متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1377/9/5
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي
بينندگان عزيز زماني بحث را ميشنوند كه ماه شعبان و روز بسيج است. بسيج از ابتكارات حضرت امام(ره) بود. يعني استفاده كردن از نيروهاي مردم، نيروي بي تكلف، بي توقع، بي تشريفات زايد، از زن و مرد. . . . يكي از وظايفي كه برگردن امت و بخصوص بسيج است مسئله امر به معروف ونهي از منكر است. يكي از وظايفي كه بر گردن امت و بخصوص بسيج است مسئله امر به معروف و نهي از منكر است. من در يك جلسه در اين مورد صحبت كردهام. حالا چون نميتوانم شهر به شهر بروم ميخواهم بگويم: چگونه بايد با مردم حرف بزنيم، چون در دوره آموزش، آدم يك اسلحه در دست ميگيرد اما ميتواند با اين تفنگي كه در دست ميگيرد مردم را خوشبين كند و ميتواند اگر ناشي باشد مردم را بدبين كند.
موضوع: حق آمران به معروف و ناهيان از منكر.
كسي كه ميخواهد به مردم بگويد فلان كار خوب است انجامش بده مثل اينكه ميگويد: داداش از اين ور برويد اينور خوب است. اينطور بگوييد. . . امر به معروف يعني مردم را به خوبيها دعوت كن. نهي از منكر يعني مردم را از بديها باز دار. چگونه بگوييم؟
1- در حال غضب نباشد: اصلا وقتي آدم عصباني است از مرز خارج ميشود. مثلا اگر پدر عصباني است، وقتي ميخواهد فرزندش را تنبيه كند عادلانه تنبيه نميكند. چون غيظ دارد و ميخواهد انتقام بگيرد، ميخواهد دلش را خالي كند. بعضيها ميخواهند حال ديگران را بگيرند، ميخواهند ديگران را اذيت كنند! خانم در خانه ميخواهد به شوهرش چيزي را تذكر بدهد، بايد نگاه كند وقتي شوهرش عصباني است تذكر ندهد. بابا او پر شده است الان تذكرت را قبول نميكند. وقتي فشار زندگي بر شوهر رو آورد آن شب خانم به او تذكر ندهد. هم بايد خودمان عصباني نباشيم و هم طرف مقابل را در نظر بگيريم. پني سيلين را وقتي ميخواهند بزنند اول تست ميكنند اگر حساسيت نداشت ميزنند. گاهي طرف در يك شرايطي است كه حساسيت دارد، عصباني است. اگر يك جاي ديگر ناراحت است و شما هر چه به او بگويي حرف شما را پس ميزند، بنابراين نه خودت بايد عصباني شوي نه آن طرف هيجاني باشد.
2- زيبا بگويد: اصلا مسجديها بايد خوب حرف بزنند. مسجدي بد دهان در قرآن نيست. قرآن ميفرمايد: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ» بقره/83 با مردم خوب حرف بزنيد. بعد ميفرمايد: «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ». نميشود هم مسجدي بود و هم بد دهن. بگويد: خفه شو! برو گمشو! ، تو چه مسجدي هستي؟ ! مسجدي بد دهن نبايد داشته باشيم. قرآن «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ» را چسبانده به آية «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً». اين خيلي قشنگ است.
3- بهانه بدست دشمن ندهند. وقتي ميخواهيم امر به معروف و نهي از منكر كنيم. . . مثلا بنده من يك عيبي دارم و شما ميخواهيد عيب مرا بگوييد عوض اينكه به خودم بگويي در روزنامه مينويسي بعد وارد روزنامههاي خارجي ميشود. بعد يك وقت ميبيني راديو بي بي سي ميگويد،
پس ببينيد! شما طوري مرا نهي كردي كه دشمنان سوء استفاده كردند. من بد هستم اما ميتوانستي توي تلفن به خودم بگويي. بهانه دست دشمن ندهيم. من اين را گفتهام، اجازه بدهيد يك بار ديگر هم بگويم براي آنهايي كه نشنيدهاند جالب است. پيغمبر اسلام(ص) سخنراني ميكرد. يكي ار پاي منبر گفت: يا رسول الله! «راعِنا» يعني ما را مراعات كن. يعني يا يواش صحبت كن تا ما بفهميم يا اينكه در سخنراني فقط به جلوييها نگاه نكن ما را هم نگاه كن. بعضي از خواهران و برادران ترك به ما ميگويند: تو در تلويزيون وقتي تند حرف ميزني نه اينكه زبان ما آذري است ما نميفهميم چه ميگويي(البته بعضي آذري زبانها بلدند). البته آنها فارسي بلدند ولي من هيچي تركي بلد نيستم، البته «بيلميرم» بلدم. مسلمانها ميگفتند: راعِنا، اين جمله به زبان عربي خوب است اما در زبان عبري معني بدي دارد يعني: خرم كن، «حَمِّقنا» احمقمان كن. مسلمانها ميگفتند: «راعِنا»: منظور بدي هم نداشتند. اما يهوديها فوري ميگفتند: فهميديد چي شد؟ ! پيغمبر روي منبر بود يكي از مسلمانها گفت: «راعِنا»، يعني: خرمان كن فوري آيه نازل شد. شما آدمهاي خوبي هستيد، نيّتتان هم خوب بود اما اين كلمه كلمهاي است كه دشمن از آن سوء استفاده ميكند:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ» بقره/124اي كساني كه ايمان آوردهايد نگوييد: «راعِنا» بلكه بگوييد: «انْظُرْنا»: به ما نظر كن. يعني لفظ را عوض كنيد. يعني بگوييد: يا رسول الله! به ما نظر كن. چون «راعِنا» كلمهاي است كه ديگران از آن معناي بد ميگيرند. پس معلوم ميشود كه گاهي وقتها آدم خوب است نيتش هم خوب است، امّا بايد ببينيم راديوهاي بيگانه چه عكس العملي نشان ميدهند.
4- به حداقل اكتفا كند: اگر با اشاره ميفهمد اشاره كنيد. ديگر نياز به گفتن نيست. زيادي طولش ندهيد. مثلاً بنده روي منبرم يا در جايي كميسيون و جلسهام و يك جمعيتي نشستهاند، اذان ميگويند و اينها كه اينجا نشستهاند از آن غافلند هم اينكه شما ساعتتان را نشان من دهيد من ميفهمم كه وقت اذان است. يا اينكه بگوييد اذان، نماز … اين بس است. امّا اينكه بگوييد: وقت نماز است! اين چه بساطي است؟ اينجا چه خبر است؟ شما مگر دين نداريد؟ ديگر شورش نكن شما فقط تذكر بده ميخواهيد نماز ياد كسي بدهيد. تا حالا نماز بلد نبوده همان واجبات نماز بسش است. هفده تا كلمه است الله اكبر، سوره حمد، سجود، تشهد و سلام. از خير «سمع الله» … بگذر. از خير «بحول الله» بگذر … ميخواهيم برويم دعا، به حداقل اكتفا كنيد با مردم تعاوني حساب كنيد تا مشتري شوند. يك قصهاي است كه قديمي ها ميگفتند: يك مسيحي مسلمان شد. پرسيد: چه بايد كرد! رفيق مسلمانش سحر آمد و او را بيدار كرد و گفت: پاشو نماز شب بخوان تا اينكه صبح شد و گفت: حالا نماز صبح بخوان. بعد هم گفت: نميخواهد برويم خانه، مقداري قرآن بخوانيم، تا نزديك ظهر بعد هم نافله ظهر خواندند. . . دو روز اينگونه بود گفت: اينطور نميشود! من ميخواهم برگردم به همان ديني كه داشتم.
5- از عواطف و حساسيتهاي مردم استفاده شود: مثلا ميخواهيم نهي از منكر كنيم و بگوييم: در خيابانهاآشغال نريزيم مي گوييم: شهر ما خانه ما. چه فرقي ميكند اينجا هم خانه خودتان است. اينكه آشغال ميريزي مثل آنكه درخانه خودت آشغال ميريزي اينجا هم خانه بزرگ شماست. «شهر ما خانه ما» عاطفي است، يك جواني دارد به دختر مردم نگاه بد ميكند. بعضي ميگويند: اينجا آمدي چه كني؟ ! او هم ميگويند: آزادي است! به تو چه؟ ! آخر هم شاخ به شاخ ميشوند. بگو: جوان! ببخشيدها! اگر در كوچه بغل يك كسي به خواهر شما نگاه بد كند خوشحال ميشوي؟ ! ميگويد: نه، چشم هايش را در ميآورم. بگو: همينطور كه دوست نداري كسي به خواهر تو نگاه كند تو هم به دختر مردم نگاه نكن.
6- استفاده از وعدهها و تهديدها: وقتي يك كسي را ميخواهي به كار خوبي وادار كني به او وعده و وعيد بدهيد. وعده يعني وعده خوب، وعيد يعني وعدد بد. قرآن پر است از اين وعدهها و وعيدها: كساني كه اين كار را بكنند ما به آنها فلان چيز را ميدهيم. در دنيا به آنها محبوبيت ميدهيم. در قيامت به آنها بهشت ميدهيم. از آنها راضي هستم… وعيدها: به طرف بگويي: آقاجان! اين كاري كه شما ميكنيد ميدانيد در دراز مدت چه ميشود؟
روزي 5 سيگار ميشود ماهي 150، سالي…؟ ! كلي پولش ميشود. شما ميدانيد اگر روزي … سيگار بكشيد در 16 سال به اندازه پول يك ماشين سيگار كشيدهايد؟ ! حيف نيست كه اين كار را ميكني؟ مردم پول ميدهند هواي سالم بخورند، تو پول ميدهي دود ميخوري؟ ! آيا اين شخص عاقل است؟
افرادي بودند كه امام معصوم به آنها ميفرمود: اگر فلان كار را بكني من بهشت را به تو ضمانت ميكنم. از وعدهها استفاده ميكردند.
يك قصه بگويم: زمان امام صادق عليه السلام دو نفر با هم رفيق بودند. يكي حزب الهي و مُريد امام صادق عليه السلام و يكي هم مسلماني طاغوتي بود. از اطرافيان حكومت بني عباس منصور دوانيقي بود. يكروز حزب الهي گفت: داداش! بالاخره من و تو با هم رفيقيم، تو هم كه شيعه هستي، به هر حال من از حقوق بگيرهاي شاهم. گفت: حالا اگر من از امام وقت بگيرم ميآيي؟ گفت: وقت بگير شايد بيايم. آمد پهلوي امام صادق عليه السلام و گفت: من يك رفيق طاغوتي در دربار دارم. شما يك وقتي بدهيد من ايشان را نزدتان بياورم. فرمود: باشد. رفت و او را آورد و هر دو نشستند اين آقا وقتي به امام نگاه كرد تكان خورد(حتماً لياقت داشته است.) گفت: آقا ميشود من توبه كنم؟ ! فرمود: بله ولي توبه تو دعاي كميل و دعاي ندبه و گريه و اينها نيست، تو به تو اين است كه پولهايي كه از راه حرام كسب كردي پس بدهي و(به صاحبانش پس بدهي). اگر صاحبش را ميشناسي. و اگر صاحب هر كدام را نميداني من امام صادق به تو اجازه ميدهم آنها را به فقراء بدهي. به هر حال تو بايد از اين حقوق و خانه و كاخ بيرون بيايي. يك خرده فكر كرد و ديد توبهاش سخت است و با «خدايا مرا ببخش» حل نميشود و بايد پول مردم را بدهد، گفت: حالا اگر من همچنين توبهاي كردم چه ميشود! امام به او وعده داد و فرمود: اگر همچنين توبهاي كردي من كه امام صادق هستم بهشت را براي تو ضمانت ميكنم. گفت: باشد. رفت استعفاء داد، خانه و باغ و كاخ و فرش و هر چه كادو و هديه آورده بودند همه را به صاحبانش داد و باقي را هم بين فقراء تقسيم كرد. رفقايش ميگفتند: عجب آدم ديوانهاي هستي! مردم آه ميكشند كه يك روز پشت ميز تو بنشينند تو اين را كنار ميگذاري؟ گفت: من همه را چون حرام بود رها كردم. بعد هم مريض شد اين حزب اللهي كه وقت برايش گرفته بود آمد و به مردم گفت: اين اگر در كاخ مريض ميشد با دسته گل گروه گروه به ديدنش ميرفتند حالا توبه كرده آمده تو خط ما، ما هم برويم ديدنش. باز دلالي كرد و مردم را به ديدنش فرستادو اين قصه مدتي طول كشيد. امام صادق عليه السلام در مدينه و اينها در كوفه. اين آقاي دلّال(حزب اللهي) يكروز آمد و ديد آن آقا در حال جان كندن است و لحظههاي آخر عمرش است. لحظهاي كه ميخواست بميرد گفت: تو بودي كه وقت كردي و مرا به خانه امام صادق بردي، يادت هست؟ گفت بله يادم است. يادت است كه امام فرمود: اگر توبه كني من بهشت را براي تو ضمانت ميكنم؟ گفت: بله. گفت: الان امام صادق بهشت را برايم ضمانت كرد. دستت درد نكند كه مرا به خانه آقا بردي. اين را گفت و مرد. اين حزب اللهي شيعيان را دعوت كرد و تشييع جنازه كردند و مراسم كفن و دفن تمام شد. بعد هم اين آقاي دلال موفق شد و رفت مدينه. در خانه امام صادق را زد، تا در را زد امام صادق عليه السلام قبل از اينكه بگويد: كي است؟ فرمود: السلام عليكم آقاي فلاني كه از فلان جا آمدي! در فلان ساعت و فلان دقيقه ما به وعده خودمان عمل كرديم. در همان دقيقهاي كه امام فرمود همان دقيقهاي بود كه آن بنده خدا گفته بود.
قرآن بخوانم: «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» بقره/40 شما رو به من بياوريد، من هم به شما ميآورم.
حديث داريم: يك وجب بياييد يك گام ميآيم، يك گام بياييد من چند گام ميآيم. آرام بياييد من هروله كنان و با عجله ميآيم، عبادت كنيد خوبيهايتان را ده برابر مينويسم و لغزشهايتان را يكي مينويسم. لغزشها را هم تا چند ساعت نمينويسم شايد بعد از لغزش عذر خواهي كنيد. چون بالاخره آدم جوان است نوجوان است. دسته گلي آب ميدهد، اگر 3 بعد از ظهر گناه كرديد تا 10 شب وقت داريد. اگر گفتيد: خدايا من بدكردم مرا ببخش. خلاص، اصلاً ثبت نميشود. پس: 1- لغزش يكي نوشته ميشود. 2- بعد از چند ساعت نوشته ميشود. 3- با عذرخواهي جبران ميشود.
7- مخفيانه باشد: حالا اگر يك كسي خراب است نبايد آبروي او را پيش فاميلها برد. بابا ولش كن، حالا يك چيزي ديدهاي چقدر … بعضيها هستند كه تا يك عيبي ميبينند به همه ميگويند در شهرها و محيطهاي كوچك سريع شايع ميشود. ميگويند: ميداني چي شد؟ ! تا يك كسي يك دسته گلي آب ميدهد به همه ميگويند. بايد مخفي باشد. چون اگر طرف بفهمد آبرويش ريخته ميگويد: ميداني! چون همه فهميدند بگذار همه بفهمند! يعني … ميگويند: ميداني! فلان پول ندارد، دكانش را بسته است! فلاني هم داره ورشكست ميشود، آمدند با دستبند او را ببرند زندان! چكش برگشته! اگر هي اينگونه با او رفتار ميكنند مثل اين است كه او را هل ميدهند تا از كشور بيرون برود. خيلي وقتها يك گناهي كه ميتوان با آرامش آنرا حل كرد به خاطر ولولهاي كه مياندازيم طرف را جري ميكنيم و بدتر ميشود؛ تو كه نماز نميخواني! تو كه هر روز صبح بلندت ميكنم و ميگويم: پا شو نماز بخوان و پا نميشوي! برو، پسر عمويت نماز ميخواند. فلاني و فلاني نماز ميخوانند. اين قدر اينگونه با او رفتار ميكنيم كه بر ميگردد و ميگويد: آقا! نميخوانم! البته نبايد او اين كار را بكند
اما حديث داريم: از بس پشت سرهم نيش ميزنيد اين نيشهاي پي در پي طرف اورا بي حيا ميكند. ميگويد: پاشو ظرفها را بشوي تو كه تجديد شدي! اتاق را جارو كن تو كه رفوضه شدي! بنشين خياطي ياد بگير حالا كه رفوزه شدي. يعني مادر مثل كلاغ تو كله او نوك ميزند! بعد هم اگر اين دختر فاسد شود بخشي از آن به خاطر نيشهاي پي در پي مادر است.
البته يك جاهايي هم داريم كه بايد آبروي ريزي كرد. مخفيانه عمل كردن هم كد دارد. يك قصه بگويم يك نخست وزيري يك برادري داشت تو يك روستاي محروم. برادر روستايي به او گفت تو كه در پايتخت نخست وزير شدهاي مرا هم با خود ببر ببينم چه خبر است؟ نخست وزير گفت: داداش من برايت بميرم تو نيا. هر چه ميخواهي برايت ميفرستم. گفت: ميخواهم بيايم. پا شد و آمد. شاه آمد به ديدن برادر نخست وزير و يك سيب به او داد. او هم سيب را گاز زد و خورد(البته حديث داريم: سيب را بشوييد و با پوست بخوريد. ويتاميني كه در پوستش است شايد در خودش نباشد. در پوست ذخيرههايي از انرژي آفتاب است. و يك بركاتي دارد.) كار آن روستايي از نظر عقلي و شرعي درست بود منتهي از نظر پرستيژ و تشريفات درست نبود نخست وزير به او گفت: من گفتم نيا، آبروي مرا بردي. گفت: مگر چي شده؟ ! گفت: چرا سيب را با پوست خوردي؟ ! گفت: مگر بايد چه ميكردم؟ گفت شاه كه يك چيزي به آدم ميدهد آدم ميگيرد و آنرا بو ميكند به پيشانيش ميگذارد و داخل كيسهاش ميگذارد. در جلسه بازديد، شاه يك قاشق عسل به او داد. او عسل را بو كرد به پيشانيش گذاشت و ريخت در كيسهاش؟ ! اينجا جا دارد. آدم بايد خودش بفمهد.
من يك جا رفتم. گفتند: كارت شناسايي؟ گفتم: من محسن قرائتي هستم. گفت شما را شناختم، در تلويزيون هستيد اما كارتتان را نشان دهيد! گفتم: بابا كارت مقواست من آدمم! كارت براي شناسايي است تو كه مرا ميشناسي ديگر كارت ميخواهي چه كني؟ پارچه را متر ميكنند، ديگر متر را كه متر نميكنند! متر خودش متر است. گفت به ما آيين نامه آمده و گفتهاند: كارت شناسايي بايد بگيريد. اين جور جاها بايد كمي خودمان فكر كنيم.
يكي از دوستانمان اول انقلاب رفت جايي، ميگفت: رفتم در يك جلسهاي و مرا گشتند. گفتند: اين چيه؟ گفتم: نارنجك است از من گرفتند و گفتند: برو تو. گفتم: مگر شما مسئول بازديد نيستيد؟ گفت چرا. گفتم: اين نارنجك است، بايد بگوييد: اين را كجا ميبري؟ گفت: به من نگفتهاند بپرس گفتهاند بگير! البته اين قبيل افراد ناشي كم هستند. ولي همين يك نقطه ضعف را هم نبايد داشته باشيم. اگر روي عمامه سفيد من يك لكه سياه باشد همه ميگوييد: عمهاش سياه بود. بابا عمامه من 7 متر است و همه سفيد، ميگويند: يك لكه سياه بود. بچههاي مسجد و حزب اللهي و پاسدار و بسيج يك عيب هم نبايد داشته باشند مثل آخوندها، آخوند يك عيب نداشته باشد. چون مردم ميگويند: اين كه حزب اللهي است. دبير تعليمات ديني حسابش فرق ميكند. ميگويند: اين دين ميگويد: مسجدي، هيأتي، حزب اللهي و… اينها بايد سعي كنند يك عيب هم نداشته باشند. يك كار ناشيانه هم نكنند. شعرشان در عزاداري بايد با همه شعرها فرق كند. با محتوا و مايه دار باشد. جلساتشان، عقدشان و ….
8- معروف را ساده جلوه دهد: سادهاش كنيم. چون وقتي كار عظمت داشت ميگويد: من حالش را ندارم، يكي به ديگري گفت: بيا پيلده برويم. گفت: چقدر راه است؟ گفت 800 متر. گفت: 800 متر؟ ! گفت: نه آقا يك كيلومتر. گفت پس برويم. چون 800 متر زياد جلوه ميكند. رفته بوديم يك جايي تماشاي يك اسبي، صاحبان اسب گفتند: اين اسب ما چند ميليون ميارزد. يكنفر گفت: خيلي خوب، ما چرا بگوييم مهر دخترمان چند ميليون كه فكر كنند زياد است ميگوييم: مهريهاش يك اسب! به طرف بگوييم: بيا ده دقيقه برويم مسجد. كار آسان جلوه دهيم. بگوييم: آقاجان روزي يك حديث حفظ كن. سالي ميشود 365 حديث. روزي يك مسئله. آقا! همهتان به مسجد كمك كنيد يكي يك آجر. يك سالني كه براي دبيرستان ميسازيم تمام بچهها در ساختنش سهم داشته باشند. چون وقتي خودش هم يك آجر داده ميگويد: در ساخت اينجا من هم بودم. الان در ايران همه ميگويند: انقلاب مال ما است. كسي نميگويد: انقلاب مال صنف بازاريها و … است. چون همه صنفها و نژادها در آن شريكند. اگر اين مسجد مال همه بود … اما اگر آمديم يك مسجد ساختيم بچهها ميگويند: مسجد ساختند خودشان هم نماز بخوانند. به ما چه؟ در همه كارها همه شريك شويم. چه كنيم مسجديها زياد شوند؟ در مسجد اذان را نوبتي بگويند. امروز فلاني، فردا فلاني و … يعني اينكه بچهها احساس كنند بچهها همه ميتوانند در جامعه داد بزنند. اما اگر يكي داد زد و باقيها ساكت شدند يكي موذن حرفهاي ميشود باقي هم خجالتي! يعني كرهاش يك سمت و دوغش يك سمت! به بچهها بگوييم: امروز شما پاشو و براي اين فقير پول جمع كن. چون اگر فقط يكي پول جمع كند اگر يكروز او مسجد نيايد فقيري كه ميايد دسته خالي ميرود. بايد همه بتوانيم اذان بگوييم، همه بتوانيم پول جمع كنيم، همه بتوانيم بنايي كنيم. يك جوري باشد كه كارها را ساده و خودماني انجام دهيم.
9- تكرار: يكي ديگر از شيوهها تكرار است. گاهي وقتها ميگوييم: گفتيم ولي فايده نكرد. ولش كن من يك بار گفتم و گوش نداد! آقاجان! يكبار ديگر هم بگو. شما اگر بچهات مريض باشد يكبار بردي دكتر و خوب نشد ديگر او را نميبري؟ ! و ميگذاري تا بميرد؟ اينطور نيست. خانمها قند ميآورند تا بشكنند(البته خانمهاي با حوصله) اگر با قند شكن زدند روي قند، آيا اگر نشكست آنها را دور ميريزند؟ ! امر به معروف را هم بايد گفت تا گوش بدهند. آقا گفتم گوش نداد! به ديگري بگو تا بگويد. تلفن به او بزن، به معلمش بگو، به پدرش بگو، به عمويش بگو و … يعني آين منكر را بايد برداشت. اگر يكبار گفتي و گوش نداد دوباره بگو، ده بار بگو. دو نفري بگوييد، 5 نفري بگوييد. بعضي وقتها يكي فايده ندارد. بايد دو نفري شد. قرآن ميفرمايد: «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ» طه/43 دو نفري برويد سراغ فرعون. گاهي بايد سه نفري رفت: «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ» يس/14 دو نفر را فرستاد و گفت: تو هم عقبشان. در حود نماز تكرار وجود دارد. در يك نماز 70 بار ميگوييم: «حَيَّ» خيلي استها! 5 تا نماز داريم 5 تا اذان دارد و 5 تا اقامه ميشود 10 تا. 10 تا «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ»(2) 10 تا «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ»(2) 10 تا «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ»، ميشود؛
10 تا هم «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» يعني پاشو پاشو دير شده، ميشود 70 بار. در يك روز 70 بار ميگوييم: «حَيَّ» بشتاب! بشتاب! اين آقا هنوز كميسيون دارد! جلسه دارد! ميخواهد گوشتش را بفروشد، مشتري دارد! خود شبيحات تكرار ميشود. قرآن چند بار ميگويد: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً» انفال/45 يعني: با يكبار «مگر بر آمريكا» آمريكا تحقير نميشود. بايد اينقدر گفت و گفت و گفت تا اينكه يك فرهنگ شود.
10- از راه آن وارد شويم: قرآن ميفرمايد: «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» بقره/189 يعني خانه كه ميرويد از در وارد شويد. اين يك معناي عامي دارد. مثلاً شما برادر عزيز بسيجي ميبيني كه اين خلبان كارش غلط است شما ميگويي: آقاي خلبان! ببخشيد، اين كار شما درست نيست. ميگويد: پسر چند كلاس درس خواندي؟ من تخصص دارم. او تخصص خود را ميزند تو كله شما(البته نبايد اين كار را بكند) اما بعضيها كه غرور دارند به تخصصشان مينازند شما ببينيد كه اين خلبان به چه كسي علاقه دارد؟ به او بگوييد تا او اشكالش را تذكر دهد. لازم نيست خودت به او بگويي؛
يك خانمي بود پادشاه بود به نام بلقيس، حضرت سليمان عليه السلام ميخواست ايشان را دعوت كند، ميخواست نامه به او بدهد. ميدانيد نامه را به كي داد؟ نامه را داد به هدهد. چرا چون آن خانم تاجدار بود. آن نامه را داد به حيواني كه تاجدار است. نداد به كلاغ و اردك و غاز. يعني كسي كه تاج دارد بايد آن كسي هم كه به او حرفي ميزند تاجدار باشد. بهمين خاطر زمان موسي عليه السلام كه سحر و جادو زياد بود معجزه هم اژدها شدن عصا بود. زمان حضرت عيسي عليه السلام كه طب رشد كرده بود حضرت عيسي مرده زنده ميكرد، يعني بايد ديد اين پيچ با كدام پيچ گوشتي باز ميشود؟ ممكن است حرف شماي بسيجي اين جا اثر نكند، حرف يك دكتر اثر بكند و بالعكس.
گاهي جوانهاي لات از پزشك حرف قبول نميكنند و از بسيجيهاي با اسلحه حرف قبول ميكنند. بايد هر كاري را از راهش وارد شد.
11- گذشت: يكي از شيوه ها گذشت است ما اگر بخواهيم مردم را به معروف دعوت كنيم نبايد به خاطر يك عيب از آنها كنار بكشيم. حالا مثلاً يكي در عروسي فلان كار را كرد و پشيمان شد، تو نبايد رابطهات را با او قطع كني قران ميفرمايد: «وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ» فاطر/45 اگر خدا بخواهد به خاطر هر گناه موچ مردم را بگيرد روي كره زمين كسي باقي نميماند. چون هر كسي يك دسته گلي به آب ميدهد اگر ميخواهيد مردم را دعوت كنيد روي يك نقطه ضعف پا فشاري نكيند. يك كسي ميگفت: آقاي قرائتي! حرف وقت ميآيد توي تلويزيون مثل از دستت ناراحت ميشوم. گفتم: چرا؟ گفت: فلان جا اين كار را كردي بدم آمد. گفتم: حالا بنده يك غلطي كردم، ممكن هم هست كه به نظر شما غلط بوده، حالا فرض كنيد از نظر خدا هم كار من غلط بوده و گناه، حالا به خاطر يك غلط شما تا آخر عمر نميخواهي احاديث مرا بشنوي! ؟ اگر بنا باشد با يك اشتباه از هم طلاق بگيريم هيچ زن و شوهري باقي نميمانند. مثل اين است كه بگوييم: آن بچه كار بد كرد و مادرش نفرينش كرد. اگر بنا باشد خدا به نفرينهاي زنان گوش بدهد هيچ كس باقي نميماند. كدام مادر است كه به بچهاش نفرين نكرده باشد؟ بايد از مردم گذشت. همينكه طرف اصرار نميكند گناه او را به رخش نكشيد. اصلاً گناه كسي را به رخش نكشيد. حالا اين آقا آمده مسجد. . . يك نقطه ضعف دارد يك نقطه قوت هم دارد، طرف ميگويد: نميخواهد، برو باقي كارهايت را درست كن! شما بگو: حالا كه اين كارت خوب است فلان كارت را هم خوب كن. نگو: تو كه اين كار را كردي پس اين كار را هم نكن.
12- نهي از منكر از روي حسادت نباشد. بعضيها نهي از منكرشان حسوديست! مثلا لباس خودش كهنه است. ميبيند دوستش لباسي نو پوشيده ميگويد: اُه، ميخواهد لباسهايش را به رخ من ب كشد! از كجا معلوم! چرا اين طور حرف ميزني؟ اين حسوديست.
13- از روي انتقام نباشد: گاهي برخي از نهي از منكرها از روي انتقام است قرآن ميفرمايد: بعضي از كساني كه از روي انتقام نهي از منكر ميكنند مشكل روحي دارند: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ» توبه/58 در جايي ديگر ميفرمايد: «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» همزه/1 بعضيها ميگويند: « يا رسول الله! » پولها را به كي ميدهي! خمس و سهم امام و زكات را چه ميكني؟ نيش ميزنند. «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» اگر يك خرده به او بدهي راضي ميشود.
قابلمه آورده هيات و پلو بگيرد. ميگويم: غذا تمام شد. برمي گردد و ميگويد: اينها كه براي خدا پلو نميدهند همهاش ريا است. همهاش به اين خاطر است كه قابلمه خودش خالي است. ميگويد: اين كارها همه اسراف است! اين ديگ هايشان در خيابان راه بندان ميكند. 30 تا عيب ميگيرد! فقط به خاطر اينكه قابلمهاش پر نشده!
حرف كه ميزنيم بدانيم چه ميگوييم. چون خداوند ميفرمايد: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ» غافر/19 خدا نگاه به لفظت نميكندنگاه ميكند كه چي در دل داري. گاهي همهاش چرا چرا ميكني و ميگويي اسراف است و نهي از منكر ميكني اما دلت ميسوزد از اين كه غذا به تو نرسيده. به رفيقمان ميگوييم: عجب ماشيني! ماشينش را نگه ميداريم و ميگوييم: پياده شو بينيم! صندوق عقب را باز كن بينيم! انگار رييس جمهور كره مريخ است! كجا بودي! بابا جون! اين قيافه قيافه، تروريست نيست اين قيافه قيافة ترياك فروش نيست. اين پيداست كه آدم محترمي است، اين زن و بچهاش همراهش است در و ديوار ماشين شهادت ميدهد آدم سالمي است ولي نه اينكه ماشينش نو است تو هم خودت دوچرخه نداري حسوديت ميشود ميخواهي حال او را بگيري.
اين طور نباشد. اگر اين قيافه مشكوكي است بازرسي كن. بعضي وقتها يك كارهايي است كه آدم ميفهمد براي خدا نيست. آنوقت 1000 تا بچه مخلص بسيجي شب تا صبح پست ميدهند يك آدم ناشي با اين كارش همه زحمات آنها را هدر ميدهد. اين ارزشها را از بين ميبرد. من آدمي كه 50 سال مراعات بهداشت را ميكند يكبار يك كسي يك قاشق سم مي ريزد در حلقش! حيف هستيد شما نسل انقلابيد 1- بازوي اسلاميد. 2- وفا داريد. 3- بسيجيان مخلص ترين آدمهاي كره زمينند. صاف، پاك، . . . نه فكر درجه و نه فكر پولند، در كنار مساجد و. . . ولي ممكن است با كار يك آدم ناشي زحمات هدر رود. يك سوراخ در كشتي باعث قرق همه مسافران ميشود.
و لذا قرآن ميفرمايد: «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» آل عمران/22
و. . . كاري به بسيجيها ندارد به همه ميگويد: ميفرمايد: همه شما اگر در كارهايتان دقت نكنيد كارهايتان هبط ميشود، يعني از بين ميرود. روز بسيج مبارك باشد. ماه شعبان مبارك باشد.
امثال ماه رمضان ما بنا داريم برويم توي مردم به جاي درسهايي از قرآن به سؤالات پاسخ دهيم. كه چند هزار سؤال از دانشگاه آمده، چند هزار سؤال هم از دبيرستانها هست. اين سؤالها را جمع كرديم. 500-400 سؤال كه بيشترين سؤال بود جواب بدهيم. هر كس هم پارسال روزهاش را خورده از نظر اسلام تا ماه رمضان امسال بايد غذايش را بگيرد. و شب نيمه شعبان هم قدر بداريم كه بعضي گفتهاند: شب قدر است. اگر كسي شب نيمه شعبان را بتواند تا صبح نخوابد(احيا بگيرد) حديث داريم: آن روزي كه همه دلها مرده او دل زنده خواهد بود. يعني آن وقتيكه همه كج ميفهمند او درست ميفهمد. جو زده و محيط زده نميشود. خودش خوب ميفهمد. هر چه ميتوانيم به امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف عشق بورزيم و در چراغاني نيمه شعبان شركت كنيم.
والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته