متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1379/3/19
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
(وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي) الصحيفةالسجاديةص98
مدتي است بحث ما در تفسير دعاي مكارم الاخلاق است تا اينكه رسيديم به آنجا كه امام سجاد عليه السلام ميفرمايد:(وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي)طغيان نكنم در حاليكه وجود من از نزد توست.
از خود چيزي نداريم كه در مقابل خداوند گردنكشي كنيم. درباره «طغيان و طاغوت »صحبت كنيم حالا هم در خانه شاه نشستهايم اينجا كاخ شاه بوده ,البته ما امروز آمدهايم فيلم برداري كنيم يك وقت نگويند قرائتي دركاخ شاه نشسته. كمي درباره طاغون و طغيان صحبت كنيم «طغي » و «طغيان »درلغت يعني: تجاوز. طاغوتي است يعني متجاوز است و به حد خود نيست.
سؤال: فرق بين ظالم و طاغوت چيست؟
جواب: ظالم قانون را قبول دارد ولي عمل نميكند ولي طاغوت از بن قانون را قبول ندارد. مثال: يك وقت ميگويم اين لباس از شما ولي من بپوشم و يك وقت ميگويم اصلاً از شما نيست.
سؤال: چگونه انسان طاغوت ميشود؟
جواب: قرآن ميفرمايد:(كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى)علق(6)(أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى)علق(7) انسان زماني كه احساس بي نيازي كرد گردنكشي ميكند. بچه نياز دارد به پدر ميگويد: بابا جان. همين كه بزرگ شد در مقابل او ميايستد پس ريشه طغيان احساس بي نيازي است.
احساس بي نيازي در پول، يا در مقام كه از او كسي نتواند بپرسد كه از كجا آورده و خرج كردي، و يا از نظر علمي ميگويد حال كه به من نياز دارند ساعتي فلان براي درس دادن و يا با ماشين فلان براي تردد و يا پذيرايي، و يا از نظرنژادي مثل شيطان كه گفت: آدم از خاك و من از آتش بوده و بر او سجده نميكنم نژاد من بهتر است. به قارون گفتند: خدا به تو داده تو هم در راه خدا بده. احسن: نيكي كن.
گفت: مغز اقتصادي و مديريت خودم بوده:(إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي)قصص(78)نمي گويد: خدا كمك كرد می گوِِِِيد مغز خودم بود كه قبول شده و كود شيميايي بود كه ميوه هاخوب شد، سهم باران و خورشيد وهوا چي؟ ، خدا را فراموش ميكند.
هر كسي بگويد «عندي »اين ريشه طاغوتي دارد و هر كسي بگويد «ربي »از پروردگارم، توحيدي است دو پولدار داريم يكي قارون و يكي سليمان.
سليمان ميگفت: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي)نمل(40): توحيدي
قارون ميگفت:(أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي)قصص(78): طاغوتي
آيات زيادي در قرآن براي طاغوت داريم:
-كيفر طاغوت:
1-هلاكت:(فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ)الحاقه(5) هلاك شدند به خاطر طغيانشان
در سوره عم يتسائلون:(إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً)نبا(21)(لِلطَّاغينَ مَآباً)بنا(22) جهنم در كمين طاغوت است.
در سوره فجر:(الَّذينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ)بنا(11)
(فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ)نبا(13)
آنان كه در شهرها طغيان كرده و خداوند شلاق عذاب بر آنها نواخت.
حكومت طاغوتي: بعضي با اينكه ميدانند چشم به طاغوت دوخته اند(و الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ)بقره(257)آنانكه كفر ورزيدند چون سرپرستشان طاغوت است.
«ولي فقيه » يعني سرپرست ما فقيه است و «متولي مدرسه »: سرپرست مدرسه و يا «والي شهر»: شهر در اختيار اوست.
پس: ريشه «والي »، «ولي »، «متولي »، «اولياء»يكي است.
-نتيجه سرپرستي طاغوت چيست؟
قرآن ميفرمايد: (يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات) بقره(257)از نور(حقيقت و ايمان خدايي)خارج و به سوي ظلمت كفر ميروند.
از نور ايمان به ظلمت كفر و نور وحدت به ظلمت تفرقه و نوراخلاق به توحش.
ممكن است بلوار و اتوبان، فرودگاه و زندگي لوكس باشد. ولي يك صحنه وحشيگري را از آنها كه ميبيني همه اطمينان ميكنند كه آنها ادب و حريم و اخلاق ندارند.
در يكي از كشورهاي اروپايي چند وقت قبل همه پرسي شد 85 درصد گفتند ما آرامش خانوادگي نداريم، زن و شوهربه همديگر اطمينان ندارند، ولي در دعاي عقد در ايران اين دعا ميشود كه انشاءالله به پاي هم پيرشويد. تا پيرمرد وپيرزن هم به همديگر وفادار هستند. آنها نگران هستند كه نظام خانواده در بين آنها از هم پاشيده است.(وقتي از هم جدامي شوند نميداند شب با هم هستند و مرد به خانه خواهد آمد یا نه؟)اين گسستن نظام خانواده است گر چه كفشهايش دولوكس باشد و قيافه ولي آرامش ندارد.
-عملكرد و سيماي طاغوت در قرآن:
1-تكذيب خداوند:(ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري)قصص(38)فرعون ميگفت: غير از من خدايي براي شما نميشناسم:
(فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى)نازعات(24)من پروردگار شما بوده،(ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى)غافر(29)رأي و فكر فقط فكر و رأي من، يعنی استبداد.
ولي الان در جمهوري اسلامي انصافاً، در خانه ما چنين است كه چند نفري كه هستيم هر كسي ممكن است به يك نفررأي بدهد، حتي ممكن است از من بپرسند كه چه كسي، بعد ميبينم رفته وبه ديگري رأي داده اندهيچ اجباري ازهيچكس نيست، نه اينكه حال مديركل بگويد«آقاي الف »من هم بگويم. هر كدام يك نظري دارند، معلم و استاد و شاگردو دانشجو. ولي طاغوت ميگويد: همين كه من گفتهام.
2-تكذيب انبياء:
به انبياء ميگفتند:(ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ)الذاريات(39)يا ساحر است يا ديوانه.
مي فرمايد:(بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ)الذاريات(53)اينها طغيانگر هستند كه نسبت به انبياء چنين قضاوت ميكنند.
3-برتري دنيا بر آخرت
قرآن ميفرمايد:(فَأَمَّا مَنْ طَغى)نازعات(37)
(وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا) نازعات(38) آنكه طغيان ميكند هميشه هم از دنيا طرفداري ميكند.
اگر پول باشد دروغ ميگويد. و اگر عزت در آن است كه ديگري را خراب كند چنين ميكند.
اگر ميخواهيد ميزان دينتان را سنجش و اندزه گيري كنيد: حديث: ميخواهيد ببينيد چقدر ايمان داريد ببينيد براي چه چيز تن به گناه ميدهيد.
اگر براي صد تومان، يا هزاري، يا يك بستني، و يا يك سكه و يا حواله يك پيكان، به همان مقدار دين داريد.
ولي علي بن ابيطالب عليه السلام كه سال اوست فرمود: اگر حكومت هستي رابه من بدهندكه كوچكترين گناه راانجام بدهم چنين نخواهم كرد. اين من از هستي بالاتر است.
حديث: در جايي به امام سجاد عليه السلام گفتند: اگر دروغ نگويي بايد 400 درهم بدهي. فرمود: مي دهم من چهارهزاردرهم بدهم بهتر است از ايكه قسم راست بخورم چه رسد به دروغ.
حديث: كسي كه قسم دروغ بخورد خداوند فقر را بر او حاكم ميكند.
ممكن است با دروغ پولي هم به دست آورد ولي چاله و گودالي پديدايد كه در آن بريزد، و حادثه و مريضي و تلخي.
4-خفقان
قرآن ميفرمايد:(قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ)طه(71) فرعون گفت شما به پيامبر ايمان آورديد قبل اجازه من يعني بايد به اجازه من باشد و حق نداشته باشد بگويد و بنويسد.
البته معناي آزادي باحقوق بشرفرق ميكند. معناي آزادي كه همه آزاديم اين نيست كه به حقوق
همديگر تجاوزكنيم، بگوييم حال كه دندان داريم پس آزاديم گاز بگيريم، آزادي در گفتن ولي نه به قيمتي كه ديگران را خراب كنيم. اگرزياد گفتيم آزادي، يعني غيبت جايز است يعني هر چه ميخواهم بگويم مگر آزادي نيست، نگو مگر خفقان است.
بله البته بعضي جاها هم اشكال ندارد مثل اينكه راننده مست است و اگر من نگويم مسافرها را به دره مياندازد دراينجا گفتن اشكال ندارد. گرچه راننده خراب ميشود تا جان مسافرها سالم بماند.
جاهايي اسلام اجازه داده غيبت را.
مثل: خواستگاري: مشورت درباره دختر و پسري كه ميخواهند با هم زندگي كنند بايد واقعيت راگفت, نميشود گفت غيبت است. ممكن است ازدواج شده و نسلي در آتش بسوزند. ولي اصل آن است كه آبروي مردم محترم است و غيبت جايزنيست.
5-تهديد
قرآن: فرعون گفت هر كس به موسي ايمان آورد دست راست با پاي چپ و يا به عكس را قطع ميكنم كه نتواند راه برودو بعد جنازه را به درخت خرما آويزان ميكنم(فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ)الاعراف(124)
6-افتخار
قرآن:(أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ)زخرف(51)نمي بينيد حكومت مصر از آن من است.
اگر ماشين ده يا بيست ميليون باشد دليل بر اين است كه حرف او هم درست است و اگر كسي كت و شلوارش قيمتي است خودش هم درست است؟
(هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي)نمي بينيد در كاخ نشسته و نهر آب از زير پايم ميرود.در زمان شاه يكي را بردند و شكنجه كردند. به آنها گفت: مگر شما دين نداريد در جواب او گفتند: ما دين نداريم عكس علي بن ابي طالب را نشان دادند كه ديندار هستد. مي گويد: مادربزرگ من روزعاشورا شله زرد(نوعي غذاي نذري است)مي دهد. دليل ايمان اوغذاي نذري مادربزرگش ميباشد.
7-استخدام متخصصين
مغزها را با پول جمع ميكند. زماني كه موسي عليه السلام عصا را انداخت اژدها شد, فرعون با پول از سراسر كشوردانشمندان ساحر را جمع كرد و به آنها گفت درهم و دينار داده و با كارت سبز بتوانيد به كاخ وارد شويد به شرط اينكه آبروي موسي را با سحر و جادوي خود ببريد.
8-اسراف قرآن ميفرمايد:(إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفينَ)يونس(83)
وظيفه ما در مقابل طاغوت
خداي را شكر كه طاغوت ايران شكسته شد كه چه خفقاني بود، شاه رفت امام(خميني ره)آمد تا آنجا كه يك بچه دبستاني به امام(خميني ره) مينويسد من ميخواستم شما را نصيحت كنم ولي خجالت كشيدم.
امام(خميني ره)در جواب او مينويسداي كاش نصيحت خود را ميكرديد. كاخ شد حسينيه جماران و «من »شد «خدا» و «ترس » تبديل به «شجاعت » شد. آمريكا وكيل و وزير تعيين ميكرد الان خود مردم. كتابهاي(شهيد علامه)مطهري هزار و الان صد هزار چاپ ميشود. در تلويزيون رقاصه بود و الان قرآن وحديث است. سفرها و پولها به كجا و الان به كجا ميرود. البته هنوز هم اسراف و دروغ و رشوه و خيلي خلاف هست ودر دعاست كه: «اذا رايت ذنوبي فزعت…»
گناهان را ميبينم فرياد كشيده و لطف و كرمت راكه ميبينم شادمي شوم. حال ماهم خوبيها را ميبينيم كه الحمدلله رشد كرهايم.
داستان از سي سال قبل است كه من رفتم دبيرستاني بادعوت براي سخنراني، ديدم همه دخترها بي حجاب هستند من گفتم تا حجاب نداشته باشند نميآيم. مدير آنجا خواهان سخنراني بود دستور داد هر چند نفري رفتند زير يك چادر و قبول كرده رفتم در دفتر مدرسه ديدم معلم و مدير آرايش كرده نشستهاند گفتم سخنراني نميكنم بالاخره حتي بعضي روزنامهها به سر گذاشتندو وسخنراني كردم. به من گفتند شما با آزادي زن مخالف بوده و ممكن است تحت تعقيب قرار بگيريد. گفتم اگر شما براي حجاب آزاد هستيد من هم براي سخنراني آزاد هستم. مي خواهم سخنراني نكنم يا شرايط من را قبول كنيد.
از همه گذشته حيا خوب است زن شاه زماني كه به حرم امام رضا عليه السلام ميرفت چادر به سر ميكرد. آنجا اگر حرم امام رضا عليه السلام است من هم نماينده امام رضا عليه السلام هستم. بايد در مقابل من حجاب را رعايت كنيد. رئيس شما زن شاه در مقابل رئيس ماچادر به سر ميكرد. نماينده زن شاه كه شما هستيد درمقابل نماينده امام رضاعليه السلام كه من هستم بايد چادر به سر كنيد. اصولاً شرايط هر كجا تا آنجا كه حرام نباشد انسان بايد بپذيرد.
پس هر كس كه زور ميگويد و بي منطق حرف ميزند طاغوت است اين را بايد بگويم كه به نظر بار ديگر هم گفتهام زورخوب است و ظلم بد است. فرق است بين اين دو ظلم بد است ولي چون در تاريخ هر كس زور داشته ظلم هم كرده به همديگر رنگ دادهاند.
و گرنه قرآن ميفرمايد:(خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة)مريم(12)در دينداري بايد جدي و غيرت ديني داشته باشيم حالا موسي به دين خود، در خانه آزادي، و در بيرون رانندگي وفرياد و بوق ماشين و. . . بايد كنترل شود پس ظلم بد است ولي زور طبق قانون خوب است ,خيلي هم خوب است.
راحت نيروي مسلح را تضعيف كنيم, چه كسي ميخواهد امنيت را حفظ كند و اگر قوه قضاييه را تحقير كنيم چه كسي ميخواهد حكم كند. همينطور مجلس، ممكن است اشكال باشد. بله من روي منبر ممكن است يكي از آيات را اشتباه بخوانم ولي شما كه منبر را اره ميكني جلسه تعطيل ميشود مگر نميخواهيم عاشورا روضه بخوانيم، به منبري بگواين حديث اشتباه است، غير از اين است كه مجلس امام حسين عليه السلام را تعطيل كنيم.
دنيا دشمن ماست، ما دشمن داريم آنها هم كه بعضي از تعارفات را دارند. در زمان جنگ دوستان ما معلوم شدند و الان هم اگر كسي حمله كند آنها كمك نميكنند، هوا خوب است مينشينند آروغ ميزنند. وكسي كه دشمن داردمردم بايدآمادگي داشته باشند.
حال بايد قواي مسلح تضعيف شود؟ انتقاد با تضعيف فرق ميكند همانطور كه ظلم با زور، و تفاوت با تبعيض. ما در آنها اشتباه ميكنيم خداوند رحمت كندمرحوم شهيد علامه مطهري را كه ميفرمود تفاوت حق است و تبعيض ناحق. انگشتها با هم تفاوت دارند ولي حق است، سلول استخوان پا با چشم تفاوت دارد ولي حق است.
خدايا: به حق محمد و آل محمد به ما توفيق بده كه روز به روز ايمان و تقوا و بينش و اخلاص و ابتكار و عزت وقدرت ما زياد شودو در دنيايي كه دوست دارند ما شكست بخوريم مارا دشمن شاد قرار نده.
خدايا: اگر افرادي دشمن را شاد كرده و ناآگاهند، آگاهي مرحمت، و اگر بند و بست با آنها دارند رسوا و رسواتر بفرما.
والسلام عليكم و رحمة الله و برکاته