متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1370/6/21
بسم الله الرحمن الرحيم
در خدمت عزيزاني هستيم که به حق عزيز هستند، معمولا اگر يک کسي به يک کسي ميگويد عزيز شوخي ميکند ولي شما جانبازان به حق عزيز هستيد، عزيز يعني چه؟ کلمه عزيز عربي است. عزت يعني نفوذ ناپذير، يعني شکست نخور يعني نشکن، گاهي يک کسي يک حلقه طلايش گم ميشود يا انگشتري، کفشي، کيفي گم ميکند چنان روحش در هم ميشکند که قدرت کنترل هيچي را ندارد. افرادي هم هستند که دو تا پا ميدهند، دو تا چشم ميدهند براي جبهه ميدهند، دست ميدهند و لت و پار ميشوند اما روحشان شکسته نميشود، اگر روح نشکست عزيزي، اگر چه پا برهنه روي خاک بروي، اما اگر روحتان شکست ذليل هستيد گرچه در بهترين زندگيها باشيد، در ايران گردهمايي که در تهران از همه استانها، از همه ايران برادران جانباز آمدهاند افتخار داريم که اهل بهشت را ميبينيم اين را هم که ميگويم اهل بهشت دروغ نميگويم. دروغ گفتن گناه کبيره است يک دليلي دارم که شما اهل بهشت هستيد، کسي که پا داد در جبهه کسي که پايش را گذاشت توي بهشت خدا کلهاش را توي جهنم نميبرد. اصل کار اين است که آدم پايش به يک جايي بند باشد، پا که بند شد، اينطور نيست که بگويي آقا شما پايش را بگذاريد بهشت دستش در جهنم باشد، کسي اگر پايش را برد بهشت گذاشت اين يعني بهشتي است شما عزيزان از سلامتيتان و از جوانيتان استفاده کرديد در راه خدا داديد و خدا به حق محمد و آل محمد به همه شما و همسران و بستگان و پدر و مادر و آن کساني که مثل پروانه، از بنياد جانبازان از بستگان و همسايگان و همشاگرديها، هر کسي دور شما ميگردد و به شما خدمت ميکند خدا همه شما را حفظ بکند، من يک نفرين هم بکنم آن کساني که اين انقلاب و اين جوانها را و اين شهدا و اين زجرها و مصيبتها که شما و امثال شما ديدهايد ناديده ميگيرند خدا انشاء الله به خوبهايشان انصاف بدهد و بدهايشان را نابود کند، بحث ما دنباله بحث جلسه قبل است در مورد تفسير سوره حمد، (ولي احتمال ميدهم که مردم بگويند آقاي قرائتي ما هر شب جمعه بحثهاي تو را ميشنويم بگذار حالا که اين جانبازها آمدند چند دقيقه اينها حرف بزنند، چي چي ميگوي هر شب، همه شبهاي جمعه، بس است ديگر، ممکن است خواسته باشند مردم گوش به حرفهاي شما بدهند، و شما همهتان پيامهايي داريد، به شوراي امنيت و به دولت پيام داريد، به ملت و بنياد جانبازان داريد، و به مسئولين و غير مسئولين پيام داريد، هر کسي يک حرف حسابي دارد و حالا ما از باب نمونه گفتيم اين سه چهار تا برادر که صف اول هستند بيايند اگر حرفي دارند يکي دو دقيقه با مردم خوب ايران به طور خلاصه بزنند، آنوقت اين هديهاي باشد که عزيزي که از استاني پا شده آمده، دو تا دست داده، دو تا پا داده، يک دقيقهاي با هم حرف بزنيم، بعد هم حرفها را من به آنها نگفتم، خودشان اين حرف را دارند، حرف خودشان را بيايند بزنند و بعد من دنباله بحثم را بکنم، شما به جوانهايي که تشديد ميشوند به جوانهاي بي سوادي که بيست سي سالشان است و نميروند درس بخوانند، به زنهاي جواني که بي سواد هستند، به آدمهايي که حال درس خواند ندارند ايشان ميتواند الگو و امام باشد، چون امام يعني رهبر، ميتواند رهبر همه آدمهاي بي غيرت باشد، يا آدمهاي بي حال، آدمهاي کم حال، ما آدم بي حال و بي غيرت نداريم، آدم کم حال داريم که ايشان ميتواند براي آدمهاي کم حال امام باشد، بگويد آقا من دو تا چشم توي جبهه دادم و دو تا هم دست دادم و يک دانه هم پا دادم و حالا هم در دانشگاه با معدل نوزده قبول شدم)
و اما بحث ما در مورد تفسير سوره حمد، تا «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فاتحه/5 آمديم و حالا «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» فاتحه/6 خدايا ما را هدايت کن به راه مستقيم، راه مستقيم چي است، هر کسي ميگويد راه من راه مستقيم است، الان ما چند فرقه مسلمان داريم و همه ميگويند ما درست ميگوييم، حتي بعضي آدمهاي خلافکار ميگويند راه ما مستقيم است، فحش ميدهند ميگوييم برادر فحش نده ميگويد حق است، اصلا اسم فحش را ميگذارد حق، يک ماشين بر ميدارند دزدي ميکنند چند نفر شريکي، بعد ميگويند ببين بيا عادلانه تقسيم بکنيم، يعني بعد از دزدي حرف از عادلانه ميزنند آن هم که دزد است ميگويد عدل، همه ميگويند راه ما راه مستقيم است، راه مستقيم کدام است، اين را اجازه بدهيد خود قرآن معنا بکند قرآن ميفرمايد: «إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» هود/56، راه مستقيم خدا راهش راه مستقيم است، «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» يس/4-3، پيغمبر تو راهت مستقيم است، راه مستقيم راه پيغمبر و راه اهل بيت است، پيغمبر فرمود مسلمانها هفتاد و سه فرقه ميشوند، فرقه الناجيه، يک فرقه مسلمانها نجات پيدا کردند، يعني راهشان درست است و هفتاد و دو فرقهشان اهل نجات نيستند حالا واقعا چه کسي، همه ميگويند فرقه ناجيها ما هستيم، اما اجازه بدهيد هيچ کس حرف نزند نه من حرف بزنم و نه شما، بياييم بگوييم يا رسول الله اين فرقه ناجيه چي است، خودت بگو اين فرقه ناجيه کي است، رسول اکرم فرموده که اين را شيعه و سني گفته است که حضرت فرموده: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»(أمالي طوسي، ص60 اهل بيت من مثل کشتي نوح هستند «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا»، اهل بيت من مثل کشتي نوح هستند هر کسي با کشتي نوح برود نجات پيدا ميکند، هر کس در خط اهل بيت باشد «نَجَا». ناجيه، نجا، راه مستقيم کدام راه است. «إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»، راه مستقيم، در آيه بعد راه مستقيم را ميگويد «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» خدايا ميخواهم راه مستقيم را بروم، راه مستقيم، «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ» فاتحه/7 راه مستقيم راه «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمها» است، نه مغضوبين. و نه ضالين، نه مغضوبين راهشان درست است نه ضالين، مغضوبين يعني غضب شدهها، مرگ بر غضب شدهها، مرگ بر ضالين و زنده باد «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم»، نماز يک زنده باد دارد و يک مرده باد، زنده باد «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم»، مرگ بر مغضوبين و مرگ بر ضالين خدايا من راه مستقيم ميخواهم بروم، راه مستقيم راه «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم» آري و راه مغضوب نه و راه ضالين نه. «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم» را در سوره نساء چهار گروه اسم ميبرد، ميگويد شهدا، انبيا، صديقين، صالحين، اينها را ميگويند «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» نساء/69، «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم»، چهار گروه را نام ميبرد اينها «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» هستند، پس «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم» همان «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» است، راه شهدا کساني که توي جامعه تجارتشان، کاسبيشان، کارمنديشان، کارگريشان، حجابشان، اخلاقشان، شوهر داري و بچه داريشان در راه اهداف انبياء و شهدا نباشد اينها «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم» نيستند و کسي که «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم» نبود او مغضوب است يا ضالين يک سوال ايدئولوژي. يک سوال امتحاني، کسي سوال کند از شما که چه دعايي است که همه انبيا و اولياء بايد بگويند، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، چون هر کسي واجب است نماز بخواند و در هر نمازي واجب است بگوييم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، تنها دعائي است که حتي پيغمبر هم بايد بگويد، يک چيزي بگويم که اين بحث از علامه طباطبائي رحمت الله عليه است ايشان يک بناي قشنگي دارند ميگويد کل هستي يک راهي را ميرود و در راهش هم شک و سهو ندارد، تخم هندوانه ميرود تا برسد به هندوانه. تخم خربزه ميرود تا برسد به خربزه، اين نهال ميرود تا برسد به درخت، کل هستي خطي را ميروند و در راهي هم که حرکت ميکنند مسيري را که حبه تا دانه طي ميکند، مسيري را که نهال تا درخت طي ميکند، خدا براي هر موجودي يک راه قرار داده، راه بي شک، راه بي سهو، بي خطا، علامه ميگويد چطور خدايي که براي هستي راه بي شک و بي خطا قرار داد بايد براي انسان هم راه بي شک و خطا قرار بدهد، و راه بي شک و خطا راه انبيا است، چون راههايي که ما ميرويم همه شک و سهو و خطا است، راه بي خطا راه انبيا است، «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» يس/4-3 راه انبيا راه بي خطا است. ما ميگوييم راه مستقيم «اهْدِنَا»، چهار رقم آدم داريم، بعضي هم روح سالم و هم راه سالم، بعضي نه روح سالم است و نه راه سالم است، بعضي روحشان سالم است راه سالم نيست، بعضي روح سالم نيست و لي راه سالم است، چهار رقم آدم داريم، آدمهايي که ذاتشان خوب است و راهشان خوب است، روح خوب و راه خوب، آدمهايي که روحشان گير دارد و راهشان هم گير دارد، آدمهايي که خوب هستند و روحشان پاک است اما راهشان کج است، و آدمهايي هستند که روحشان کج است ولي راهشان صاف است، هم روح و راه سالم ميشود «اهْدِنَا» هدايت، راه سالم يعني «الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، «اهْدِنَي» يعني خدايا من را هدايت کن فکر و روحم را سلامت قرار بده، حالا که روحم و خودم و فکرم را هدايت کردي روح سالم در راه سالم اين را از خدا ميخواهيم، بعضيها روحشان سالم نيست آدمهايي هستند لج باز عقدهاي، متکبر، روح مريض است و راهشان هم منحرف است، آدمي است متکبر و لجوج و راهش مارکسيسم، هم خود اين شخص آدم بدجنسي است و هم راهش کج است، آدمهايي هستند که روحشان سالم است، ما خيلي آدمها داريم ارمني هستند، مسيحي هستند، ولي خوش ذات هستند، به او کار ميدهي خيانت نميکند، روح سالم است ولي ممکن است راهش کج باشد، آدمهايي هستند راهش سالم است راهش اسلام است، اما اين از آن مسلمانهاي عقدهاي و متکبر است، مسلمان است ريگ به کفشش است دينش اسلام است جاده خوب است ولي ماشينش پوست پرتغال تويش ريخته است، پس گاهي وقتها هم ماشين نو هست و سالم و هم جاده اتوبان و آسفالت، گاهي وقتها ماشين آشغالي است جاده هم خاکي است، گاهي وقتها ماشين سالم است جاده خاکي است، گاهي وقتها ماشين آشغالي است، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» يعني خدايا هم خودم را هدايت کن هم راهم را مستقيم کن، روح سالم راه سالم، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، راه مستقيم چي است، ميگويند ما چهار رقم هدايت داريم، «اهْدِنَا» خدايا هدايت کن، جالب اين است که در نماز نميگويي «اهْدِنَي» يعني تنهايي هم که نماز ميخواني نبايد متکلم وحده بگويي، بگويي «اهْدِنَي»، بايد بگويي اهدنا خدايا همه ما را هدايت کن، دعا که ميکني براي همه، بگو خدايا يک همسر خوب براي اولادم، بگو خدايا براي همه بي همسرها يک همسر خوب خدايا اين خانه ما را درست کن، چرا خانه تو را، خدايا براي همه بي خانهها خانه درست کن، خدايا مرض من را، چرا ميگويي مرض من را، بگو مرض ما را، چرا ميگويي «اهْدِنَي» «اهْدِنَا»، همه ما را، چهار رقم هدايت داريم، انواع هدايت داريم به مناسبت، يک هدايت داريم، هدايت غريزي و طبيعي، مثل اينکه خداوند زنبور عسل را هدايت ميکند، که چه گلي بمکد و چه عسلي بسازد بدن را هدايت ميکند که حالا که خونريزي کرد حالا که از بدنش خون گرفتند آب ميخورد آن آب و شير تبديل به. . . ، يعني بدن را هدايت ميکند به سمت خون سازي، زنبور را هدايت ميکند به سمت عسل سازي اين يعني هدايت غريزهاي به مورچه ميگويند براي زمستان ذخيره کن وقتي هم که ذخيره کرد باران ميآيد ممکن است دانهها زير زمين سبز بشود، به مورچه هدايت ميکند که مورچه دانهها را بياورد آفتاب کند خشک بشود دو مرتبه ببرد، يک هدايت هدايت طبيعي است، هدايت ميکند گوساله را که پستان گاو کجا است. اين هدايت طبيعي است، يک هدايت هدايت عقلي است از طريق استدلال و برهان هدايت ميشود، يک هدايت هدايت انبيا است، انبيا ميآيند هدايت ميکنند آدم را، ميگويند راه اين است، يک هدايت، هدايت به مقصود رسيدن است و لذا خدايا هدايتم کن يعني من را به مقصد برسان، چون هدايت غريزي که هر حيواني دارد، هدايت عقلي هم که بايد خودت فکر کني و دنبال استدلال بروي، هدايت انبيا، راه که خدا هدايت کرده صد و بيست و چهار هزار فرستاده براي هدايت، شما که ميگوييد اهدني خدايا هدايتم کن، يعني خدايا قدم به قدم دستم را بگير، چون آدم از هر مرحله هدايت يک مرحله ديگر، يعني درست مثل زير پيراهن ميپوشي از زير بعد پيراهن، بعد بلوز، بعد لباس رو، يعني مرحله به مرحله، «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» محمد/17، هدايت پيدا کردي يک قدم جلوتر با سواد شدي يک قدم جلوتر زدني علما حالا: توي راه مستقيم تند برويم يا کند، هر چه توان داريم شما جانبازان دست نداريد پا نداريد دو رکعت نماز که ميخوانيد نيم ساعت طول ميکشد، تا برويد وضو بگيريد و برگرديد پاي مصنوعي را دربياوريد شما که چشم نداريد دست و پا نداريد نماز خواندتان نيم ساعت طول ميکشد. بنده که چشم و دست و پا دارم نماز خواندنم پنج دقيقه طول ميکشد. اما ثواب ما يک جور نيست. نيم ساعت شش تا پنج دقيقه است. بنابراين ثواب شما شش براي من است، اگر کسي يک ميليون دارد، ده ميليون دارد يک ميليون در راه خدا ميدهد يک کسي هم يک تومان دارد يک ريال در راه خدا ميدهد آن کسي که ده ميليون دارد يک ميليون ميدهد ده ريال دارد يک ريال ميدهد ثواب کدامها بيشتر است، مساوي است چون هر دو يک دهم دادهاند بنابراين هر کس بايد حساب کند که مقدار سرعت در راه مستقيم مهم نيست، مقدار اين است که در راه باشيم همين که در راه باشيم، مهم نيست که کند برويم يا تند. من اين را احتمال ميدهم که شنيده باشيد شب عاشورا ياران امام حسين دو گروه شدند يک گروه نماز شب ميخواندن، و عدهاي شوخي ميکردند سوال اين است، آيا رابطه بين شوخي و نماز شب و جک چيست؟ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» هيچي راه که راه حسين(ع) است. مهم نيست نماز شب بخوانيم يا شوخي کنيم، عمده اين است که راه راه حسين(ع) باشد در راه حسين(ع) مهم نيست که چي باشد «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» خدايا ما را به راه راست هدايت کن. شيطان هم در راه مستقيم است. آنجا کمين ميکند راه غير مستقيم که ميگويند يک کسي شيطان را در خواب ديد زنجيرها و طنابهاي رنگارنگي داشت. به شيطان گفت اين چي است. گفت آخوندها را با اين طنابها گولشان ميزنم دست و پاي آخوندها را با اين طناب ميبندم ادارهاي را با اين طناب ميبندم. کارگرها را با اين، يعني کارگرها را ميگويم کم کاري کن کارمندها را ميگويم رشوه بگير، و هر کسي را با يک طناب، گفت خوب تو که براي هر کسي يک طناب رنگارنگ داري. طبق رنگ خودش، الان اروپا همين طوري است مثلا براي ايرانياء عروسک سفيد براي آفريقائيها عروسک سياه درست ميکند ما آفريقا بوديم ديدم عروسکها سياه است. به شيطان گفت حالا که اين طوري است پس طناب من کو گفت تو که طناب نميخواهي. تو خودت دنبال من ميآيي شيطان گفت «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ» اعراف/16، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، گفت به والله قسم در راه مستقيم جلوي راه حزب اللهيها هستم، يعني حزب اللهي سالها جبهه بوده، برادرهاي جانباز شما درست است چشم و گوش داديد، دست و پا داديد شما هم در خطر هستيد، اينطور نيست که نه ما ديگر نمره يمان بيست است، شماها ممکن است باز هم خطري جلوي رويتان باشد بايد مواظب باشيد. هيچکس نميتواند بگويد اين حرفها از ما گذشته، ما ديگر هوا و هوسي نداريم، پير شدهايم، اينقدر آدم پير داريم که هوا هوس هم دارند اتفاقا بعضي وقتها هر چه آدم سنش پير ميشود آرزويش بيشتر ميشود، ميگويند هارون الرشيد ميگفت يک کسي را ميخواهم که زمان پيغمبر زنده باشد، خوب زمان پيغمبر، بعد اميرالمومنين، امام حسن، امام حسين، امام سجاد، امام باقر، امام کاظم يک پيرمردي را ميخواستند که ببينند آيا کسي بوده که زمان پيغمبر را ديده، رفتند يک پيرمرد را پيدا کردند خشک شده بود و سنش حدود صد و چند، حدود دويست سال، اين را توي سبدش گذاشتن، اين پيرمرد پيغمبر را ديده بود، توي سبد کردن آوردند پيش هارون الرشيد گفتند ايشان رسول الله صلي الله عليه و آله را ديده، هارون الرشيد گفت پيرمرد تو پيغمبر را ديدي گفت بله با چشمهاي خودم ديدم. گفت يک حديثي از پيغمبر براي من بخوان. گفت پيغمبر فرمود آدم که پير ميشود آرزويش بيشتر ميشود، خوب حديث را هارون الرشيد شنيد و يک هديهاي داد به پيرمرد و، پيرمرد هديه را گذاشت توي سبد و سبد را بلند کردن ببرند، يک مرتبه توي راه ديدند پيرمرد تکان ميخورد، گفتند چي شده گفت برم گردانيد يک چيز ديگهاي بگويم، برش گرداندند پهلوي هارون الرشيد، گفت بگو بدانم اين هديهاي که دادي براي هر سال است يا فقط براي امسال هارون الرشيد گفت واقعا همينطور است آدم که پير ميشود آرزويش زياد ميشود، بابا تو پايت لب گور است، در راه مستقيم، من سراغ دارم کسي را که گفت سر نماز اشک ريختم يک حالي: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فاتحه/5 زار زار گريه کردم، قطره اشک جاري شد، يک نمازي خواندم با حال، بعد از نماز گفتم عجب نمازي، در عمرم همچين نمازي قسمت من نميشود چطور شد که همچين نمازي قسمت من شد آخرش يادم آدم که وضو نداشتم، يعني آن نمازي که غلط است شيطان کارش ندارد، شيطان کار دارد با آنهايي که با کارهاي درست کار دارند، اگر سوال کنند امريکا براي کدام جوانهاي کره زمين براي جوانهايشان حاضر است براي انحرافشان، از طريق فيلم و ويدئو و هروئين و غيره، ابر قدرتها يعني امريکا حاضر است براي کدام نسل بيشتر از همه سرمايه گذاري کند ميگويد براي جوانهاي ايران، چون ايراني است که ميگويد مرگ بر امريکا، ايراني است که هشت سال جنگيد، کشورهاي ديگر معلوم شد که دو ماه هم نتوانستند بجنگند، يک ساعت هم جنگ نکردند و فرار کردند، تنها کشوري که روي کره زمين ميگويد مرگ بر امريکا جوانهاي ايران است، پس ميگويد به هر قيمت که هست بايد جوانهاي ايران را حرامش کنيم. حالا چطوري حرامش کنيم، تبليغات آنقدر تبليغات، يک سري شايعه به وجود بياوريم بين مسئولين و مردم، يک سري بي حجابي، يک سري فيلم، يک سري ويدئو، امريکا حاضر است نصف سرمايهاش را بدهد تا جوانهاي ايران را هرزه کند، و چقدر خامي است که جوانهاي ايران نفهمند که دارند ميبرندش، و خوشا به حال جواني که بفهمد هزار دام جلوي پايش زد، مگر امام را قبول نداريم، مرجع تقليد ما بود مراد ما بود، امام ما بود، امام فرمود آمريکا شيطان بزرگ است و شيطان قسم خورد «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ» جوانهاي ايراني را ميخواهم منحرف کنم، جوانهاي ديگر منحرف هستند، جوانهاي ديگر حتي رئيس جمهورشان را پخ کني فرار ميکند، اين «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»، والله قسم جلوي راه مستقيم مينشينم، شيطان به خدا گفت به والله قسم جلوي راه حق مينشينم، يعني امريکا قسم خورده به والله قسم جوانهاي ايراني را بايد منحرف کنم، حالا راه مستقيم چي است، در راه مستقيم ميليونها، نه خير، صدها ميليون نه خير ميلياردها آدم از راه مستقيم، شنيديد که ميگويند بر روي جهنم پلي است از مو باريکتر و از شمشير برندهتر، اين چه راهي است که از مو باريکتر و از شمشير تيزتر. همين راه مستقيم است، واقعا راه مستقيم مشکل است، حالا من نميدانم چه چيزي بگويم، اين راه مستقيم را فرض کنيد، هر کسي يک جوري کج ميشود، يکي از اين طرف ميرود، يکي از آن طرف چطور، يکي اصل را ماده ميداند ميگويد اصلا ماوراي طبيعت چيزي نيست هر چي هست همين است که ميبينيد، اصل ماده، تا ما نبينيم قبول نميکنيم، يکي هم اصل را معنا ميداند، اصلا به علل و معلولهاي طبيعي نظر ندارد هر چي ميگويي برو دکتر، ميگويد خدا بايد من را خوب بکند، بله خدا خوبش ميکند ولي خدا دستور داده که شما دارو بخوريد، يکي اصل را ماده ميداند چپ است، يکي اصل را معنا ميداند چپ است «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، يعني هم ماده و هم معنا، دو: يکي غلو ميکند علي اللهي ميشود، اميرالمومنين را در مرز خدا قبول ميکند يکي مقصر است و ميگويد پيغمبر هم يک نفر است مثل ما، آن يکي و من هم يکي، يکي اولياء خدا را در مرز خدا ميبرد دارد غلو ميکند، يکي اصل و فکر را فلسفه ميداند، يکي اصل را عمل ميداند، ميگويد کار به فکرش نداشته باش ببين کارايياش چقدر است، هر دو انحراف است، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» يکي به درخت نخ ميبندد متوسل ميشود، خرافات، متاسفانه توي زنها خرافات زيادتر است، يک مشت شياد توي تهران و جاهاي ديگر هستند، هميشه يک چيزي ميگويند، آقا من يک خوابي را ديدم، خيلي از اينها که ميگفتند ما امام زمان را ديدهايم، بردنش دو تا سيلي به او زدند گفت بابا من شوخي کردم، بلند ميشود خواب ميبيند، حتي توي جبهه اخيرا بعضيها دکان باز کرده بودند، پا ميشد داد و بيداد راه ميانداخت ميگفت الآن امام زمان اينجا بود، دورش ميريختند بچههاي بسيجي ساده و شروع ميکردند به بوسيدنش، در صورتي که از آن حقه بازها بود، يعني بعضيها به خواب دلش خوش است، من خواب ديدم تو آدم خوبي هستي، مگر به خواب ميشود تکيه کرد، بعضي به خواب دلشان خوش است ولي بعضي صد تا دليل برايش ميآوري آرام نميگيرد، يعني بعضيها به قدري روحشان شل است به خواب دلگرم ميشوند و بعضي به قدري سنگ دل هستند که با استدلال نرم نميشوند، «صراطَ الْمُسْتَقيم»، بعضي متملق، نيم کيلو خوبي ميبيند سه کيلو تعريف ميکند، بعضي حسود، نيم کيلو خوبي ميبيند اصلا به روي خودش نميآورد، هستند بعضي زنها توي خانه، اگر يک کاسهاش رشته از توي خانه بابايش بيايد ميگويد مامان جونماش فرستاده، ايناش قبلا ظرفش زعفراني بوده، اما اگر از خانه مادر شوهرش کباب برگ هم بيايد ميگويد والله گوشتش بو ميداد. يعنياش رشته را ميکنداش زعفراني، کباب را ميکند گوشت بو دار، گاهي افرادي هستند مثل لنگ، ديديد چه خاصيتي دارد توي حمام، هر ساعتي دور پاي کسي هست، آدمهايي هستند لنگ صفت، متملق هر ساعت دور پاي يک کسي ميگردد و بله قربان گو است، متملق آدمهايي هستند حسود خوبي را آني که هست نميگويد، پس بعضي آني که هست چند برابر ميگويند متملق هستند، و بعضيها آني هم که هست نميگويند حسود هستند «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ». در مدح و ستايش راه مستقيم بروند، بعضي غرق در شهوت ميشوند، بعضي زن و زندگي همه را رها ميکنند انگار توي غار راهب هستند و عبادت ميکنند، بعضي از خدا غافل ميشوند، يکي از خلق غافل ميشود، بعضي طرفدار جبر هستند بعضي همه کاره را خدا ميداند هر چي هست از خدا است. خدا خواست رفوزه بشوم، خدا نخواست، تو درس نخواندي، آخه خدا اين تنگ سينه را به من داد، خدا نخواست تو سيگار کشيدي، آقا خدا خواست بچه توي حوض افتاد، نه آقا جان روي حوض نرده آهني نگذاشتي، آقا خدا خواست تصادف کردم، نه آقا شکم پر و خواب آلود پشت ماشين نشستي، بعضي همه کارها را بند به خدا ميکنند، بعضي هم کارها را بند به مغز ميکنند، نه بابا خدا چي است، فکر فکر، «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي» قصص/78 قارون ميگفت مغز، مغز اقتصادي است، هر چي دارم از مغزم است، بعضي همه کاره را خودشان ميدانند، بعضي همه کاره را خدا ميدانند، هر دو انحراف است، کسي بگويد همه کاره خدا است انحراف است، هيچ نقشي ما نداريم، يک کسي ميگويد همه نقشها دست خودمان است انحراف است، بعضي در مصرف اسراف ميکنند، يک ساعت مچي دارد، پنج هزار تومان، دو هزار تومان داده يک ساعت مچي دست کرده، يک چند هزار تومان هم خرج کرده براي ديوار، آقا اگر ميخواهي ببيني چه ساعتي است نگاه به مچت کن توي خيلي از اين ادارهها، از اين ولخرجي که مقام معظم رهبري فرمود نکنيد نمونهاش اين است، آقاي پرسنل دولت يک ساعت مچي دستش است، باز هم ساعت ميخرند، آقا اگر ميخواهي بداني چه ساعتي است به ساعت دستت نگاه کن، عمرمان را چقدر خرج ميکنيم، مفاتيح الجنان مال شيخ عباس قمي است، شيخ عباس قمي را يکي از روستاهاي مشهد ترقبه و عنبرون است، يک نفر باغداري در عنبرون دعوت کرد از شيخ عباس قمي گفت بيا باغ ما يک روزي استراحت، اين قصه را من از آيت الله مرواريد نقل ميکنم، آيت الله مرواريد از علماي پيرمرد مشهد است، ميگفت من هم جوان بودم با شيخ عباس قمي رفتم تفريح، توي باغ که نشستيم شيخ عباس قمي گفت سلام عليکم احوال شما، حال شما خوب است، و شروع کرد نوشتن، گفتن آقا چرا داري چيزي مينويسي، گفت من فکر ميکنيد از سهم امام بخورم عمرم تلف بشود، آن صاحب باغ آمد گفت سهم امام نيست خانه شخصي من است، امروز هم که من تو را مهمان کردم از مال شخصي خودم مهمانت کردم از بيت المال و سهم امام نيست، شما امروز استراحت کنيد نميخواهد مطالعه کنيد، شيخ عباس فرمود يعني من روزي که از مال امام زمان نخورم، براي امام زمان کار نکنم اين نامردي نيست، شروع ميکرد و مينوشت بعد وقتي چايي برايش ميآوردند کتاب ميگذاشت زمين و همينطور که چايي ميخورد يک احوالپرسي ميکرد و وقتي چايياش تمام شد شروع ميکرد به نوشتن، افرادي هستند که از دقيقههاي عمرشان استفاده ميکنند، افرادي هم هستند که چهار ساعت چهار ساعت توي کوچه بيکار هستند، آدم نميداند، غصه ميخورد، ما واقعا در نهضت سواد آموزي خودمان خسته شديم از بسم که دعوت کرديم، هي ميگويند مردم مستضعف، آقا جون يک مقداري خودمان دوست داريم مستضعف بشويم، وقتي توي روستا اول مهر که ديگر کشاورزي نيست، اول مهر که ديگر ميوهاي نيست، شخم نيست، کشاورز عزيز خانه دار محترم، شما از اول مهر والله بيکار هستيد، وقتي که غروب ميرويد توي خانه چهار ساعت زير کرسي پاي منقل و نجاري چهار ساعت چه ميکنيد، خوب يک ساعت بيا درس بخوان، توي ده شما که آموزش و پرورش معلم فرستاده، آموزشيار نهضت سواد آموزي آمده دم خانه، در خانهات را زده، ده سال توي ده شما آمدن، توي کوچه شما آمدن، در خانه شما را زدن خواهش کردن و نيامدي آنوقت باز هم ميتواني بگويي مستضعف هستم، خوشت ميآيد مستضعف باشي، بعضي ولخرجي در عمر دارند، اول مهر ثبت نام ميکنند آقاياني که ده سال عقب ماندند، ديگه نگذاريد سال يازدهم عقب بمانيد، سريعا اسم مادرهايتان را بنويسيد، بچه مدرسه ايها، دخترهاي راهنمائي، دبيرستاني، ابتدائي، دختر و پسر کمک کنند، يکي دو تا سه تا ديگر هجوم برده بشود انشاء الله ما سنهاي سي و پنج سال به پايين را ميتوانيم، به کمک شما و همکاري شما اين کار را بکنيم، دولت تنهايي نميتواند، دولت و ملت مثل سوزن و نخ هستند، اگر نخ دنبال سوزن نباشد، سوزن قدرت دوختن ندارد بايد با هم باشند. يکي ولخرجي ميکند، يکي بخل ميکند، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، راه مستقيم نه ولخرج و نه بخل، يکي مغزش پر است بازويش حال ندارد، بعضيها بازويش وزنه بلند ميکند مغزش نميکشد، پس «صراطَ الْمُسْتَقيم» يعني هم مغزم کار بکند و هم بازويم، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، معاني زيادي دارد، مصاديق زيادي دارد. يکي بچهاش را لوس بار ميآورد. يکي بچهاش را عقدهاي ميکند، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» يعني نه لوس و نه عقدهاي.
خدايا ما را در فکر، در عمل، در کار، در بچه داري، همسرداري، کشور داري، خدايا ما را در هر لحظه از عمرمان در راه مستقيم قرار بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»