متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1378/10/15
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ»(صحيفه سجاديه، دعاى20) ماه رمضان امسال دعاي مكارم الاخلاق امام سجاد عليه السلام را بند، بند خوانده و ترجمه و تفسير ميكنيم. اسلام مكتب غني است، غني يعني چه؟ انسان هر چه به اين كلمات ائمه(ع) فكر ميكند چيزهايي را ميفهمد كه واقعاً غني است، با همين كلمات ساده براي زندگي ما رهنمودهاي اساسي دادهاند. «وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ» سؤال: متقين كيانند و تقوا چيست؟ جواب: «تقوا» از «وَقَيَ» يعني: حفظ كرد، «قِ» كه ميگوييم: «وَ قِنا عَذابَ النَّارِ» بقره/201 يعني: حفظ كن. دعاي امام عليه السلام بند بندش اين بود ميگويد خدايا: مرا ملبس كن به لباسي كه زينت متقين در آن باشد. گاهي ميپرسند متقين كي هستند؟
سيماي متقين:
الف: عادل باشد: آن هم بايد عدالتش گسترده باشد و عدل را براي همه بخواهد.
ب: كنترل عصبانيت: کظم غيظ داشته باشد.
ج: «وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ»: اگر شعله كشيد بتواند خاموش كند.
د: اتحاد و وحدت: «وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ» بتواند آنها که با هم قهرند را با هم جمع کند.
ه: بعد که جمع نمود آنها را اصلاح کند.
و: خوبيها را بگويد و بديها را بپوشاند. اين موارد که گفته شد، ترتيبي است، يعني: نگذاريد غيظ شعله كشيده و اگر چنين شد شعله را خاموش کند، بعد از آن بدنها را كنار هم جمع كند و بعد قلب آنها را به هم جوش دهد، به چه شكل قلب را به هم مهربان کند؟
جواب: خوبيها را بگوييد و بديها را بپوشانيد. اين يك سيستم است. شخصي به امام سجاد عليه السلام حرف ناسزايي زد، حضرت عباي خود با هزار درهم براي او فرستاد. حضرت با اين كار: 1 – كظم غيظ كرد. 2 – يك نفر را از كينه نجات داد. 3 – او پشيمان شد و توبه كرد. 4 – بدگويي را وادار به ستايشگري كرد. اين كيمياست، كيميا تنها آن نيست كه مس را طلا ميكند، گاهي كظم غيظ، كيميا است، تحول دروني و تبديل دشمن به دوست كيمياست.
چند سؤال در اين رابطه مطرح است:
1 – گاهي فكر ميشود كه كظم غيظ وارفتگي و تلافي کردن، قدرت است. حديث: فرمود فكر نكن كه با كظم غيظ ذليل ميشوي. خداوند فرموده: قَالَ الصَّادِقُ ع: «مَا مِنْ عَبْدٍ كَظَمَ غَيْظاً إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِزّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»(كافي، ج2، ص110) كسي كه غيظش را فرونشاند خداوند عزت دنيا و آخرت به او ميدهد.
2– ميگويد: من نميتوانم عفو كنم. خداوند نميگويد همه جا عفو كن چون بعضي از موارد را انسان نميتواند عفو كند بلكه ميفرمايد كظم غيظ كن. يعني حداقل خشمت را فرو بنشان حالا اگر نتونستي عفو نکن.
3 – وسيله كظم غيظ چيست؟ تغيير حالت از وسايل کظم غيظ است: اگر نشستهاي بلند شو، اگر ايستادهاي راه برو، حرف را عوض كن.
4 – آيا «كظم غيظ» همه جا خوب است؟ خير گاهي انسان بايد برخورد كند. حضرت فرمود: ان علمت كظم الغيظ انتصرت اگر ميداني که کظم غيظ و عفو ضرر دارد اين کار را نکن. شعري است که ميگويد: (ترحم بر پلنگ تيز دندان ستمكاري بود بر گوسفندان.) «غضب» در وجود انسان مثل اسلحه هست ولي اعمال آن بايد با دستور باشد. يك پليس اسلحه دارد ولي به مجرد دعوا كه از آن استفاده نميكند بلکه نياز به دستور دارد. «غضب» اگر كنترل نشود گناه مادر است، يعني فحشها، آدم كشيها، غيبتها، تهمتها، و. . . ناشي از غضب است. امام سجاد عليه السلام از كنيزش ظرف آبي خواست او آورد ولي از دستش رها شد و خورد به پيشاني حضرت. کنيز زرنگي بود لذا فوري گفت: «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» آل عمران/134 حضرت آرام شد. كنيز گفت: «وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ» آل عمران/134 حضرت فرمود: تو را عفو كردم. كنيز گفت: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ» آل عمران/134 حضرت فرمود: تو را آزاد كردم. اين يك آيه بود كه سه جمله در كنار هم آورده است و آن کنيز خوب از اين آيه استفاده کرد. «وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ»: و جمع نموده آنها که با هم اختلاف پيدا کردهاند. مسأله اختلاف و تفرقه متأسفانه خيلي در مملكت ما هست. سؤال: بيشترين موضوعي كه حضرت امام(خميني ره) درباره آن صحبت فرموده چيست؟ جواب: وحدت. وحدت خيلي مهم است. آيهاي در قرآن كريم هست كه اگر بگويم شايد نكتهاش براي بعضي نو باشد: حضرت موسي عليه السلام يارانش را سپرد به برادرش هارون عليه السلام و رفت به كوه طور به مدت روز و بعد سي روز شد 40 روز. ده روزي كه دير كرد يك مجسمه ساز هنرمندي از فرصت استفاده کرده و يك گوساله طلايي ساخت و داخل او را چنان تنظيم كرد، كه وقتي باد ميآمد از درون آن عبور ميکرد، اين گوساله صدا ميكرد، بعد به مردم گفت: «هذا إِلهُكُمْ» طه/88 خداي شما اين است.
سؤال آيا در قرآن درباره هنر آيه داريم؟
جواب: بله همين گوساله سامري هنر است، البته هنر مثبت و منفي داريم كه اين مورد منفي است. مطالبي در اين داستان است: 1- رهبر غايب بود. 2 – هنرمندان منحرف ظاهر شدند. 3 – مردم ساده بودند. و اين عوامل اگر با هم جمع شود مسير جامعه را عوض ميكند.
سؤال: چطور قوم موسي گوساله پرست شدند؟
جواب: 5 علت داشت: 1- غيبت رهبر. 2 – وجود هنرمند. 3 – زرق برقهاي طلا. 4 – صداي گوساله(بوقهاي تبليغاتي). 5 – مردم ساده. يعني اين عوامل باعث ميشوند که يک امت خداپرست، گوساله پرست شوند. موسي عليه السلام از كوه طور آمده ماجرا را ديد، تورات را به زمين زده، ريش و زلف برادر را گرفته و كشيد. (معلوم ميشود هارون زلف هم داشته چون ميفرمايد: «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ» اعراف/150 كله را كشيد و كله اگر مو نداشته باشد نميشود كشيد، پيشاني را نميتوان كشيد، اين آيه زلف است.) فرمود: چرا اينچنين كردي؟ گفت: من ديدم مردم رفتند سراغ گوساله و خواستم جلوگيري كرده و برخورد انقلابي کنم ولي: «إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي» طه/94 ترسيدم برگردي و بگويي: چرا بين بني اسراييل تفرقه انداختي؟ من ترجيح دادم كه گوساله پرست باشند اما متحد باشند، يك دست بودن بهتر است از آنكه خداپرست باشند اما با تفرقه. خيلي آيه خطرناكي است. ما هميشه براي وحدت آيه: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» آل عمران/3. را ميخوانيم، اما آن آيه داغتر است. ميگويد: كج برويد اما با هم خوب باشيد بهتر است از اين كه صاف برويد و به هم شاخ بزنيد. خيلي آيه داغي است، هارون چرا گذاشتي مردم گوساله پرست بشوند مگر تو پيامبر و جانشين من نبودي؟ خواستم برخورد انقلابي كنم بگويي «فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ» گفتم رها كنم بهتر است.
علي عليه السلام ميفرمايد: نماز مستحبي را نبايد به جماعت خواند. اهل سنت نماز مستحبي بنام «تراويه» دارند كه به جماعت ميخوانند، حضرت علي عليه السلام ميفرمود: اين از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم نيست. ولي آنها مخالفت كرده، اعدام بايد گردد، آزاد بايد گردد. حضرت هم فرمود: بخوانيد تا خسته شويد، من كه نميآيم براي نماز مستحبي در مسلمانها تفرقه ايجاد كنم. گاهي انسان بايد براي حفظ وحدت 25سال سكوت کند گرچه استخوان در گلو و تير در چشم داشته باشد. «وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ»: دو رقم روايات در اين زمينه داريم در مواردي ميفرمايد: «صلاح» و در بعضي جاها ميفرمايد: «اصلاح». سؤال: فرق بين «اصلاح» و «صلاح» در روايات چيست؟ جواب: «صلاح» پيشگيري است و «اصلاح» درمان است. يعني قبل از خراب شدن رابطهها با رفت و آمد و مهماني دادن و افطاري دادن مانع از خراب شدن روابط شويم و بعد احيانا روابط اگر هم خراب شد «اصلاح» کنيم. چون هر دو را در روايات داريم. حديث: اصلاح ذات البين از تمام نماز و روزههاي مستحبي ثوابش بيشتر است. براي اين كه وحدت اصل دين است و نماز و روزه شاخه. اصل بايد باشد تا بعد شاخه پيدا کند. «وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَة»: خوبيها را بگوييم. مردم مكه كه ميروند براي اين كه خوبيهاي ابراهيم(عليه السلام) را ببينند. اين كه ميگويند برو زيارت يعني برو پيش يك آدم كامل بعد با خود مقايسه كن. همان طور كه مقابل آيينه ميايستيم، براي اين كه ببينيم چه بايد باشيم و چه هستيم. تجليل از خوبيها داشته باشيم، مسجدي خيلي جوان داشت تحقيق كرديم ديديم امام جماعت محل سالي يك دفعه ميرود مدرسه كنار و نزديك مسجد به شاگرد اولها جايزه ميدهد. فيزيك، شيمي و ورزش، و همين باعث شده كه شاگرد اولها و به دنبال آن بقيه شاگردها هم ميآيند، باچهار تا خودنويس. اين را ميگويند پيش نماز عاقل يعني عاقلتر. يک بنده خدا هم باني ميشود مناره 80 متر بسازد، هر چي بهش ميگويي: اين مناره را كسي بالا نميرود و اگر هم بالاي آن داد بزني كسي پايين صداي تو را نميفهمد. ميگويد: من نذركردهام. ولي اگر پول اين منار را خرج دبيرستانها كنند نماز راه ميافتد، يك نمازخانه بساز. بسياري از مدارس ما نمازخانه ندارد. افرادي خيّر هستند که پسرش داماد و دخترش عروس شده و از نظر مالي هم اداره ميشود و وضعش خوب است، يك سالن نمازخانه كه خيلي هم ارزان تمام ميشود با 5، 6 ميليون کار تمام است(پول يك پيكان تقريباً) براي اين كه پول زمين نميدهيم چون زمين از آموزش و پرورش است، و سرويس بهداشتي هم مدرسه دارد، منار و گنبد هم نميخواهد، فقط يك سالن چهارگوش ميخواهد، تجهيز و نوسازي مدارس هم مهندسي آن را به عهده ميگيرد. اين سالن چند منظوره هم براي امتحان و هم نماز. . . اين يك باقيات الصالحات است. تمام مسجدهايي که الان در آن نماز ميخوانيم از نياكان ماست كه براي ما ساختهاند، حال شما براي نسل آينده چه كاركردهاي؟ «وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَة»: علي عليه السلام به استاندارش ميفرمايد: هر كس كنار گوش تو عيب مردم را ميگويد او را طرد كن. افرادي براي خود شيريني اين كارها را ميكنند مثل: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذي يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ» ناس/5-4. «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» فلق/4. فوت ميكند در گرهها تا آنها را سست كند، آنها كه ويز ويز ميكنند تا تو را از مردم جدا كنند از خود دور كن. خداوند عيبها را ميپوشاند، در دعاي كميل داريم: «و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك أخفيته و بفضلك سترته»(مصباحالمتهجد، ص849) گر چه خداوند دو تا فرشته را مامور کرده که کارهاي انسان را بنويسند اما گاهي خداوند عيبها را از فرشتهها هم مخفي ميكند. البته اين مخصوص اولياء خداست. سؤال: علاقه به گناه هم گناه است؟ جواب: بله. قرآن ميفرمايد: اگر دوست داشته باشي كه آبروي كسي را بريزي، گناه است. و ريختن آبروي مردم گناهي است كه حتي اگر انجام نداده باشي دوست داشتن آن گناه است، با اينكه بقيه گناهان را وقتي انجام دادي گناه است. چون ميفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» نور/19 آنان كه دوست دارند آبروي ديگران را بريزند، همين که دوست داشته باشند براي آنهاست عذاب دردناک در دنيا و آخرت. تنها گناهي كه محبت آن هم گناه است، آبرو ريزي مردم است. «وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ» آبروي مردم را حفظ کن. حديث: كسي كه با نقل كردن داستاني بخواهد آبروي مسلماني را بريزد خداوند او را از تحت ولايت خود به طرف شيطان طرد و شيطان هم او را قبول نميكند. حديث: «استر عيوب اخوانك. . . »: عيوب برادران را بپوشان خداوند عيوبت را ميپوشاند. دليل ندارد ما تجسس كنيم، تجسس حرام است، اگر عيوب را ديده و پوشانديم: الف: عفت عمومي حفظ ميشود. ب: کسي جرأت به انجام گناه ندارد. زماني كه به فرزندت بگويي: من ميدانم كه از جيب من پول برداشتهاي، ميگويد: برداشته كه برداشتهام حالا كه ما دزديم بله من دزدم وقتي پرده پاره شد نسبت به انجام گناه جري ميشود. ج: شخصيت او را له كرده و قهراً شخصيت خود ما هم له ميشود. سؤال نزديكترين مرحله به كفر چيست؟ جواب: قَالَ الْبَاقِرُ ع: «أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْكُفْرِ أَنْ يُوَاخِيَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ عَلَى الدِّينِ فَيُحْصِيَ عَلَيْهِ زَلَّاتِهِ لِيُعَيِّرَهُ بِهَا يَوْماً مَا»(كافي، ج2، ص355) نزديكترين مرحله بنده به كفر زماني كه با او دوست ميشود تجسس كند تا عيوب او را كشف كرد، بايگاني كرده تا روزي آبروي او را بريزد. يك زماني امور تربيتي ميخواست كار خطرناكي كند من سفت در مقابل او ايستادم البته از من قبول نكرده ولي الحمدلله در شوراي عالي انقلاب رد شد. ميخواستند براي هر محصل يك پرونده درست كرده كه ايشان در هفت سالگي يك عطسه كرده و در يازده سالگي يك سيلي زد، همه ثبت شود. مثل مرضي که در جسم بوجود ميآيد را گاهي ميشود گفت چون پدر شما هم فشار خون داشته يا مادر بزرگ شما كچل بوده شما هم اين مرض را گرفتهايد، وراثت درمسائل جسمي هست، اما اخلاق كه وراثتي نيست. گاهي انسان در يك لحظه 180 درجه تغيير ايدئولوژي ميدهد. حر تا 10 صبح يزيدي و 5/10 حسيني شد. براي اين انسان چگونه ميشود پرونده درست كرد؟ اخلاق پروندهاي نيست اراده خداست و يك وقت با يك جزئي همه چيزعوض ميشود. آدم بوده که شرّ شرّ بوده اما يک مرتبه عوض شده است. آيات زيادي در قرآن داريم كه از خوبيها تعريف كرده، همين تجليلها، استقبالها، تمبرها، مدالها و نشانه، و. . . اينها همهاش براي افشاي خوبي هاست. كتاب داريم از اهل بيت عليهم السلام بنام «فضائل و مناقب» كه خوبيهاي اهل بيت(ع) را گفته است. حتي مؤمنيني كه در دنيا آبروي كسي را نريختهاند، روز قيامت كه روز «تُبْلَى السَّرائِرُ» طارق/9 يعني روز فاش شدن اسرار است. خداوند به نحوي به پرونده آنها ميرسد كه كسي نميفهمد. ميفرمايد: موقعي كه ميخواهي عيب دوستت را بگويي، عيب خود را بگو و به ياد عيب خودت بيفت. و خوشا به حال كسي كه عيب خودش او را سرگرم كرده باشد از عيب جويي ديگران. ميفرمايد: «عيّاب» و «طعّان»، عيبجو و طعنه زننده نباشيد و تجسس هم نكنيد. اگر كسي گناه انساني را در جامعه افشا كرد مثل كسي است كه آن را انجام داده. مجلههايي است كه از افراد عكس ميگيرند و مقاله را هم با عكس او ميزند که مثلاً قرائتي روزه خورد. گناه اين كار كمتر از روزه خواري نيست، بلكه بيشتر است. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ أَذَاعَ فَاحِشَةً كَانَ كَمُبْتَدِئِهَا وَ مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِشَيْءٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْكَبَهُ»(كافي، ج2، ص356) كسي كه مؤمني را به عيبي تحقير كند نميميرد مگر اينکه خودش به آن بلا گرفتار و مبتلا ميشود. آبروي عروس را ريختي، آبروي دخترت را ميريزند. براي ديگران سحر و جادو کردي براي خودت هم سحر و جادو ميکنند. اين طور نيست که بگويد فعلاً قدرت به دست من است، روزي هم نوبت تو هم ميشود. اين حديث از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم است: كسي كه فردي را خوار كند نميميرد مگر اين كه خوار ميشود. كمي با خدا معامله كنيم، اگر كسي عادل نباشد، متقي هم نيست و كسي كه فتنهها را نميخواباند متقي هم نيست. سيماي متقين اين است: در جلسه قبل هم گفتم عدالت را براي همه بخواهد. فتنه را بخواباند. افرادي داريم كه با جنازه خود فتنه ايجاد كردهاند مثلاً جزء يك جناحي بوده رفته جبهه گفته اگر من شهيد شدم راضي نيستم جناح ديگر به تشييع جنازه من بيايد. انقلابي است و شهيد، با خونش باعث فتنه شده. البته از آن طرف هم داشتهايم كه وصيت كرده اگر من شهيد شدم تا دو خط سياسي شهر آشتي نكردهاند جنازه مرا دفن نكنيد. اگر «كظم غيظ» كرديم خداوند جبران ميكند. كارها دست خداست.
يك قصه در يك دقيقه براي شما تعريف کنم: برادران زين الدين را همه ايران شنيدهاند. دو فرمانده لشگر، پدرشان هم همين دو پسر را داشت يكجا در يک ماشين با خمپاره شهيد شدند. پدر اين دو شهيد شاگرد بنگاه معاملاتي بود، ازدواج كرده و در تهران خرجي ندارد كه عروس را بياورد. فردي در تهران ميخواهد خانهاي بفروشد خيلي هم به پول نياز داشت و مشتري هم پيدا نميشد تا اينکه بالاخره مشتري ميآيد ولي در دفتر اسناد فروشنده دعوا كرده و مشتري قهر ميكند. مشتري همين که ميخواهد از دفترخانه بيرون بيايد، پدر شهيد زين الدين كه تازه ازدواج كرده و پول ندارد عروس را بياورد، در راهرو دفترخانه نشسته و عطسهاي ميكند. (بعضي معتقد هستند كه با عطسه بايد صبر كرد و اين البته درست نيست، بلكه بايد سريعتر رفت.) طرف ميگويد: اين عطسه معنايش اين است كه بايد برگردم و زمين را بخرم. برمي گردد و معامله انجام ميشود. صاحبخانه كه ميبيند براي عطسه فلاني معامله جوش خورده و انجام شده و سود خوبي هم برده، پول خوبي را بعنوان شيريني به پدر شهيد زين الدين ميدهد. او هم با اين پول عروسي كرده و دو پسر فرمانده لشگر درست ميشود. ما با خدايي سر و كار داريم كه با يك عطسه الكي دو فرمانده لشگر درست ميشود. نگو: نه من بايد تلافي كنم. نه اغماض كرده و به خدا واگذار كن تا خداوند تلافي كند. من شخص مهمي را ميشناسم كه شما هم ميشناسيد، كه شب عروسي فهميد كه عروس باكره نيست، – البته اين كه باكره نيست معنايش نه اين است كه عروس فاسد است ممكن است مسائل ديگر پيشايد كه باكره نباشد. شايد او سالم است. گفت: با خدا معامله كرده و براي رضاي خدا دم نياوردم. حال به مقامي رسيد كه همه ايرانيان به او غبطه ميخورند. چون يك لحظه با خدا معامله كرده و گفت من آبروي دختر را نميريزم چون دليلي ندارم و هر دختري كه باكره نيست مگر ميشود گفت فاسد است. يك وقت شتر ديدي نديدي، اغماض كرده و فتنه را بخوابانيم. خود را شكسته و بگوييم مقصر هستيم. اصلاح كنيم و عامل وحدت باشيم. حتي گفتهاند دروغ بگو كه آشتي بدهي بهتر از راست فتنه انگيز است و اين اهميت اصلاح و آشتي است.
خدايا جامعه ما را يك پارچه در خط خودت قرار بده. دلها را به هم مهربان و قدگيريها و يک دندگيها و لجبازيها كه شيطان سوار شده و او ميراند ما را از وسوسههاي شيطاني نجات بده. آنچه براي خوبان مقدر ميكني براي ما هم مقدر بفرما.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته