متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1370/6/28
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث ما در باره معلم و شاگرد است به مناسبت اول مهر سال هفتاد و لذا در خدمت معلمين عزيز، شاگردان عزيز هستيم موضوع بحث، شاگرد و معلم، يک مدتي که آدم درس نخواند، تابستان شد اول مهر برايش سنگين است يکخورده، مثل ماشيني که يک مدتي است روشن نشده است يک مدتي حرکت دادنش طول ميکشد راه دستش نيست و يک مرتبه پرواز، يکخورده سنگين است. حالت آماده باش، بايد داشته باشد. اين بخاطر اينکه ما، واقعا گاهي با مطالعه و درس و کتاب و معلم و مدرسه و کتابخانه و آزمايشگاه خداحافظي ميکنيم تذکراتي را که در اسلام براي ما گفتهاند اين است. اول اينکه اهميت علم، بنظر ميرسد که در باره اهميت علم کسي نباشد که توي ايران که نداند اهميت علم چي است، اهميت علم بر کسي پوشيده نيست قرآن که حرف ميزند، ميگويد حرفهاي که من ميزنم «لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» بقره/230، «لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» بقره/164 مخاطبين قرآن، آدمهاي چيز فهمي هستند قرآن وقتي ميخواهد انتقاد کند، ميگويد اينها «لا يَعْلَمُونَ» بقره/13 هستند. چيزي حاليشان نيست. اسلام قوه مقننه و مجريه و قضاييه را گفته است که بايد با سواد باشند، قوه مقننه بايد با سواد باشد مجريه بايد با سواد باشد، قضاييه بايد با سواد باشد، مثلث قوه مقننه و مجريه و قضاييه، شرطش علم است علم بقدري ارزش دارد که اسلام بخاطر علم، همه چيزها را ريخته دور، رو خاک بنشينيم يا حصير يا مبل، ميگويد: اگر طرف با سواد بود رو خاک بنشيند. حديث داريم امام فرمود با علم روي خاک بنشين شرف دارد، اما اگر طرف دانشمند نبود رو قالي هم بنشيند ارزش ندارد. تمام شروط را حذف کرد، مثلا شرط لباس اسلام نگفته هرکس ميخواهد فلان درس را بخواند بايد لباسش چي باشد، هيچي شرط ندارد با هر لباسي شرط لباس حذف شده است شرط سني، حالا دخترهاي ما با هر لباسي بروند، توي دبيرستان – مگر آقاي قرائتي اول مهر نگفت که با هر لباسي، با هر لباسي، شرط لباس را حذف کرده، لباسي که مضر نداشته باشد، اما گاهي يک رقم لباس ضرر دارد براي تفکر عمومي، افکار عمومي، اخلاق عمومي، آن نه، حسابش جداست اگر ضرر ندارد ديگه باقي آن مهم نيست لباس بي ضرر و هر چي باشد ديگه، خيلي وقتها يک لباس ضرر دارد، شرط سني حذف است، در چه سني ميخواهيم درس بخوانيم «مِنَ الْمَهْدِ» ز گهواره تا گور، شرط مکان را حذف کرده است «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ» انعام/11 بلند شويد راه بيفتيد، شش بار قرآن ميگويد: «سِيرُوا» يعني بلند شو، سير کن، جهانگردي، شش بار در قرآن گفته است برو جهانگردي، نه جهانگردي براي عياشي، بريم سوار فيل شويم يک عکس برداريم، بريم بالاي کوه يک عکس برداريم، يک دوربين برداريم، هي همچين کنيم. اينکه جهانگردي نشد که، آخر ما جهانگردي هايمان هم بازي است، او تئوري که اروپا جهانگردي کرد وجب به وجب کشورهاي اسلامي را، منابعاش را کشف کرد. منافعاش را کشف کرد، امروز مهماني داشتيم، نهضت سوادآموزي از افرادي که خوب تحصيل کرده بود دکتراي نفت داشت و فوق ليسانس چي داشت و ليسانس چي داشت در چند رشته تخصصهاي بالا داشت، ميگفت: ما معادني کشف کرديم که چند دفعه زمان شاه رفتند استخراج کنند، آن حکومتهايي که اين را به ما ميفروختند، پول ميدادند به مزدورهاي ايراني و ميگفتند: بگو اين قابل استخراج نيست و حال اين، از همه آنهايي که آنها را به ما ميفروختند قابل استخراجتر است آمدن وجب به وجب در کارخانههاي ما، بعنوان کارشناس، در ارتش ما، تحت عنوان مستشار، تو اداره ما تحت عنوان مديريت، بازرسي، بررسي، در مجلس ما، تو دربار ما، هر کس ميخواهد بداند، چي بودهايم اين کتاب «ظهور تا سقوط پهلوي» را بخواند که چقدر اين استعمارگرها، از کجاها، در دربار، با زن شاه، با خود شاه، با مادر شاه، با خواهر شاه، اصلا چقدر اينها شير را تو پستان تقسيم ميکردند. اصلا قبل از اينکه دوشيده شود گاوبنديهاي قبل از تولد شرط مکان ندارد، ميگويد پاشو برو، نه، پاشو برو چهار تا عکس بگير. رفته بوديم يه چند تا کشورهاي اروپايي، دانشجوها را ديدم گفتم شما چند سال است ايران هستيد گفتند که ده سال، نه سال، گفتم خوب درس خوانديد برگرديد، يکوقت ميبيني يکجايي ميروتد جا خوش ميکنند بعد يک مثلي برايشان گفتم، البته به آنها برخورد، ولي خوب حالا من خيلي هم کار ندارم، که کسي به آن بربخورد يا نخورد. گفتم شما هنوز دانشجو هستي پانزده سال است اينجا درس ميخوانيد يک کسي ميآمد منزل آيت ا. . . العظمي گلپايگاني ميگفت که براي اين بچههاي صغير يک پولي بدهيد ايشان يک پولي ميداد باز يک مدتي آمد هر چند ماه ميآمد، ميگفت براي اين صغيرها، يک پولي بده سالها از ايشان پول گرفت براي صغيرها، يکروز آقا خسته شد گفت اين صغيرها ده، بيست سال است هنوز کبير نشدهاند. حالا اين دانشجو که ده سال ميرود خارج، پانزده سال ميرود خارج، هنوز نيامده گاهي وقتها ما «سيرُوا فِي الْأَرْضِ»مان هم بله، براي تحصيل علم لباس مهم نيست. اسلام نگفته است هر کس ميايد با چه لباسي بيايد شرط سني، شرط مکان، همه شرطي، شرط استاد – استاد چه شرطي باشد داريم، وقتي ميگويد برو «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ»(مشكاةالأنوار، ص135) مگر در چين استاد مسلمان است، در چين که استاد مسلمان نبود، ولي به مسلمانها ميگويد برويد پهلوي استاد کافر درس بخوانيد تذکري که هست اسلام ميگويد: «قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابَةِ»(أعلامالدين، ص82) اهميت يادداشت، آقازادهها، کتابها، دفترهايتان را نگهداريد هر چي حتي بچههايي که کلاس اول هستند بچههاي خوب اين کار را ميکنند. اين کار را بکنيد من بچه خودم اين کار را کرده است، ازاولين کتابي که الفبا نوشته است دارد تا آخرش، بد نيست آدم دلش ميخواهد دست خط روز اولش را داشته باشد و ببينيد هم براي يادگاري خوب است شما که بعضي قوطي کبريت جمع ميکنند، بعضيها تمبر جمع ميکنند، خودت را جمع کن، عزيزي، جواني، نوجوان خوبي، به هفت رقم، قرائت قرآن ميخواند مثلا ميگفتند صوت عبدالباسط، مثل عبدالباسط ميخواند، صوت کي، نميدانم چي، يکبار که خوب پهلوي من خواند گفتم: آفرين خيلي خوب است، اما يک صوت هم مثل خودت بخوان، آخر درست نيست که ما همش مثل ديگران بخوانيم، ما اگر بناست تمبر ديگران را جمع ميکنيم. يادداشتهاي خودمان را جمع کنيم. آدم گاهي بد نيست که نوشته هايش را مقايسه کند، ببيند آهنگش فرق ميکند يا نه، از عظمتي که امام دارد اينکه خصلتهايي که داشت از اول داشت آن روزي که امام انقلاب کرد شاه به اسدا. . . اعلم وزير دربار بود گفت اين خميني کي هست شلوغ کرده، خوب نميشناخت امام را، با آن ديکتاتوري و تبختر و استبداد و باد دماغي که داشت با اهانت گفت خميني کي است. اسدا. . . علم گفت: يادتان هست شما رفتيد قم خونه آيت الله العظمي بروجردي آنجا يک عده آقايون نشسته بودند آنجا تا شما وارد شديد همه جلوي پاي شما بلند شدند. يک سيدي آن کنار نشسته بود بلند نشد که پرسيدي آن چه کسي است امام اون است، شما کتاب کشف الاسرار را ميخوانيد، امام مثلا در چهل سالگي نوشته است. بعد پيام را در هشتاد سالگي ميخوانيد ميبيني چهل و پنج سال فاصله شده است اما روح يک روح است اين پيداست که يک آدم ثابتي است آخه ما گاهي وقتها هي رنگ وارنگ ميشويم آدم حساب کند خط فکريش چه جوري است قلم هايش، فکرش، ببيند عقايدش متغير است، البته حالا دستخط و تحصيلات آدم بالا ميرود اما يک سري خصلتها و روحيات را ميشود آدم از ياداشتها بفهمد اين آهنگ همان آهنگ است اين فکر همان فکر است يادداشت برداشتن، من خودم در نظام طلبگي، بيست سال پيش که رفتم پاي تخته سياه، پنج شش تا، هفت تا بچه جمع کرديم هفت تا بودند، درخانه هايشان را زدم هفت تا بچه را جمع کردم توي کوچه توي مسجد گفتم: بسم الله الرحمن الرحيم آن کلاس اولم را نوشتم حالا نگاهش ميکنم، ميخواهم بدانم تفاوت چقدر است هر چه هست بنويسيد، شايد شنيده باشيد داريم که امام صادق(عليه السلام) مثل نجارها، قلمش پشت گوشش بود اينطوري اصلا دانشجوي بدون قلم و دفتر، اصلش دانشجو نيست قهوه خانه قنبر است و لذا حديث داريم «قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابَةِ» منبرهاي ما ميدانيد چرا چيزي توش نيست براي اينکه ما وقتي ميرويم پاي منبر مينشينيم آقا بالاي منبر به قصد آموزش نميگويد و شما هم به قصد يادگرفتن گوش نميدهيد من اگر ببينم هرچه بگويم شما مينويسي مواظبت ميکنم يکجوري بگويم که قابل يادداشت باشد، يعني من وقتي ديدم شما قلم نداري واعظ ميشوم قصه گو، ميروم روي منبر قصه ميگويم اما اگر شما با قلم و کاغذ بودي من حرفهايم را يکخورده بسته بندي ميکنم، ما الان کلاسهايمان و سخنراني هايمان چي است اينهايي که بسته بندي نکردهاند فروش ميدهند. مثلا به جنس بسته بندي نشده چه ميگويند، فله، ما سخنراني هايمان فلهاي است و کلاسهايمان هم، ما فلهاي درس ميدهيم. من اين اصطلاحات را گاهي توش ميمانم. يکبار روي تخته سياه ميخواستم بنويسم تفنگ و باطوم و اينها، آخرش ماندم که باتوم «م» است يا باتون «ن» است «با» را نوشتم «تو» را هم نوشتم آخرش را ماندم رويم را برگرداندم پرسيدم آقايون آخرش چي است يک کسي گفت: بايد چند تاش را بخوري تا بفهمي. خيلي خوب حالا، فله، پس مثل اول اهميت يادداشت، حالا يک حديث برايتان بخوانم، براي کارمندهاي دولت، امام رضا(عليه السلام) هر چه نامه به هر کسي ميداد يک نسخهاش را بر ميداشت براي خودش، ميگفت همه نسخهها را دوبله بنويسيد به قول امروزيها زيراکس و فتوکپي، که اگر من يک نامهاي د ادم به ايشان، ايشان رفت يک کلمه توش کم يا زياد کرد معلوم باشد، امام رضا(عليه السلام) به هر کس نامه ميداد يک نسخهاش را بر ميداشت، خوب اين مديريت اداري ما است و حساب شده بود. بگذاريد يک حديث بخوانم چه حديثهاي خوبي و چه دين خوبي، رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) هفده تا منشي داشت، چو ن خودش نوشتن نميدانست اما هفده نفر مينوشتند قراردادها را يکنفر مينوشت، خمس و زکات و ماليات را يک نفر مينوشت، حديثها و آيات قرآن را يکنفر ديگر مينوشت، حساب شده بود اينکه ميگويند: کاغذ بازي، کاغذبازي اضافي بد است. و اگر نه در حق همه مردم بايد کاغذ بازي کرد، اصلا ما آيه داريم براي کاغذ بازي نه کاغذبازي؛ آيه داريم براي ثبت، يعني نسبت به حقوقي بايد، يک قرون، بگذار قرآن بخوانم، توي قرآن بزرگترين سورهها، سوره بقره است. و در سوره بقره بزرگترين آيهها، آيهاي است که مربوط به حقوق است و آيهاي که مربوط به حقوق است آيه بسيار بزرگي است و يک جملهاش مربوط به نوشتن است. اينکه ميفرمايد: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ««يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً إِلى أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ» بقره/282 مسلمانها اگر به هم پول قرض ميدهيد ردو بدل ميکنيد وام ميدهيد، حتما بنويسيد، حالا اگر سواد نداريد «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ» اگر سواد نداريد يک کاتبي را عادلانه بنويسد «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ» اگر به باسواد گفتند ما سواد نداريم بيا بنويس باسواد ناز کند. «وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ» وقتي ميخواهد بنويسد کي املاء کند آن کسي که بدهکار است ممکن است به بستانکار بگويد بنويس دوهزارتومان من که ميخواهم بدهم من بايد بگويم چقدر بنويس، «وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ» تقوا داشته باش کمش نگذار «فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً» اگر طرف خل بود و ديوانه بود و ميزان نبود و ناميزان بود «أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ» يا اگر لال بود نميتوانست املا بگويد، «فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ» وليش املا کند «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ» يا دو تا شاهد بگيرد اگر دو تا شاهد مرد نبود، يک شاهد مرد و يک شاهد زن. چرا براي اينکه اگر زن يادش رفت آن زن يادش بياورد، بعد اگر به شاهدها گفتند: بيا گواهي بده نگويد حوصله ندارم «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» اگر دعوت کردند گفتند تو که بودي، بيا شهادت بده ناز نکند، نه نويسنده ناز کند و نه شاهد. بعد ميفرمايد که اگر صغير باشد «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً إِلى أَجَلِهِ» شاهد هم سر اين کلمه بود. يعني چه صغير و چه کبير کم بود يا زياد بود، پول به کسي ردوبدل ميکنيد يادداشت کنيد. صدتومان به برادرت هم که ميدهي نگو حالا برادرم، صدتومان طوري نيست. بايد چيزها ثبت بشود و نوشته شود و لذا داريم اگر به کسي وام دادي و از آن رسيد نگرفتي برد و قورتش داد «فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ» حديث داريم بزن توي سر خودت، هشت جا داريم بزن توي سر خودت. حديث داريم در هشت مورد بزن توي سر خودت، يعني مقصر تو هستي، يکي بي دعوت جايي رفت گفتند جنابعالي. . . بي دعوت آمدي ديگه، يکبار ميگويند. آدم ميما ند بگويد چه، اگر بي دعوت رفتي جايي رسوا شدي، بزن توي سر خودت، اگر دو نفر با هم حرف ميزنند گوش وايسادي گفتند: آقا ما با هم حرف خصوصي داريم لطفا برويد کنار، اگر رسوا شدي باز بزن توي سر خودت که چرا رفتي گوش وايسادي. چند جا داريم «فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ» يعني سفت بزن توي سر خودت به همين خاطر گفتهاند اگر کسي وصيت نامه داشته باشد و از دنيا برود خدا ثواب شهيد به آن ميدهد و اگر کسي اموال را ننويسد و وصيت نکند حساب و کتابي در يادداشتش نباشد، اين دين جاهليت مرده است يعني انگار مسلمان نيست. نه يعني کافر است يعني اين روش، روش جاهليت است. هم بايد به تحصيل اهميت داد هم به يادداشت برداشت، بگذاريد يک جمله بگويم هم براي طلبهها خوب است و هم براي دانشجوها خوب است، هم براي معلمها خوب است يکي از علماي بزرگ زندان بود، زمان شاه ما رفتيم ديدنش، پشت ميلههاي زندان گفتيم حضرت آقا، يک نصيحتي به ما بکن، يادگاري يک چيزي براي ما بگو، باز يادش نيامد. گفتم پس چيزي نميفرماييد گفت: همينکه من الان چيزي يادم نميآِيد، اين بزرگترين نصيحت براي تو يعني فراموشي من نصيحت است براي تو، تو از اينجا که از ديدن من ميروي بيرون، برو يک سي تا دفتر بخر، پشتش بنويس، مثلا بنويس دفتر تفسير، دفتر داستان، دفتر حديث، دفتر مسئله، دفتر شعر، دفتر حقوق، دفتر توحيد، دفتر معاد، دفتر مسائل اجتماعي، دفتر مسائل سياسي، دفتر مسائل اقتصادي، بنويس پشتش بگذار، بعد همينطور که مطالعه ميکني، يا حرف ميشنوي هر چي شنيدي، برو تو دفتر مربوطهاش بنويس، اين دفترها ذره ذره پر ميشود ما هم آمديم، مثل سوهان فروشهاي قم، سوهان فروشهاي قم، اين قوطيها همه خالي است آدم فکر ميکند سوهان توش است، نه، بيست کيلو سوهان بيشتر ندارند، منتها پانصد تا قوطي خالي هم دارند، ما اين دفترها را برداشتيم مثل قوطيها، روي هم چيديم، بعد به مرور زمان هر چه گيرمان ميآمد، توش مينوشتيم. يکروز مثلا در روزنامه نوشته بود که يک ماهي در اقيانوس اطلس پيدا شده سه ميليون سال عمرش است سه ميليون سال، چيز مهمي است، اين را کجا بنويسم من براي اقيانوس اطلس که قوطي ندارم براي ماهي هم که قوطي ندارم. گفتم اين را مينويسم در دفتر امام زمان(عج) اگر کسي پرسيد چطور امام زمان(عج) هزار سالش است ميگويم همان خدايي که سه ميليون سال يعني يکوقت ممکن است اين ذرهها جمع شود بعد ميبيني يک بحث خوبي شد «أَعْلَمُ النَّاسِ» چه کسي است. حديث داريم اين براي دانشگاه خوب است به سر در هر دانشگاهي اين حديث بايد نوشته شود «أَعْلَمُ النَّاسِ» رسول اکرم(ص) فرمود: «أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ»(منلايحضرهالفقيه، ج4، ص394) باسوادترين مردم کسي است که جمع کند علم مردم را با علم خودش ازهمه باسوادتر کي است کسي است که يک علمي د ارد و علم مردم را به علم خودش اضافه ميکند يعني گيره دوزي بلد است کفاشي هم ياد ميگيرد معماري قديم را بلد است معماري جديد را هم اضافه ميکند طب قديم را بلد است طب جديد را هم اضافه ميکند حساب سياق را بلد است خطاطي بلد است نقاشي هم اضافه ميکند جمع کند علم مردم را به علم خودش. يادداشت برداشتن مسئله مهمي است منتها يادداشتها منظم باشد بعضي موقعها خيليها يادداشتهايش به درد خودش ميخورد ما داشتيم حتي در ميان خوديها و طلبهها، روحانيون، علما، عالمي را هفتاد سالش است يادداشتهاي بسيار خوبي است، ما رفتيم خانهاش هر چه نگاه کرديم ديديم نميتوانيم بخوانيم خودش بايد بخواند از بس ريز نوشته است. شما يادداشتها را درشت بنويسيد غصه کاغذ را نخوريد چون گاهي وقتها ميروي صرفه جويي کني در يک تومان کاغذ اين يادداشتها از بين ميرود يک مقداري زياد تنک هم مينويسيد آنکه امير المومنين فرمود: سطرها را تنگ هم بنويس مال بيت المال است در بيت المال کاغذ را کوچک بگير حضرت امير در نهج البلاغه ميفرمايدکه: نوک قلمت را تيز کن «قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ»(خصال صدوق، ج1، ص310) بين سطرها تنگ هم بنويس براي اينکه بيت المال است اما يادداشت شخصي خيلي تنگ هم ننويس، مسئله ديگر شاگرد نياز دارد نيازهاي شاگرد رغبت «الْمُتَعَلِّمُ يَحْتَاجُ إِلَى رَغْبَةٍ»(مصباحالشريعة، ص13) يعني شاگرد احتياج دارد يک «إِلَى رَغْبَةٍ» ميل داشته باشد ما در نهضت سواد آموزي به اينجا رسيديم چون حالا اول مهر هم هست بگويم برادرها و خواهرها صدها هزار نفر خواندن و نوشتن را يادگرفتند و خبر شادي اين آموزشيارهاي ما معلمين نهضت سوادآموزي براي جمهوري اسلامي يک مدال گرفتن از يونسکو، يعني کشور جمهوري اسلامي کشور دوم شد در دنيا، بخاطر اينکه امسال رياست، مقام رئيس جمهوري، آموزش و پرورش، ائمه جمعه، يک مقداري بسيجي عمل شد و در دنيا کشور دوم شد صدها هزار نفر با سواد شدند حالا هم باز اسم نويسي ميکنند باز هم بياييد اسم نويسي کنيد دير نشده است عارتان هم نشود نه عارتان شود و نه دير شده، بياييد اسم بنويسيد. ما در نهضت سوادآموزي فکر کرديم يعني اين فکر از همکارانمان است. که اگر ما کلماتي انتخاب کنيم يک جوري باشد که ميل ايشان باشد يعني کشاورز کلماتي که انتخاب ميکند مثلا اين ابر باران دارد خوب اين براي کشاورز خوب است حالا براي زن خانه دار، اين ابر باران دارد حالا داشته باشد يا نداشته باشد. يعني براي هر کلمهاي بايد، عبارتي را، بايد عبارتي را به کار برد که طرف دوست داشته باشدما رفته بوديم مجلس شوراي ملي، شوراي اسلامي، از کمسيون بودجه، پول بگيريم براي نهضت، نمايندههاي مجلس گفتند آقاي قرائتي اين نهضت سوادآموزي چقدر چيزي ياد اين مردم ميدهد تا ما پول بدهيم گفتم: در اين حد که ميتواند بنويسد من مجلس را دوست دارم. و اگر نه ميتوانست بنويسد مجلس جاي بدي است خوب ميشد جمله بندي اينطوري هم باشد اينها سليقهاي است شما ميدانيد که کفار خيلي مسلمانها را اذيت کردند مسلمانها قبل از مدينه، هجرت کردند، شما بگوييد به حبشه قبل از آنکه هجرت کنند، به بصره و مدينه، هجرت کردند به حبشه، شاه حبشه نجاشي، مسلمانها را خواست گفت خوب شما کي هستيد گفتد هيچي، پيغمبري مبعوث شده است در مکه، ما طرفدارش هستيم کفار ما را اذيت ميکنند، آمدهايم اينجا. کفار هم يک هيئت فرستادند کادو دادند که اينها را از مملکت بيرون کند، گفت من خودم بايد قضاوت کنم خود نجاشي شد قاضي، مسلمانها يکطرف، کفار هم يکطرف، به مسلمانها گفت: سخنگوي شما چه کسي است. جعفر طيار برادر حضرت علي(ع) بلند شد گفت: من نماينده مسلمين هستم. يک جوان رشيد در جنگ هم شهيد شد دو تا دستش را هم داد، برادر حضرت علي(ع). گفت: خوب اين پيغمبري که آمده است حرف حسابش چي است خوب حالا اين يک پادشاه، نشسته قاضي باشد اگر ميگفت: پيغمبر ما آمده اينطور ميگويد: «بِسْمِ الله قَاصِم الجَبَّارِين» «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ» مسد/1 بريده باد دست ابولهب، اين قاضي ميگفت عجب، عجب کسي آمده پيامبر شده است اين به عموي خودش رحم نميکند خيلي آدم خشني است. اصلا اين دين به درد ديني نميخورد. چون نجاشي مسيحي بود شروع کرد جعفر طيار سوره مريم را خواند که از مريم تعريف ميکند، خوب مسيحيها مريم را خيلي دوست دارند ما هم دوست داريم ولي تجليل از عيسي و مريم، نجاشي شروع کرد زار زار گريه کردن، به کفار گفت: هدايا را برداريد برويد گم شويد. گورتان را گم کنيد. يعني اينجا هنر جعفر طيار بود که «تب يدا» سوره قرآن است سوره مريم هم سوره قرآن است منتها هنر ميخواهد که آدم اينجا، کدوم جايي است. اينطوري است. مثلا براي يک آخوند شما، يک کراوات سوغاتي بياوري خوب اين مثلا حالا محبوبيت پيدا ميکني اينکه متنفر است از اين. نه آخوند متنفر است، خيليها متنفر هستند لباس بي خاصيت، حالا بايد کلمات يک جوري باشد رغبت داشته باشد مثلا بچههاي کاشان اگر در تاريخشان، کتاب فيض کاشاني باشد، فيض کاشاني چه کسي بود، خوب فيض کاشاني، ميدانيد چه کسي بود؟ کسي بود که امام فرمود: بنيانگذار جمهوري اسلامي فرمود: فيض کاشاني بقدري کتاب علمي نوشته است که ما از ورق زدنشان مچمان درد ميگيرد، استادما براي ما ميگفت: خوب کاشاني دلش ميخواهد ببيند محتشم کاشاني که بوده است تبريزي دلش ميخواهد ببيند علامه طباطبايي و علامه اميني کي بود؟ يعني اگر هر استاني، تاريخش، جغرافيايش، مطالبش، يک مطالبي باشد که آدم رغبت کند. يک کسي از کربلا آمد يک نفر را ديد، به آن گفت يک سوغاتي برايت آوردهام، گفت دست شما درد نکند خيلي متشکرم گفت حالا ميشود بگوييد چه بود؟ گفت: يک کفن، آخه اين رغبت نيست، بايد يک چيزي باشد که رغبت باشد. دوم اراده، تصميم بگيريم، تجديد نشويم، تمام شد و رفت.
من در جلسه قبل يک چيزي گفتم، باز هم ميخواهم تکرار کنم گاهي وقتها ميگويم چرا درس نميخوانيد؟ ميگويند: والا غذاهاي تربيت معلم، غذاهاي دانشگاه، غذاهاي پادگان، نميدانم سرويسمان تأخير دارد، تخم مرغ چنين شده است، نميدانم، رفتيم چي چي شد، سه چهار رقم، مثل واليبالها و در بازي واليبال، ميپرد بالا آبشار بزند. نميتواند آبشار بزند، درست پاس بده، آقاجون خوب نميتواني چرا ضعف خودت را به گردن ديگران ميگذاري، بگذاريد من يک مقايسه ميکنم، اين را عنايت کنيد، من ميخواهيم بگويم شرايط مهم است اما اراده مهمتر است. ايراني اگر اراده کند همه آنها اگر نگويم بسياري از آنها نابغه هستند، منتها اراده نميکند که خوب درس بخواند. يک مثال بزنم، يکي آقاي ابوترابي، يکي هم قرائتي حجه الاسلام ابوترابي، ايشان ده سال اسير بودند، ما دو تا همشاگردي بوديم تقريبا سن و سوادهايمان يک جور است. من همه چيزي داشتم، او هيچي نداشت آسمان ايران در اختيار ما بود، يکي با هلي کوپتر و هواپيما درياش بود با قايق هايش، زمينش بود با ماشين هايش، راديو بود، تلويزيون بود نمايندگي امام بود شهرت بود، غذا بود، همه چيز داشتيم. ابوترابي هم هواپيما نداشت، هلي کوپتر نداشت، قايق نداشت خوراک د اشت، يک شکم سير، اين اسيرهاي ما، آزادگان ما، هيچي نداشتند، نداشت، خوابگاه نداشت، بهداشت نداشتند، صدا نداشت، سيما نداشت و. . . ، ما دو تا طلبه بوديم، همشاگردي من همه چيزي داشتم، او هيچ چيزي نداشت من که همه چيز داشتم، نتوانستم دو نفر را تربيت کنم. اما او که هيچي نداشت، صدها هزار نفر را نجات داد. واقعا نقش آخوند، در جامعه چي است نقش آخوند اين است که در رژيم صدامي، زير شکنجه، اسير را دارد رهبري ميکند، پس ببينيد، ابوترابي اراده داشت و ديگه هيچي نداشت و من همه چيزي داشته باشم. هنوز جدي تصميم نگرفتهام نماز اول وقت بخوانم، و لذا نماز ميايد حالا غذا سرد ميشود يک اشکنه من را از مسجد باز ميدارد آن چيزي که انسان را انسان ميکند، اراده است. آقازادهها اول مهر است، تصميم بگيريد. نماز اول وقت بخوانيد، تصميم بگيريد تجديد نشويد، تصميم بگيريد بزرگترين احترام را به شاگرد داشته باشيد به استاد داشته باشيد. اراده آني که خيلي مهم است اراده است، ما خيال ميکنيم اگر سرويس غذا و سرويس بهداشت و سرويس درمان و سرويس چي و کامپيوتر و ويدئو، کتابخانه و آزمايشگاه و. . . والا آدم با همه اين چيزها تجديد ميشود نميخواهم بگويم اينها مهم نيست اينها هم مهم است اما آن چيزي که همه اينها را ميتواند بشکند اراده است، انسان اراده کند کوه برف و زمين برف و دره برف و همه جا برف و يخ. اما شما وقتي اراده ميکني در مقابل همه اينها مواظب باشي، سرما نميخوري يعني اگر ما اراده کنيم يک متر هم برف بيايد سرما نميخوريم اما اگر اراده نکنيم با يک مختصر نسيم سرما ميخوريم اراده مهم است آيا شما نميتوانيد معلميد، رجايي شويد. من نميتوانم مطهري شوم شما سيزده سالهها نميتوانيد مثل فهميده شويد فهميده کاري کرد که امام فرمود: رهبر من آن پسر سيزده ساله است و شما نميتوانيد مثل فهميده باشيد کاري بکنيد در خانه که پدرتان بگويد عجب بچه دوازه ساله من غروب ميرود سر نماز و واي بر من که پدرش هستم، نسبت به نماز کاهل هستم. حرکتي کنيد در نماز که پدرتان خجالت بکشد. حرکتي بکنيد دخترها در منزل که مادرتان خجالت بکشد و شما دختر سيزده ساله ميتواني رهبر مادرت باشي. پسر سيزده ساله ميتواند رهبر پدرش باشد همينطور که پسر سيزده ساله به خودش نارنجک بست، رهبر شد ميشود رهبر شد اراده، فراغ، شاگرد بايد اگر ميخواهد خوب درس بخواند فراغ داشته باشد کله هايمان را پر نکنيم تمرکز داشته باشيم پيغمبر آمد نماز بخواند يک پرده جلويش بود، اين پرده عکس داشت فرمود: فاطمه جان اين پرده را بردار، اين پرده حواس مرا پرت ميکند ولذا ميگويند جلوي دري که باز است نماز نخوان چون همينطور که ميگويي «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فاتحه/5 هي رد ميشوند شما داري آدمها را ميبيني. وقتي در باز است، مکروه است نماز نخوان جلوي در باز وسط رودخانه جايي که آتش رعد و برقي، يعني فراغت، تمر کز لازم است. به ما گفتهاند اگر قاضي کفشش تنگ است، قضاوت نکند. خوب بله، براي اينکه کفشش به پايش فشار ميآورد ممکن فکرش، حواسش جمع نباشد، اگر قاضي ادرار دارد قضاوت نکند. اگر قاضي گرسنهاش است قضاوت نکند. يعني هر چيزي که تمر کز را بهم ميزند درس بايد متمرکز باشد ميگويند معلم وقتي ميايد سر کلاس اول بايد تخته را پاک کند. براي اينکه ممکن است يک کسي عکس اردک کشيده باشد بعد هم معلم ميايد ميگويد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»، شاگرد نگاه به اردک ميکند. فراغ و تمرکز فکر يک ارزش است، شيوه، شيوه تدريس خيلي مهم است. آخرين راهي که من طلبه به آن رسيدم اين است که دو تا سه تا طلبه شديم آنهايي که هفت ساعت مطالعه ميکنند. من بخاطر اين طرف و آنطرف و مسافرت و سخنراني کمتر مطالعه ميکنم. ولي گاهي مينشينيم خلاصه مطالعه را منتقل ميکنيم. اين ميگويد: آقا من در اين چند ساعت، اين گيرم آمده است او هم ميگويد: من دراين چند ساعت اين گيرم آمده است. يعني بعضي وقتها، يک ساعت مينشيني ولي به اندازه بيست و يک ساعت ميروي جلو، با اين رقمي که نميشود درس خواند دانشجوها، دبيرستانيها، بايد اينطور باشند، تو اين مجله را مطالعه کن، من هم اون مجله را، تو اين کتاب را خلاصه کن من هم اون کتاب را، بعد يک ساعت بنشينيم، تو راه توي پارک، برويم به نماز جمعه، برويم توي مسجد، برويم توي خيابان، راه برويم حرفهايمان را به هم منتقل کنيم. مگر آدم ميتواند اينقدر مطالعه کند، آخه شما که نميتوانيد، اينقدر کتاب را مطالعه کنيد، وقت من تمام شد، حيف، دور انديشي خيلي مهم است، حالا بهر حال، اول مهر است، ماه مهر به درس مهر بورزيد، عشق به تحصيل داشته باشيد، پدرو مادرها قدر معلمها را داشته باشند احترام معلم در جامعه بايد چند برابر شاگرد باشد، عرض کن به حضور شما که چون حديث داريم کسي که درس بخواند براي خدا و درس بدهد براي خدا، اين در ملکوت آسمانها عظيم است از پدر گر قالب تن يافتيم از معلم جان روشن يافتيم.
اي معلم چون کنم توصيف تو – چون خدا مشکل توان تعريف تو
مثل اينکه آدم خدا را نميتواند تعريف کند.
اي تو کشتي نجات روح ما – به توفان جهالت نوح ما – يک پدر بخشنده آب و گل است يک پدر روشنگر جان و دل است. بهر حال سينهها را ساني سينا کند، چشم نابيناي دل بينا کند. اي معلماي چراغ راهنما، در رديف انبيا هستي، مرحبا. امام حسين(ع) براي معلم پسرش مبلغ زيادي پول فرستاد، گفتند: آقا زيادش است، گفت نه، به معلم هر چه پول بدهي زيادش نيست، مقام معلم ارزش معلم، اگر جامعه ما، معلم رفت خواستگاري دخترشان، گفت: آقا چون معلم است من يک پنجم مهريه ديگران را من مهريه مي¬گيرم. وقتي ميرود خانه بگيرد ميگويد: شما چکاره هستي؟ من معلم هستم، ميگويد: چون شما معلم هستي و من خانهام را به شما اجاره ميدهم معلوم ميشود ايشان وقتي ميخوابد، آخر عمرش چندين هزارنفر را با سواد کرده است، اين ارزش دارد، اين غير از شغلهاي الکي و آبکي و پفکي است، معلم است احترام از نظر مادي و از نظر معنوي، ومعلمين هم بايد توجه داشته باشند اين بچهها امانت هستند، خانم معلم، شما نمازت را در مدرسه بخوان، خانم معلم اگر روبروي بچهها نماز بخواني، همه دخترها نماز خوان ميشوند دختر اگر نما زخوان بشود، بچههاي اين دختر هم در آينده نماز خوان ميشود يک نسلي هم نماز خوان ميشود، اگر تو نمازت را جلوي دخترها بخواني، و معلمين همينطور، در نماز جماعتها شرکت کنند، در نماز جمعهها شرکت کنند، نماز جمعه را فراموش نکنيد، خدايا تو را به حق محمد و آل محمد، کمبودهاي مملکت ما را به سرعت جبران، تأمين بفرما. هر چه به عمر ما اضافه ميکني، به علم و ايمان و اخلاص و عشق و تقوا و وحدت ما بيفزا. رهبر ما کشور ما، امت ما، ناموس و نسل ما، عقايد و افکار ما حفظ بفرما.
والسلام و عليکم و رحمه الله. انشاالله اول مهر ميرويد سر کلاس و انشاالله امسال طبق بخشنامهاي که وزير محترم آموزش و پرورش کردند بناست انشاالله همينطور مثل پارسال، اقامه نماز جماعت در مدرسهها با شکوهتر شود و مدير مدرسه، معاونينش، معلمها، دبيرها، امور تربيتي، همه شرکت کنند. عارمان هم نشود. در مقابل خدا سجده کنيد که بچهها و نسل آينده نماز خوان شوند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»