عملیات فتح المبین از جمله عملیاتهای بود که هوانیروز با توان رزمی بالایی در آن شرکت داشت. در این عملیات، هوانیروز به دو طریق عمل کرد. از طرفی یگانهای زمینی یا منابع اطلاعاتی، محل تجمع و تحرک دشمن را اعلام می کردند و ما وارد عمل می شدیم و از سوی دیگر خودمان به دنبال دشمن می گشتیم و آنها را تار و مار می کردیم.
در یکی از پروازهای (شناسایی – رزمی) منطقه انتهایی رقابیه، کانالی پیدا کردیم که در آن از وجود نیروهای خودی و دشمن خبری نبود. در امتداد آن کانال پرواز کردیم و سرانجام محل استقرار نیروهای عراقی را پیدا کردیم و آنها را که در اطراف پاسگاه فکه استقرار یافته بودند بی درنگ زیر آتش گرفتیم.نیروهای عراقی که انتظار چنین حمله ای را از ما نداشتند، نتوانستند عکس العمل نشان بدهند. در پرواز اول تعدادی از تانکها و ادوات جنگی عراقی ها را زدیم و برگشتیم. در پرواز دوم، هدفها را انتخاب می کردیم و سعی داشتیم بیشتر تانکها و ادواتی که نو بودند، مورد هدف قرار بدهیم. در این پرواز تعداد زیادی از تانک های (تی -72) را که هنوز روی تریلر بودند و ادواتی که هنوز پلاستیک روی آنها باز نشده بود منهدم کردیم و در مرحله سوم پرواز بود که یک فروند هلیکوپتر ما مورد هدف آنها قرار گرفت و درست در وسط منطقه استقرار عراقیها آتش گرفت و مجبور به فرود شد. خلبانان هلیکوپتر سانحه دیده سرهنگ عبدا…نجفی و سرهنگ حدیدی از هلیکوپتر خارج شده و به داخل یکی از سنگرهای عراقی رفتند. آن روز من با شهید حراف پرواز می کردم، پس از مشورت با ایشان و گروه پروازی تصمیم گرفتیم در کنار سنگرهای عراقی بنشینیم و دوستانمان را نجات بدهیم . بلافاصله اقدام به نشستن کردیم. دوستانمان که بعد معلوم شد در داخل سنگر عراقی ها درگیر شده بودند به طرف هلیکوپتر دویدند. از آنجایی که منطقه رملی بود و گرد و خاک زیاد از چرخش بال هلیکوپتر ایجاد شده بود، ما مجبور شدیم دور موتور را کم کنیم تا آنها هلیکوپتر را ببینند، آنان بلافاصله آمدن و خود را به هلیکوپتر رساندند و از زمین بلند شدیم. پس از آن دوستان ما برای آن که هلیکوپتر به دست دشمن نیفتد آن را با موشک زدند و از منطقه دور شدیم.
عراقی ها از شدت ضرباتی که خورده بودند گیج شده بودند و در این مدت نتوانستند هلیکوپتر ما را که هدف ثابتی بود بزنند.
عملیات نجات خلبانان خودی باعث شد که ما طرحی برای ربودن عراقی ها از سنگرهای شان بریزیم و در پروازهای بعدی سرهنگ خادم با زرنگی خاص خود در حالی که از طرف هلیکوپترهای دیگر حمایت می شد در جلو سنگر عراقی ها نشست و چند نفر از عراقی ها را که باهم در یکجا بودند اسیر کرد و سوار هلیکوپتر نمود و با خود به قرارگاه آورد . عراقی ها که به اسارت ما در آمده بودند در قرارگاه شروع به تضرع و زاری می نمودند .آنها عکس زن و بچه خود را نشان می داند . یک روحانی در قرارگاه حضور داشت که عربی بلد بود او را آوردیم تا علت این حرکتها را از عراقی ها بپرسد.
آنها گفتند: به ما تفهیم کرده بودند که ایرانیهاٰ، اسیرها را می کشند و شکنجه می کنند و… ولی ما با کمپوت و شکلات و آب از آنها پذیرایی کردیم و لذا شرمنده شدند و در حالی که با گریه به زمین افتاده بودند یکی از آنها گفت:” اگر ما می دانستیم این گونه با ما برخورد می شود ، نه تنها پناهنده می شدیم بلکه به سایر دوستانمان نیز می گفتیم که پناهنده شوند.”
پس از صحبتهایی که حاج آقای روحانی با آنها داشت معلوم شد فرماندهان عراقی همواره پرسنل خود را از اسارت بر حذر میداشته اند و به آنان گوشزد می کرده اند اگر اسیر شوید ، ایرانی ها شما را خواهند کشت.
“سرهنگ خلبان محمد رضا عباسی“
یک دیدگاه
محمود پیروزه
با سلام خلبان دوست دارم بدانم کجایی! محمود پیروزه یاسوج
( عصر انتظار : با عرض معذرت و برای جلوگیری از سوء استفاده، شماره موبایل آقای پیروزه رو حذف کردیم ، در صورت نیاز و برای ارتباط باآقای پیروزه با ایمیل سایت مکاتبه کنید )