در آغاز عملیات والفجر 4 از طرف واحد بهداری به عنوان امداد گر برای پشتیبانی گردانهای عملیاتی و خدمت رسانی فوری به مجرحین ، سریعا به محل درگیری اعزام شدیم ، بر روی تپه های موسوم به تخم مرغی که تازه به تصرف رزمندگان در آمده بود استقرار پیدا کردیم .
آتش دشمن سنگین بود و عملیات سخت و گسترده شده بود ، منطقه عملیاتی پستی و بلندی زیادی داشت و تردد را مشکل می نمود . در اولین اقدام تمامی مجرحین را با بستن گارو و باند پیچی آماده انتقال به پایین نمودیم .
چون هنوز جاده مواصلاتی نداشتیم و مجروحین را باید با برانکارد به پایین می آوردیم ، این کار بسیار سخت و مشکل بود . در حین رسیدگی به مجروحین دو نفر عراقی را اسیر کردیم که یکی از آنها مجروح بود و ما سریعا به او رسیدگی کردیم ؛ اما نفر دومی که اسیر کردیم می توانست کم و بیش فارسی صحبت کند ؛ او آمادگی خود را برای کمک به مجروحین اعلام کرد و در صحبت هایش به شیعه بودن خود و اینکه صدامیان او را به زور به جبهه آورده اند اشاره کرد .
با توجه به اینکه در آن حوالی ، دو نفر امداد گر بیشتر نداشتیم . و هر دو نیز جراحت سطحی داشتیم کمک او بسیار موثر بود ، در عین حال یکی از بچه های مجروح با اسلحه مراقب او بود .
این اسیر چندین مجروح را به تنهایی بر دوش می گرفت و به پایین انتقال می داد . وقتی که ما یک نفر را برای مواظبت از او گماردیم گفت : تو را به خدا نگران من نباشید ، من شیعه و پیرو حضرت علی و بچه هایش هستم و خود را وقف شما خواهم کرد .
با هر زحمتی بود موفق شدیم تمامی مجروحین را به پایین بیاوریم ، تعدادی از آنها که سر حال تر بودند را با قاطر به عقب بردند و بقیه نیز توسط آمبولانس به اورژانس انتقال یافتند .
با اصرار زیادی که این اسیر عراقی داشت او را به سنگر فرماندهی بردیم او نیز تمامی اطلاعاتی را که راجع به نیروهای عراقی داشت در اختیار مسئولین قرار داد . پس از آن ، از او جدا شده و خداحافظی کردیم .
علیرضا جعفری
چون هنوز جاده مواصلاتی نداشتیم و مجروحین را باید با برانکارد به پایین می آوردیم ، این کار بسیار سخت و مشکل بود . در حین رسیدگی به مجروحین دو نفر عراقی را اسیر کردیم که یکی از آنها مجروح بود و ما سریعا به او رسیدگی کردیم ؛ اما نفر دومی که اسیر کردیم می توانست کم و بیش فارسی صحبت کند ؛ او آمادگی خود را برای کمک به مجروحین اعلام کرد و در صحبت هایش به شیعه بودن خود و اینکه صدامیان او را به زور به جبهه آورده اند اشاره کرد .
با توجه به اینکه در آن حوالی ، دو نفر امداد گر بیشتر نداشتیم . و هر دو نیز جراحت سطحی داشتیم کمک او بسیار موثر بود ، در عین حال یکی از بچه های مجروح با اسلحه مراقب او بود .
این اسیر چندین مجروح را به تنهایی بر دوش می گرفت و به پایین انتقال می داد . وقتی که ما یک نفر را برای مواظبت از او گماردیم گفت : تو را به خدا نگران من نباشید ، من شیعه و پیرو حضرت علی و بچه هایش هستم و خود را وقف شما خواهم کرد .
با هر زحمتی بود موفق شدیم تمامی مجروحین را به پایین بیاوریم ، تعدادی از آنها که سر حال تر بودند را با قاطر به عقب بردند و بقیه نیز توسط آمبولانس به اورژانس انتقال یافتند .
با اصرار زیادی که این اسیر عراقی داشت او را به سنگر فرماندهی بردیم او نیز تمامی اطلاعاتی را که راجع به نیروهای عراقی داشت در اختیار مسئولین قرار داد . پس از آن ، از او جدا شده و خداحافظی کردیم .
علیرضا جعفری