فرودگاه مهرآباد که بمباران شد، سید یک ساک برداشت و رفت جنوب که ۹ ماه از او بی خبر بودیم. بعد از ۹ ماه در حالی که دستش مجروح شده بود، با ریشها و موهای بلند و ژولیده به خانه برگشت. در آن ایام شهید هاشمی با کمترین امکانات موجود و نیروهای بی تجربه و آموزش ندیده ای که در اختیار داشت، علی رغم کارشکنی های دولت وقت و عدم پشتیبانی مناسب، مقاومت جانانه ای در برابر متجاوزین انجام داد.
پس از مدتی وی ستاد را به هتل کاروانسر آبادان منتقل کرد و تا مدتها تنها راه اعزام به خطوط مقدم و دیدن آموزشهای اولیه رزمی، مراجعه به هتل کاروانسر بود. در آن روزهایی که حتی یک تفنگ برنو یا ام – یک برای مدافعین شهر آبادان بهای طلا را داشت، سید مجتبی با عده ای از مسئولین، از جمله آیت الله خامنه ای و مقام معظم رهبری تماس گرفته و از طریق آنان اقدام به تهیه اسلحه و مهمات می نمود و غالباً با هزینه شخصی، آذوقه و مایحتاج عمومی را تهیه کرده و به میادین نبرد می برد.
سخت ترین دوران زندگی ما تازه بعد از انقلاب و شروع جنگ آغاز شد. سید دیگر در خانه نمی ماند. من بودم و ۵ تا بچه قد و نیم قد، هر روز خودم می رفتم و کرکره مغازه را بالا می کشیدم و کار می کردم. سید هم خیالش از بابت من راحت بود. وقتی هم که می آمد تهران کارش این طرف و آن طرف دویدن بود تا اسلحه تهیه کند و یا غذا برای نیروهایش بفرستد و یا به خانواده شهدا سرکشی و به آنها کمک مالی کند. وقتی شهید شد، تازه متوجه شدیم چقدر بدهکاری از بابت خرید جنس برای جبهه دارد. چند میلیون تومان بود که مجبور شدیم خانه را بفروشیم. حالا شما توجه کنید که ما سه دستگاه خانه شخصی داشتیم و از نظر تمکن مالی وضع مان خوب بود، اما سید همه اینها را خرج جنگ کرد. زندگیش شده بود جنگ، حتی نتوانست شاهد رشد بچه هایش باشد.
منافقان کور دل که نمی توانستند شاهد تلاش شبانه روزی شهید هاشمی در پشتیبانی رزمندگان اسلام باشند، با آزار و اذیت خانواده شهید هاشمی و تهدید خود و سعی در سست کردن عزم آهنین او برای حضور در کمک رسانی او به جبهه ها داشتند اما به هدف خود نرسیدند و سرانجام با مشاهده ناتوانی خود در این امر، به سال ۶۴ در آستانه ماه مبارک رمضان او را با زبان روزه در مغازه لباس فروشی اش از پشت سر آماج گلوله های خود قرار دادند و به شهادت رساندند و دفتر زندگی دنیایی مردی بسته شد که در تمامی لحظات عمر خود لحظه ای از خدمت به اسلام و مبارزه در راه اعتلای کلمه الله فروگذار نکرد و جان خود را نیز بر سر مقصود خود نهاد و خون پاکش به دست شقی ترین افراد ریخته شد و به رود خروشان خون اجداد طاهرش پیوست.
راوی:همسر شهید