا
خدايا: به آبروي امام حسن مجتبي عليه السلام آنچه شب قدر براي خوبان مقدر ميکني به فضل و کرمت براي همه ماها مقدر بفرما.
خدايا: به آبروي امام حسن مجتبي عليه السلام آنچه شب قدر براي خوبان مقدر ميکني به فضل و کرمت براي همه ماها مقدر بفرما.
خدايا: زيارتش را در دنيا با معرفت و شفاعتش را در آخرت نصيب ما بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»