دی ماه سال 1359بود، در جنوب سوسنگرد و در روستای مالکیه خطی را در مقابل دشمن تشکیل داده بودیم. واقعاً نسبت به دشمن سلاح و مهمات کمی داشتیم اما علی رغم این کمبود هیچ گاه در مقابل دشمن احساس ضعف نمی کردیم و دوست داشتیم خود را با دشمن درگیر کنیم هرچند می دانستیم شلیک یک گلوله از طرف ما مساوی است با شلیک دهها گلوله از طرف دشمن.
روزی به اتفاق یکی دو تن از دوستان برای درگیر شدن با دشمن و آزمایش یک طرح، یک قبضه خمپاره انداز 60 میلیمتری بدون دو پایه و قنداق به همراه تعدادی گلوله 60 برداشتیم و از مالکیه به سمت روستای آلبوعقریه شمالی حرکت کردیم. پس از طی مسافت حدود 2 کیلومتر به پشت رودخانه نیسان (شاخه ای از کرخه) و در فاصله صد متری دشمن رسیدیم، ابتدا موضع خود را مشخص نموده و هر کدام با یک فاصله مناسبی داخل سنگر و رو به دشمن قرار گرفتیم، طرح ما از اینجا شروع می شد، با علم به اینکه هرگاه تیری به سمت دشمن شلیک شود. نفرات زیادی از دشمن با بلند شدن در سنگرهای خود آن چنان که نیمی از پیکرشان را از سنگر خارج ساخته و به طور همزمان شروع به تیراندازی و به رگبار بستن خطوط ما می نمایند اما زمانی که خمپاره ای به طرفشان می رود درون سنگرهایشان می خزند،
یک نفر از دوستان را مامور تیراندازی و به رگبار بستن دشمن با سلاح ژ3 نموده و همزمان قبضه خمپاره را زاویه بندی و آماده شلیک کردم (چون صدای شلیک شدن خمپاره با صدای تیراندازی همراه بود دشمن متوجه شلیک خمپاره نمی گردید.
طرح آن طور که برنامه ریزی کرده بودم اجرا شد و جواب داد. چطور؟ عرض خواهم کرد، همزمان با تیراندازی با ژ3 نیروهای عراقی نیم خیز می شدند تا دست به تفنگ شده و تیراندازی کنند. غافل از این که گلوله خمپاره در راه است و همان لحظه خمپاره 60 در کنارشان به زمین می نشست و تعدادی را به درک واصل می نمود.
جالب است بدانید که با اجرای این طرح از آن زمان به بعد وضع تغییر کرد و زمانی که نیروهای ما به سمت دشمن تیراندازی می کردند و رگباری می زدند آنها دیگر پاسخ نداده و در سنگرهایشان مخفی می شدند زیرا گمان می کردند به همراه یک رگبار یک گلوله خمپاره هم در راه است. بدین وسیله با این ابداع و نوآوری توانستیم ضمن ایجاد رعب و وحشت در دل دشمن و تضعیف روحیه آنها تا حدود زیادی از حجم آتش دشمن را کم نماییم.
علی اصغر باقری- یزد
منبع: فصل نامه الغدیریان شماره 35 تابستان 87