بعد از اینکه فرمانده لشکر امام حسین (ع) یک دست خود را در عملیات خیبر از دست داد و در بیمارستان شهید صدوقی اصفهان بستری شد ، روزی برای عیادت او به بیمارستان رفتم . قبل از اینکه سلام و احوالپرسی کنم ، حاج حسین تا دست شکسته مرا دید که به گردنم آویزان است ، از تخت پایین آمد و مرا در آغوش گرفت و حال و احوال کرد و گفت : دست تو چطور شده ؟
گفتم : حاج آقا دستم یک ترکش کوچک خورده و شکسته است .
گفت : من هم دستم یک ترکش بزرگ خورده و قطع شده است و شذروع کردیم به خندیدن .
اصغر شیرودی