متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1377/1/6
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي
اين برنامه اولين بحث در سال 1377 است. عيد نوروز را به همه عزيزان تبريک ميگويم. فکر کردم که هفتههاي اول سال را با بحث حقوق شروع کنم. از حق خدا گرفته تا حق طبيعت. حق خدا، حق پيغمبر(ص)، حق امام(ع)، حق حکومت، حق مردم، حق همسر، حق طفل، حق فرزند، حق طبيعت، حق حيوان، و …، همه حقوق، حقوق انساني و غير انساني و ضد انساني. توجه به حقوق بشر فرق بين حقوق بشري که دنيا درست کرده با حقوقي که قرآن ميگويد. در اين مورد کتاب زياد است. اگر خدا نظر کند اين بحث، بحث خوبي در بيايد و بعد هم به صورت کتاب درايد.
نارسايي حقوق بشر: اصولاً اين حقوقدانها نميتوانند براي بشر، حقوق وضع کنند. اين گفته دليل هم نميخواهد. ما سابقا هر چه ميگفتيم دليل ميخواست. الآن حرفهايمان بي دليل قبول شده است. ميگوييم که اين سازمان ملل است. همين حق وتو داشتن خودش نوعي ضد حقوق است. به چه دليل يک گروه ميگويد من حق دارم حق همه را از بين ببرم. ميگويد: اگر همه رأي دادند من هم به تنهايي حق دارم رأي همه را باطل کنم همين سازمان ملل در دوره حقوقش ضد حقوق وجود دارد. اينکه ديگر دليل نميخواهد. حق وِتو يعني حق زور. و گرنه مسلمانها که جمعيتشان بالاي يک ميليارد نفر است بايد يک حق وتو داشته باشند. اگر حقِ مکتب است، حق سرمايه است، سرمايه کشورهاي اسلامي(بخصوص نفت) بيشتر از خيلي کشورهاست. اگر حقِ سابقه است، تمدن ما سابقه فکري و فرهنگي ما از آنها بيشتر است. زماني که بوعلي سينا داشتيم آنها علف ميخوردند! (بعضي از آنها) ايران کشوري است که در جنگ دوم دفاع کرد هم اسلحه ساخت، هم طراحي کرد، هم ساخت و هم صادر کرد. هم صادر ميکند، هم پيش ميرود. اگر حق وتو قانوني است، ملاکش چيست؟ جمعيتمان بالاي يک ميليارد است. مغز، سابقه تمدن است، هوش است، نبوغ است، در اين چند ساله بچه هايمان در هر مسابقهاي که رفتهاند نفر اول شدهاند. آنجايي هم که نفر دوم ميشوند. من سوء ظن دارم. چون در يکي از مسابقات بين المللي من بودم. نفر اول در حفظ قرآن، يک ايراني شد. در صوت قرآن هم نفر اول يک ايراني شد و با فشار حکومتشان، ايران را نفر دوم اعلام کردند! بعد داورها آمدند پيش آقايي که نفر دوم شده بود گفتند: ما را حلال کن، ما حق تو را دزديديم. به ما گفتند: نميشود که ايران هم در حفظ و هم در قرائت نفر اول شود. لا اقل در صوت آنها را نفر دوم کنيد تا آبروي ما نريزد. من وقتي آن صحنه را ديدم که از 37 کشور در آنجا بودند. از آنجا فهميدم که هر جا ايران دوم شد نکند نفر اول بوده و. . . من ميگويم ايران اول است. من سوء ظن دارم شما حسن ظن داشته باشيد.
علت کوتاهي حقوق بشر: 1- اطلاعات محدود است. اطلاعات و علم بشر محدود است. و کسي که اطلاعاتش محدود است نميتواند قانونش قانون خوبي باشند. چون به مقدار پلههاي نردبان خودش بالا ميرود. اگر کسي يک ليوان داشت و به دريا زد نميتواند بگويد آب دريا اين است. بايد بگويد ليوان من اينقدر گرفت. 2- دخالت غرائز: انسان غريزه دارد. از کجا معلوم است که اين قانوني که براي حقوق بشر وضع کرده است غريزهاش را داخل نکرده است. از کجا معلوم غريزهاش باشد. بالاخره انسان تحت تأثير قرار ميگيرد. ميگويند: به کلاغ گفتند برو يک بچه کلاغ خوشگل بياور رفت بچه خودش را آورد. يک شعري است که ميگويند: کس نگويد که دوغ من ترش است. جملهاي داريم: «حُبُّكَ لِلشَّيْءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ»(منلايحضرهالفقيه، ج4، ص380) يک کسي که چيزي را دوست دارد. . . وقتي دو تا بچه در کوچه دعوا ميکنند، مادر يکي از آنها ميآيد دست بچه خود را ميگيرد و آن ديگري ميگويد: برو گمشو. کاري ندارد که حق با کيست؟ از کجا معلوم که حق با آن ديگري باشد. چون مادر است و علاقه دارد نميتواند قضاوتش درست(حق) باشد الان اگر مجلس بگويد: يک مقدار پول داريم. هر وزيري ميگويد: بده به من. وزارت بهداشت و درمان ميگويد: آقا اولين مسئله جان مردم است. وزارت راه ميگويد: بابا اگر جاده نباشد چگونه ميتوانيد اين مريض را به بيمارستان بفرستيد؟ وزارت کشاورزي ميگويد: مردم اگر غذايشان خوب باشد مريض نميشوند. مسئله اصلي تغذيه است. وزارت آموزش و پرورش ميگويد: ارزش بشر به مغزش است. همه اينها درست ميگويند. يک شخصي رفت چلوکبابي، غذا خورد و پول نداد! گفتند: پول! گفت: درست ميگوييد. گفتند: خب اگر درست ميگوييم پس بده، هر چه گفتند گفت درست ميگوييد. يک نفر که غذا ميخورد وقتي صحنه را ديد گفت: آقا مردم آزاري نکن پولش را بده. گفت: تو هم درست ميگويي! يک نفر ديگر گفت: آقا، شايد پول ندارد. گفت: ها، تو هم درست ميگويي. واقعاً هر وزارت خانهاي درست ميگويد.
3- دخالت حوادث: يک زماني که ايران در جنگ بمباران ميشد شهرداري ميگفت: هر جا خانه ميسازيد بايد پناهگاه هم بسازيد. يعني حادثه باعث شد که قانون عوض شود.
4- دخالت قدرتها(طاغوتها): خيلي جاها اگر بخواهند يک چيزي را تصويب کنند اگر ابر قدرتي نهيب بزند ممکن است که نظرشان عوض شود. 5- اصولاً قداست ندارد. قانون بشر مقدس نيست. به چه دليل بايد قانون من براي شما مقدس باشد؟ من کي هستم؟ مادران ما را آزاد زاييدهاند. نه شما بله قربان گوي من بودهايد نه من بله قربان گوي شما، تو چه کاره هستي که براي من قانون وضع ميکني؟ آقا بنده درس خواندهام، خب بنده هم هنر دارم. يک ليسانس خيلي از بنا مهمتر است؟ 6- قانون بشر جامع نيست. يعني از يک زاويه بررسي ميکند. يک بنا اگر به يک ساختمان نگاه کند از آن چيزي ميفهمد. يک مهندس برق از آن چيزي ديگر ميفهمد. يک قطعه زمين را اگر به چند نفر بدهي هر کسي روي متد خودش آن را اندازه ميگيرد. اسلام است که همه چيز را با هم ميبيند. به خاطر اينکه قانون اسلام از طرف خداست. خدا بر همه چيز حاکم است و بر همه چيز احاطه دارد، چون خالق همه چيز است، برخي همه چيز را از بعد اقتصاد حساب ميکنند. ميگويند: فلان چيز سود آور است. اگر همه چيز بر اساس سود آوري باشد پس عوض گندم، پرتغال بکاريم. عوض گندم، خيار و هندوانه و گوجه بکاريم! بعد هم ميبيني بعد از ده سال چه بلايي سر کشور ميآيد. اگر همه چيز را از زاويه سياسي ببيني از نظر اخلاقي رشد نميکني. بله همه مردم رشد سياسي کردهاند اما آيا از نظر اخلاق هم رشد کردهاند؟ محبت چي؟ تهمت چي؟ سوء ظن چي؟ وقتي ما اخلاقمان رشد ميکند سياست بلد نيستيم. وقتي اطلاعات سياسيمان وسيع ميشود افت اخلاقي داريم. وقتي کمر ميبنديم تا اقتصاد را درست کنيم ميبينيم که بله، خيليها را استثمار کرديم، آيا انسان حق خود را دارد؟ در تمام دنيا خودکشي ممنوع است. وقتي انسان مالک و حاکم بر خودش نيست چطور مالک شما باشد؟ آيا ميشود معاملات سفيهانه انجام داد؟ آيا من ميتوانم يک خانه را با بستني يا با ترياک و شراب و. . . عوض کنم؟ در تمام دنيا اين معامله باطل است. در تمام تاريخ و نزد همه عقلاء و حقوقدانها معاملات سفيهي و اکراهي باطل است. ميگويد: خانه خودم است. ميگويد: حق نداري. 7- هدف انسان چيست؟ چون حقوق بر اساس هدف است. بايد ديد هدف چيه؟ يک وقت آدم بچهاش را مدرسه ميفرستد تا در خانه شيطاني نکند. يک وقت هم او را ميفرستد تا ادب بياموزد و لذا وقتي معلم دانش آموز را به علت بي ادبي تنبيه ميکند والدين نوع اول به معلم ميگويد: شما به چه حقي فرزند ما را تنبيه کردهاي؟ يا مثلاً به بچه ميگويد: برو مسجد، شلوغ نکن. ما بايد اول ديدمان را روشن کنيم. ما ديد الهي داريم يا ديد غير الهي؟ اگر ديدمان ديد غير الهي باشد هدف از هستي اين است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» ذاريات/56. هدف اين است که انسان قرب معنوي پيدا کند و در قرب معنوي، نردبان انسان کوتاه است. يعني انسان نميداند چه چيزي او را به خدا نزديک ميکند. گاهي وقتها ما فکر ميکنيم که به خدا نزديک شدهايم در حاليکه دور شدهايم. من يک شب رفتم حرم امام رضا(ع). آخر شب بود و حرم خلوت ميشد. خادمان حرم گفتند: ميخواهي تا صبح تنهايي در حرم بماني؟ گفتم: از خدا ميخواهم. خيلي حرف دارم که به امام رضا(ع) بگويم. من هم عبا را کنار زدم و صورتم را به ضريح چسباندم. يک مرتبه به ذهنم آمد که آقاي قرائتي! ميخواهي در حرم باز شود زائرين بيايند تو؟ گفتم: تنهايي بهتر است! ديدم همان وقت که صورتم را به قبر گذاشتهام و خيال ميکنم وصل شدهام همان وقت بخل دارم. چون ميخواهم من باشم و شما نباشيد. همين بخل است. آقا زيارت خيلي چسبيد هيچکس در حرم نبود! خيلي آدم بيخودي هستي. شما کيف ميکني که ديگران با امام رضا(ع) حرف نزنند. آن وقتي که ما فکر ميکنيم اوج عرفان است اوج حرص است، اوج بخل است. ما حاليمان نيست. مثل بچهاي که فکر ميکند اگر زياد بخورد خوب است. به نظر خودش موفق است اما به نظر يک پزشک تغذيه او دارد خودکشي ميکند. ما متوجه نيستيم که چيزي ما را به خدا نزديک ميکند. اصلاً نميدانيم بنابراين حقوق بشر کوتاه است. در اين جا چند سؤال مطرح است که مطرح ميکنيم و جواب ميدهيم.
سؤال: نيازها بستر حقوق هستند و دايماً متغيرند و بايد حقوق هم شناور باشد. اصلاً حقوق از کجا ميآيد؟ اگر ماشيني نباشد و فقط يک ماشين باشد آن از هر طرف ميتواند برود. گردش به راست، گردش به چپ. اما اگر زياد شد تصادف ميکنند بايد يک افسر بيايد و قانون وضع کند. پس نياز به بستر ميشود که حقوق داشته باشيم. يعني يک نفر حقوق نميخواهد. وقتي خيلي شديم درگير ميشويم، تضاد و تزاحم و تصادف ميشود آن وقت ميآيند ميگويند: اينجا از اينطرف برو، فلاني اين حرف را بزند، آن حرف را نزند، اين جا چراغ قرمز را بايستد، موقع چراغ سبز برود. وقتي نياز پيدا شد قانون وضع ميشود. نيازها هم هميشه متغير است. پس بايد قانون هم متغير باشد. انسان به تنهايي نيازي به قانون ندارد. وقتي زياد شديم قانون ميخواهيم. چون بشر دايماً زياد ميشود و هوي و هوس و حرصش نيز دايماً زياد ميشود پس قانون هم بايد توسعه پيدا کند. آنوقت چطور قانون 1400 سال پيش قرآن به درد زمان ما ميخورد؟ چون جمعيت بيشتر شده حرص و طمع بيشتر شده، رفاه طلبي و تنوع طلبي بيشتر شده قهراً نياز ما به حقوق تازه هم بيشتر ميشود، پس قانون قرآن ما به درد امروز ما ميخورد يا نه؟ جوابش اين است که: ما يک مبنا داريم مثل آجر، آجر مبناي ساختمان است. حالا اينکه اين ساختمان را دو متري بسازيم، سالن بسازيم، آمفي تأتر بسازيم، مسجد بسازيم، پل بسازيم، . . . آجرش فرق نميکند. ساختمانش هم مهندس ميخواهد. به ما هم گفتهاند باب اجتهاد مفتوح است. يعني هميشه يک مجتهد عادل با داشتن آن چهار چوب قرآن و حديث ميتواند طبق نياز قانون بسازد و لذا ما هيچوقت به بن بست بر نميخوريم. بگذاريد کمي راحتتر بگويم. در زمان خودمان قانون اساسي داريم، يک جاي قانون اساسي مبنا را گفته. وقتي مبنا را گفته يک مجمع تشخيص مصلحت نظام هم پيدا ميشود که در جاهايي که قانون اساسي اسمي از آن صحنه را نياورده(وقتي که يک مسئله تازهاي پيدا ميشود) فرض کنيد که مثلاً جمهوري اسلامي اجازه دارد سران کشورها را دعوت کند يا نه؟ اين مسئله نه در مجلس تصويب شده و نه در قانون اساسي. اينجاست که مسئولين نظام در شوراي مصلحت مينشينند بر آورد ميکنند و سود و ضررش را ميسنجند و نظر ميدهند که اين سفر انجام شود يا نه؟ بنابراين مبنا هست، مصالح کلي هست، چارچوبش هست، مهندسِ عادلِ بي هوا و هوس(مجتهد عادل)، (فقيه جامع الشرايط) هم هست. که فقيه جامع الشرايط ميآيد از آن سيمهايي که اسلام در اختيارش قرار داده براي هر قفلي يک کليد درست ميکند. اينکه باب اجتهاد باز است اصطلاح آخوندي است، براي اينکه مردم هم بفهمند معنايش اين است که: مجتهد کليد ساز است. يعني آهنش را دارد، اطلاعات هم دارد، سوهان هم براي کم و زياد کردن دارد و ميتواند طبق دندانهها آنها را کم و زياد کند. آيا حکم خدا عوض ميشود. حکم خدا دو رقم است. بعضي احکام عوض نميشوند مثل نماز صبح، بعضي چيزها عوض ميشود مثل لباس. نماز صبح در زمستان و تابستان يک جور است، لباس تابستاني و زمستاني فرق ميکند. ما قوانيني داريم ثابت و قوانيني داريم شناور. حقوق هم ميتواند ثابت يا شناور باشد اين حقوق شناور براي افراد هم هست. مثلاً براي روزه خوار سه تا جريمه گفتهاند که هر کدام را خواست ميتواند انجام دهد: آزاد کردن برده، 60 روز روزه گرفتن، 60 نفر فقير را غذا دادن. اين حکم شناور است. اگر کسي کسي را کشت قانونش شناور است. ميشود او را قصاص کرد و ميشود پول خون او را گرفت(در صورت رضايت وليّ دم) کسي اگر شراب خورد 80 ضربه شلاق دارد. اگر همه مردم جمع شوند که اين 80 ضربه را 79 ضربه بکنند امکان ندارد. ثابت است. کسي اگر زنا بکند(در صورتي که همسر نداشته باشد) صد ضربه شلاق دارد. دو ليتر هم گريه کند صد ضربه شلاق دارد. يکي هم اضافه بزند قاضي را ميخوابانند و او را شلّاق ميزنند. ميگويند: چرا يکي اضافه زدي. يک سري چيزها حکمش ثابت است اما برخي چيزها اختيارش دست قاضي است شخصي اگر يک خلافي کرده که حد ندارد بلکه گوشمالي دارد، اينجا اختيار با قاضي است. اگر بدنش حال دارد او را ميزنند، اگر حال کتک خوردن ندارد پولش را ميگيرند، اگر هم پول نداشت دو ماه زندان ميکنند. اگر زندان هم نميتواند بماند سرش را بزنيد و عکسش را در روزنامه بزنند که فلاني اختلاس کرده است، سؤال: شما ميگويي بهترين حقوق را اسلام تعيين ميکند سؤالم اين است: حقوق مال تضاد منافع است. مثلاً الان وقتي نفت پيدا شد صدها قانون را پشت خود ميآورد، قبلاً که نفت نبود قانونش هم نبود. ماشين که پيدا شد ترافيک ايجاد ميشود، و صدها قانون را راهنمايي و رانندگي وضع ميکند و. . . بنابراين اسلامي که زمان مردم شتر سوار آمد، نفت و ماشين و هواپيما و. . . نبود، آيا حقوق آن زمان به درد اين زمان ميخورد؟ ميگوييم: نردبان 3-2 است، اما چوب و علم نجاري دست مجتهد است و ميتواند بر طبق نيازها از همان چوبها(قرآن، روايت) قانون وضع کند. يک سؤال ديگر هم هست که ميترسم سنگين باشد ولي ان شاء الله که روان بگويم. آن آقايي که ميخواهد قانون وضع کند نبايد مجتهد اعلم باشد؟ در کلمه « اعلم» چند رقم معنا است. اعلم يعني چه کسي؟ اعلم يعني بيشتر يا بهتر؟ مثلاً قالي فروش درجه يک در بازار قالي کيست؟ آن کسي است که قالي بيشتري دارد يا آن کسي که قالي کمي دارد اما قالي داراي نقشه و بافت بهتري هستند. بهترين زميني که برنج ميدهد زميني است که برنج بيشتري ميدهد يا برنج بهتري؟ «اعلم» کسي است که بيشتر ميداند يا بهتر ميداند؟ اين خودش دو تا نظريه است. ممکن است يک مجتهد 300 مسئله را بداند اما خوب بداند؟ دوم اينکه: منظور از اينکه بيشتر ميداند، بيشتر فکري است يا بيشتر عملي؟ گاهي ممکن است يک کسي از نظر علمي، اجتهاد، استنباط، استدلال و فکر و نظر بهتر از ديگران بداند اما در اجرا، قدرت و تطبيقش کم است. يک کسي داريم که دو ميليون پول دارد اما بلد نيست خرج کند، يک کسي هم صد هزار تومان پول دارد اما بلد است کجا خرج کند. آيا قدرت تطبيق هم جزئش هست يا نه؟ نبايد همينطور گفت: آقا فلاني 16 سال درس خوانده، فلاني 14 سال. فلاني 8 سال قالي ميبافد فلاني 6 سال. بايد ديد بافت کدام بهتر است. بايد ديد در دنياي عرضه کداميک ميتواند اين قانون را تطبيق دهند. يعني موضوع را بشناسند. دشمن را چه کسي ميشناسد؟ استکبار را چه کسي بهتر ميشناسد؟ مثلاً بايد به برخي آيات دقت کنيم. اين آيه را تقريباً همه حفظ هستند: «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» انفال/60 يعني دشمن خدا را بترسانيد. ممکن است يک کسي 5 تا چاقو در جيبش باشد، هروئيني هم از او نترسد، چون حال زدن ندارد. ممکن است يک کسي هم فقط يک چوب در دستش باشد اما از او ميترسند چون ميبينند که بزن است، با يک چوب جلوي همه ميايستد. « اعلم » يعني چه؟ يعني کيلويي؟ ! کسي که بهتر ميداند؟ کسي که بيشتر ميداند؟ اعلم يعني در فکر يا در قدرت تطبيق؟ اگر بهتر بداند آيا بايد اين آيه را دور اندازيم؟ کار کار فني است. صاف نميشود گفت که: بله، ما 12 تا حديث داريم که گفته اعلم باشد. خيلي خوب، اما اعلم يعني چه؟ خود فقهاء در درسهاي خارجشان اعلم را دو جور معنا کردهاند: کسي که بهتر ميداند، کسي که بيشتر ميداند. اعلم يعني علم نظري؟ آيا علم تطبيق هم جزء آن است يا نه؟ يعني قدرت تطبيق علم حساب ميشود يا نه؟ يک کسي ممکن است 20 تا گلوله بزند و اثر نکند يک کسي هم ممکن است يک گلوله بزند و طرف را از پا در بياورد. حالا تيرانداز به کداميک از اينها ميگويند؟ به کجا بزند؟ چه زماني شليک کند؟ آيا اينها هم جزو علم است يا نه؟ بنابراين ما در مسئله حقوق بايد حساب کنيم که 1- حقوق که وضع ميشود بر اساس نيازهاست. نياز زمان ما با نياز زمان صدر اسلام فرق ميکند. چطور حقوق آن زمان قابل تطبيق با اين زمان است؟ جوابش اين است که: چون هميشه ما، امام داريم، معصوم داريم، ولي فقيه داريم، چارچوب قرآن و سنت داريم، با اين چارچوب ميتواند طبق قانون، مثل اينکه ميرزاي شيرازي فرمود: تنباکو حرام است يعني حساب کرد که اين درآمد تنباکو به جيب چه کسي ميرود؟ براي امام زمان(ع) جشن گرفتن مستحب است. حديث داريم: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: «يَفْرَحُونَ بِفَرَحِنَا»(تحفالعقول، ص122) آخرهاي زمان شاه بود که امام(ره) فرمود: کسي روز نيمه شعبان چراغاني نکند. يعني جلوي مستحب را گرفت. من اولين دفعه که ولايت فقيه را شنيدم يک طلبه نوي بودم که حدود 20 يا زير 20 سالم بود. در نجف درس ميخواندم، رفته بوديم کربلا، امام از ترکيه به کربلا آمد. يک کسي از امام(ره) سؤال کرد: آقا! يک سؤال دارم گفت: روي کره زمين يک مشت مسلمان هستند. توي مسلمانها يک مشت پولدارند. توي پولدارها يک مشت مکه ميروند. تازه مقدار طواف حدود 5/12 متر است. اين 5/12 متر به همه نميرسد و لذا برخي کتفشان درد ميگيرد. حالا اگر همه مردم کره زمين مسلمان شدند و همه پولدارها خواستند به مکه بروند. آخر اين 5/12 متر به کجا ميرود؟ ! آنوقت در مکه خانه کرايهاي از کجا بياوريم؟ مکه مگر چند خانه دارد؟ امام فرمود که: در آن زمان ما طواف را حرام ميکنيم. ميگوييم که هر حاجي يک طواف بيشتر نکند. چون سه تا طواف واجب است. آن هم در فاصلة 20 روز. بقيه طوافهاي مردم مستحب است. گفت: شما ميتوانيد مستحب خدا را حرام کنيد؟ فرمود: بله. حساب ميکنيم نياز جامعه را با مکان و قانونگذاري ميکنيم. من براي اولين بار در آن جا فهميدم که: عجب! ولايت فقيه يعني چه. دو تا نمونه برايتان ميگويم: پيغمبر اسلام(ص) زکات بر 9 چيز بست. گندم و جو و خرما و کشمش و گاو و گوسفند و. . . حضرت علي(ع) که آمد و حکومت را به دست گرفت بعد از خلفاء چهارم حضرت امير(ع) شد. آن حضرت به اسبها هم زکات بست. اسبدارها راهپيمايي راه انداختند: ما خواهان حذف ماليات از زکات هستيم. به حضرت گفتند: پيغمبر به اسبها زکات نبسته بودند چرا شما بستيد؟ فرمود: من رئيس حکومت اسلامي هستم، وضع اقتصاد مردم و کمبودها اين است. هر که اسب دارد يک مقدار بدهد. و اين کار را ميتوانم انجام بدهم. از اين حديث معلوم ميشود که حقوق و قانونها شناور هستند.
امام کاظم(ع) زندان بودند، وقتي شيعيان ميرفتند به آن حضرت خمس بدهند ساواکيهاي هارون الرشيد آنها را ميگرفتند. امام کاظم(ع) از داخل زندان پيام داد: خمس را حلال کردم. هنوز هم برخي مردم ميگويند: مرجعي سراغ نداريد که خمس را حلال کند؟ امام کاظم(ع) شهيد شدند. باز براي اينکه ببينند چه کسي شيعه است بدن امام(ع) را روي پل بغداد گذاشتند، سه روز بدن مبارک را آنجا نگه داشتند. کساني را که جيغ ميکشيدند ميگرفتند. (چون شيعه بودند) چون شيعه است که براي شهادت امام جيغ ميکشد. بعد هم امام رضا(ع) امام شد. اينکه امام رضا(ع) چگونه امام شد جالب است. وقتي امام کاظم(ع) را به شهادت رساندند گفتند سعي کنيم که ديگر کسي امام نشود چون وقتي بزرگ شدند کسي حريفشان نميشود. خانههاي بچههاي موسي بن جعفر(ع) را محاصره کردند. امام رضا عليه السلام هم تا مدتي بيرون نيامدند. بعد از مدتها که بيرون آمدند به دربار اطلاع دادند که علي بن موسي(ع) بيرون آمد. ميخواستند ببينند که اينها چه کار ميکنند که اينقدر در دل مردم جاي ميگيرند. امام رضا(ع) هم براي اينکه رد گم کند رفت به ميدان حيوان فروشها! وقتي خاطر حکومت جمع شد و جريان عادي سازي شد، در اين موقعيت امام رضا(ع) شروع کردند به نيرو گرفتن. گاهي وقتها بايد رد گم کرد. آيه داريم که رد گم کنيد. حضرت يوسف(ع) خودش ميدانست که آن ليوان را کجا گذاشته است. ولي اگر صاف ميرفت سراغ آن خور جين، ميگفتند: ها! خودت گذاشتي خودت هم برداشتي. و لذا قرآن ميفرمايد: براي اينکه رد گم کند «فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخيهِ» يوسف/76 شروع کرد از دم همه خورجينها را گشت. آيات زيادي پيدا کردم درباره رد گم کردن. کارهاي اطلاعاتي و جاسوسي: بعد مردم فارس نامه نوشتند به امام رضا(ع) که: آقا سلام عليکم ما از علاقمندان پدرت موسي بن جعفر هستيم. پدر شما خمس را بخشيد ما مردم تقاضا داريم که جنابعالي هم خمس را ببخشيد: امام رضا(ع) يک تشري زد، يک برخوردي کرد که: مگر خمس بخشيدني است. پدرم که خمس را بخشيد براي اين بود که وقتي شما ميآمديد خمس بدهيد گير ميافتاديد. فرمود: نميخواهم که شما گير نيفتيد. خمس بخشيدني نيست تا يک ريال آخرش را هم بايد بدهيد. از اين معلوم ميشود که در يک شرايطي ميشود خمس را بخشيد. در يک شرايط ميشود به اسب هم زکات بست. در يک شرايطي ميشود طواف را حرام کرد. گاهي برخي افراد آروغ ميزنند که دنيا رو به پيشرفت است و تکامل اجتماعي و نيازها باعث ميشود که قوانين شناور شوند، ما اين قانونهاي کهنه را نميخواهيم. برخي هم از خودشان بي سوادتر حرفشان را تأييد ميکنند. مرد آن است که چراغ را روشن کند و در روز حرف بزند. پيش يک کسي حرف زدن که اطلاعاتش از خودش کمتر است که هنر نيست. ما نبايد اجازه بدهيم يک کسي ما را به يک اتاق يا سالن ببرد و حرفش را بزند. من خودم شکار يکي از اينها شدم. حدود 25 سال پيش طلبه جواني بودم و براي جوانها کلاسهاي خوبي داشتم، کلاسهايم هم گل کرده بود. يک کسي بود به نام آشوري، يک آدم بسيار انقلابي. گفت: من پي تو ميگردم! مرا به يک خانه برد و 4-3 ساعت حرفهايي به من گفت. گفت: در جلسهات اين حرفها را به جوانها بگو: من هم 10-8 سال درس عربي خوانده بودم به او نگفتم که حرفهايت غلط است، گذاشتم تا آخرش بگويد. حرفهايش را که زد(آن زمان من چند ماهي ميزبان استاد شهيد مطهري بودم) آن شخصيت اين مطلب را نميدانست. به او گفتم: پس فردا شهيد مطهري به خانه من ميآيد، من حرفهايت را به او ميگويم، اگر خواستيد خودتان هم بياييد. گفت: تو مگر با ايشان رابطه داري؟ گفتم: من مريد ايشان هستم. گفت: خائن! يعني غصه خورد براي اينکه حرفهايش لو رفته بود. آخر اين چه ديني است که اگر يک طلبه نو بود برايش3 ساعت حرف بزني، اما اگر مطهري آمد حرفي نداري؟ و لذا هر کسي حق ندارد پاي هر سخنراني بنشيند. کسي ميتواند پاي هر سخنراني بنشيند که قدرت تحليل داشته باشد و لذا ميفرمايد: «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» زمر/18 يعني بايد قدرت شناخت احسن را داشته باشد. برخي ميگويند: آزادي علم است، بله درست است. شما به شرطي داخل چاه برويد که بتوانيد بيرون بياييد. اگر قدرت بيرون آمدن داريد آنگاه وارد چاه شويد. روحاني بالاي منبر به شرطي ميتواند اشکال را طرح کند که بتواند آن را جواب بدهد. و گرنه نبايد طرح کند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»