از سال 70 با شهيد غلامى آشنا شدم. جوانى بود جسور، پركار و مقاوم. آن زمان مسئول گروه تفحص لشكر 14 امام حسين(عليه السلام) بود. او را از اواخر سال 70 در گروه تفحص ديدم. آن زمان در خصوص كار در محور عملياتى والفجر 2، سئوالاتى داشت و مى گفت: «بچه ها دو ماه رفته اند و كار كرده اند ولى فقط ده شهيد بيشتر پيدا نكرده اند. احتمال دارد شهدا را جابجا كرده باشند».
گفتم: «غير ممكن است كه پيكر شهدا جابجا شده باشد، چون آن منطقه كوهستانى است. خودم در آن عمليات بودم، بعد از عمليات، يك هفته بچه هاى لشكر تلاش مى كردند تا پيكر شهدا را از منطقه خارج كنند. تا حدودى هم موفق شدند، اما يكى از شب ها به علت هوشيار شدن دشمن و درگيرى، حدود ده نفر از بچه هاى تعاون لشكر در حين انتقال شهدا، در همان منطقه به شهادت رسيدند و پيكر خودشان هم همانجا ماند».
مكان دقيق بجا ماندن حود 200 شهيد لشكر امام حسين(عليه السلام) را براى وى روى كالك نقشه مشخص كردم و گفتم: «برادر غلامى، اگر مى خواهيد پيكر شهدا را بياوريد، اول بايد به خدا توكل كنيد و سپس پشتكار داشته باشيد».
به هر حال بعد از مدتى او را ديدم و پرسيدم كه در منطقه والفجر 2 چكار كردند، او گفت: «بعد از تلاش زياد موفق شديم بيش از يكصد شهيد را داخل محور پيدا كنيم».
بعد از سال 72 حضور شهيد غلامى در منطقه خيلى بيشتر بود. يكى از محورهايى كه آنها در آنجا حضورى فعال داشتند، محور شرهانى در شمال فكه بود. سال 73 در حين عمليات جستجوى پيكر مطهر شهداع بر اثر انفجار مين والمرى خودش و چند تن از نيروهايش مجروح شدند. البته جراحاتش زياد عمقى نبودند، او كوشش زيادى داشت تا شهداى لشكر 14 امام حسين(عليه السلام) را در مناطق عملياتى محرم و والفجر يك پيدا كند.
غلامى از جانبازان پر افتخار جنگ بود و با وجودى كه 55% جانبازى داشت و ريه اش بر اثر استنشاق گازهاى شيميايئى دشمن در عمليات، از كار افتاده بود، ولى با عشق به شهدا، و به بهترين نحو مأموريت تفحص را انجام مى داد.
اوائل سال 76 بود كه به علت درصد بالاى از كار افتادگى ريه، در بعضى مواقع دچار شوك مى شد و اگر به موقع وى را به بيمارستان نمى رساندند مشكل آفرين مى شد. به احتمال زياد به شهادت مى رسيد. چنانكه يك بار اين حادثه دو ماه قبل از شهادتش رخ داد كه با تلاش بچه هاى منطقه نجات پيدا كرد.
عليرضا غلامى