تازه جنگ شروع شده بود .ما نمی دانستیم گرا چیست و اصلا چرا باید گرا گرفت و دیدبان چه وظیفه ای دارد .
بنابر این ما را به درجه دیده بانی مفتخر کرده بودند و از ما می خواستند برویم و گرا بگیریم. ما به میان نیروهای دشمن می رفتیم و محل های استقرار آنها را شناسایی می کردیم و اطلاع می دادیم .اما چون با شیوه های علمی محاسبه و دیدبانی آشنا نبودیم ، کار خوب پیش نمی رفت .یک بار از زبان یکی شنیدم که می گفت یکی از راه های گرا گرفتن ، استفاده از گلوله های فسفری است و دود ناشی از آن گلوله ها باعث گرا گرفتن صحیح می شود .فکر کردم به هر ترتیبی شده در مناطق دشمن دود بلند کنم و به شیوه سرخ پوستی به آن علامت بدهم .تا مدتی به این شیوه کار خوب پیش می رفت تا اینکه با مشکل روشن شدن در بعضی مواقع رو به رو شدیم .با خود گفتم بهتر است کار خود را در ساعات اولیه صبح که آفتاب در حال با لا آمدن است و نگهبانان عراقی غرق خواب هستند ، انجام دهیم .
به این ترتیب برای گرا دادن ؛ ماشینی را انتخاب کردم و مخزن بنزین آن را آتش می زدم ؛ با انفجار باک ؛ هم ماشین منفجر می شد و هم توانستیم با استفاده از شعله آتش توپخانه را هدایت کنیم .
منبع:”فرهنگ جبهه،خلاقیتها”نوشته ی سید مهدی فهیمی ومحسن مهر آبادی،نشر فرهنگ گستروسروش،تهران-1382
به این ترتیب برای گرا دادن ؛ ماشینی را انتخاب کردم و مخزن بنزین آن را آتش می زدم ؛ با انفجار باک ؛ هم ماشین منفجر می شد و هم توانستیم با استفاده از شعله آتش توپخانه را هدایت کنیم .
منبع:”فرهنگ جبهه،خلاقیتها”نوشته ی سید مهدی فهیمی ومحسن مهر آبادی،نشر فرهنگ گستروسروش،تهران-1382