متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1378/1/26
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندگان عزيز زماني بحث را ميشنوند که در آستانه ماه محرم هستيم و هر مسلماني در هر کجا علاقمند به شنيدن مطالبي درباره امام حسين عليه السلام هستند و جادارد که هر سال انسان با عمق بيشتري به اين ماجرا نگاه کند، چطور شد امام حسين عليه السلام قيام کرد.
پيامبر(ص) خطي و صراط مستقيمي را براي ما ترسيم کرد وقتي دردهم هجري از دنيا رفت. تصميم و دستور حضرت درباره رهبري علي بن ابيطالب شکسته شد و خدا هم تعيين کرده بود رهبري او را عقيده مااين است که رهبر با کف و صورت صلوات وبارأي وبازنده با د و مرده باد تعيين نميشود.
خداوند مارا خلق کرده پيامبر وامام را هم بايد خود تعيين کند.
قرآن ميفرمايد: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» بقره/124(من قرار دادم تورا براي مردم امام ورهبر) «ياء» در کلمه «إِنِّي» معنادارد يعني خداوند ميفرمايد تعيين امام ورهبررا من بايد انجام بدهم. قانون هم به دست خداست مسئله وکيل ووزير نيست که مردم رأي بدهندوطبيعي است اگر سازنده بخاري علاءالدين بگويد قانون اين بخاري را براي مصرف و استفاده من بايد تعيين کنم ميگوييم درست ميگويد. دکتر داروساز بايد براي داروبرنامه بدهد. وهمچنين تمام لوازم مثل راديو، تلويزيون، زودپز، بخاري و. . . . . . هميشه قانون رابايد سازنده بدهد و غيراين درست نيست واين حق طبيعي خداوند است درباره ما.
بقول ابوعلي سينا چون امام بايد معصوم باشدوما نميدانيم چنين فردي کيست؟ پس تعيين با خداست.
پس بعد از رحلت پيامبر(ص) حرف حضرت را شکسته خط کج شدوکجي راه اول کم رنگ بود. در حدي که علي ابن ابيطالب خانه نشين و فدک را گرفتند. اما هرچه زمان پيش رفت کجيها بيشترشد تا زمان معاويه به اوج خودرسيد. سال دهم هجري حضرت از دنيا رفت و 60 هجري يزيد به حکومت رسيدونيم قرن 50 سال فاصله شد، نيم قرن تقريبا روزي يک قانون را عوض کردند وبه صورتيکه از اسلام ديگر چيزي نمانده بود.
مثل بعضي ماشينها دست راننده اول کمي اوراق و تصادف دوم بيشتر، سوم بيشتروچهارم و تاکارش به جايي ميرسدکه بايد گذاشت، پليس را براي عبرت ديگران و اينکه اين روزي ماشين سالم بود.
لذا داريم: «وَ لَا يَبْقَى مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا اسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا دَرْسُهُ»(جامعالأخبار، ص129)، (باقي نميماند از اسلام مگر اسمش) مثل قهوه خانه بدون قهوه، چايي و قليون و ترياک و. . . . . . . . پيدامي شود تنها چيزي که نيست قهوه است
و: «وَ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا دَرْسُهُ» از قران هم فقط چاپ آن ميماند. پيامبر(ص) ماشيني را به نام اسلام آورد رانندهاي وارد و سالم براي او گذاشت بنام علي ابن ابيطالب عليه السلام راننده را کنار زدند وافراد ناوارد وناشي به جاي اونشستند.
يکي از خلفا 70 مرتبه در عمرش گفت اگر علي عليه السلام نبود و به فرياد ما نرسيده بود ما هلاک شده بوديم گرچه حکومت بدست حضرت نبود ولي خلفا را کمک ميکرد. بعضيها مثل اينها که رأي نميآورند قهر ميکنند و ميروند بعضي هم ميگويند رأي هم نياورديم کمک ميکنيم،
با دين ومردم که نميشودقهر کرد. حق حضرت را ندادند ولي حضرت هم قهر نکردبلکه کمک وراهنمايي هم ميکردودر مسائل گوناگون نظرخود را ارائه ميفرمود، کار به جايي رسيد يزيد که ميگفت من جانشين پيامبر هستم سگ توله بغل ميکرد وميبوسيدوچون طبع شعر هم داشت شعر ميگفت که: اي شراب تو خورشيدي هستي که از خم طلوع ودرشکم من غروب ميکني. در جنگ به يزيد گفتند وبا آمده گفت همه بميرند من که خوش هستم، تمام مسلمانها از شيعه وسني اينها را معتقد هستند. خود معاويه هم اعتقادبه عدم لياقت يزيد داشت ولذا به عمروعاص ميگفت او را سياست يادبده. چون جوان مست کم عقلي است. معاويه فرمولهاي اجتماعي وحفظ ظاهررا رعايت ميکرد به عکس يزيد وهيچ قابل تحمل نبود.
•عوامل قيام
الف: مکتبي
ب: سياسي
ج: اجتماعي
د: اخلاقي
الف: عوامل مکتبي –اتمام حجت
مردم نامه نوشتند که ما هم بر عدم لياقت وکفايت يزيد اعتقاد داريم اگر شما حرکت کنيد ما شما را کمک وتأئيد ميکنيم اگر حضرت حرکت نميکرد مردم عذر ميآوردند که ما کس ورهبرو راهنمايي نداشتيم، گاهي يکي ادعا ميکند که مرا در کنکور راه نميدهيدوالا نمره خوب ميآورم به او ميگويند بسم الله ببينيم شعار هم نده، اگر استخرباز باشد ما هم شناگريم. . . . . . بايد اتمام حجت شده وجلوحرفهاي غير منطقي گرفته شود.
2- پاسخ به دعوت
12 هزار نامه آمد براي حضرت که در بعضي نامهها امضاهاي زيادي بود(مثل طومار) از مردم کوفه اگر امام حسين عليه السلام نميرفت جاي عذر و بهانه به ظاهرمنطقي براي مردم باقي ميماند. اگر امروز يک روحاني در منزل بنشيند و درب مسجدهم بسته باشد اورا مقصر ميدانند، ولي اگر روحاني آمد و مردم نيامدند عذروبهانهاي نميماند ولذا روحاني بايد برود وگرچه يک نفر باشد استاد بايد سرکلاس باشد تا معلوم شودشاگردها مقصرند.
3- حفظ حرم(خانه خدا)
چون نقشه مخفيانهاي بود که حضرت را در حرم الهي ترور کنند حضرت فرمود حال که آنها چنين تصميمي دارند بروم که حرمت خانه خدا حفظ شودوخون من اينجا ريخته نشود. چون قرآن ميفرمايد: «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» آل عمران/97 هرکس وارد مکه شود بايد در امنيت باشد.
حتي اگر دزدي به آنجا پناه ببرد کسي حق تعرض ندارد خداوند چنين مقدر کرده که روي کره زمين مکاني باشد که هرکس خواست فرياد بزند واعتراض کند کسي حق تعرض به اورا نداشته باشد واين محل امني باشد. البته اين خود نوعي طرح است براي آنها که دم از آزادي ميزنند طرح زيبائي است که منطقهاي امن براي هر قشرونژاد ودسته وگروه ورنگ وعقيدهاي از خوب وبد حرفش رابزند وکسي حق تعرض نداشته باشد حال اگر خون امام حسين عليه السلام در اين منطقه امن حرم الهي ريخته ميشد حرمت شکسته ميشد. مثل اينکه يك نفري ميداند که ميخواهند اورا دستگير کنند واگرپناه به مسجد ببرد آنها با کفش روي فرشها ميآيند وبه مسجد بي احترامي ميشود پيش خود ميگويد حال که دستگير ميشوم کاري نکنم که سبب بي حرمتي به مسجد شود. و يا اينکه دونفرمي خواهند دعواکنند ميگويد اينجا مسجد است برويم بيرون تا بتو بگويم براي حريم مسجد جامعه دو نوع مريض دارد.
اول: عدم شناخت
دوم: اراده وترس
– اين بحث را در صلح امام حسن عليه السلام در ماه رمضان گفتم در زمان معاويه جامعه گرفتار عدم شناخت بود ولذا مردم ميگفتند معاويه نماز که ميخواند وقرآن هم سر نيزه ميکند، حرفهاي خوبي هم ميزند ياور نميکردند که معاويه خبيث است. و لذا امام حسن عليه السلام در صلحنامه موادي را نوشت که معاويه گفته بودهر چه بنويس قبول دارم وبعد هم همين صلحنامه را مقابل مردم پاره پاره کرد. مثل چک سفيد گفته شود هرچه ميخواهي بنويس وهر تاريخي بعد هم پاره کند(همه ميفهمند که من نامرد هستم.) حضرت هم وقتي ديد معاويه اينطور ادعا کرده که هرچه ميخواهي بنويس مواردي را نوشت با فرض اينکه ميدانست معاويه آنرا پاره خواهد کردتا در مردم انقلاب فرهنگي پيدا کندوبه خباثت و پليدي معاويه پي ببرند. واين کار اتفاق افتاد، انقلاب فرهنگي شدحالا احتياج بودبه يک انقلاب نظامي که مردم آگاه شده ترسو، شجاع شوند. و لذا امام حسين عليه السلام با توجه به اينکه مردم آگاهي پيدا کردهاند ولي ميترسند اين حرکت را آغاز کرد در بين راه کربلاء حضرت از يک نفر درباره وضع مردم سئوال کرد عرض کرد مردم دلشان باشماست، يعني آگاهي پيدا کردهاند ولي شمشيرشان با آنهاست يعني ميترسند. بعد که امام حسين عليه السلام شهيد شد ترس هم از دل مردم ريخت. پس جامعه يا نميداند يا نميتواند.
امام حسن عليه السلام با قبول صلحنامه با علم به اينکه معاويه پاره ميکنند به مردم شناخت داد و امام حسين عليه السلام با شهادت به مردم ياد داد که ميتوانيد.
4- جلوه طاغوت(فاسق نبايد رهبر شود)
امام حسين عليه السلام فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»(اللهوف، ص24) وبراسلام بايد خداحافظي کرد.
عربها دو سلام دارند يک سلام ورود ويک سلام خداحافظي اين سلام امام حسين عليه السلام سلام خداحافظي است. که آخر سخنراني وپايان نامه ميگويندومي نويسند والسلام عليکم. چه زماني با اسلام بايد خداحافظي کرد حضرت ميفرمايد: «إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ» چون مردم مبتلا شدهاند به رهبري مثل يزيد.
نکته: فرمودند: «مِثْلِ يَزِيدَ» اگر ميفرمود «يزيد» م يگفتم اين مسئله مربوط به همان زماني بوده ولي وقتي ميفرمايد «مِثْلِ يَزِيدَ» يعني در هر زماني ومکاني مثل يزيدي بود تکليف همين است. والا مسلمانها بايد با اسلام خداحافظي کنند. يك وقت ميگويد من شما را دوست دارم يعني کس ديگري دانديه وقت ميگويد من امثال شماها را دوست دارم پس در هرزمان ومکاني مثل شما از نظر خصلت واخلاق باشد مورد دوستي وعلاقه است. شاخههاي کوچک را ميشود با ازه قطع کرد ولي کندن ريشه قوي بني اميه خون ميخواهد. يه وقت سيگاري را ميخواهي امربه معروف ونهي از منکر کني ممکن است بازبان وگفتار اثر بگذارد يك وقت ميخواهيم رژيم پهلوي را از جا بکنيم اينجا ديگر سخن ونصيحت وزبان کارگر نيست.
5- حذف حق وروي کار آمدن باطل
امام حسين ميفرمايد: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُنْتَهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَيَاةَ وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً»(تحفالعقول، ص245)
نميبينيد به حق عمل نميشود و از باطل جلوگيري نميشود. زندگي براي چيست(براي خوردن وخوابيدن، شکم وشهوت يا دفاع ازحق)
لذا فرمودند: «فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَيَاةَ وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً» من کرگ را(در اين موقعيت) جز سعادت وزندگي با ظالمين وستمگران را جز ذلت وخواري نميدانم. ما بخواهيم همه روانشناسان وجامعه شناسان، انديشمندان را جمع کنيم براي يک دانشگاهي که اين دانشگاه دانشجويي دارد بنام قاسم ابن الحسن، فرزند امام حسن عليه السلام در کربلا عمويش امام حسين عليه السلام ميخواهد اورا آزمايش وامتحان کند: قاسم جان(پسربرادرم)مرگ نزد توچگونه است: گفت(عموجان): «اَحْلَي مِن الْعَسَل» از عسل نزد من شيرين تراست. «حُلو» از حلوا به معناي شيريني «اَحْلَي» شيرينتر. کدام دانشکده ميخواهد فارغ التحصيل بدهد که در رژيم فاسد تحليلش اين باشد که مرگ درراه حق وخدا(شهادت) از عسل شيرين تراست. اگر تمام کتابهاي يک دانشگاه را به فردي تزريق کنند چنين تحليلي خواهد کرد؟ (خوني که دررگ امام خميني ره بوداگر بريزند در اقيانوس اطلس به تمام بي غيرتها تزريق کنند با غيرت ميشوند.) انسانهايي هم هستند براي اندک منافعي حق وناحق کرده دروغ ميگويند وراحت کلاه برداري ميکند وآبروي افراد ميريزد وبه مال وناموس مردم تجاوز ميکند. بعد ميفرمايد «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ»(تحفالعقول، ص245) مردم بنده دنيا هستند ودين لق لقه زبان آنها. پس گاهي بايد جلومنکر راگرفت گرچه به قيمت قطعه قطعه شدن(نه اينکه انسان گاهي براي منافع شخصي ودنيايي تملق بگويد واز حق چشم پوشي کند)
حديث داريم: اگر ميخواهي قدرومنزلت وقيمت خود را بداني ببين براي چي گناه ميکني.
اگر انسان براي 100 تومان دروغ گفت نرخ وقيمت اوهمان است حال ليسانس وفوق ليسانس باشد.
حال قدروقيمت علي عليه السلام. اميرالمومنين فرمودند: به خدا قسم اگر حکومت هستي را به من بدهند که خلاف کوچکي را(مثل گرفتن جويا پوست جو از دهان مورچه) انجام نخواهم داد. آدم هم هست براي يک بستني 32 تا دروغ ميگويد.
امام حسين عليه السلام از قول پيامبر(ص) فرمود: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»(بحارالأنوار، ج44، ص381)
کسي که ببيند سلطاني ستمگر حلال خدا را حرام، عهد خدا را شکسته، با سنت پيامبر خدا(که سنت خداست) مخالفت ميکند. با بندگان خدا با گناه وظلم رفتار ميکند، برعليه اونخيزد برخداونداست اورا داخل آتش ودوزخ کرده(ودرکنارهمان ظالم ستمگر همنشين کند) (اين مطلب در کل تاريخ) بعد ميفرمايد: اما در زمان من «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»(بحارالأنوار، ج44، ص381)
و اين(بني اميه وخاندان معاويه) خدارا رها کرده راه شيطان در پيش گرفتهاند، فسادرا علني وحدودالهي را تعطيل وغنائم را در ميان خودوبانور چشميها تقسيم کرده اند(در چنين زماني) من مستحق ترين(موظف)هستم که برعليه چنين نظام ورفتاري قيام کنم.
بعد ميفرمايد: «وَ قَدْ أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ أَنَّكُمْ لَا تُسَلِّمُونِّي وَ لَا تَخْذُلُونِّي فَإِنْ وَفَيْتُمْ لِي بِبَيْعَتِكُمْ فَقَدْ أُصِبْتُمْ حَظَّكُمْ وَ رُشْدَكُمْ وَ نَفْسِي مَعَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي مَعَ أَهَالِيكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ فَلَكُمْ بِي أُسْوَةٌ»(بحارالأنوار، ج44، ص381) نامههاي شما وپيش فرستاده وپيگ شما هم به من رسيد. گفتيد ما بيعت کرده وشما را تسليم دشمن نخواهيم کرد، خارنمي کنيم اگر برپيمانتان هستيدمن پسر پيامبر حسين آمادهام جان من با جان شما وزن وبچه من با زن وبچه شما قيام کنيم و…جمله جالب «فَلَكُمْ بِي أُسْوَةٌ» الگوي شمادر هر زمان ومکان من هستم که اگر شما چنين شرائطي را درک کرديد در فساد علني وتعطيل شدن حکم خداو…
خلاصه اينکه يک برگي بايد بسوزد تا يک تنه درختي آتش بگيرد حالا آن برگ، برگ الهي بچههاي امام حسين عليه السلام اين تنه کثيف بايد از بين برود «فَلَكُمْ بِي أُسْوَةٌ» تعبير به برگ نميدانم خوب بود يا بد بود، در مثل مناقشه نيست به هرحال بايد گاهي يک ورقه سفيدي ميسوزدبراي اينکه يه مقواي سياهي روشن بشودوآتش بگيرد)) بعد ميفرمايد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَكُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَيْعَتَكُمْ فَلَعَمْرِي مَا هِيَ مِنْكُمْ بِنُكْرٍ لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِي وَ أَخِي وَ ابْنِ عَمِّي وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ فَحَظَّكُمْ أَخْطَأْتُمْ وَ نَصِيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ سَيُغْنِي اللَّهُ عَنْكُمْ وَ السَّلَامُ»(بحارالأنوار، ج44، ص381) و اگر شما انجام نداديد(عهد وپيمان) را وشکستيد عهدوپيمان را…
• پس چرا امام حسين عليه السلام قيام کرد؟
– حکومت طاغوت
– الگوسازي براي جامعه «فَلَكُمْ بِي أُسْوَةٌ» ازمن ياد بگيريد
6- اصلاح جامعه اسلامي
حضرت ميفرمايد: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع»(بحارالأنوار، ج44، ص329)
همانا من خارج شدم(از مدينه ومکه بسوي کربلا) براي اصلاح امت جدم. اصلاح منظور، بلوار واتوبان نيست، انرژي اتمي وپتروشيمي، ماهواره وموبايل(همراه) و. . . . نيست بلکه برداشتن فساد است.
اگر جامعه لوکس شد ولي فساد زياد شد اين به معناي اصلاح نيست. اشتبا ه نکنيم يک زن ومردي که مريض است اصلاحش خوب شدن(ودفع مرض) است نه آرايش کردن، از داخل سرطان رشد ميکند از بيرون آرايش ميکند(ماتيک ميزند) اين اصلاح نيست.
7- بعد ميفرمايد: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ».
اراده کردهام(در اين حرکت) امربه معروف ونهي از منکر کنم. منکر اگر کوچک باشد نبايد انسان خود را فدا کند ولي اگر منکري بزرگ باشد شايسته است. يك وقت براي نهي از دست کردن يک حلقه طلاست خيرولي براي کشتن سلمان رشدي که به اسلام(وپيامبر(ص) وآيات الهي) جسارت کرده ده نفر هم کشته شود جادارد، تا دنيا بفهمد که نبايد به مقدسات مسلمانها اهانت وجسارت کرد. خود سلمان رشدي به عنوان يک نفر مهم نيست ولي بايد اين را دنيا بفهمد که نبايد متعرض شود، لذا صد نفر هم کشته شود ميارزد. اگر منکري مثل بني اميه مثل امام حسين عليه السلام کشته ميشود براي کندن(اين ريشه ظلم وستم وزند ه شدن حق وحقيقت) بعد ميفرمايد: «وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع» راه وروش من، راه وروش جدم پيامبر(ص) وپدرم اميرالمومنين عليه السلام است.
آقايي(ملا هم بود يك وقتي ملاها هم يك جوري هستندخدمت اين ملا رسيديم) گفت حکومت يوسف عليه السلام خوب بود حکومت تشکيل داد وخون از دماغ کسي نريخت، گفتم اتفاقا قرآن نميگويد از يوسف ياد بگيريد. قرآن ميفرمايد از پيامبر(حضرت محمد(ص)) ياد بگيريد.
«أُسْوَة» يعني الگو کلمه «أُسْوَة» دوبار در قرآن آمده: يکي: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» احزاب/21
پيامبر براي شما الگوواسوه است ودر زمان رسول الله(دماغ از خون که هيچ چي دماغ از مغز خيليها هم ببخشيد خون از دماغ حالا من گفتم دماغ از خون(خنده حضار) شما بگوييد) خون از دماغ که هيچي خون از مغز هم آمد. وديگري اينکه ميفرمايد: حضرت ابراهيم عليه السلام هم اسوه است. امام حسين عليه السلام هم ميفرمايد: من اسوه هستم. هيچ آيهاي نداريم که از يوسف يا دبگيريد بله پاکدامني را از يوسف عليه السلام اما تشکيل حکومت وقتي دنيا اينهمه اسلحه و(حاکميت ظلم وستم) با موعظه نميشود(فکر ميکني صدام با موعظه ميرود کنار) نامهاي بنويسيم که اعليحضرت تشريف ببريد کنار.
8- زنده کردن ارزشها
هجرت وايثار، وقبول توبه حر، عشق به نماز، تربيت فرزند، اقامه دين، رسواکردن دشمن بيرون آورد مردم از حيرت، همه اينها ارزش است که امام حسين عليه السلام زنده کرد.
البته گاهي، معلم واستاد در مدرسه ودانشگاه راهنمايي وتعليم دارد گاهي خون معلم ميشود مثل زمان بهشتي ره(که مردم به آن مردکه رأي دادند 11 ميليون به آن مردکه، مردکه فراري، اگر ميخواستند 11 ميليون را با ميزگردومصاحبه 11 ميليون نيم ساعت چقدر ميشود) همينکه بهشتي قطعه قطعه شد يك مرتبه همه 11 ميليون عوض شد خود طرف هم فرار کرد، گاهي خون کار چند سال دانشگاه را ميکند. ولذا در زيارت اربعين داريم:
حسين جان خون دادي تا مردم چيزي ياد بگيرند. «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَادِ»(تهذيبالأحكام، ج6، ص59) خون قلب خود را داديد تا بندگان خدا را از مهلکه حيرت وگمراهي بيرون آورديد. شبيه کار پيامبر(ص) کرد. حضرت هرچه براي مسيحيها استدلال کردفايدهاي نداشت آخر گفت بيائيد در حق همديگر نفرين کنيم(مباهله) تا هرکدام برحق هستيم ثابت شود. يعني اينجا لازم است انسان در معرض خطر قرار بگيرد تاحق ثابت شود.
يك نفرخيلي طرفداري از يک نفر بنا حق ميکرد، هرچه گفتيم اثرنکرد آخر گفتم بروتوکه تسليم حق نشدي خداونددر قيامت بااو محشورت کند، دقتي کرد ديد قيامت جدي است. گاهي ممکن است حاضر بشود انسان در روزنامه ومقاله براي يک نفر مرده با زنده بادراه بياندازد، اما اگر بگويي حاضري قيامت هم بااوهمدست شود ميگويد نه، خودش هم گرفتار است من فداي اوشوم خير.
ب: عوامل سياسي
حضرت علي عليه السلام وقتي به حکومت رسيد فرمود: هر کار اشتبا هي قبل از من بوده برخواهم گرداند اموالي که بنا حق تقسيم شده بين نور چشميها ونزديکان حتي اگر مهريه زنها باشد. حتي اگر لقمه در گلو داشته باشيد با قلاب بيرون خواهم کشيد. ديدند بااين مرد نميشود زندگي کرد، گفتند کمي کوتاه بيايد فرمود يك ريال باج نخواهم داد، باالاغ دزدي بروم مکه وبارشوه پايههاي حکومت را با ديدن معاويه واينکه روز اول لازم نيست همه حرفها را زده وموضعگيري کنيد. با تمام استانداردها قاطع برخورد ميکردحيف وميل ميشد(بيت المال) سريع عزل ميکردتمام عزل شدهها دفتر سياسي زدند. و لذا زمان امام حسين عليه السلام در مقابلش ايستادند ازکينهاي که با امام علي عليه السلام داشته ودر کربلا با صراحت گفتند «بُغْضاَ لابيک» ما در مقابل تو ايستادهايم از ناراحتي، کينه وعصبانيتي که از پدرت داريم.
در دعاي ندبه هم داريم که: «فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَ غَيْرَهُنَّ»(إقبالالأعمال، ص296) حقد يعني کينه، کينههايي که از پدرت در جنگهاي بدروخيبر وچنين کسي که گردنبند را از دختر گرفته وبراي زياده خواهي عقيل برادرش آهن داغ ميکندوبه هيچ کس باج نميدهد مگر ميشود با او کنارآمد(به نظر دنيا طلبان)
پس 1- عزل شدهها با دفتر سياسي نيرو جمع کرده وبه کربلا فرستادند مرحوم ميرزا خليل کمرهاي از علمايي که در تاريخ مجتهد بود اسامي دفاتر سياسي را هم گفته ونام برده است کس ديگري را سراغ ندارم از 70، 80 کتابي که در اين رابطه دارم از همه هم ملاتر است يکي، يکي نام عزل شدهها ودفاتر سياسي وجبهه گيري آنها را نوشته.
2- به انزواکشيدن افکار سياسي، اجتماعي اهلبيت عليهم السلام
ج: عوامل اجتماعي
1-فساد اخلاقي
در جلد هشتم الغدير تحقيق کنيد ومطالعه، چقدر بريز وبپاش شده وکيلو، کيلوطلا به نور چشميها ميدادند نمايههايي هست که مالياتهاي هر کجا را به چه کساني بخشيدهاند.
علي عليه السلام چنين حکومتي را نميتوانست تحمل کند واذا ميگويند عامل قتل علي عليه السلام عدل وعدالت خواهي است. در جمعي رئيس شد طهها(امنيت شهري) از حاضرين شناسايي خواست تا به يک يمني رسيد گفت يمنيها از نسل ميمون هستند(اين چنين تبعيض بود وجسارت) اباذر آمد در جلسهاي که همه مسئولين از دودمان بني اميه بودند خنديد: گفتند: چرا ميخندي؟
گفت: از پيامبر(ص) شنيدم خاک برسر امتي است که همه مسئولينش از نژاد بني اميه باشند(آبروي بني اميه رفت) گفتند: نسبت به اين ادعا بايد شاهد بياوري، ابي ذر فکري کرد وگفت علي عليه السلام، دستور دادند علي عليه السلام را بياوريد، آوردند(حالا خط بازي سياسي را براي شما بگويم) وخواستند از حضرت نسبت به حديثي که ابي ذر خواند اقرار بگيرند. ظاهرا بايد حضرت بگويد شنيدهام تا او آزاد شود ولي حضرت فرمود خير من چنين چيزي را نشنيدهام، خيلي بد شد الان است که ابي ذر را اذيت وآزار ويا اورا بکشند.
بعد حضرت فرمود: البته اين مطلبي که ابي ذر گفته از پيامبر(ص) نشنيدهام ولي از حضرت شنيدهام که: زيراين آسمان کسي راستگوتر از اباذر نيست. اين نشانه يک مکتب زنده است که براي عزيزترين ياران به وقت خطر دست از خقيقت گويي برندارد.
در آستانه محرم، مسئله امام حسين عليه السلام و(عزاداري براي او بايد مطرح شود) نيتها خالص تا اشکها وعزاداريها قبول شود. حضرت مهدي(عج) دوست دارد. امام کاظم وامام رضا عليهما السلام از اول محرم لباس سياه پوشيده ونمي خنديدند، عزاداريها را مقدس داشته وبلند گوها مردم را اذيت نکند، عزاداري مستحب ومردم آزاري حرام است، روز تاسوعا وعاشورا ترافيک نکنيد حتي من هم که سفارش نماز ميکنم مگر خياباني را که نيروي انتظام يمخصوص عزاداري بسته، مزاحمت ايجاد نکنيم در عزاداري جلوخواهران لخت نشويم تنها عزاداري به لخت شدن نيست، يا ثوابش بيشتر وامام حسين عليه السلام هم بيشتر اورا دوست داشته باشد بايد کارهاي ماهميشه همراه باتقوا باشد. (آب خوب است ولي آب توي ليوان را قبول ميکنند نه آب در سفال را)
قرآن ميفرمايد: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» مائده/27 خداوند از متقين وپرهيز کاران قبول ميکند ميخ بيجا نکوبيم از عزاداران خواهش ميکنم موقع عزاداري چون ممکن است نتوانيد کفشها را بيرون بياوريد ويا وقت اجازه ندهد پارچهاي روي فرشهاي مسجد بکشيد که کثيف وبي احترامي نشود به مسجد وحسينيه، واز مساجد وهيئتهايي که تعضي را ديدهام که اين کار را کردهاند تشکر ميکنم. مداحهاي عزيز شعرهاي مايه دار(وپر محتوا) بخوانند بعضي شعرها آبکي است دروغ است ما لازم نيست به هر قيمتي که شده اشک مردم را بريزيم، امام حسين عليه السلام(واصحاب ويارانش) آنقدر مظلوميت دارند که براي روضه خواني کفايت ميکند. مثلا:
مهمان را کشتند، کنار آب، بچه شيرخواره روي دست پدر، خانواده شهدا را در عوض تسليت خيمههاي آنها را آتش زدند، هر چه بوده وهست بگوئيم. عزاداري بايد همراه با تقواباشد وپر محتوامثل شعرمحتشم مانده در تاريخ براي اينکه با اخلاص گفته شده. چرا حضرت مهدي(عج) را در دسته عزادار طويريج ديده ايند. در چهار فرسخي کربلا شهري است بنام طويريج. عزاداران بعد از عزاداري درکربلا ميروند به استقبال اين دسته که من خودم علمايي مثل شهيد محراب آيت الله مدني را در آن جمع ديدم. خودم هم چهار سفر عاشورا کربلا بوده وديدهام که نه پرچمي، طوقي، علاماتي، فقط ميگويند حسين، حسين خالصانه(هر چه جلال وجبروت کمتر باشد صفايش بيشتر است.) روحانيون عزيز خداوند توفيق بدهد ما بتوانيم قرآن ومسئله ونيازهاي مردم را بگوئيم. من نميدانم اين سنت غلط را چه کسي گذاشت که يک روحاني ده شب در باره يک موضوع بحث کند بابا مردم غسل ميخواهند ووضو وتيمم واخلاق خانواده وآئين همسرداري وتربيت هزار مشکل دارند اين آقا ده شب درباره يک موضوع حرف ميزند اينطور نيست هرجا منبري ميرويم هر چه نياز دارند بگوئيم. از کتک زدن به الاغ که بيخود زنجير ميزند چرا ميزني گرفته تا سطل زبالهاي که در نهر آب م يريزد تاسدرزدن در حمام وافتادن مردم وفحش دادن مشکلات اخلاقي زياد است لازم نيست ده شب درباره يک موضوع صحبت کردن، خيلي هم دنبال ريتم نباشيم. خداوند از همه ماقبول وتوفيق عزاداري خالص مرحمت کند. وهمينطور که خون امام حسين عليه السلام به رگهاي امام خميني(ره) آمد ودر مقابل طاغوت قيام کرد به رگهاي ما وهمه مسلمانها بيايد چه مابوده يا نباشيم ديگر طاغوتي روي زمين نباشد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»