زائر
به پاس دلاوريهاي
شهيد ابراهيم احمدپوري فعالي
ستادكل نيروهاي مسلح “كميته جستجوي مفقودين”
نام كتاب: زائر “شهيد ابراهيم احمدپوري فعالي”
تهيه و تنظيم: بهزاد پروينقدس
بازنويسي: رسول شمس ـ محمود فيضي
طرح روي جلد و عكسها: بهزاد پروينقدس
اجراي طرح روي جلد: حسين همپاي حسيني
ناشر: ستادكل نيروهاي مسلح “كميته جستجوي مفقودين”
نوبت چاپ: اول، مهرماه 1376
تيراژ: 5000 جلد
حروفچيني و صفحهآرايي: موسسه طريق
ليتوگرافي: رنگين، آذرفام
چاپ: هاتف
بسماللهالرحمنالرحيم
پيام سردار باقرزاده
ياد و بزرگداشت خاطره شهيدان حماسهساز وگرانقدر انقلاب اسلامي و دفاع مقدس همواره براي ملت ما پرجاذبه و حركتآفرين ميباشد. و در اين ميان ياد شهيدان عزيز گروههاي جستجوي مفقودين (تفحصگران) به عنوان آخرين شهيداني كه خود را به آخرين حلقه ارزشي كاروان شهداي دفاع مقدس رسانيدهاند، توأم با اعجاب و تحسين و در عين حال غبطه است. تحسين از باب انتخاب و همت والاي آن عزيزان و غبطه به دليل توفيقي كه خداي سبحان به آنان عنايت فرمود. جوانمرداني كه در قيلوقال اهل دنيا و در هنگامه و كشاكش عقل و عشق چون ديگر رهروان بينشان، از معامله با خداي بزرگ طفره نرفتند و دل در گرو محبت و غنيمت دنيا نبستند.
آنان در صراط عشق بر رفرف عروج نشستند و تا به سرچشمه نور تاختند تا همگان باور كنند كه اينان تكرار همان واقعه هستند، شهيدان عمليات جستجوي نور. آن متفحصين، تكبيرگويان شبهاي انقلاب، آن شميمهاي خوش سحرگاه پيروزي. آن لالههاي پرطراوت بهاري، آن شقايقهاي داغدار در خرمن عشق و خون انقلاب اسلامي.
آن رادمرداني كه به گواه سينه خونين خود، با قامتي استوار و عزمي راسخ بر ادامه راه شهيدان دفاع مقدس، پاي فشردند، به راستي شايسته تقدير و بزرگداشت هستند. و شهيد عزيز ما ابراهيم احمدپوري از خطه حاميان قرآن آذربايجان قهرمان، مهد شيران و دليران، به عنوان عاشقي ديگر از عاشقان و سينهچاكان درياي عرفان و سرباخته و دلدادهاي از دلدادگان خط سرخ حسينيان، از جمله پيشتازاني بود كه در اين راه مقدس گام گذاشت. او كه يادش با شجاعت و شهامت و راحتگريزي و ظلمستيزي همراه است، او كه جستجوي پيكر شهدا را وظيفهاي اسلامي و انساني ميپنداشت، با سفر به وادي نور و كوه طور، بيقرار در پي خداجويان عاشق، آن نيلوفرهاي تشنه برآمد تا بر دلهاي از غمزده از هجران يوسفهاي اين عصر و زمانه مرهمي گذارد. او كه سينه پاكش در شوق وصول به شهدا ميگداخت، آن را در روياروي موج حادثه قرار داد تا از اين طريق به اوج مقام بندگي و رضا رسد.
درود خدا و اولياي الهي بر خانواده معظم و شريف شهيد احمدپوري كه امروز سرفراز از اين امتحان بزرگ الهي حامل شرف بزرگ و فداكاري و ايثار عزيزشان هستند و زينبوار با نفس گرم و روحبخش خود، روح مقاومت و ايستادگي و ايثار و فداكاري را بر كالبد جامعه ميدمند.
اينجانب، بار ديگر شهادت مظلومانه و عارفانه پرستوي مهاجر آسمان ولايت، تلاشگر بلندهمت صحنههاي جستجوي نور، شهيد بزرگوار ابراهيم احمدپوري را به خانواده مكرم آن شهيد و همرزمان فداكار او در لشكر 31 عاشورا تبريك و تسليت عرض نموده، سعادت همگان را از درگاه خداي بزرگ خواهانم. “والسلام علي عبادالله الصالحين” فرمانده كميته جستجوي مفقودين سكنم
سرتيپ 2 پاسدار ميرفيصل باقرزاده
زائر
آري روزگار غريبي است برادر! روزگار غريبي! مجروحين ديروز جنگ، آنهايي كه جسم خستهشان هدف تير و تركش قرار گرفته و جاي سالمي در بدنشان نمانده، امروز در غربتي مضاعف، دلهايشان آماج تيرهاي تهمت و خدنگهاي افترا و بهتان مرفهين بيدرد و نامردان چادر به سر روزگار قرار گرفته است. و به يك معنا، مجروحين ديروز، شهداي امروزند. برادر بگذار همچنان كه ديروز در غربت جنگيديم، امروز نيز غريبانه فحص نماييم، بگذار همانطور كه ديروز عزيزان ما مظلومانه شهيد شدند، امروز غريبانه تفحص شوند.
اي شهيدان، اي متفحصين رياضت پيشه، ما عليرغم مخالفت قشرگريزان از جنگ و قوم متنفر از بوي باروت، آنهايي كه رجعت ظاهريتان را عبث پنداشته و بيهوده ميانگارند، همچنان به كار مقدس خويش ادامه خواهيم داد تا خدا چه خواهد؟
آري اين سرباختگان سرافراز و بقيهالسيفهاي دشمنگداز، كه عرصه خاكي را بر خويش تنگ ديدهاند، با تلاشي زايدالوصف قفس تن را شكسته و پر به اوج لايتناهي ميكشند. همچون ابراهيمها كه ذرات وجودشان و بندبند تنشان، عاري از تعلقات دنيوي بود، به عيان ديديم كه در آخرين لحظات عروج هيچ چيزي از مال دنيا نداشت، مگر قرآن، تصوير امام و آقا، عطر، جانماز و انگشتر. و آنگونه بود كه سزاوار عروج گشت و شايسته پرواز…
او دردمندي بود هجران كشيده كه شكوه فراق را در لحظه لحظه زيستن به ترنّمي آهسته نشسته و نسيم وصال از ذرات وجودش آرام ميوزيد. هر بندبند تنش، نياي بود به گستره هور و به وسعت نيستان. و آنگونه سوز عارفانهاش احساس عاطفه را به ناله واميداشت.
آري، همو كه با داغ و درد متولد شده، در عرصه عشق و جنون رشد يافته و در بستري از خون آرميد، شبزندهداري بيداردل، متهجدي عارف كه مفهوم ژرف و مضامين بلند آيات حضرت حق را با گلويي شكافته مترنم گشته و در مقتلي سرشار از خون، آنان را عاشقانه و عارفانه چه زيبا به تفسير نشست. ركعتين عشق بي وضوي خون مفهومي ندارد و ابراهيم، آن پير صغير عرفان سرخ، از جويبار خون وضو ساخت و در مصلاي مقتل، قامت به صلوه عشق بست.
قامتي به بلنداي تاريخ سرخ تشيع، رسته از تعلقات دنيوي و گسسته از قيد تعيّن كه تنها دل به او بسته بود و عاقبت به حريم قربش واصل شد. سبزپوشي كه سرخي ديروزمان، مرهون آن سفر كرده است. مهاجري كه با آن همه آشنا در اوج غربت و گمنامي، رو به مقتل خورشيد، در شفق خون غسل وصل نمود. دلسوختهاي كه سجده بر قتلگاه سرخ سرباختگان كرد و در خلوتي به گستره نخلستان مولا، به راز و نياز با معشوق نشست و با آهي به وسعت چاه، بر داغ دل هجران كشيده و زخم ديرينه سينه خويش مرهم شهادت گذاشت. داغي كه مرهمش جز شهادت نشايد. آري سر داد تا سرّ عشق همچنان سربه مهر بماند و جان داد تا راز عشق جانان سربسته.
و عاقبت ديار آشنا را به غربت خاكدان تنگ قفس ترجيح داده و قطرهوار وصل به درياي بيكران حضرت معشوق شد.
در يك نگاه
ولادت: 1355 – تبريز
نام: ابراهيم
نام خانوادگي: احمد پوري فعالي
ميزان تحصيلات: ديپلم رياضي
سوابق فعاليتها: حضور در گروه تدوين تاريخچه لشكر 31 عاشورا ـ كنگره بزرگداشت سرداران شهيد آذربايجان ـ پادگان آموزشي 08 ـ نيروي فعال پايگاه مقاومت مسجد حضرت علي (ع)
عضويت: پاسدار رسمي (فارغالتحصيل دبيرستان سپاه)
مدت حضور در تفحص: يك هفته (مناطق عملياتي فكه)
تاريخ و محل شهادت: منطقه عملياتي والفجر1ـ فكه 7/4/1374
محل دفن: گلزار شهدا ـ وادي رحمت تبريز
پاي صحبت پدر شهيد
ابراهيم از زمان بچگي علاقه وافري به مسجد و هيئتهاي حسيني داشت. اكثر وقتها كه ابراهيم را به اين مجالس ميبردم، علاقه سرشار از شور و شوق كودكانهاش، كاملاً مشهود بود. به مرور زمان كه بزرگ شد، خودش با جديت در مجالس معنوي شركت ميجست.
با پايان تحصيلات ابتدايي، در مقطع راهنمايي علاوه بر فعاليت در زمينههاي درسي، در انجمن اسلامي مدرسه نيز حضور فعالي داشت. با اتمام دوره راهنمايي، جهت ادامه تحصيل در دبيرستان مكتبالحسين (دبيرستان سپاه) ثبت نام كرد. شهيد ابراهيم از اول هم علاقه زيادي به فعاليت در سپاه داشت. زماني كه هنوز كوچك بود من و پسرانم كه بزرگتر از ابراهيم بودند عازم جبهه شئيم. در خلأ ما ابراهيم و جعفر با سن كوچكشان، امورات خانه و تأمين نيازها را به نحو احسن انجام ميدادند. ابراهيم اگرچه به خاطر صغر سن نميتوانست در جبهه حضور يابد، ولي هميشه اظهار علاقه وافري جهت حضور در جبهههاي نبرد حق عليه باطل، از خود نشان ميداد و عدم حضور در جبهه را با فعاليتهاي شبانهروزي در مساجد جبران ميكرد.
هر وقت هم كه به مرخصي ميآمديم، عطش سيريناپذير ابراهيم جهت حضور در جبههها، او را واميداشت تا همين كه ما جهت مرخصي به منزل ميآمديم و لباسها را از تن خارج ميكرديم. لباسهاي نظامي ما را به تن خود و برادرش جعفر پوشانده و مصرانه از ما ميخواست تا آنها را نيز همراه خود به جبهه ببريم. احساسات پاك او در حين پوشيدن لباسها، بر گشادي لباسها در تن او غلبه ميكرد. همين كه خود را در لباس بسيجي مشاهده ميكرد، باورش ميشد كه واقعاً در ميدان جنگ است. خدا ميداند اين بچه، چقدر به بسيجي بودن علاقه داشت.
با ريتم نظامي خاص قدمرو ميرفت. مثل بسيجي رفتار ميكرد كه زير گلولهباران دشمن، شجاعانه در حال رزم است. و انگار سالهاي سال در خطوط جبهه و ميان رزمندگان اسلام بوده است.
با همه اين اوصاف ابراهيم، ميتوان فهميد چقدر او به انقلاب، امام و جبهه علاقمند است. در مورد درسهايش هم بسيار جدي بوده و پيشرفت خوبي داشت.
يك ديگر از ويژگيهاي بارز اخلاقي ابراهيم، سعي بر جلب رضايت والدينش بود. هرچه به او ميگفتيم، حتي اگر مورد دلخواهش هم نبود، به خاطر رضايت پدر و مادرش قبول ميكرد.
به مطالعه و قرائت قرآن نيز زياد ميپرداخت و حتي چند جزء از قرآن را حفظ كرده بود. در كنار فعاليتهاي درسي و قرآني، به ورزش نيز علاقه داشت.
اين شهيد عزيز در رشته هاپكيدو تا اخذ كمربند سياه پيش رفته بود؛ تا آنجا كه در مسابقاتي كه شركت داشت حكم قهرماني دريافت نموده و در مسابقات استاني نيز، به مقام دوم دست يافته بود.
كلاً ايشان در هر زمينهاي كه به فعاليت ميپرداخت، اعم از قرآن، تحصيل، ورزش و… با علاقه پيش ميرفت و نتيجه خوبي نيز به دست ميآورد كه گوياي جديت و پشتكارش بود.
از خصوصيات بارز اخلاقي ابراهيم كه هيچوقت از يادم نميرود، اين بود كه هر وقت با هم به جايي ميرفتيم امكان نداشت كه جلوتر از من قدم بردارد. حتي من نديدم كه و سر بلند كند. هميشه سربه زير، با متانت و با وقار تمام راه ميرفت.
به كرات او را ديده بودم كه شبها در اتاق كوچك خود با دلي پر از عشق به معبود خويش به عبادت و نماز شب مشغول است.
با اينكه خانواده ما از اول هم داراي جوّ مذهبي بود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، هميشه سعي داشتيم مطيع احكام الهي باشيم؛ ولي با وجود اينها ميتوانم عرض كنم كه هيچكدام از اعضاي خانواده ما، در خصوص پايبندي به احكام و مسائل معنوي و ايمان حتي نميتوانستيم به پاي او برسيم.
خيلي خرسند بودم و خدا را شكر ميكردم كه چنين فرزند صالحي را به ما عطا كرده است.
اخلاق و رفتار و معنويت و حضور موفق در جامعه و برخوردهاي مناسب او با دوستان و آشنايان و حتي همسايگان باعث شده بود كه همگي از او اظهار رضايت نمايند.
و ملحق شدن ابراهيم به گروه تفحص، نشأت گرفته از روح والاي او بود. روزي گفت كه با يكي از برادران تفحص صحبت كرده و قصد عزيمت دارد. من نيز با اظهار رضايت گفتم حالا كه علاقه به اين كار داري عيبي ندارد، ميتواني عازم شوي.
از آنجايي كه كار تفحص در راستاي خدمت به شهدا بود، اصلاً مانعش نشديم و اينگونه بودكه ابراهيم در تكميل حلقه عشق به معبود، به گروه تفحص ملحق شد.
آنطوريكه از دوستان و همسنگرانش شنيدهام، در هواي سوزان بالاي 50 درجه فكه، با عشق و سوز تمام به كار تفحص مشغول بود. در روز شهادتش نيز با لباس نو به پاي كار ميروند و نزديكيهاي ظهر در حين تفحص پيكر مطهر شهيدي، به علت انفجار نارنجكي كه در كنار پيكر مطهر شهيد بود، مجروح ميگردند و به علت شدت جراحات وارده، در طول انتقال به مسير بيمارستان، به آرزوي ديرينه خود رسيده و شربت گواراي شهادت را مينوشند.
و در آخر عرض ميكنم كه ابراهيم مثل بچههاي بسيجي در زمان جنگ، چند روز مانده به شهادتش نورانيت خاصي در چهرهشان مشهود بود كه گوياي عشق و ايمان او به شهادت بود و حال كه او با شهدا محشور گشته، همگي به حال او غبطه ميخوريم.