در عملیات فتح المبین هوانیروزیها آنقدر گل کاشتند که در همه یکان ها صحبت از زدن تانکهای عراقی توسط هوانیروز بود. من در روزهای اول عملیات در موقع بازگشت از قرارگاه – از راه زمینی – دچار سانحه شده بودم و به علت چپ شدن جیپ حامل ما، مقداری آسیب دیدگی داشتم. هر روز از خدا می خواستم زودتر خوب شوم تا بتوانم نقش مؤثری در عملیات داشته باشم و از قافله عقب نمانم. یک بار فرمانده لشکر 77 و سرهنگ کاشفی به قرارگاه ما آمدند و ضمن تقدیر و تشکر از عملیات هوانیروز از ما خواستند که در یک پرواز آنها را با خود ببریم. با آنکه حالم خیلی خوب نشده بود اعلام کردم که در این پرواز آنها را همراهی خواهم کرد. بلافاصله دو فروند کبرا و یک فروند 214 آماده شد و مهمانان سوار هلیکوپتر 214 شدند و ما هم سوار هلیکوپتر کبرا به قلب دشمن تاختیم.
موشک هلیکوپتر ما از نوع ” تاو ” و کمک من نیز محمد محسنی بود .پس از دقایقی پرواز، به روی نیروهای دشمن رسیدیم. دشمن با تلاش زیادی خواست از ورود ما به منطقه جلوگیری نماید لذا مرتب پدافندش کار می کرد، ما با رعایت اصول ایمنی به هدف نزدیک شدیم و در عرض چند دقیقه با 8 فروند موشک تاو هشت دستگاه تانک را هدف قرار دادیم و آنها را به آتش کشیدیم. مهمانان ما از نحوه کار هلیکوپتر تعجب میکردند و با هر موشکی که رها می کردیم صدای تحسین آنها را از رادیو می شنیدیم. هلیکوپتر بعدی هم تعدادی از ادوات دشمن را نابود کرد و منطقه را تلی از آتش فرا گرفت.
بعد از پایان آن عملیات وقتی از هلیکوپترپیاده شدیم فرمانده لشکر ما را بغل کرد و گفت:” تا وقتی هوانیروز هست دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند.” و من در حالی که او را می بوسیدم، گفتم: ما همه وسیله ایم و هدایت کننده اصلی خداست.
“سرهنگ سرهنگ خلبان ناصر نژاد تقی “